زبان رنگی اشیا
کتاب «مرگ رنگ» ر ا با علاقه خواندم. در ظاهر کتاب جمع و جوریست در شصت صفحه و با یازده داستان. مهم اینجاست که داستانها بدون زیاده گویی هستند و بدون کم گویی. این کتاب سرشار از رنگ است. قرمز ٬آبی٬ قهوهای٬ بنفش٬ سبز. نیز سرشار از مرگ است که در داستان مرگ رنگ این دو به اوج میرسند.
با وجود تنوع در ایدهی داستانها٬ ولی هماهنگی در درونمایهی داستان دیده میشود و آن یک هشدار است. سالهای سال است به زبانهای مختلف مانند زبان هنر و علم و فلسفه و از راههای گوناگون٬این هشدار به مردم جهان داده شده. هشدار مرگ انسانیت. ولی در این کتاب اثری از شعار و هیاهو و بوق و کرنا نیست. چیزی که این هشدار را تاثیر گذار کرده٬ ادبیات محض است با فضاهای داستانی ویژه. با زبان و نثری که برای هر داستان ساخته شده. مهمتر از همه با تصاویری روشن و نورانی و رنگی ٬بدون توصیف از تاریکی و وحشت و افسردگی.
ما در پایان کتاب شگفت زده میمانیم که، این گونه انسانیت ما میمیرد! که دیگران دیگران را نمیبینیم. که خودمان دیگر دیده نمیشویم. که همدیگر را٬ قطعه قطعه میکنیم و نمیدانیم٬چون گمان میکنیم داریم در پارک راه میرویم٬یا داریم به دوستمان آب معدنی میدهیم و یا در حال اسباب کشی هستیم.
شگفتزده میمانیم که گونه دیگر صدای هم دیگر را نمیشنویم و صدایمان را هم نمیشنوند. این میشود که آدمها زبان اشیا و چیزهایی که صدا ندارند را بیشتر میشنوند. بهتر میفهمند زبان میز و گلدان بلوری و چکمهی سربازی و عدسی چشمی در.
عبارتی را از دوستی٬ سالها پیش نوشته بودم و به در یخچال زده بودم که جان کلام این کتاب در همین عبارت است. «زندگی توهمی بیش نیست. به شیرینی رویاها دلخوشم»
شادباش می گویم به مائده مرتضوی عزیز و امیدوارم با این قلم و نگاه ویژه داستانهای زیادی برایمان بنویسد. شادباش می گویم به نشر کیان افراز که این کتاب را در کارنامهی خود دارد. ■