درباره مجموعه داستان «تا دوشنبه ديگر» نوشته غلامحسين دهقان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

سندي مومني

معنا و نماد در ناامنی داستان

تصور نگارنده بر این است که موضوعات محوری و تکرار شونده داستان ها، قصد دارند معنایی را یادآور شوند که این معنا زمانی که داستان ها در کنار هم قرار می گیرند و گاهاً مقایسه می شوند، در حداقل دید قرار ندارند بلکه میدان گسترده تری را به خود اختصاص داده اند. از این جهت شاید بتوان آثار مجموعه را با یکی از رویکرد های چهارگانه جامعه شناسی تحلیل کرد.

جامعه شناسی از نظر تحلیلی به چهار رویکرد اصلی تقسیم می شود. این چهار رویکرد عبارتند از اثبات گرایی، تفسیر گرایی، نقد گرایی و پسامدرنیته. این تقسیم بندی کلی در جامعه شناسی هنر نیز خود را نشان داده است.

به گمانم جامعه شناسی تفسیر گرایانه همان رویکرد مناسب برای تحلیل آثار مجموعه باشد. چگونه معنا در نظام های اجتماعی ایجاد و حفظ می شود؟ چگونه زمینه فرهنگی بر تصمیم گیری های افراد اثر می گذارد؟ (مقصود از زمینه فرهنگی هنجار ها و ارزش هاست)، یک اثر هنری چه معنایی دارد؟ این ها پرسش هایی است که جامعه شناسی تفسیرگرا به آن پاسخ می دهد. این پرسش ها و مبنای جامعه شناسی تفسیرگرایانه و همین طور باور های این نوع جامعه شناسی به راحتی می تواند در یک متن ادبی نمود داشته باشد. در واقع جامعه شناسی تفسیرگرا مشتاق مسئله معناست و به واسطه علاقه ماکس وبر به معنا، مبنا قرار داده شده است. وبر اعتقاد داشت که انسان ها در انتخاب گزینه ها منطقی اند و بر معنای منافع شخصی عمل می کنند و مبنای منافع شخصی آن ها به فرهنگ بر می گردد. دو باور اساسی در تفسیرگرایی وجود دارد: اول اینکه معنا خاص و در اختیار افراد است. اگر چه ممکن است به طور اجتماعی شکل گرفته باشد و دوم اینکه واقعیت به آسانی قابل مشاهده نیست. شاید با مقایسه باور اثبات گرایان و تفسیرگرایان موضوع (موضع) تفسیر گرایی مشخص شود. اثبات گرایان می گویند: چیزی را که می بینیم باور می کنیم و تفسیرگرایان می گویند چیزی را که باور
داریم می بینیم.

علت انتخاب این تحلیل، بحث معنا های خاصی است که در داستان ها طبق باور های شخصیت و نحوه چیدمان ماجرا و روایت داستانی قرار گرفته است. می توان به راحتی باور تفسیرگرایان را در معنای داستان ها جستجو کرد.

در یک نمای کلی، داستان های مجموعه، داستان هایی تلخ هستند، امنیتی در آن ها نیست. امنیتی در خانواده، حفظ شغل، داشتن احساس و حتی صاحب یک شیئ کودکانه بودن هم، دیده نمی شود. به طور کلی در تمام داستان ها شخصیت ها چیز هایی را که عمدتاً از نگاه آن ها و در موقعیت فعلی شان مهم و اساسی است، یا از دست داده اند یا در شرف از دست دادن آن ها هستند. چیزی که قطعی است از دست دادن است. گویی داستان ها بر پایه ماجراهایی هشدار دهنده روایت می شوند چرا که نا امنی که در داستان هاست به مسئله خیانت می انجامد. وقتی کلمه خیانت را به زبان می آوریم ناخودآگاه مسائل اخلاقی به ذهن متبادر می گردد. چرا که مفهوم خیانت از آنجا که جزء رذایل اخلاقی است ریشه در مقوله اخلاق دارد. قصد ندارم مقوله اخلاق را به داستان ها نسبت بدهم چون این مفهوم در داستان ها مورد توجه نیست. اما این نکته قابل ذکر است که خروجی ناامنی در داستان ها خیانت است. معنایی که در داستان ها نمایان است در دو صورت کلی نمود دارد: معنا در موقعیت داستانی که منظور مفهومی است که از موقعیت داستان استنباط می شود و معنا به کمک نماد ها از آن جهت که نماد های تکرار شونده در داستان ها وجود دارد بخشی از معنا متوجه کاربرد نماد ها در متن می شود. برای اینکه بحث طولانی نشود تمرکز این تحلیل بر سه داستان این مجموعه است که در کنار آن به داستان های دیگر نیز اشاره خواهد شد. سه داستان مورد تحلیل نیلوفر و سنگ/ مرگ در اثر بی احتیاطی / و تا دوشنبه دیگر/ هستند. معنا در موقعیت داستانی نیلوفر و سنگ در وضعیت شخصیت داستان است. مردی که امنیت شغلی خود را در خطر می بیند و دست به عملی می زند که سرقت به شمار می آید، آن هم از نوع فرهنگی. زبان داستان توضیحی/ توصیفی است و گاه تعابیر شاعرانه ای در آن به چشم می خورد. به طور مثال صفحه 8 آنجا که نور چراغ قوه به پرنده زرد تشبیه شده است و صفحه 10 این جمله: «دارکوب ها پر می کشند و می روند؛ درخت های سنگی میوه سکوت می دهند». منطق راوی داستان در عمده روایت رئال و واقعی است اما در پایان داستان این منطق عوض می شود و تبدیل به یک منطق سورئال می شود. این موضوع باعث می شود خواننده برداشتی سمبلیک از متن داشته باشد. در واقع آن قسمت از داستان که واقعیت درونی شخصیت به شکل واقعیتی بیرونی به توصیف در می آید، فضای رئال به سورئال تبدیل می شود که کارکرد روان شناختی هم دارد. در بحث معنا به کمک نماد تصور می کنم نیلوفر نماد برجسته ی داستان باشد. نیلوفر نماد انسان فوق العاده، شکفتن معنوی، تولد الهی و بدون هیچ ناپاکی از آب های گل آلود خارج شدن است. شاید بهتر باشد به نمایشنامه نیلوفر آبی نوشته حمید امجد نگاهی بیاندازیم. در این نمایشنامه یک راهب بودایی بابت نذری که دارد می بایست شاگردی را تربیت کند و زمانی که شاگرد به خوبی تربیت شد نیلوفری در جایی می روید و راهب رها می گردد. راهب دختری راه گم کرده را به شاگردی می پذیرد و آموزش هایش را که حول یک موضوع کلیدی است (دست از تعلقات دنیوی باید شست) به او یاد می دهد و در این میان نیز هر دو به هم علاقه مند می شوند. در پایان زمانی که راهب خوشحال از تربیت شاگرد به مکان مورد نظر می رود تا نیلوفر آبی را ببیند شاگرد لباس آبی زیبایی به تن می کند و راهب را به قتل می رساند. دختر شاگرد خوبی بوده چرا که توانست از تعلقات دنیایی پرهیز کند. با توجه به معنای نیلوفر و کاربرد آن در این نمایشنامه اگر به نیلوفر و سنگ توجه کنیم متوجه می شویم که شخصیت داستانی نیلوفر را دقیقاً برای تعلقات دنیایی می خواهد و نیلوفر معنای خودش را حفظ می کند.

داستان مرگ بر اثر بی احتیاطی ظاهراً روایت مرگ آقای میم. الف زاد است. مردی که با توجه به نامی که برایش انتخاب شده کلمه مازاد را در ذهن تداعی می کند. در این داستان هم ناامنی و خیانت به شکل دیگری خود را نشان می دهد. داستان شیوه ی خاص منحصر به فردی برای روایت ندارد. حتی موضوع هم بکر نیست از این دست موضوعات نوشته شده است اما این نکته که تمام ماجرا در پاراگراف اول بیان می شود و در ادامه با شرح ماجرا روبه رو هستیم و داستان در جایی که به ظاهر به نتیجه رسیده تمام نمی شود، این نکته را به ذهن می رساند که همین شیوه ی معمولی روایت شگردی است برای معنا رسانی. آنجایی که داستان به ظاهر تمام شده اما راوی داستان را در مسیر روایت پیش می برد گویا قصد دارد مفهوم متفاوتی را که در نظر دارد در خواننده ایجاد کند. صحنه ی سرباز ها و آدم های اطراف آقای میم الف زاد آمدن پلیس و عکس گرفتن و آمبولانس به نظر ماجرا را کشدار کرده است اما تصورم این است آن معنایی که مد نظر بوده با جمله ی آخر که می بایست این صحنه ها را برای پشتیبانی خود داشته باشد، همراه است: «با بارانی که می بارد تا ساعتی دیگر هیچ اثری از آقای میم الف زاد باقی نخواهد ماند». گویی شخصیت بیرون از دایره ی زندگی بوده و می بایست بمیرد. در بخش معنا به کمک نماد باران و عدد 5 برجسته است. از باران در دو داستان دیگر مجموعه نیز "چتر وارونه" و "یک خط در میان" استفاده شده است. باران نماد باروری زمین است نماد رحمت الهی است. در سه داستان یاد شده جدایی، قطع ارتباط و گیر افتادن را معنا داده است. البته نماد باران نزد ایرانیان و اروپاییان متضاد است در ایران آئین ها زراعی شکل می گیرد تا باران ببارد اما در شهری مرطوب و بارانی مثل لندن همه در انتظار یک روز آفتابی هستند.

روزی که آقای میم الف زاد می میرد باران می بارد. در متن می خوانیم: «نه باور کردنی نبود. بیشتر شبیه کابوس بود تا واقعیت. آخر هوای آن روز صبح آن قدر پاک و لطیف بود و باران آن قدر نرم و قشنگ می بارید که به تنها چیزی که نمی شد فکر کرد مرگ بود». از آن جهت به این جملات اشاره شد که دقیقاً در معنای عکس آن در داستان استفاده شده است. باران در چتر وارونه هم مفهوم جدایی زن و مردی را ممکن می سازد. چتر و پل، دو نشانه دیگر متن هم انگار در معنای همیشگی خود قرار ندارند. چتر دو نفر را در کنار هم قرار نمی دهد تا از خیس شدن در امان باشند و پل هم که اولین مفهومی که از آن به ذهن متبادر می شود ایجاد ارتباط و عبور است هیچ کدام از این دو معنا را
نمی رساند. در سنت اسلامی و در بسیاری از احادیث عبور از پل صزاط را که بر روی جهنم بسته شده برای رسیدن به بهشت لازم می دانند. راه مستقیمی که فقط مومنان از آن می گذرند. بدکاران از آن می لغزند. گویا گذشتن از پل نماینده امتحانی است که به آن بعدی اخلاقی داده شده است. در نهایت باید از پل عبور کرد. اجتناب از عبور چیزی را حل نمی کند. در داستان چتر وارونه زن و مرد از پل عبور نمی کنند و بر می گردند. در داستان یک خط در میان هم از باران استفاده شده است. «باران تند تر شده بود و چنان سر و صدایی روی سقف راه انداخته بود که انگار از عمد می خواست توجه سرباز هایی را که دورتر پخش و پلا بودند، جلب کند و بکشاندشان سمت آن ها». این ها جملات ابتدایی داستان هستند. باران دو سرباز ایرانی را در لنجی به گل نشسته گیر انداخته است. اینجا هم باران نشانی از رحمت ندارد.

به عدد 5 در داستان مرگ در اثر بی احتیاطی برگردیم. آقای میم الف زاد از طبقه 5 سقوط می کند. 5 علامت وصلت است. فیثاغورثیان آن را عدد نکاح خوانده اند. 5 همچنین نماد هماهنگی و توازن و عدم تمرکز محسوب می شود. در آئین بودای ژاپن 5 جهت (چهار جهت اصلی به همراه مرکز) اگر کسی بخواهد بودا را بشناسد می بایست 5 عنصر خاک/ آب/ باد/ آتش/ فضا را بشناسد. در آمریکای مرکزی هم 5 عدد مقدسی است. نماد خدای ذرت است چرا که 5 روز بعد از بذرافشانی جوانه اول ذرت از خاک سر می زند. در اسلام نیز 5 عدد مبارکی است. 5حس / 5 نماز / خمس اموال / بخش های مختلف وضو / پنج انگشت دست حضرت فاطمه / 5 شاهد در مباهله / 5 شتر برای دیه / اما در داستان نامبرده 5 نمادی است برای خارج کردن آقای میم الف زاد از دایره زندگی. طبقه پنجم برای شخصیت داستانی هیچ کدام از تعابیر بالا را در بر ندارد و این معنا از 5 همان معنای خاصی است که در باور داستان است. معنایی که درک حقیقت را سخت می کند.

سومین داستان تا دوشنبه دیگر است. در این داستان نیز با بیم از دست رفتن شغل شخصیت روبه رو هستیم. اما تنها این شغل نیست که از دست می رود مکانی امن و آرام برای ملاقات های دوستانه مرد و زن نیز از دست می رود. با اینکه ماجرایی مهربانانه روایت می شود فضای داستان سرد و مفهوم مرگ در آن جاری است. در این داستان نیز که ناامنی و از دست دادن در آن برجسته است، برف و تأکید بر روز دوشنبه در موقعیت معنایی داستان به چشم می خورد. از برف در داستان "مهتاب و سفال های شکسته" نیز استفاده شده است. این داستان نیز مرگ را روایت می کند. برف با رنگ سفید و سرما تداعی می شود. نماد برف در ایران باستان با فضای مثبت همراه است. برف پاکی را به همراه دارد. رنگ سفید رنگی است که در دو معنای مثبت و منفی از آن یاد می شود. در فضای مثبت به معنای نور است و خلوص. معصومیت و بی زمانی و در معنای منفی نشانگر مرگ، وحشت ماوراءطبیعی. استفاده از رنگ در این داستان در فضای منفی است. باور داستان معنایی دیگر نیز آفریده است. این معنا در بطن تأکید بر روز دوشنبه است. هفت پیکر یا هفت گنبد یا بهرام نامه، نام های مختلف از چهارمین مثنوی از پنج گنج نظامی است. این مثنوی شرح ازدواج بهرام پنجم ساسانی معروف به بهرام گور است که پس از جلوس بر تخت سلطنت با هفت دختر هفت پادشاه هفت اقلیم، ازدواج می کند. هفت دختر در هفت گنبد جای دارند. و بهرام نامه از رفتن بهرام در هر یک از روز های هفته به یک گنبد سخن می گوید.

روز دوشنبه متعلق به بانویی سبزپوش است که گنبدش نیز به رنگ سبز است. دخت خوارزم شاه (نازپری) رنگ سبز نیز در معنای مثبت و منفی به کار می رود. در معنای مثبت رشد شور و احساس، امید و باروری و در معنای منفی مرگ و زوال را تداعی می کند.هر دو لبه ی معنای رنگ سبز در داستان نمود دارد : بیماری و زوال زندگی پیرمرد، امید و زندگی مرد و زن داستان است که در نهایت این معنای مرگ است که غالب می شود.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692