صدای دل نشین و دل خراش نقد!
شاید هنر قابل توجیهترین گونهای از نگارش باشد که به علت داشتن ذات (هویت) هنریاش از منظر و نظر اعضای خود بر سر داوریِ آن همیشه مورد مناقشه قرار گرفته و به همان اندازه که موافقانی دارد ممکن است مخالفانی هم داشته باشد. اگر در گذشته آثار همینگوی از سوی ناشران به لحاظ کیفی از اهمیت باز ماندند؛ یا «اتحادیه ابلهان» را پس زدند و از چاپ آن صرف نظر کردند. و اگر در کشور ما شعر نو در زمان ظهور مورد شدیدترین اهانتها و انتقادها قرار گرفت و صاحبان آن را به از بین بردن این گونه ادبی متهم کردند.
باید دلیل اصلیِ این مدل برخوردهای سطحی را در میزان فهم آن عناصر و آدمها از نقد ادبی دانست. شاید دلیل دیگر این باشد که جهان هنر با داشتن هزاران کلافِ پیچ در پیچ در بدو تولد و رونمایی از چهرهی جدید خود نمیتواند رضایت همهی سلیقههای سطحی نگر را جلب کند. امر اجتناب ناپذیر این است که هنر هم مثل انسان در هنگام تولد نمیتواند چهرهی زیبایی از خود نشان دهد. زمان که بگذرد چهرهی جوان و خوش سیمای هر هنر، انسان، فرضیه و عملی نمایان میشود.
با تثبیت شدن جایگاه داستان کوتاه و استقبالِ زیاد مخاطبان از این ژانر؛ عرضهی آن هم بیشتر شده و با شیب تندی از سوی نویسندگان در حال تولید است، قرار گرفتن در چنین شرایطی ضرورت دارد این آثار مورد نقد و بررسی قرار بگیرند تا مشخص شود از میان انبوه آنها آیا کیفیت مطلوبی دارند یا خیر؟! آیا صناعت مند هستند یا نه؟! نقد جامع و استنباط کننده به این سوالات تا حد زیادی پاسخ میدهد. در میان زد و بند اندیشهها و شنیدن صداهای متضاد و متخالف است که ادبیات تراش و سیقل خورده و امکان رشد پیدا میکند؛ البته بالندگی آن منوط به دانش و عرضهی درست نقد است، نه ارائه نظرات شخصی و شبه نقد.
نویسندگان ابداع گرانی هستند که منتقدین از طریق دلایل مستند بر خلق آن اثر صحه میگذارند.
این چرخش هنری که نمای باز آن همان سرگرمی و لذت بردن از متن است در لایههای نهانی و پنهان خود نکات ظریف و ارزشمندتری هم دارد نظیر کمک به نشانه شناسی؛
پویایی زبان؛ خلق و تولید واژهها و اصطلاحات ادبی، فهم تمام نمای آن؛ چه داستان و غیره جز از طریق نقد عملی و جامع ممکن نیست بنا به همین ادله انشقاق بین اصل و فرع و یا (نقد و شبه نقد) هر چه قدر زیاد باشد به همان اندازه تولیدات آثار ادبی ما را با موانع جدی مواجه میکند و جلوی رشد آن با سد محکمی از (نادانی در نقد ادبی) میگیرد. کشورهای مهد ادبیات از جمله آمریکا، فرانسه و روسیه*[1] به همان اندازه منتقد داشتهاند که رمان نویس داشتهاند؛ پس وجود داستان مستلزم نقد است و هر کدام به هم در یک رابطهی تنگاتنگ نیازمند.
نداشتن قدرت نقد و کم داشتن منتقد برجسته یکی از چند دلیل عقب افتادن رمان ایران در میان ادبیات دنیاست. بی دلیل نیست که حسین پاینده («فقدان جریان جدی نقد ادبی» را یکی از دلایل جهانی نشدن ادبیات معاصر ایران میداند. پاینده، حسین، نقد ادبی و دموکراسی ص ۱۱۸)
این مقدمهی طولانی بهانه ایست برای کنکاش و بررسی کانونهای ادبی که در هر نقطه از ایران سالهاست فعالیت میکنند ولی خروجی آن چنگی به دل نمیزند.
اگر در مکانهای رسمی مثل دانشگاه امکان رشد و بالندگی نقد ادبی فراهم نیست میتوانیم در انجمنها که اختیار آن در دست خودمان است زمینهی رشد نقد را فراهم کنیم تا به فراخور آن امکان رشد داستانِ کوتاه را فراهم کرده باشیم. ابتدا باید واژهها را در مورد یک داستان به درستی به کار برد. تحلیل و بررسی؛ نظر و دیدگاه؛ یادداشت؛ نقدکارگاهی و از این قبیل الفاظِ خود ساخته که به عنوان کلید واژه در سرمقاله و یا سر فصلِ صحبتهایمان مطرح میکنیم را در (نقد ادبی) خلط نکنیم. هر کدام از این واژههای کلیدی فرم مرتبط و متناسب با خود را میطلبد. شاید یادداشت تلفیقی از همهی این کلید واژهها باشد که خیلی محافظه کارانه بتوان آن را به کار برد و از دل نقد؛ آن را به عاریت گرفت. اما در ذیل عنوان «نقد ادبی» نمیتوان به معایب و محاسن یک اثر دست زد چرا که کار نقد ضعیف یا قوی شمردن داستان نیست و اساساً ارزش گذاری یک اثر هم نیست که پنداشته شود داستان نقد شده مورد ستایش منتقد یا اهالی هنر قرار گرفته است هر چند که معمولاً در جامعهی هنری داستانهای ممتاز مورد نقد و بررسیِ منتقدین قرار میگیرد ولی به معنای امتیازی بر آن اثر نیست. یک اثرِ ممتاز از جمله رمان، مجموعه داستان و حتی تک داستانها در طول طی کردن فرایندهای تاریخی جایگاه شایستهی خود را به دست میآورند. در این زمینه به عنوان نمونه میتوان به هدایت و آثارش اشاره کرد که از شروع نویسندگی تا اتمام حیاتش حتی یکی از کارهایش تجدید چاپ نشد. اما رفته رفته با شکل گرفتن جریان نقد ادبی به دست الیت جامعه و سروران ادبیات نگاه عامه مردم به آثار او به ویژه آن دست ازآثار مدرنش تغییر یافت و میل مخاطبان را برانگیخت و فهم بهتری از آثار او به دست داد. نقد با برملا ساختن لایههای ناپیدا و پنهان یک اثر هم فهم دقیقی از آن به دست میدهد که متعاقب آن لذت آن را هم بر خواننده تشدید میکند و هم اینکه از راه استنباط از طریق نظریههای ادبی با سویهای درون متنی آن را میکاود. ولی در کنار آن با بررسی عوامل بیرونی دلایل برون متنیِ خلق یک اثر هنری در قالب داستان را بر میشمارد. دلایلی که میتواند با نگاه نقادانه به فرهنگِ زمانهی خود باشد.[2] به عبارت دیگر میتوان گفت نقد ادبی کمک میکند به یک اثر که جایگاه شایستهی خود را به دست آورد. دیر یا زود پژوهش گران ادبیات نظیر اساتید دانشگاهها و آکادمیهای فرهنگی از قبیل ناشران آثار ارزشمند را از میان هزاران اثر کشف خواهند کرد و با برشمردن ویژگیها و شاخصها و عناصر برجستهی آنها؛ از راه جمع آوریِ آثار گلچین شده و قرار دادن آنها در یک مجموعه؛ چاپ این آثار در کتابهای درسی و آموزشی و مهمتر و بهتر از راه ترجمه؛ به خوانندگان معرفی میکنند. آن وقت است که فرق یک اثر متعالی و فاخر با یک اثر غیر متعالی و نازل معین میگردد نه صرفاً از راه نقد. با پیچیدگیهای وسیع و رهیافتهای متنوع در نقد ادبیِ نو و نظریههای برجستهای که عموماً از سوی فیلسوفان و کاوش گران فرهنگ عرضه میشود؛ برای بهتر نوشتن ناگزیریم نقد را خوب بشناسیم. به کمک نقد و روزآمد کردن مطالعه راهِ گام به گام پیشرفت میسر خواهد شد.
اگر در همین محفلهای مجازی و نشستهای ادبی در اماکن فرهنگی، سالی یک بار شاهد طلوع تابندهای از چند داستانِ انگشت شمار باشیم که نظر و رضایت منتقدان و مترجمان را جلب کند کمکی به حرکت لاک پشتیِ ادبیات داستانیِ ایران کردهایم. جنبههای کیفیِ این داستانها ابتدا باید از راه «نقد» مورد بررسی قرار بگیرند و انتخاب آنها با اجماعِ آرا و اتفاق نظر اعظا صورت پذیرد. سپس آثار گلچین شده را در نوبت نقد قرار دهیم تا سروران ادبیات (نخبگان و منتقدین برجسته) در مورد آنها اعلام نظر و به تمایل خود نقد کنند. عدم پیوند انجمنها با نخبگان ادبیات کمکی به رشد ادبیات آن انجمن یا بهتر آن شهر نخواهد کرد. در یک بستر و پروسهی زمانی باید به صورت گروهی جایگاهِ ویژهای به نقد ادبی قائل شویم و بر تقویت و دانش خود از این راه بیفزایم تا هم به تقویت تولید آثار کمک کنیم و هم آرا و نظرمان را به درستی عرضه کنیم. میتوان با به کارگیری از همهی این راهها برای نزدیک شدن و رسیدن به در جات بالا قدم برداشت وگرنه ادامهی روند گذشته با صرف هزینهی گزافِ زمان جز به تولید ادبیات ضعیف و متوسط نمیانجامد و دستاورد بهتری نخواهد داشت. ■
[1]نقد ادبیِ نو که از سال۱۹۶۰ به این سو توسط منتقدین روسیه و آمریکا شکل گرفت و نقدهای سنتیِ رایج را کنار زد.
[2]برای خواندن تاثیرات عوامل بیرونی بر خلق یک اثر در صورت تمایل رجوع شود به مقاله حسین پاینده تحت عنوان"جایگاه جامعه شناسی ادبیات در نقد ادبی معاصر"