• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر دو داستان «چطور می‌توانست بخوابد؟» و «تراس» «مهناز رضایی (لاچین)»؛ «شهلا رزمجو»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر دو داستان «چطور می‌توانست بخوابد؟» و «تراس» «مهناز رضایی (لاچین)»؛ «شهلا رزمجو»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

از مجموعه داستان پرواز سوئیس

داستان "چه‌طور می‌توانست بخوابد؟"

ـ زاویه دید سوم شخص محدود به ذهنِ زندانی به شیوه‌ی سیال ذهن ـ سبک داستان: مدرن، ذهنی ـ زمان: غیر خطی ـ زبان روایت: معیار و زبان دیالوگ‌ها: کوچه بازاری ـ موضوع: روابط فرا زناشویی و روابط مثلثی ـ دون‌مایه: مشکلات مردها از جمله نگرانی آن‌ها در غیابشان از منزل ـ فضا: شک‌آلود؛ لحن روایت و لحن شخصیت‌ها: کوچه بازاری ـ شخصیت‌های اصلی: مرد زندانی و ...، صحنه: سلول زندان.

 

داستان آخرین شب حضور زندانی را در سلولش به تصویر می‌کشد، راننده‌ای که با پیرمردی تصادف می‌کند. به دلیل نداشتن بیمه و عدم توانایی در پرداخت دیه‌ی پیرمرد به مدت شش ماه شش دسته‌ی سی‌تایی خط سیاه، در زندان به سر می‌برد. زن وی در تمام این مدت سراغ پسر پیرمرد، مرتیکه‌ی گوریل کت و شلوارپوش، برای گرفتن رضایت می‌رود. سر شب فردی به سلولش می‌آید و در تخت بالایی جای می‌گیرد که می‌گوید مچ دست شوهر خواهرش را بعد از این که از خانه‌ی یک راننده‌ی بیابانی بیرون می‌آید و چراغ قرمز را رد می‌کند، گرفته و خفتش را چسبیده و ...

در ابتدا این دو روایت به نظر به هم مربوط نیستند اما نویسنده با زیرکی تمام نحوه‌ی خوابیدن هم‌بند، مثل خرس، را دستمایه‌ای برای ایجاد این ارتباط می‌کند. نکته بسیار زیبا در داستان و توجه به کیفیت خواب شخصیت‌ها در شخصیت‌پردازی است.

آن‌گونه که مرد زندانی یا نمی‌خوابد یا خواب مردی که از چراغ قرمز می‌گذرد را می‌بیند که اشاره به نیمه هشیاری او و شک به رابطه بین همسرش و شاکی پرونده، دارد. از طرفی هم‌بند او خرناس می‌کشد و در خواب عمیقی است که نشان از بی‌خبری او دارد.

شکم زدن تخت بالایی که شکم تیره و سنگین ماده خرسی را در نظر مرد تداعی می‌کند هم اشاره به جثه‌ی هم‌بند که به خرسی نر تشبیه شده بود، دارد و هم دل‌نگرانی مرد نسبت به

رابطه همسرش و شاکی پرونده که این شک و تردید در چند جای دیگر داستان نیز آمده است:

ـ توی همین ملاقات حضوری آخری نکرده بود به پت و پهلوی شبنم نگاهی بیندازد. بگوید چادرش را که درست روی شکم، توی دو مشت جمع کرده بود، باز و بسته بکند ...

ـ این آخری‌ها که شبنم می‌آمده ملاقات، دیگر خبری از آن چشم‌های طوق انداخته نبود.

ـ نور و تاریکی قبل از طلوع، از دریچه کوچک بالای دیوار روبروی میله‌ها ریخته بود توی سلول و یا در زمانی که خود را متقاعد می‌کند گوشواره شبنم بدلی است و حتی گوشواره و بقیه خرده طلاهایش را برای خرجی فروخته است.

اشاره به موشی که مدتی است داخل سلول پیدایش شده، میمون پشمالویی که وارد غارشان شده و یا به خواب دیدنِ مردی که چراغ قرمز را رد می‌کند و همه و همه نشانِ تجاوز به حق مردان غایب از خانه است. مردانی چون مرد زندانی این داستان، مرد راننده بیابان. سایه‌ی میله روی صورت مرد اشاره به همین نکته است و این دور تسلسل با اشاره به مالیخولیای سلول به خوبی نشان داده شده است.

نویسنده نه تنها به مشکلات مردها در جامعه پرداخته بلکه با دیدی انتقادی مشکلات عدم استقلال مادی زن‌ها جامعه را هم در لایه‌ی دیگری از داستان به میان آورده است. اشاره به نداشتن خرجی شبنم در غیاب همسرش و نیز نحوه‌ی برخورد خواهر هم‌بند و چشم‌پوشی او از خیانت همسرش خیلی زیبا و غیرمستقیم در جمله‌ی زیر آمده است:

انگشتش را با خودکاری که از سر جیب شوهرش برمی‌دارد، جوهری می‌کند و ... که اشاره به محتاج بودن زن به جیب شوهرش دارد.

ـ کشمکش داستان: درونی و بیرونی، کشمکش انسان با خودش و کشمکش انسان با انسان و در حالت کلی‌تر انسان با جامعه. نویسنده با کمترین امکانات در یک سلول زندان زیباترین توصیف‌ها را ارائه می‌دهد. ایشان از شب، دریچه زندان، میله‌های زندانی، هم‌بند، تخت، سایه، تاریکی، خواب، زبری و سردی دیوار و ... به خوبی استفاده کرده‌اند.

یکی از موتیف‌های موفق داستان کلمه‌ی «سایه» است و دیگری «خواب» و فعل «خوابیدن» که در جای جای داستان به آن اشاره شده:

سایه‌ی سنگینی را انداخته، سایه‌ی پای شب، سایه‌ی روی صورتش، سایه‌ای افتاده روی سر و هیکلش، سایه دستی شده، یا خواب مرگ، خوابش نمی‌برد، خوابیده بود، روی تخت خوابیده بود، یک چشم خواب و یک چشم بیدار، خواب نمی‌آمد، آن بالا خوابیده، خواب کسی را می‌بیند ...

اسم داستان با توجه به مضمون آن، زیبا است. نویسنده از آوردن اسم مردان داستانش به شدت امتناع می‌کند و با این کار به داستان کلّیت بیشتری می‌بخشد؛ چرا که این مشکل مردان ماست و نه فقط قهرمان داستان. عدد 6 هم که مدت زمان حبس مرد است کاملاً آگاهانه برابر با مدت زمان خواب زمستانی خرس در نظر گرفته شده.

آوردن تصویر، به جای گفتنِ مستقیم از امتیازهای این اثر است به عنوان مثال درِ پوسته پوسته‌ی خانه‌ی یک یارویی که راننده‌ی بیابان است ... و یا کاپوت آن چهار چرخ اوراق و ... نشان از فقر مادی شخصیت‌های داستان دارد.

نویسنده از نمادهای دیگری هم در جای مناسب خود استفاده کرده است:

موش نماد حقارت و موذی‌گری

خرس نماد شهوت و جثه‌ی بزرگ و خواب سنگین

شیر نماد شجاعت و قدرت

شب نماد تاریکی، جهل و ستم

و اما ایرادهای داستان:

1- استفاده از کلماتی که خیلی متداول نست:

بال چادر به جای پر چادر

پاس به جای پاسبان

آبگوشتی شدن شبنم

2- جملات زیر از ذهن نویسنده‌ی داستان است و نه راوی چرا که با فضا و زبان داستان همخوانی ندارد:

180 درجه باز شدن پاها

تشبیه قد پیرمرد به قد یک مچاله کاغذ

داستان "تراس"

داستان "تراس" چهارمین داستان از مجموعه داستان "پرواز سوئیس" است که در چهارمین جشنواره خلیج‌فارس (متیل) برگزیده شده است.

داستان "تراس" برشی از زندگی زنی تحصیل‌کرده اما خانه‌دار به نام هلیا است. همسر هلیا، ارسلان، معتقد است زن مثل فنر است که در حدی باید نگه داشته شود.

داستان نگاهی انتقادی به رفتارهای مردسالارانه ارسلان و عدم توجه به درخواست همسر برای حضور در جامعه دارد. ارسلان نه تنها به صحبت‌های هلیا وقعی نمی‌نهد بلکه با نادیده گرفتن زحمت هلیا برای درست کردن لازانیا، دیزی احتمالاً مانده از نهار را می‌خواهد. ارسلان مدام به همسرش گوشزد می‌کند که من تصمیم گیرنده نهایی هستم. دیدگاه سنتی ارسلان نیز در برابر دنیای مدرن هلیا در انتخاب نوع غذا به خوبی مشهود است.

هلیا، قفل کردن درِ زیرزمین و عدم اجازه برای آوردن دوچرخه از سوی ارسلان را در سال‌های قبل از ازدواج، این‌گونه تعبیر می‌کرد:

اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی

این در حالی است که الان شرایط بسیار بدی را تحمل می‌کند.

برگچه ریحان روی فرش، هلیا را به یاد برگ و گردوهای سبز روی زمین در گردش دو نفره در سال‌های دور می‌اندازد، که این تداعی درونی نیست.

و اما عناصر داستانی در داستان تراس:

دیدگاه: زاویه دید دوم شخص مفرد

شخصیت اصلی: هلیا

شخصیت‌های فرعی: ارسلان، امیر، خانم دکتر فروغی، دوست ارسلان که تلفنی با او صحبت می‌کند.

نوع داستان: مدرن

فضا: غم‌انگیز و سرشار از حس انزجار

صحنه: 1- مکان: منزلی واقع در خراسان (با توجه به آش لخشک)،

2 -زمان: شب هنگام

لحن روایت: محزون

لحن شخصیت‌ها:

هلیا: عامیانه، خودمانی و گاهی شاعرانه.

ارسلان: عامرانه

زبان: معیار و در دیالوگ‌ها محاوره

تکنیک‌های داستانی: استفاده از هر سه ابزار روایت، صحنه ـ توصیف و تلخیص (نقل). شروعی جذاب و همراه با پیش آگاهی از ماجرا.

موضوع: مردسالاری و حس تنهایی و انزجار زن

تم یا درونمایه: تحمل مرد سالاری زن‌های جامعه به خاطر فرزندانشان.

برجسته‌ترین امتیاز داستان "تراس" بیان غیرمستقیم عواطف و احساسات زن نسبت به همسرش با جملات (این ارسلان، مجبوری بری تو و ...) و شرایط زندگی مشترک آن‌ها (چفت خراب در، لق بودن میله تراس، فر و فر کردن پنکه که نیاز به آچارکشی دارد و ترساندن مدام امیر که همه و همه نشان از بی‌توجهی ارسلان دارد. حوله‌ای که نمادی از ارسلان است، مهم نیست باد بیندازدش یا ببردش، پلی که با لگو ساخته و خراب شد و دندان لقی که باید دور انداخته شود نمادهایی برای زندگی مشترک این زوج جوان هستند).

نویسنده به جای نقل رویدادها و عمل‌های داستانی تا حد ممکن تصویرسازی کرده است.

عدم کنترل بچه روی خود را با دستمال کشیدن کف‌پوش و آوردن شلوار خشک، بلند کردن صدای تلویزیون را با برداشتن کنترل آن و لرزیدن گلدان روی آن، بی‌توجهی به درخواست هلیا برای سر کار رفتن را با برنگرداندن رویش از تلویزیون به تصویر می‌کشد.

همچنین داستان با نمادگرایی سعی در بیان تم داستانی خود را دارد:

ـ گنجشک، نماد معصومیت

ـ شیشه‌های آبغوره که هیکل زنانه دارند و دهانه‌شان را گچ گرفته بودند و پروانه‌ای که لای پره‌های پنکه رفت، نماد زن در جامعه مردسالارانه و قربانی شدنش در چنین جامعه‌ای.

ـ خورشید پای دامن نشان از در حاشیه بودن زن دارد.

ـ در، نمادی از جدایی دو دنیا که در این‌جا دنیای سنتی و مدرن یا به عبارتی دنیای هلیا و ارسلان است.

ـ گل سرخ نماد عشق و زیبایی و در این‌جا نماد عشق به امیر است.

ـ حوله قهوه‌ای، کوچه، سایه و... نمادهای دیگر داستان هستند.

شخصیت‌پردازی ارسلان و امیر به کمک دیالوگ‌ها و رفتارهای آن‌ها به خوبی پرداخت شده است. امیر انگشت در دهان دارد که نشان از استرس اوست و ارسلان سعی در تربیت نسلی همچون خود دارد.

نویسنده با اشاره به داستان "شاهزاده کوچولو" اثر اگزوپری و گل سرخ، که عشق به امیر را تداعی می‌کند، داستان خود را چند لایه‌ای می‌کند. ترس از دست دادن امیر تنها دلیل تحمل تمام تحقیرها و ظلم‌هایی است که به او روا داشته شده است و این ترس را در جای جای داستان می‌بینیم از جمله:

میخوای مامان، امیر نداشته باشه؟

....

در پایان تبریک به خانم مهناز رضایی و آرزوی موفقیت روزافزون برای این نویسنده‌ی کرمانشاهی.


 

منتشر شده در ماهنامه ادبیات داستانی چوک شماره 84

 

--------------------------------------------------

 

خانه داستان چوک، با دورهای داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی و کارگاه ترجمه داستان

 

www.khanehdastan.ir

 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

 

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

 

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

 

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

 

شبکه تلگرام خانه داستان چوک

 

https://telegram.me/chookasosiation

 

شبکه تلگرام خانه ویراستاران چوک

 

https://t.me/virastaranchook

 

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

 

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

 

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

 

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

 

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

 

www.chouk.ir/honarmandan.html

 

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

 

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

 

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

 

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

 

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

 

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692