نویسنده: رویا محقق، مهسا محب علی
محصول سال:1393
صرف نظر از عنوان فیلم که کاملاً نامتعارف با کلیت فضا و موضوع فیلم است، دوران عاشقی را میتوان از نقطه نظر نوع نگرش فیلم به جنس زن، مورد واکاوی قرار داد. انتخاب لیلا حاتمی برای ایفای نقش قهرمان زن داستان فیلم، انتخابی بجا و درست است و یکی از معدود نقاط مثبت فیلم به شمار میرود ولو به شرط تکراری و کلیشهای بودن این انتخاب. زیراکه برای نقش زنی همچون بیتا تمدن، با هجمهی بیرحمانه ای از جنس مرد، که او میبایست زیربار تمام اشان دوام آورده و له نشود، برگزیدن لیلا حاتمی با آن فاکتورهای فیزیکی نحیف و شکنندهی ظاهری، میتواند بهترین گزینه برای ایفای این نقش باشد.
با بیتا تمدن به همراه همین رویهی شخصیتی و رفتاری، سالها پیش در لیلای مهرجویی آشنا شده بودیم. زنی که خشونتهای خاموش و ظلمهای آشکار نسبت به خود را مظلومانه میپزیرد، حتی اگر با آن اندام نحیف اش، زیربار همهی اشان، له بشود. سالها پیش، زمانیکه حضور پرشکوه و باوقار بانو بر پرده سینما برقامت بیتا فرهی با آن بازی تاثیرگذارش، نشست، توانست با احترام به شعور مخاطب، درقالب مریم بانوی فیلم بانوی مهرجویی، قهر و دلخوری جنس زن را نسبت به خیانت جنس مرد به خود، با حفظ صلابت و عظمتی مثال زدنی، تاب آورده و نه تنها نشکند بلکه بتواند مسیرهای دیگری را برای غلبه برعجزی که غالباً به جنس زن مثال میزنند، انتخاب کرده و بدون بخشیدن خطای مرد اش، رو به سوی جادهای بدون مرد خیانت پیشهاش، با اعتماد به جنس خود، قدم بگذارد نه اینکه خطا را ببیند، و با پیامی در قالب فیلم دوران عاشقی به مخاطب بقبولاند که میبایست مقابل بدترین و خشونت آمیزترین رفتارهای مرد، سکوت و خونسردی اختیار کرد.! اینگونه رفتارها از سوی جنس زن درواقع نادیده گرفتن شعور زن و پامال کردن حقوق انسانیاش از سوی خود زن است که در قالب شخصیت بیتا تمدن، به خورد مخاطبان فیلم، تحمیل میشود. تاکیدهای پیاپی ایی که در طول فیلم دوران عاشقی درنشان دادن خشونتی از جنس (جنسیت مرد) نسبت به
جنس زن، برجسته نمایی میکند، خشمی با چاشنی دلیل و توجیه، که مرد خاطی پشت تمامشان، سنگر گرفته است و تمام قد، از موضع متعفن خیانتی که در حق همسرش داشته است، دفاع میکند، آنقدر شگفت آور و آزاردهنده است که مخاطب نمیتواند پازلهایی گم شدهی ذهن اش را درارتباط با دلایل اینهمه پافشاری، بیابد حال آنکه نویسندگان فیلمنامهی فیلم، هردو زن هستند!
سکانسهای شگفت انگیز از این دست را میتوان سکانس مهمانی دادن بیتا تمدن به دوستان و همکاران همسر خیانتکارش، که در راس آنها، زندی مردی که به واسطهی پول و قدرت کاذب حاصل از آن، میتواند خیانت کند به همسرش وحتی همسرش اورا با همان وضع، به قیمت حفظ آبرو، بپذیرد و دهانش با پول بسته شود و حتی دختری که از محلهی فقیرنشین و خلافکار تهران، دوست دختر زندی شده است نیز شخصیتش درحد چند اسکناس پول و آپارتمان، تنزل یابد و زیر یوق مرد خیانتکار و کثیفی همچون زندی، احساس خوشبختی کند، و آنوقت بیتا تمدن که حتی نام فامیلش (تمدن) همچون نام فیلم، هیچ سنخیتی با طرز رفتار و برخوردهایش با مسلهی خیانت مرد، با دنیای متمدن امروزی و خود به ظاهر متمدنش که به عبارتی یک خانم وکیل تمام عیار است، ندارد، یکه و تنها، میزبان اینهمه مرد بیخیال و بیفکر و مردنما. شده، که بهتر بود درسکانسی که او درتدارک مهمانی است حضور بی تاثیر آن کارگر افغانی را نمیدیدیم تا زیر یوق رفتن و له شدن بیتا تمدن به تلخترین شکل ممکن، جلوه کند. زمانیکه او مانند زنان عهد قدیم، در پستوی خانه با آن اندام نحیف اش یکه و تنها درحال آماده کردن میز شام است، صداگذاری پس زمینهی این سکانس، صدای خندههای زمخت مردها، بر روی اندام ظریف او، حقیقتاً چه اصراری بر نشان دادن ظلم وارده به جنسیت زن، درقالبی اینگونه عریان و آبکی است؟
زمانیکه لیلای فیلم داریوش مهرجویی، خانهی بخت خودش را برای ورود عروس تازهی همسرش گل آرایی میکرد، لااقل با مشکل نازایی لیلا میشد مخاطب را قانع کرد برای باورپذیری مظلومیت و معصومیت دوست داشتنی لیلا، حال آنکه در مواجهه با بیتا تمدن، تمام و کمال بودن او، چه
در قالب یک زن مستقل اجتماعی چه در جایگاه مادر بودن و همسر بودن و به عبارت سادهتر، کدبانویی تمام عیار، خیانت پیشگی همسرش و سکوت و خونسردی بیتا تمدن، بسیار تصنعی و دوراز تصور است.
چگونه میشود با زنی با اینهمه کمالات انسانی و شخصیتی، اینگونه توهین آمیز رفتار کرد و منطبق با معیارهای عصر جاهلیت، از او درهربرههی زمانی توسط هر مردی در زندگیاش، توقع گذشت و ببخش و چشم پوشی اجباری داشت؟ قطعاً با عقل سلیم ناسازگار است!
پدر بیتا تمدن، درقالب پیر اندرزگو و کوه تجربه و تکیه گاه امن، درمواجهه با هر رخدادی که دخترش را همچون زنی هالو فرض کرده و سرش کلاه گذاشتهاند، چه در سکانس دزدی اتومبیل اش توسط موکل اش و برادر خلافکار او و چه توسط همسرش و خیانت تلخ وارده توسط او؛ هربار بیتا را تشویق به گذشت احمقانهای میکند. به گونهای که بیتا همچون زنی الکن و بیسواد، سر به زیر افکنده و تسلیم خشونت مرد میشود، حالا چه فرق دارد که درقالب پدرش باشد یا همسرش یا رییس همسرش (زندی) و .... حتی پسرش که در سکانسی که به همراه هم کلاسیاش درحال بازی
کامپیوتری در منزل هستند، تمام مکالمههای تلفنی مادرش با موکل اش را به سخره میگیرد و درمجموع بهتر بود چند بند از یک عروسک آویزان میشد تا نقش بیتا تمدن را ایفا کند و الکن و عروسک وار، تسلیم دنیای مرد سالارانهی فضای فیلم شود.
درنهایت زنی که با وقاحت وارد زندگی او شده است، که صد البته او نیز ازجنس زنانی همچون زن زندی، دوست دختر زندی و .... امثال اینگونه زنان که البته یکی از آنها نیز موکل بیتا بود که مورد شماتت بیتا قرار گرفت؛ با هالهای از قدیسه گی و گذشت و سیمایی خوش چهره، در تمام طول فیلم نشان داده شده و نهایتاً کرامتش در خروج از زندگی حمید، زندگی ایی که هیچ کس بهجز هوسرانی مرد، اجازهی ورودش را به وی نداده بود، به معرض نمایش گذاشته و عنوان عمل قبیح خیانت اش را عشق گذارده و تصمیم به رفتن میگیرد.
فیلم با سکانسی از پیام تلفنی حمید که حاکی از ابراز پشیمانیست نسبت به بیتا و درنهایت با کلوزآپی از چشمهای بیتا که تصمیم گرفته است از خطای حمید چشم پوشی کرده و چشمهایش را روی همه چیز ببند، به طرز شگفت آوری آبکی و دور از حقیقت، یه پایان میرسد.■