• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نقد رمان «شهریور هزار و سیصد و نمی‌دانم چند» نویسنده «طلا نژادحسن»؛ «فرخنده حق‌شنو»/ اختصاصی چوک

نقد رمان «شهریور هزار و سیصد و نمی‌دانم چند» نویسنده «طلا نژادحسن»؛ «فرخنده حق‌شنو»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

روایت‌های خرد و متکثر

چکیده: روایت narrative؛ narration در روایت شناسی narratology صدایی است که حوادث مرتبط به هم را در یک اثر به گوش مخاطب می‌رساند. روایت در هر زاویه دیدی، بهترین وسیله ارائه زبان است. به این ترتیب روایت ارتباط مستقیم با زبان دارد.

روایت درانواع ادبی به ویژه ادبیات داستانی - که یکی از زیر مجموعه‌های آن است - نقش کلیدی و ویژه‌ای دارد. این نقش مبتنی بر ارتباط روایت با تک تک عناصر داستانی، و محورهایآشکار، ولایه های پنهان اثر است. این مقال سعی دارد با نظر به اهمیت روایت در ادبیات داستانی، رمان شهریور هزار و نمی‌دانم چند، اثر طلا نژاد حسن را که به دلیل ویژگی‌هایی چون: خرده روایت‌های متکثر، عدم قطعیت در روایت، پراکندگی‌های روایی در قالب زبان، حادثه، زمان، موضوع و... را در قوالب کلاسیک و مدرن، مورد نقد قرار دهد.

کلید واژه‌ها: روایت، راوی، روایت متکثر، زاویه دیددرونی، خرده روایت، راوی قهرمان، بازگشت به گذشته (فلش بک).

مقدمه: روایت در ادبیات داستانی مبتنی بر زبانی است که به وسیله آن یک متن داستانی را نقل می‌کنند. روایت در ادبیات داستانی، علاوه بر اینکه به صداهای بیرونی و درونی یک یا چند راوی، و حتی خود نویسنده توجه دارد، رد پای نویسنده و حضور و غیاب او دراثر را نیز متذکر می‌شود. روایت همچنین در انواع نوشته‌های خلاقه داستانی مانند داستان کوتاه، رمان، اسطوره، افسانه، فیلم و نمایش نامه، حکایت، و ... به شیوه‌ای متفاوت بیان می‌شود. و حتی در هر یک از انواع نوشته‌های غیرخلاقه نیز مانند خاطره، زندگی نامه، مقاله، بیانیه، شعار، خطابه، سخنرانی و... نیز تفاوت دارد. اما این تفاوت‌ها به همین جا ختم نمی‌شوند. روایت در قوالب رمان کلاسیک و مدرن و یا نو و یا خلاصه هر یک از رویکردها نیز متفاوت است. به طور مثال اگر روایت در قالب داستان، که بعد از شعر از ادبیت بیشتری نسبت به سایر قوالب برخوردار است، به طور صحیح ارائه نشود، و به قالبی چون خاطره، یا زندگی نامه نزدیک شود، از حیطه خلاقه خود جدا می‌شود و ارزش ادبی اثر پائین می‌آید. همچنان که اگردر رمان کلاسیک، از بیشمار روایت‌های خرد و متکثری که در انواع قالب‌های غیر کلاسیک به کار می‌رود، استفاده شود، تناسب و وحدت بین عناصر و اجزاء از بین می‌رود. چرا که همان طور که گفته شد، روایت با یک‌یک عناصر داستانی ارتباطی مستقیم و نزدیک دارد و می‌تواند تأثیرمهمی بر آن‌ها بگذارد. این مقال سعی دارد با توجه به مطالب فوق، رمان شهریور هزار و سیصد و نمی‌دانم چند که واجد برخی امتیازهاست، با توجه به این که در ادبیات نمی‌توان از یک فرمول برای همه آثار استفاده کرد، نقد و بررسی کند.

خلاصه کوتاه: راوی که زنی جنوبی و اهل اهوازاست، در کودکی پدر خود را از دست داده و با دا مادرش- و ری بخیر-خواهرش- زندگی می‌کند. "دا "دیوانه شده، و در بیمارستان بستری می‌شود. راوی خود که نوجوانی شانزده ساله است، در همان بیمارستان به عنوان بهیار به کارمشغول می‌شود. او با سعیدکه اهل خرمشهر است، ازدواج می‌کند و زمانی که از او صاحب دختری 18 روزه می‌شود، سعید توسط ساواک کشته می‌شود. جسد سعید را از رودخانه شوشتر می‌گیرند. دختر آن‌ها - نسرین بزرگ که می‌شود، به فرانسه می‌رود و همان جا می‌ماند. راوی پس از ازدواج با مرد دیگری به نام اسکندر، در جریان جنگ به همراه خانواده‌اش به کرج کوچ می‌کند. اوکه صاحب سه پسر به نام‌های مجید، سیامک و سپهر شده، خود را خوشبخت احساس نمی‌کند، چنانکه گاهی تصمیم به خودکشی می‌گیرد. همسر و پسرانش با شرکت‌های گلدکوئیست و وست ویژن کار می‌کنند و سرمایه خود را از دست می‌دهند و تحت تعقیب قرار می‌گیرند. دا، و شاگل، اسدالله، می‌میرند و ری به خیر مفقود می‌شود. راوی سی سال بعد که به زادگاهش بر می‌گردد تا خانه موروثی همسرقبلی خود را بفروشد، حوادثی را به خاطر می‌آورد که در گذشته در همان شهر برایش رخ داده است. مرگ حبیبه در سینما رکس آبادان، مرگ نسرین در فرانسه، وبیماری و روان پریشی راوی، از حوادثی هستند که رمان در انتهای به آن‌ها اشاره دارد.

نقد و تحلیل: رمان شهریور هزار و نمی‌دانم چند، رمانی است واقع گرا (رئالیسم)، که زمانی حدود چهل و اندی سال را روایت می‌کند. رئالیسم این رمان می‌تواند در انواع رئالیسم کلاسیک اجتماعی خانوادگی تاریخی- سیاسی- جنگ، و همچنین واقع گرای نو (نئو رئالیسم) بگنجد. اما نه به طور کامل. چرا که برخی مشخصات رویکردهای دیگری چون ناتورالیسم، و حتی زیر مجموعه‌ای از نئورئالیسم؛ یعنی پسارئالیسم را در ژانر پسامدرنیسم نیز دارد.

این در حالی است که رئالیسم کلاسیک رمان، عیار بالایی دارد. تا حدی که سراغ برخی اسناد و مدارک نیز رفته است، و به این دلیل به خاطره هم پا می زند. مواردی چون مکان‌ها و حوادث و اشخاص و موضوع‌های واقعی، مانند زندان وساواک، جریان‌های منتسب به جنگ، و عوارض آن وبازسازی های بعد از آن، و حادثه سینمارکس آبادان وشخصیت ها و هنرمندان و هنرپیشه‌های شناخته شده و ... از جمله آن‌ها هستند. در واقع رمان در حیطه واقع گرای تاریخی، اشاره به جریانات تاریخی چند دهه قبل- پیش از انقلاب، بعد از انقلاب، جنگ، بعد از جنگ و زمان حال - و تأثیر جریان‌های این دوران بر زندگی مردم دارد.

رئالیسم اجتماعی اثر نیز به دلیل این است که روایت در آن از اجتماعی است که مردم امروز و دهه‌های اخیر در آن زندگی می‌کرده و می‌کنند. مردمی با دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی و جریان‌هایی که در اجتماع با آن روبرو هستند. اما رئالیسم خانوادگی رمان نیز به دلیل روایت تمام و کمال از سه شکل خانواده‌ای است که راوی در مسیر زندگی خود با آن‌ها زندگی کرده است. خانواده پدری که شامل مادر و خواهر و پدری که مرده است، خانواده همسراولش، سعید، خودش و نسرین، وخانواده ای که با همسر دومش اسکندر، و سه پسرش تشکیل می‌دهد، و حوادثی که بر آن‌ها حادث می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت رئالیسم کلاسیک در انواع خود بر داستان حاکم است. و علت اینکه رمان می‌تواند تاحدی نیز در حیطه ناتورالیسم قرار بگیرد، به دلیل روایت‌هایی از فضاهای تیره وسیاه، بیماری ومرگ، فقر، سیاهی، آوارگی وجنگ، عوارض جنگ وکشتار جمعی و ... است. «تصویر محو اما همیشگی فقر بر خانه سایه افکنده بود. ص 49.» زنی که مجبور است به خاطر فقر و تنهایی با مردی که دوستش ندارد، ازدواج کند. انسان‌هایی که برای کسب درآمد بیشتر، خود را ناگزیر می‌بینند که با شرکت‌های هرمی غیر قانونیکه به آن‌ها وعده پیشرفت می‌دهند، ولی هدفی جزتجمیع سرمایه و مال اندوزی برای خود ندارند، همکاری کنند.

اما رمان در شاخه نئورئالیسم نیز به مواردی زیادی توجه دارد. در واقع نمی‌توان رمان را به تنهایی در حیطه رئالیسم کلاسیک بررسی کرد. بلکه همان طور که گفته شد رمان مشخصاتی از رئالیسم کلاسیک، ناتورالیسم، نئورئالیسم نیز دارد. مواردی که رمان را به نئو رئالیسم نزدیک می‌کنند، عبارتند از: عدم قاطعیت در روایت؛ روایتی غیرخطی و متشکل از انواع بازگشت به گذشته فلش بک- یاد آوری های کوتاه و بلند، وعدم قاطعیت شخصیت- شخصیتی نسبی که گاهی فراموشکار و روان پریش است، و گاهی حواس جمع و سالم - بی قاعدگی در ساختار کلی رمان و ساختار پیرنگ، رودررو بودن نویسنده با مخاطب وگفتگو با او، عدم انسجام موضوع‌ها و حادثه‌ها، روایت روح از حوادث، به‌کارگیری یک نوع سیال ذهن، آوردن نام اشخاص مشهور، برخی تکرارها، تعدد زمان، عدم انسجام موضوعی، پرش‌های بسیارو پنهان کردن برخی حقایق، واز همه مهم‌تر عدم روابط علت و معلولی. به این ترتیب مهم‌ترین امری که در رمان شهریور هزارو نمی‌دانم چند، مورد توجه قرار می‌گیرد، روایت‌های آن است. به طوری که راوی از همان ابتدا- بعد از دوجمله روایت را با تداعی (بازگشت به گذشته) یا فلش بک‌ها آغاز می‌کند، و این امرتا پایان رمان همچنان ادامه پیدا می‌کند. انواع بازگشت به گذشته، و گاهی جریان سیال ذهن نیز در این روایت دیده می‌شود. همان طور که می دانیم جریان سیال ذهن با چند شیوه روایت می‌شود. اما دو شیوه درآن مهم‌تر است. که یک نوع آن تداعی معانی، ویا روایت‌های غیر منسجم است. روایت در این نوع به شکل هذیان گویی، کلمات نصفه نیمه، با مفهوم و بی مفهوم، نامربوط از زبان بیمارِتب دار، دیوانه، پریشان، روان پریش، ویا شخصی که خواب می‌بیند، بیان می‌شود. مانند کلمات و جملاتی که در سمفونی مردگان، از عباس معروفی - از زبان آیدین پسر خانواده- و یا رمان خشم و هیاهو، از فاکنر از زبان بنجی شخصیت روان پریش و دیوانه آن بر زبان آورده می‌شود. اما در شیوه جریان سیال ذهن منسجم، بازگشت به گذشته، یا تداعی و فلش بک‌ها دارای معنا و مفهوم هستند. فقط روایت خطی نیست. مانند سال‌های از دست رفته مارسل پروست. روایت‌های این رمان در استفاده از جریان سیال ذهن، بیشتراز نوع دوم است. اما پراکنده‌تر، و با شکل تک گویی های بیرونی و درونی-مونولوگ- وحدیث نفس و...که بیشتر در انواع بازگشت به گذشته نزدیک، دور، و دورتر نیز استفاده شده است. یعنی گذشته در گذشته، همچنین گذشته در گذشته، در گذشته. در واقع زاویه دید اثر نشان از روایتی غیر خطی دارد که بیشتر از منظرگاه من راوی-راوی قهرمان- بیان می‌شود. روایت‌هایی هم از منظرگاه دوم شخص مفرد دارد. و در بخش آخر نیز روایتی از زبان یکی از شخصیت‌های داستان - نسرین - دارد که مرده است، و روحش آمده و در بیمارستانی که مادرش در آن بستری است، خودش و او را روایت می‌کند. این که این امر منطقی است یا نه، بحثی است که اشاره به رویکردی دارد که رمان در حیطه آن قرار می‌گیرد. چنان که در رویکردهایی چون رمان نو، یا برخی رویکردهایی چون نئورئالیسم، پسا ساختارگرا، پسا مدرنیسم، و رئالیسم جادویی، و... این امر ممکن می‌شود، اما در قالب رئالیسم کلاسیک، که این رمان در حیطه آن هم قرار می‌گیرد، فرق می‌کند. ضمن این که این روح از درون شخصیت‌ها هم اطلاع دارد وذهن آن‌ها را نیز روایت می‌کند. لذا از این جهت زاویه دید با تخطی روبرو می‌شود. همچنان که در برخی بازگشت به گذشته‌ها نیز این تخطی دیده می‌شود. روح با شیوه کلاسیک، می‌توانست به عنوان دانای کل محدود وارد داستان شود، تا شاهد و ناظر وراوی باشد. یا اینکه با توجه راوی به غیب و شهود، به روح آگاهی‌هایی می‌داد، که به حقیقت مانندی رمان لطمه نخورد. اما روح مانند راویان دیگر تعریف شده و چون آن‌ها روایت می‌کند. ضمن این که گاهی مطلق است وگاهی محدود: «همه ما همین طور توی ذهنش می‌آییم و می‌رویم. ص 201.» «چرخ غذا با آن سوپ یا آش فقط برایش بو است. بوی ظرف پلاستیکی. ص 202.» «من مدام می‌آیم توی ذهنش. همین صفحه.» این روح حتی می‌داند برادرش مجید چه خوابی دیده است. او می‌گوید نمی‌داند تظاهر کنندگان در فرانسه در باره چه حرف می زنندو فریاد می‌کشند، ولی یکی یکی آن‌ها را نام می‌برد: بالا رفتن نرخ بی کاری. مخالفت با حق ازدواج هم جنس گراها، مخالفت با سیاست سارکوزی، و... که نشان از سیاسی بودن روح هم دارد!!!!

روایت در تداعی و فلش بک‌ها و یاد آوری های کوتاه و بلند، در بسیاری موارد بدون پل تداعی، وگاهی نیز با پل تداعی به کار می‌روند. بعضی مناسب و به جا به کار گرفته شده‌اند، مانند «انگار همین جاست توی همین خانه. شاگل دست‌هایش را .... ص 51.» که زمینه چینی مناسبی برای ارائه یک فلش بک دارد. برخی دیگر فاقد پل و بی‌هیچ نوع زمینه چینی‌اند. این امرشاید نتوان در نگاه اول ایرادی نداشته باشد، اما به کار گیری بیش از اندازه‌ی این شیوه رمان را مانند قطعات پراکنده پازلی بزرگ، به هم ریخته است. جمع آوری این پازل‌ها برای همه- به خصوص مخاطب عام- راحت نیست. همان طورکه درسایر موارد نیز پراکنده گویی ها، که دلیلی برای آن‌ها پیدا نمی‌شود، سبب دشواری جمع کردن موضوع‌ها و ارتباط بین آن‌ها می‌شود. راوی سعی دارد بگوید که روان پریشی و یا فراموشی دارد و روایت‌های نیمه کاره و پراکنده او به این دلیل است. اما رمان این را نشان نمی‌دهد. چرا که درصد روان پریشی او بسیار کمتر از سلامت اوست. به همین دلیل نمی‌توان برای این پراکنده گویی ها دلیل منطقی پیدا کرد. جدای از این که گاهی طبیعی است که بسیاری از اشخاص موضوعاتی را که در زمان نزدیک اتفاق افتاده، فراموش کنند، و موضوعاتی را که در زمان دورتر اتفاق افتاده به خاطر بسپارند. یکی از دلائل عدم روان پریشی و فراموشی او این است که توجه به ظرایف و ریزه کاری‌ها وساعات دقیق، وحوادث ریز و درشت و همه اموری دارد که یک شخص حواس جمع دارد. در واقع او در بسیاری موارد حواس بسیار جمع و حتی تمرکز بسیار خوبی دارد. «20 روز دیگر او دنیا می‌آید. اتفاقاً نزدیک همین زمان پروازش. یعنی غروب. ساعت هفت و دوسه دقیقه. ص 10 پاراگراف اول.» چند خط بعد: «نامه‌هایی بعد از مرگش به دستم می‌رسد. یعنی 18 روز بعد از تولد دخترش ص 10.» بااین حال راوی اظهار می‌دارد: «سی سال از آن روز گذشته. خیلی چیزها یادم رفته خیلی چیزها را قاطی می‌کنم وانگار بعضی چیزها را هم ذهنم از خودش اضافه می کندو هی می‌بافد. ص 11.» درواقع این تمایل نویسنده است که راوی را روان پریش بنامد. در غیر این صورت رمان چنین صفتی را برای این شخصیت بر نمی‌تابد. «بعد از سه ساعت وهفده دقیقه انتظار، سربازی با اشاره گفت برم داخل اتاق شیشه‌ای.آخرین پاراگراف صفحه 12.» که همگی علاوه بر حواس جمعی او، اشاره به شخصیتی نسبی دارد که می‌خواهد عدم قطعیت داشته باشد. حتی اگر عنوان کتاب اشاره به نمی‌دانم چند- جمله‌ای که راوی برای عنوان برده- نیز فراموشکاری او را در باور مخاطب نمی نشاند. لذا این مطلب در رمان جا نمی‌افتد. روایت‌های راوی بیشتر به خاطرات پراکنده‌ای می‌ماند که هر شخص سالمی هم اگر بخواهد بعد ازگذشت سی سال بنویسد، بعضی را فراموش می‌کند. «بعد از سی سال این‌ها را می‌نویسم که چی؟ هیچ! همه سرگردانی هام؛ مثل همه پر حرفی هام و مثل همه‌ی کارای بیهوده‌ام.ص 14. دوخط مانده به آخرصفحه.»

باتوجه به انواع روایت درداستان، مانند روایت‌های گزارشی، مکاتبه‌ای، یادداشت گونه، نامه نگاری، خاطره‌گونه و... روایت این رمان بیشتر از نوع داستانی و خاطره گونه است. اما روایت‌ها ازگذشته، یا فلش بک‌ها در چند نوع مختلف به کار گرفته شده‌اند. از یاد آوری کوتاه، یا بازگشت به گذشته نزدیک گرفته، تا بازگشت به گذشته دور، و بازگشت به گذشته دورتر؛ که گذشته در گذشته در گذشته است. که استفاده بیش از اندازه از آن‌ها، سبب اختلال در خوانش کتاب، و گرفتن وقت خواننده در جمع آوری پازل‌ها- به دلیل کثرت روایت از زمان‌های مختلف، و به هم ریختگی آن‌ها- می‌شود. این به هم ریختگی در ساختار نیز خود را نشان می‌دهد، که نشان از تأثیر روایت بر همه عناصر داستان دارد. لذا ساختارکلی رمان در این اثردر رویکرد رئالیسم کلاسیک، فاقد انسجام است. همچنان که ساختار پیرنگ نیز. در پیرنگ گره‌ای اساسی که شخصیت اول یا دوم با آن درگیر باشند، و برای آن کشمکش داشته و در تقابل با دیگر ویا دیگرانی قراربگیرند، و با تغیرو حرکتی در وضعیت خود، به اوج و فرود و در نهایت تغیر اصلی یا گره گشایی برسند، وجود ندارد. راوی حوادث پراکنده‌ای را روایت می‌کند که حتی از چسباندن آن‌ها به هم، نیز این ساختار حاصل نمی‌شود. این در حالی است که منابع مهمی برای حصول به این مهم در دست نویسنده قرار دارد. گره‌ای مانند نسرین دختر راوی-که از او دور می‌شود و در غربت با بحران‌های زیادی روبرو شده و در نهایت می‌میرد، یا موضوع سعید- همسر جوانش که زندانی شده و توسط ساواک کشته می‌شود- که هر دو می‌توانند دست مایه کاملی برای رسیدن به گره و کشمکش و اوج فرود و پایان و از همه مهم‌تر، نقطه ثقل اثر باشند، که هرکدام به حال خود واگذاشته ورها می‌شوند. این موضوع در شیوه غیر کلاسیک رئالیسم، فرق می‌کند. در واقع ایراد و اشکال‌ها- بسته به رویکردها -کم و زیاد می‌شوند. یعنی می‌توان رمان را در ژانرواقع گرای نو ویا پسا واقع گرا- پسا رئالیسم- نقد کرد وبرخی از ایراد و اشکال‌های آن را به پای رویکردی گذاشت که در حیطه آن قرار می‌گیرد. اما مسئله این است که این رمان بیشتر در حیطه رویکرد واقع گرای کلاسیک می‌گنجد. در واقع نگارش از تاریخ و سیاست و تعامل آن با مردمی است که حتی در بسیاری جهات در ژانر رئالیسم اقلیمی و منطقه‌ای نیز به نگارش در آمده، وحکایتی است از زندگی گذشته و حال مردم جنوب ایران در زمان‌های متفاوت. -حوادث قبل از انقلاب، کشتار سینما رکس آبادان، حوادث بعد از انقلاب وجنگ و...- که به خاطره نزدیک می‌شود. این خاطرات گاهی به شکل روز شمار، و گاهی در انواع دیگر ارائه می‌شوند. این رمان را از حیث توجه به خاطرات، می‌توان در حیطه ژانر رمان خاطراتی دانست. با این تفاوت که نویسنده به طرح موضوعات مختلف در آن می‌پردازد و بعد آن‌ها را رها می‌کند و به سراغ موضوع دیگری می‌رود. این در حالی است که در رمان خاطراتی هم موضوع‌ها تا این حد پراکنده و رها شده، که فاقد روابط علت و معلولی باشند، نیستند. روایت حوادث این رمان همان گونه که گفته شد، از زمان‌های مختلفی است که هیچ کدام به سرانجام نمی‌رسند. حتی سرانجامی چون مرگ بیشتر شخصیت‌ها نیز درپی کنش‌ها وحوادثی نیست که بر آن‌ها حادث می‌شود. در این ارتباط حتی به نام رمان هم که اشاره به موضوعی تاریخی دارد و می‌باید نظر به حادثه مهم تاریخی داشته باشد، که مرکز ثقل بوده و محوریت داشته باشد- یعنی موضوع مقاومت و دفاع مقدس- چندان تمرکزی نمی‌شود. یعنی این موضوع هم در همان حد و اندازه موضوع‌های دیگر روایت می‌شود. چرا که راوی بیشتر به روایت موقعیت و وضعیت‌ها، و کشمکش‌های درونی و احساسات خود در تاریخ‌های مختلف اشاره دارد. این نوع روایت سبب می‌شود عناصرداستان در رمان در ارتباط با هم به وحدت نرسند و عمل داستانی نیز که مشتمل بر سیر داستان و تکوین حوادث و حرکت وتغیر شخصیت‌هاست، آن گونه که باید پیش نرود. شاید نتوان ایرادی به تشریح روایت موقعیت و وضعیت درونی راوی در جریان این حوادث گرفت، ولی به سامان رسیدن لا اقل یک موضوع در روایت رئالیسم کلاسیک، اهمیت دارد.

یکی از دلائلی که سبب شده روایات تا این حد خرد و قطعه قطعه شوند، تکثر موضوعات مختلفی چون حوادث قبل از انقلاب، موضوع سینما رکس آبادان، جربان کشتار ساواک، موضوع انقلاب، حوادث بعد از انقلاب، جنگ و حوادث بعد از جنگ، ویرانی‌های جنگ، بازسازی‌های ویرانه‌ها، حوادث شخصی راوی و خانواده او، موضوع شرکت‌های هرمی مانند گلد کوئیست و وست ویژن و... نسرین و حوادث که بر او در کشوری دیگر گذشته و... است که اگر به یکی از این جریانات به عنوان جریان اصلی، در کنار حوادث فرعی دیگر، به طور کامل پرداخته می‌شد، و تا به انتها ادامه می‌یافت، رمان را از پراکندگی روایت دور می‌کرد.

مطلب دیگر در ارتباط با روایت این اثر، پرش‌های بزرگ و پنهان داشتن بی دلیل برخی حقایق مهم از مخاطب است که در این راستا حتی از نشانه‌ها، علائم وکدهایی که هم به لحاظ ساختار شناسانه و هم به لحاظ معنا و مفهوم می‌توانند در متن جایگزین گردند، تا مخاطب را از سردرگی در بیاورد و به اثر سامان بیشتری ببخشند، استفاده نشده.

روایت این اثر در قالب زبان نیز گاهی باحذف فعل‌ها، به پایان نرسیدن خط‌ها، رها کردن جملات نصفه نیمه، همچنین قطعه قطعه کردن بندها و بعضی تکرارها، عدم علائم گفتگوها و... روبروست که همگی حکایت از شکل یا - فرم- هایی داردکه نویسنده به عمد بر داستان اعمال کرده است. حذف فعل، به خصوص زمانی که باید در تداعی‌ها و فلش بک‌ها با زمان صحیحی ارائه شود، تا مخاطب با راوی همراه شده و بداند که به کدام گذشته می‌رود و بر می‌گردد، انجام نمی‌شود. این امرکار نگارش را برای نویسنده آسان، و مطالعه را برای مخاطب غیر حرفه‌ای سخت می‌کند. این در حالی است که دقت در افعال بازگشت به گذشته واجد اهمیت است. چنان که به طور معمول در بازگشت به گذشته اگر روایت در زمان حال انجام می‌شود، از ماضی ساده، و اگر از ماضی ساده است، از ماضی نقلی و اگر ماضی نقلی است، از ماضی بعید استفاده شود. این درحالی است که در این رمان گذشته نزدیک، با فعل دورتر و گذشته دور، با افعال نزدیک‌تر بیان شده‌اند. پایان نرساندن خط‌ها و نیمه کاره رها کردن آن‌ها، که سبب حجیم شدن ورق‌های رمان می‌شود. همچنین سبب می‌شود خواننده تمرکز خود را از دست بدهد و وقت بیشتری را خرج خواندن کتاب بکند. همان طور که قطعه قطعه کردن روایت و موضوع‌ها این امر را موجب می‌شود. از آن جا که روایت نقش کلیدی داشته و با تک تک عناصر داستانی ارتباط تنگاتنگ دارد، در شخصیت پردازی نیز تأثیر بسیاری دارد. این امر در این رمان نیز به خوبی خود را نشان می‌دهد. راوی در روایت شخصیت‌ها برای همه نامگذاری کرده، مگرشخصیت اصلی، در واقع خود راوی - راوی قهرمان - نام ندارد.- البته این که شخصیت نام نداشته باشد، بسیار اتفاق افتاده است- این شخصیت تغیرات فیزیکی بسیاری دارد، اما شخصیت پویایی نیست، ونمی تواند شخصیتی جامع و همه جانبه ای-به عنوان قهرمان رمان، و یا شخصیت اصلی- از خود ارائه دهد. روایتی هرچند هم کوتاه از تغیر تفکرات و منش و کنش او ارائه نمی‌شود. نه به سوی تباهی می‌رود، ونه به سوی رستگاری. «چیزی را نتوانستم عوض کنم. آرام آرام خودم عوض شدم. حس این که دیگر نمی‌توانی چیزی را عوض کنی، عوضت می‌کند. ص 48.» در این جمله علاوه بر اینکه نویسنده رد پای خود را باقی گذاشته، بر ایستایی خود نیز تأکید دارد.

دلیل نارضایتی راوی از عروسی‌اش در همان شب عروسی مشخص نیست. فقط با بیان احساسات دخترش این را نشان می‌دهد. «خوشحال بود و نمی‌دانست که مادرش را با طنابی نازک و نامریی، اما سفت و برنده درچاه آویزان کرده‌اند. ص 38.» در حالی که حتی اگر خواسته باشد برای دخترش پدری پیدا کند و از فقری که از آن نگفته، نجات پیدا کند، باز با میل خود ازدواج می‌کند. یعنی کسی او را وادار به این ازدواج نمی‌کند. لذا گفتن اینکه «او به زودی پی می‌برد یافتن مردی که صدایش بچیپد در خانه، بهایی به این سنگینی دارد. خیلی سنگین. ص 39.» او از این ازدواج ناراضی است ولی سه فرزند برای همسرش به دنیا می‌آورد. «هر روز که از خواب بیدار می‌شوم، انگار برای رفتن به چوبه دار بیدارم کرده‌اند. لرزم می‌گیرد. ص 61.» روایتی از رفتارو گفتارهمسرش هم نسبت به او که دال بر دشمنی و اختلاف نظر خاصی باشد وجود ندارد. تصمیم به خود کشی او دلیلی ندارد: «تاکسی دو رنگ نارنجی زیرپایم توقف کرد. من مانده بودم که سوار شوم یا خود را زیر چرخش بیاندازم. ص 12.» لذا می‌توان گفت ارتباط علت و معلولی بین رفتار و نظر، وگفتار راوی وجود ندارد. شاید نویسنده به عمد و به خاطر شالوده شکنی بخشی از خودِ شخصیت‌ها و موضوع هارا پنهان می‌کند. اگر چنین باشد میزان آن اندازه‌ای است که سبب می‌شود موضوع‌ها و شخصیت‌ها انسجام خود را از دست بدهند. راوی معلم است، اما از شغل به این مهمی و مسائل مرتبط با آن که در رمان طی همه این سال‌ها، سخنی هم به میان نمی‌آورد. فقط از حقوق کم بازنشستگی‌اش آن هم در انتهای داستان فقط دریک جمله می‌گوید- از مدارس، شاگردان، رفت و آمد هایش به مدرسه چیزی نمی‌گوید. از دانشگاهی که در آن درس خوانده، و دانشجویانی که با آن‌ها هم دوره بوده، کلامی روایت نمی‌کند. از مشکلات کار درکنار خانه داری و بچه داری آن هم با چهار فرزند که دغدغه همه خانم‌هاست کلامی به زبان نمی‌آورد. در واقع خواننده بیشتر او را خانه دار می‌شناسد تا معلم. در روایت از شخصیت ری به خیر نیز پراکندگی وجود دارد. اوابتدای رمان خوش اندام است. «بلوز را می‌کند توی دامن و کمر باریکش می افتد بیرون. با آن قد کشیده، دامن کلوش می افتد روی ساق‌ها ومچ های ظریفش. ص 34.» این شخصیت ناگهان قبل از مفقود شدن بسیار چاق تعریف می‌شود به طوری که شکمی طبل مانند دارد. او هرگز ازدواج نکرده و بچه دار هم نشده، وپیش از زمان مفقود شدنش، جایی هم اشاره‌ای به چاقی او نمی‌شود. او در نیمه رمان مفقود می‌شود و بعد هم رها می‌شود. پسرهای خانواده کلی معرفی می‌شوند. راوی به علت نامگذاری آن‌ها به نام‌های سپهر، سیامک، ومجید اشاره می‌کند ومی گوید: «هرکدام به مناسبتی خاص انتخاب شدند که آن روزها سمبل بودند و نشانی از قهرمانی وشکوه بودند.» اما این موضوع هم باز رها می‌شود. کدام یک سمبل کدام قهرمانی؟ وکدامیک شکوه؟ و چرا؟ پسرها همه با پدر خود با شرکت‌های گلد کویست و وست ویژن کار می‌کنند. دلیل بی احترامی پسرها به مادرشان مشخص نمی‌شود. سیامک می‌گوید: «هر روز باید روی نکبت شماها راببینم.» او به مادر می‌گوید: «ارواح شکمت.» مجید به مادرش می‌گوید: «حسابی گاف زدی.» نه رفتار شخصیت‌ها و نه گفتگوها، هیچ کدام دلائل و روابط علت و معلولی ندارند.

به این ترتیب روایت راوی-شخصیت اصلی که با عدم قطعیت روبروست، از زبان شخصی است که به دلیل تشویش‌های درونی، جامعه را تلخ و مردم را تیره‌تر از آن که هست، می‌بیند. شخصیتی که تا حدی دچار پارانویا است، که در تعبیر خود جامعه را ابزاری برای عذاب انسان‌ها می‌دانند. بر این اساس حوادث را کسانی پایه ریزی می‌کنند که غرضی دارند.

روایت از فضا وتوصیفات از جذابیت خاص خود برخوردار است. بسیاری از توصیفات زیبا وزنده‌اند، اما گاهی دچار پرگویی و مطول نویسی می‌شوند، ودر ورطه توضیح می‌غلتند. توضیحات گلدکوئیست و شرکت‌های امثال آن مفید به نظر می‌رسند.

مطلب مهمی که انتظار می‌رود شخصیت زن داستان از خود ارائه دهد، تأثیر گذاری اوست. موضوع مهمی

که در ادبیات ما تا کنون نسبت به آن بی توجه مانده. اگر نویسنده زن بتواند شخصیت زن رمانش را که شخصیت اصلی است وتمام تمرکز رمان بر اوست، تأثیرگذار ارائه دهد، تا حدی این نیاز برآورده می‌شود. هنوزکم تر رمانی داریم که شخصیت زن آن بتواند تأثیر گذار باشد و انتظار می‌رود شخصیت رمانی که امکانات بسیاری برای تأثیر گذاری دارد، به این مهم توجه داشته باشد. شخصیتی که لااقل بتواند بر یکی از حوادث داستانش، در سه خانواده‌ای که به آن‌ها منتسب است و بر او حادث می‌شود، تأثیر بگذارد. تأثیر او در تعاملش با دیگران، با اجتماع، با جنگ، باانقلاب، ویا لااقل با فرزندانش و...

شخصیت‌های این رمان به دلیل نوع روایت راوی، در قالب طنز موقعیتی قرار گرفته و هیچ کدام سر جای خود نیستند، لذا روایت آن‌ها در تعامل با حوادثی که به آن‌ها مربوط می‌شود، نمی‌تواند آن تأثیر واحد را به زعم آلن پو که در داستان‌های کوتاه مورد نظر داشت، و نقطه تجلی یا ظهور را که جیمز جویس به آن باور داشت، و لحظه شاخص یا رهیافت ماهرانه را که همینگوی مد نظر قرار می‌داد، داشته باشند، که مرکز ثقل، یا دلائلی باشند برای تأثیر گذاری بر مخاطب- مهم‌ترین وظایف رمان - حتی با نظر به اینکه رمان امروز معنای وسیع و گسترده‌ای دارد. در واقع روایت حوادث نیز متأثر از عدم قطعیت در روایت می‌شود، که این امر در پایان بندی اثر نیز تأثیر بسیاری گذاشته است. حتی اگر منظور از نیمه کاره رهاکردن موضوع‌ها، پایان باز و قرائت‌های بیشمار و یا حتی ضد پایان-به زعم باربارا اسمیت- باشد، قبل از پایان موضوعی برجسته می‌شد، تا به قرائت‌های بی شمار مخاطب بینجامد.

یکی از موضوع‌های رها شده در روایت «نسرین» دختر راوی است، که فقط در ابتدای داستان روایت کوتاهی از او می‌شود و دیگر به آن پرداخته نمی‌شود، تا انتهای داستان -ص 180 و سپس روح او ص 201- به داستان وارد می‌شود و خودش را روایت می‌کند. در حالی که نسرین می‌تواند شخصیت مهمی در داستان داشته باشد و روایت از او می‌تواند مشکل بی گره‌ای داستان را حل کند و گره اساسی برای راوی و دغدغه او باشد. چنان که دغدغه هر مادری دوری فرزند و مشکلات اوست. امری که در این داستان توجه چندانی به آن نمی‌شود. توجه به شخصیت پردازی نسرین می‌توانست تمهیدی باشد برای مونولوگ گویی ها و تک گویی های درونی و بیرونی وپراکنده گویی های راوی. حتی می‌توانست دلیلی برای رفت و برگشت راوی به گذشته و حال، که گاهی غیر منطقی می‌نماید، باشد. با این شکل دیگر نمی‌شد راوی را روان پریش ناتمام و یا فراموشکاری تمام، یا حواس جمع بیمار فرض کرد. در واقع گره مادری را مطرح می‌کرد که دخترش از اودور مانده. به این وسیله عیار باور پذیری و همذات پنداری با شخصیت نیز بالاتر می‌رفت. این امر در باره روایت از سعید نیز مصداق پیدا می‌کند. روایت از او نیز می‌توانست گره اصلی و یا گره‌ای مهم باشد، که به ساختار پیرنگ انسجام بیشتری بدهد. اما او هم رها می‌شود.

مفاهیم کلیدی: رمان اشاره به "انسان‌هایی نسبی" داردکه در روزمرگی‌های خود در تعامل با جامعه‌ای که در دوره‌های مختلف داستان در آن‌ها زندگی می‌کنند، دچار نوعی سرگشتگی می‌شوند و سپس خود را در آن مستحیل و رها می‌کنند. انسان‌هایی چون راوی؛ یا شخصیت اصلی، که در هر مرحله از زندگی خود دچار نوعی سرگشتگی و نسبیت است. اوگاهی خود را در میان بی شمار حوادثی که بر او حادث می‌شود، گم می‌کند. نه می‌خواهد ببیند و نه بشنود. تا جایی که حتی بی احترامی‌های فرزندان خود را نادیده می‌گیرد. گاهی به خود نسبت فراموشکاری ویا روان پریشی می‌دهد. گاهی در عمل انسانی پارانویا می‌شود و فقط بد می‌بیند و بدی‌ها را. فقط تلخی‌ها و زشتی‌های زندگی را، و می‌خواهد خود کشی کند. گاهی نیز زنی از خود گذشته می‌شود که از سن نوجوانی شروع به کار می‌کند و تا میان سالی هرچه که می‌تواند برای خانواده‌اش انجام می‌دهد. انسانی که مخاطب بتواند با اغماض از این اثر کشف کند، انسانی است نسبی و انتقادگر. نسبی بودن و عدم قطعیت شخصیت و حوادث و مفاهیم یکی از مهم‌ترین مشخصه داستان و رمان پست مدرن است، اما در این رمان نسبی بودن شخصیت، تحت الشعاع عوامل پررنگ‌تر رمان کلاسیک -که ذکر شد قرار می‌گیرد. "مرگ" یکی از مفاهیم مهم رمان است که از همان ابتداتا انتهای رمان سایه‌اش را سر برشخصیت ها انداخته است. بیشتر شخصیت‌های رمان می‌میرند. مرگ پدر در جریان انقلاب. مرگ سعید در ابتدای داستان. مرگ دا، مرگ شاگل، مرگ اسدالله، مرگ نسرین، مرگ حبیبه، مرگ‌هایی که بر اثر جنگ بر انسان‌های داستان حادث می‌شود، و به قول راوی- پودر، حلیم می‌شوند. ومرگ هایی در حادثه آتش سوزی سینما رکس آبادان وبه خصوص زن باردار و نوزادش، اتفاق می افتد و... توجه به چهره مرگ دراثر، می‌تواند توجه به تعبیر راوی از دنیای اطرافش باشد، که در قالب افکار و احساسات درونی خودآن را بیان کند و در نهایت اورا به پوچی دنیای اطرافش از دریچه افکار پریشان و مضطرب خود برساند.

" سیاست" مفهوم کلیدی دیگری است که به اشخاص داستان نسبت داده شده است. اشخاصی که در هر کجا که باشند، در تعامل با سیاست‌های زمانه خود جز رها شدگی و مرگ در قالب جبر سرنوشت، چاره‌ای ندارند. نسرین در فرانسه، در تظاهرات، حبیبه و بسیاری مردم دیگردر سینمارکس آبادان، سعید در زندان ساواک، پدرراوی به دست مأموران شاه، کسانی که در خرمشهردر جنگ کشته می‌شوند، و...

مفهوم دیگرمورد توجه نویسنده موضوع بی سرپرستی و "یتیمی" است. دا یتیم بوده، راوی که دخترش است، یتیم می‌شود. نسرین دختر راوی یتیم به دنیا می‌آید. موضوع "پرواز" نسرین با هواپیما برای مسافرت نیز می‌تواند به معنای پرواز از زندگی‌اش نیز باشد. همانگونه که این طور نیز می‌شود. و او برای همیشه می‌رود و بعد هم می‌میرد. «وقتی دخترم پرواز کرد، همان ساعتی بودکه آسمان کاملاً بی خورشید بود. ص 8.» او نسرین را به خورشید زندگی‌اش تشبیه می‌کند. او این جدایی همیشگی را احساس کرده. همان زمان می‌گوید: «جای خالی چیزی را در دلم احساس می‌کنم. ص 9.»

مفهوم کلیدی دیگر"شهریور" است، که به زعم راوی خوش یمن نیست. نامگذاری کتاب و وقوع حوادث در شهریور نیز نشان از این امر دارد. «این ماه شهریور مثل بختک افتاده روی زندگی من. ص 104. قبل از پاراگراف آخر.» او همسر اولش را در شهریور از دست می‌دهد. جنگ در شهریور شروع می‌شود، و او از خانه و کاشانه خود آواره می‌شود. «این بود روز وروزگار من و خانواده‌ی خوب و خوشبخت من در ماه سبز و خرم و پر برکت شهریورماه که برگریزان پاییزی در راه است و...ص 107»«توی همان شهریور نحسی، پاک و پوست کنده جسدش راشسته و رفته توی رودخانه شوشتر تحویلمان دادند. ص 104. شهریور بود وزمین از گرما الو گرفته بود. بخار می‌کرد.»

از امتیازهای مهم این اثر، توجه به آداب ورسوم، عادات وسنت، فرهنگ، اعتقادات و رفتار و باورهای مردم خطه جنوب، به خصوص اهواز، دزفول، آبادان، خرمشهر و شوشترو... است. توجه به زبان وگویش، تکیه کلام‌ها و برخی اصطلاحات، لهجه و کلام جنوبی، رمان را به اثری اقلیمی و بومی نزدیک می‌کند که می‌تواند ارزش‌های ویژه‌ای از نظر جامعه ایرانی داشته باشد. توجه به حالات نوستالژیک شخصیت‌ها و روش و ابزار زندگی‌های آن‌ها در گذشته، مانند دمپایی‌های چوبی که در آن سال‌ها بچه‌ها می‌پوشیدند. سبز کردن کوزه‌های ترتیزک و سینی‌های گندمی برای عید. خوردن نذری‌ها برای تبرک، خوردن خاک مرده برای سرد شدن نسبت به او، پیراهن‌های رنگارنک که موقع سال تحویل از صندوق بیرون می‌آورند، و در نهایت توصیف‌های زیبا و تصویری از شهری که خوب آن را می‌شناسد، جذابیت ویژه‌ای به رمان بخشیده و می‌تواند نشانه و کدهای ایرانی معرفی شود. «همه‌اش زیر ذره ذره خاک و موج موج نرم وگرمای این شهر دفن شده. همه چیزش مثل یک شرجی روی پوستم ماسیده. شرجی حریرو اثیری رنگ ذرات ریزبخار آب معلق در هوا.» انتخاب برخی موضوع‌های منتسب به انقلاب، جنگ، آتش سوزی سینما رکس، شرکت‌های هرمی گلدکوئیست و... نیز نشان از توجه نویسنده به مسائل اجتماعی دارد، که در آن زندگی می‌کند. توجه به ظرایف و ریزه کاری‌ها که بیشتر از خصوصیات زنانه نویسی است، در این اثرنیز به طور کامل مشهود است. این توجه موجب می شودکه اثر واقعی و تصویری‌تر جلوه کند.

نتیجه:

در مطالعات ادبی معاصر مخاطب امروز گاهی می‌تواند از روایت‌های پیچیده و مبهم و حتی درهم، توسط علائم و نشانه‌ها به نوعی معنا و زبان دست یابد، اما پیچیدگی و پراکندگی و رها شدگی بیش از اندازه موضوعات و جملات، و سرگردانی بی دلیل روایت، نه تنها نشانه‌های معنا و زبان شناسی را از روایت سلب می‌کند، بلکه متن را نیز به نوعی دچار سر درگمی می‌کند. مطلبی که رمان شهریور هزار وسیصد و نمی‌دانم چند، با آن روبروست.

این رمان با وجود داشتن برخی علائم و نشانه‌های رویکردهای پسامدرنیسم ونئورئالیسم، چون نادیده گرفتن برخی قواعد و چارچوب‌های ساختاری، به‌کارگیری فرم‌های نوشتاری رویکردهای اخیر، در قالب زمان وزبان روایت، و حتی نزدیک شدن-در موردی خاص به رئالیسم جادویی، و...علاوه بر اینکه در قالب رویکردهای نئو رئالیسم و پسامدرنیسم، و... قرار می‌گیرد، به دلیل داشتن برخی مشخصات بارز و محکم رویکرد رئالیسم کلاسیک، مانند استفاده از عناصر اصلی مانند بازگویی بخش‌هایی از تاریخ و سیاست کشور و تعامل آن‌ها با مردم، در انواع واقعیت گرا (رئالیسم) های اجتماعی، خانوادگی، تاریخی، سیاسی، در حیطه رمان رئالیسم سنتی یا کلاسیک نیز قرار می‌گیرد. در این راستا توجه به موضوع‌ها، محل‌ها، و اشخاص و حوادث واقعی و حقیقی و شناخته شده‌ی قدیم و جدید، و ارتباط آن‌ها با هم،. وسخن از مردم جنوب، و وقایعی که بر آن‌ها حادث شده، می‌کند، که آن را به رئالیسم اقلیمی نیز نزدیک می‌کند، بر این مطلب تأکید دارد. این در حالی است که رمان دارای بی شمار روایت‌های خرد و متکثر در رمان، عدم قطعیت در روایت، روایت‌های پراکنده از حوادث پراکنده، و روایت‌های پراکنده از بازگشت به گذشته و فلش بک‌ها، روایت‌های نیمه کاره، عدم وجود روابط علت و معلولی، عدم قطعیت و انسجام موضوع‌ها، بی قاعدگی در ساختار و... است، که راوی سعی دارد به حساب روان پریشی و فراموشی خود بگذارد و رمان چنین امری را برنمی تابد. چراکه راوی به زمان و مکان و ظرایف و ریزه کاری‌های تاریخی، وزمان و حتی ساعات مشخص و حوادث واقعی ریز و درشتی توجه دارد که همه صحیح و منطقی می‌نماید. لذا علاوه بر اینکه روایت در چند قالب مختلف بیان می‌شود، چون بیشتر در ارتباط با خاطرات دور و نزدیک راوی است، به رمان خاطراتی نزدیک شده که این امر نیز از ادبیت داستانی اثر می‌کاهد. همچنین روایت‌های رمان تناسب چندانی با قالب‌هایی که در آن قرار می‌گیرد و برخی عناصر داستانی از جمله زبان، زمان، توالی و تداوم حوادث، شخصیت پردازی و عمل یا کنش‌های آن ندارد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692