محسن درجزی، رمان نویس توانا و تجربه گرا، بعد از انتشار موفقیت آمیز رمان «آشوب»، سومین رمانش را با عنوان «غلام غِلمان» در اواخر سال 95 توسط نشر کتابدار توس منتشر کرد. درجزی مدام دنبال سوژههای تازه میگردد و از دل سادهترین ماجراها، قصههایی زیبا و تاثیرگذار بیرون میکشد. نکته قابل توجه در رمانِ جدید درجزی، فضای متفاوت داستان با دو رمان قبلیاش (سالها درنگ و آشوب) است.
این بار او به واکاوی جامعه شناسی دو شخصیتِ زن در دو فضای متفاوت جامعه میپردازد. داستان در مورد مردی سی و دو ساله است به نام «غلام جارچی» که او را «پهلوان» (در جوانی کشتی گیر بوده است) مینامند. غلام با یک پیکان مدل پایین به عنوان راننده آژانس مشغول بکار است. غلام، زن و دو فرزند دو قلو دارد و از عهدهی مخارج زندگیاش بر نمیآید. او دلِ پاک و صافی دارد. فرد درون گرایی نیست و هر چه به ذهنش میرسد بر زبان میآورد و به عواقبش فکر نمیکند. لهجهی شیرین مشهدی غلام، هر کسی را جذب میکند. همسر غلام، جمیله، زنی است از لحاظ زیبایی معمولی و همچنین مهربان و صبور که با هر ساز همسرش میرقصد.
سومین شخصیت اصلی داستان، حاج خانم پنجاه و چند ساله، زیبا، نجیب، با ایمان، و ثروتمندی به نام منیژه است؛ که به تنهایی در یک باغ زندگی میکند. او همسرش را سه سال پیش در یک تصادف رانندگی از دست داده و دو فرزندش، مهوش و مهران بعد از این حادثه، ایران را ترک کردند. منیژه بعد از مدتی کار کردن با غلام، نسبت به او شناخت پیدا میکند و به مدیریت آژانس سفارش میکند تا غلام را برای انجام کارهایش و سرویس دهی بفرستد و به همین طریق غلام جارچی، راننده مخصوص منیژه خانم میشود. از طرفی منیژه تا حدودی از احوال زندگی غلام با خبر است و سعی میکند در رابطه با مسائل اقتصادی کمک احوال او و خانوادهاش باشد. داستان از جایی آغاز میشود که غلام تصمیم میگیرد برای رفع مشکلاتش، پیشنهاد ازدواج مصلحت آمیز به منیژه بدهد. مصلحتی که او و خانوادهاش را از تنگدستی و بدبختی نجاتی میدهد! «من این کارو فقط و فقط می خوام برای این بکنم که از دست چه کنم، چه کنم نجات پیدا کنیم، میبینی که همیشه هشتمان گرو نهمونه» (صفحه 45 کتاب). او باید در ابتدا جمیله را راضی میکرد که زنِ هوو را قبول کند! و از طرفی دیگر آیا منیژه با این همه مال و ثروت، تن به ازدواج با غلام، مردی ساده لوح و تنگدست که انگلستان را عنگلستان تلفظ میکند و نمیداند در کجای دنیا قرار دارد میدهد!؟ جنگی را که غلام با خودش شروع کرده بود، پایانی نداشت. وضعیت رمانِ جدید محسن درجزی با رمانهای قبلیاش
کاملاً متفاوت است. داستان در ارتباط با دغدغه و فقر مالی و آگاهی خانوادهها و اجتماع میپردازد. «غلام غِلمان» سوژه نسبتاً تازه و جذابی دارد. داستان با تعلیق آغاز میگردد اما در نیمهی دوم در هالهای از ابهام و ایهام برای خواننده قرار میگیرد و از یکدستی و انسجام خارج میشود و از نقطهی اوج داستانی کاسته میشود. ضعف شخصیت پردازی به ویژه در مورد شخصیت «منیژه» و برخورد او با پیشنهاد غلام بر اساس موقعیت اجتماعیاش، غیر واقعی است و ضعفهایی دارد و خواننده نمیتواند با شخصیتهای داستان به ویژه منیژه و غلام همذات پنداری نماید.چرا کشتی گیری که او را با نام مقدس «پهلوان» خطاب میکنند به کمکهای منیژه قانع نمیشود و برای رفع تنگدستی و بدبختی خانوادهاش، ابتدا به دروغ پیشنهاد ازدواج مصلحت آمیز به منیژه میدهد!؟
چرا در حادثهی آتش سوزی، منیژه به جای تماس با آتش نشانی با آژانس تماس میگیرد! (صفحه 70 کتاب).
چرا جمیله با حرف غلام قدری نرم و آرام میشود! (صفحه 78 کتاب).
فضای رمان، ساده و واقع گرا (رئال) است. جهان داستانی نویسنده در این رمان، هم جهان همیشگی اطراف ما هست و هم نیست. در داستانهای واقع گرای اجتماعی که همراه با نقد اجتماعی همراه است شخصیتهای داستانی و حوادث پیرامون داستان نباید از تنهی اصلی داستان فاصله بگیرد تا خواننده را سردرگم کند. از بین ویژگیهای داستان در یک رمان 206 صفحهای عنصر تعلیق باید پُررنگ و تاثیرگذار و باورپذیر باشد. خواننده باید این کنجکاوی و انگیزه را داشته باشد که رمان را تا آخر بخواند و سرنوشت شخصیتها را بداند؛ و این تعلیق قدرتمند وظیفه سنگینی است بر دوش نویسنده. خواننده میخواهد بفهمد چرا و به چه دلیل و به این سادگی کنشها بین شخصیتهای داستانی رخ میدهد. تمام این پرسشها در ذهن مخاطب مرور میشود و او برای پاسخ به این پرسشها کنجکاو میشود و از نویسنده میخواهد به تمام آنها در پایان رمانش پاسخ داده شود.
نکتهی مهم دیگر بحث زبان داستان است. دیالوگها در تمام داستان یکدست و شسته و رفته نیستند. در برخی قسمتها دیالوگها از زبان نوشتاری خارج و بهصورت لهجهی محلی در میآید که بین گفتار شخصیتها تضاد ایجاد میکند.
«به شین زن، به شین تا بِزِد بُگوم، به شین» (صفحه 43 کتاب).
«دگَه دُروستیش دایَه نِمرَه ننه جان» (صفحه 69 کتاب).
«غلام غِلمان»، داستان سادهای دارد. با در نظر گرفتن تمامی نقاط قوت و ضعفش، خواندنِ داستان خالی از لطف نیست.■