شب« گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» برگزار شد/ آیدین پورخامنه

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شب« گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» برگزار شد/ آیدین پورخامنه

دویست و نودمین شب مجله بخارا به بررسی کتاب « گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» تألیف دکتر بهرام گرامی اختصاص داشت که عصر یک‌شنبه سوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۶ با همکاریرانتشارات گاندی، کتاب‌فروشی آینده، گنجینه پژوهشی ایرج افشار، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، انتشارات سخن و مجله بخارا برگزار شد.

علی دهباشی مدیر مجله بخارا با توضیح درباره چرایی برگزاری این شب سخنان خود را آغاز کرد و گفت:

دکتر بهرام گرامی و کتاب « گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» بهانه اصلی ما در برگزاری امشب بود. گل بارانی که می‌بینید نتیجه کار آقای گلزار است که خواهش می‌کنم تشویقشان کنید. ایشان از حامیان محیط زیست هستند و سال‌هاست در این زمنیه کار و پژوهش می‌کنند. گلخانه زیبایی در کردان دارند که همه را دعوت می‌کنند در روز مبعث مهمان ایشان باشد.

دهباشی درباره دکتر گرامی نویسنده کتاب « گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» بیان کرد:

دکتر گرامی متولد 1321 در تهران هستند و همانطور که شاید کم و بیش بدانید تحصیلات ابتدایی متوسطه را در همین شهر گذرانده اند. در سال 43 از دانشگاه تهران لیسانس کشاورزی را دریافت کردند و بعد، از دانشگاه آمریکایی بیروت در سال 49 فوق لیسانس در رشته اصلاح نباتات و بیماری‌های گیاهی را گرفتند. به کانادا رفتند و حدود سال 56، اوایل انقلاب دکترای خود را در ژنتیک و علوم گیاهی در دانشگاه منیتوبا در کانادا دریافت کردند و بعد به ایران بازگشتند و با سمت کارشناس و محقق در سازمان تحقیقات کشاورزی ایران کار کردند. پیش از این هم از سال 43 تا 57 در این فعالیت‌های پژوهشی در همین سازمان کار می‌کردند. با سمت استادیار در دانشکده کشاورزی دانشگاه صنعتی اصفهان از حدود سال 58 تا 64 تدریس کردند. سال 64 به امریکا رفتند و در دانشگاه کالیفرنیا به تحقیق پرداختند و یک سال (سال‌های 74 و 75 شمسی) هم استاد مدعو در بخش علوم گیاهی دانشگاه بودند.

از سال‌های 77 تا 82 در دو انجمن علمی شیمی غلات و بیماری‌های گیاهی به عنوان سرویراستار خدمت کردند. تا به حال از ایشان سه کتاب منتشر شده است « گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی»، « گیاهان در قران» و «سنگ گهر در هزار سال شعر فارسی» که نمونه‌هایی از این کتاب‌ها توسط انتشارات سخن در اختیار ما قرار گرفته است که می‌توانید بعد از جلسه تهیه کنید و تا زمانی که آقای گرامی خود حضور دارند، برای شما یادگاری‌نویسی کنند.

استاد بهاءالدین خرمشاهی نخستین سخنران این شب بود. او سخنان خود را با بیان اینکه سخنران، مترجم و شاعر نیست شروع کرد و گفت:

با سلام و نام و یاد جاودانه خداوند که مظهر جاودانگی است. بنده سخنران نیستم، سخنرانی می‌کنم ولی سخنران نیستم، شعر هم می‌گویم ولی شاعر نیستم، ترجمه هم می‌کنم ولی مترجم نیستم. هرکس که به هنری، نوشتنی، وسیله ابلاغی یا وسیله اطلاع‌رسانی علاقه دارد همه اینها از شعر تا مجسمه‌سازی برای در میان گذاشتن یک راز و رویایی است که صاحب هنر دارد و می‌خواهد در میان بگذارد. این مطلب شماره یک در خاطرتان باشد تا اگر گفتند که استاد گرامی بارها از این جلسات داشتند تعجب نکنید چون ایشان می‌خواهند همان چیزهایی که خوانده اند و درباره آنها تحقیق کرده اند با چه دقت کم نظیری که اشاره خواهم کرد، با عده بیشتری در میان بگذارند.

من که اینجا نشسته بودم به گل‌ها نگاه می‌کردم، هنوز هم مطمئن نیستم که گل‌ها طبیعی هستند یا مصنوعی. روزی استاد کامران فانی در منزل ما تشریف داشتند، دسته گلی طبیعی بود و آقای فانی با برگ گل بازی کردند و گفتند چقدر طبیعی است، عین گل مصنوعی میماند! ضمنا من گلشناس نیستم مگر آنهایی که گل باز هستند. اکثریت افراد در دنیا گل‌ها را نمی‌شناسیم. من اسم کتاب آخرم را گذاشتم «با ده زبان خموش» کخ از شعر حافظ گرفته شده: ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد/ که با ده زبان خموش آمد. معنی این شعر را نمی‌دانم. چرا سوسن آزاد است؟ مگر باقی گل‌ها دربندند و آیا آن همان قدر که دیگر گل‌ها در بندند، در بند است. چرا ده زبان دارد و چرا خموش بوده است؟ بعد از 50 سال حافظ پژوهی در اولیا مانده ام. خدا را شکر که ندانم گویی و نمی‌دانم را بر من تفضل کرده است و آشکارا به راحتی بی هیچ احساس گیر و گره و افت می‌گویم، نمی‌دانم و باید دید. آقای انوشه که دانشنامه فارسی می‌نویسند می‌گویند که ما در دوران دبیرستان دبیر ادبیاتی داشتیم که وقتی هرچیزی از او می‌پرسیدیم در پاسخ می‌گفت باید دید، این باید به دیدن و دیدن به باید ختم نمی‌شد که بگوید برو لغت نامه فرهنگ فارسی معین را بیاور، در آن سال‌ها فرهنگ فوق العاده جامع و جوابگوی استاد انوری نبود یا لغت نامه دهخدا اگرچه سخت است و الان با تعداد جلد کمتر هم به چاپ رسیده است. و سی دی هم دارد.

استاد خرمشاهی ویژگی‌های اخلاقی دکتر گرامی را چنین توصیف کرد:

حدود یک دهه پیش اولین این سلسله جلسات به همت صاحب جلسه دکتر گرامی و میزبانی میراث مکتوب برگزار شد که در آن بسیاری چیزها یاد گرفتیم اگرچه از یاد بردیم. حالا انشالله تجدید عهد می‌شود و همینجا به یاد می‌آوریم به شرطی که بدانیم سوسن آزاد ده زبانه چرا خموش است؟ بعد تازه با ده زبان خموش را اصرار می‌کردند «باده» ننویسید. یک اشکال دیگر هم می‌گرفتند که من پیش بینی نمی‌کردم، همه این مصرع را به صورت «با ده زبانِ خموش می‌خواندند» در صورتی که باید یک جزم هم روی «زبان» می‌گذاشتیم.

همین یکی از ویژگی‌های استاد گرامی است چون سخت پیگیر کار هستند. تا اخرین مراحل حتی بعد از آخرین مراحل که خوب هم بسته‌بندی شود پیش می‌روند. در غلط گیری چندان پیشرفته هستند که مانند اروپاییان عمل می‌کنند. ممکن است در کتاب اشتباه وجود داشته باشد، اشتباه علمی که خود پی ببرند. اشتباه برای هر انسان حقیقت دوست و پژوهنده‌ای در واقعیت پیش می‌آید، من در ترجمه قران بارها اشتباه کردم، که خطا چاپ یا مکتوب به صورت نامه ارائه شده است. عرض بنده که رو به پایان است، فقط یک موضوع در دل من موج می‌زند، من کمتر به دقت آقای دکتر گرامی دیده ام. واقعا ندیدم. یا بسیار بسیار کم دیدم حتی در دانشنامه مصاحب اشکال وجود دارد با اینکه پنج هزار نسخه را با دست اصلاح کرده اند. تا به اینجا چون خود اسطوره و معیاری هستند. وقتی ایشان مطلب خود را می‌دهند اغلب پاکیزه، زیبا، بی غلط و تایپ شده است. پشتش توضیحات می‌آید بعد می‌نوسند هشت را با 9 عوض کنید بعد برای اینکه مطمئن شوند که این کار را می‌کنید، پرینت می‌فرستند . کارهایی می‌کنند شگفت آور. از حوصله جامعه علمی ما فراتر است کاری که می‌کنند. همان اسطوره ها که از قزوینی شنیده اید، که ببالم به همشهریگری اش، در ایشان هم با دونسل فاصله دیده می‌شود و شما همین یک جمله بنده را به جای صد جمله بپذیرید که باقی در همین زمینه خواهد بود. دقت‌هایی از گرامی دیدم و جا خوردم از این همه دقت و از اینکه چرا من این دقت را ندارم. شگفتا ایشان درباره خود بهداشت کتاب را پدید می‌آورند.

مکارم اخلاقی ایشان، خصال تنیده و ویژگی‌های اخلاقی شان را در این جلسه برای بنده به زبان در نیامدنی است برای اینکه مفصل است نه اینکه مبهم است. من عادت دارم در این جلسات رباعی می‌خوانم، تقریبا با البداهه که هر جور بگویم شعر درستی نمی‌شود.

ز آثار دقیق خویش نامی شده ای، بس مرجع را همیشه حامی شده ای، مانند دبیر فلک و محبوبی، ز آن است که بهرام گرامی شده ای/

می‌پویی و آثار تو هم می‌پاید/ از خامی تو هوش و هنر می‌زاید/ قزوینی علامه وکالت داده است/ قزوینی دیگری تو را بستاید/

سرو از قد تو قد خود اندازه گرفت(البته به بالا و بلندی ایشان هم اشاره دارم، کمی هم طنز آمیز است)/ گل از قلمت زندگی تازه گرفت/ از شرق به غرب بس پراکندی علم/ هر مرجعی از کار تو آوازه گرفت.

اگر زیاده، نا بجا یا نادرست گفتم، همه را ببخشید. تشکر می‌کنم.

دکتر سید مصطفی محقق داماد سخنان خود را با این ابیات آغاز کرد و گفت: گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت/ مردم شریف‌تر شوند اندر نعیم گل/ ای گل فروش، گل چه فروشی برای سیم؟/ وز گل عزیزتر چه ستانی به جای گل؟/

حدود سال 1360 اولین باری که در انجمن فلسفه با استاد بهاالدین خرمشاهی دوست شدم، که همان روز زیبا تر از من بودند و جوانتر و زیبا تر شده اند. ولی خب من پیر شدم و ایشان جوان مانده اند. درست همسن هستیم و در یک سال متولد شدیم. همان ایام که در انجمن فلسفه کارهای مشترکی انجام دادیم در جلساتی که شرکت داشتیم، من موجب بودم به وجود ایشان. برای من جالب بود که شخصیت ذوالفنون مکتب وقت بود، بعدا با فلسفه قهر کرد. دکتر عرفانی و معصومی بسیار موجب بودم که چقدر دانش دارند در حد خودشان و کار عظیمی که ایشان درباره حافظ انجام داد و برنده جایزه سال شد. خود عضو آن کمیسیون بودم و واقعا با افتخار آن را امضا کردم و هنوز هم همان کتاب ارزشمند و ماند است. کاری که ایشان کرد موجب شد تا افراد حافظ را اشتباه نخوانند.

دکتر محقق داماد درباره منش دکتر گرامی چنین افزود:

جناب آقای گرامی که سالهاست با ایشان مراودت دارم بسیار اهل دقت است واقعا نظر دقیق دارد . تخصص ایشان در امر دیگری است و استاد کشاورزی است و در دانشگاه اصفهان تدریس کشاوری می‌کنند. چه می‌شود کرد که ایشان نتوانستند درس دهند. ذوق و تذوق دو معنای متفاوت دارد. آنقدر پزشک داریم که دوست دارند در جلسات ادبی شرکت کنند. مانند آقای دکتر غنی ولی همان طور که در احادیث آمده حفره یا در قلبشان است که چیزی جز شیرینی آن را پر نمیکند، هیچ چیزی بعضی از نفوس را پر جز ادبیات و ذوقیات نمی‌کند. علم او را قانع نمی‌کند. آقای گرامی تخصص اش اقناعش نکرد پس کانالی زد به ادبیات گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی و من پیشنهاد کردم، گل و گیاه در قرآن را بررسی کنند که کتابش منتشر شد.

وی با بیان نکته ای مهم درادامه سخنانش گفت:

حضار محترم، همه بچه‌های ایران هستیم، ایران خانه ماست. مام وطن را همه احساس می‌کنیم. آنهایی که ایرانی نیستند و مام وطن را احساس نمی‌کنند مخاطب من نیستند. آنهایی که ایرانی هستند، این تربت را که جمجمه اجدادمان در آن دفن است و سرشتمان با آن آمیخته است و زندگی می‌کنیم، درک می‌کنند. وظیفه داریم ایران که روزی گلستان بود را گلستان نگه داریم، سعدی شیرازی اسم کتاب خود را گلستان می‌گذارد. بوستان، گلستان نشان دهنده این است که ما ایرانیان گل باز هستیم و ایرانمان گل بود. ما با عربستان صعودی فرق داریم. ایران ما ایران طراوت است. اولا باید در حفظ محیط زیست همت گماریم و حفظ کنیم. جای گل و درخت تیر آهن نسب نکنیم اجازه دهید در کوچه‌ها بوی گل و صدای بلبلی بشنویم. درست است که از آن سموم که بر طرف بوستان بگذشت/ سزد که نه بوی گلی ماند و نه نسترنی. و من گاهی می‌خوانم عجب که بوی گلی مانده و ... اینها قبول است اما باید سعی و تلاش کنیم و از کوشش و تلاش دریغ نکنیم. بگذریم از بهره‌ها و استفاده‌های غلطی که ویران کردیم خانه سبز خودمان را!

پیرزنی لاری بود به من جمله‌ای گفت که از آن استفاده کردم. گفت سابقا پدران ما در بوم سبز بودند. پرسیدم کجا؟ گفت جزیره‌ای که در خلیج فارس است، ابوموسی. ابوموسی بوم سبز است. دیر بجنبیم همینطور میشود. سرزمین خود را سبز نگه داریم تا بوی سبزی آن را حفظ کنیم. باید از نظر فیزیکی ویژگی خود را حفظ کنیم. دکتر گرامی تحقیق کردند که هزار سال در ادبیات ما گل و گیاه بوده است. در حالی که اگر به آن طرف آب به کشورهای عربی بروید و ببینید غیر از شتر و معشوقه فیزیکی -مادی خود به دلیل دیگری شعر گفته اند؟ تمام اشعار آنها درباره اینهاست.

اما ما درباره گل چقدر شعر زیبا داریم و ما که چنین ادبیاتی داریم باید در روحیه خود تاثیرش را ببینیم. چرا خشن شده ایم؟ چرا همدیگر را فحش میدهیم و از همدیگر بیزاریم؟ ما ایرانی‌ها چنین نبودیم، ما اهل مهربانی و دوستی بودیم. اهل غمخواری یکدیگر بودیم. پیشنهاد می‌کنم از این مسائل ادبی در تجربه ادبی استفاده کنیم و انشاالله مانند گل شاد و خرم و با لبخند مانند گل باشید. و با مهربانی و دوستی با هم صحبت کنیم و گل بگوییم و گل بشنویم.

سپس علی دهباشی در ادامه این شب مقدمة ایرج افشار بر کتاب «گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» که وجه تسمیه آن را دکتر گرامی خواهند گفت. را برای حضار خواند:

گل همین پنج روز و شش باشد

این گلستان همیشه خوش باشد

خوانندگان گرامی

این کتاب همچون راهنمای «باغ گیاهان» است که قدم تفرّج بدان می‌گذارید و روشن است که هر یک از گلهای گوناگون و رنگارنگ باغ شما را به سویی می‌کشد و وقت شما را به گونه‌ای خوش می‌کند و بوی دلاویز یا رنگ دلپذیرشان هوش از سر شما می‌رباید. اکنون به جای آن چنان راهنمایی، کتاب خوب و دلپذیر آقای بهرام گرامی را در دست دارید که راهنمای شما برای گردش در باغ فراخ و کُنانة شعر فارسی‌ است که هر گوشه‌ای از آن گلی و گیاهی سرکشیده است.

این کتاب هم خواندنی است برای لذت‌بری و هم مرجعی است برای شناخت تشبیهات و تعبیرات شاعرانه از گلهای شناخته میان شاعران. خواندنی است زیرا در هر برگش چند یا چندین بیتِ به گل آمیخته می‌بینید و از مضامین هر یک پی به اندیشة شاعری می‌برید که گلی یا گیاهی را در خیال خویش ‌وسیلة جان دادن و زیبا کردن واژه‌های دیگر شعر خود کرده است و درمی‌یابیم که گلها و گیاهانی که در باغ و راغ می‌بینیم چه مایه از سرشاری برای تجسم صُوَر خیال در خود نهان دارند.

اینکه گفته شد کتاب جنبة مرجعی دارد از این روست که به آسانی جنس و گونه و خانوادة هر گیاه را با نامهای علمی آن می‌شناسید و اگر بخواهید شاهد و مثال شعری برای هر یک داشته باشید چندین بیت خوب را در آن می‌یابید و از راه توضیح و تحلیلی که مؤلف آشنا و کارشناس داده است بر نحوة تلقی و احساس شاعر از آن گیاه آگاه می‌شوید و چون مؤلف معنی کلمات دشوار را هم آورده است مشکلی پیش روی شما نمی‌ماند.

گردآورندة گرامی کتاب چون در رشتة کشاورزی آموزش دیده و با شعر فارسی مأنوس است در سالهای دوری از وطن به یاد گل و گیاهانی بوده است که شاعران هموطنش از هزار سال پیش می‌شناخته‌اند و زیبایی و خوشبویی آنها را در شعر خود ماندگار ساخته‌اند. این گیاهان از مهمترین عناصری بوده‌اند که همیشه در شعر فارسی مرتبتی اساسی و طراوت‌بخش داشته‌اند. کدام شاعر زبان فارسی است که در شعرش از یاد گل که یکی از مظاهر زیبا و جان‌بخش طبیعت است به دور مانده باشد. شاید اغراق نباشد اگر گفته شود که امری محال است. شعر فارسی و گل ـ دو جوهر زیبایی ـ پیوندی دارند ناگسستنی.

گرامی چون با گیاه آشناست متوجه بوده است که برای فهم درست شعرهای به گل آمیخته، باید خواننده نوع و شکل و خواص هر یک را درست بداند و چون دیده است که فرهنگهای فارسی در حل مشکل برای این گونه نکات راهگشا نیستند در پی آن شده است که با بررسی دیوان‌های بسیاری از شاعران مبهمات و مشکلاتی را که ممکن است پیش راه بیاید و خواننده نتواند توجیه روشنی از بیت داشته باشد، او را یاری دهد و با شناساندن لفظی و علمی، سبب و نحوة استعمال آن گیاه را روشن سازد. پس کار گرامی دارای دو جنبة لغوی و معارفی است. او در این کتاب پانصد صفحه‌ای پنجاه گل و گیاه را با تعریف علمی هر یک از نظر دانش گیاه‌شناسی می‌شناساند و سابقة‌ انس و آشنایی شاعران را با آنها به شما واگو می‌کند.

ایشان بجز آن تعداد گل و گیاهی که در بخش اول برای هر یک مبحث خاصی ترتیب داده است، بخش کوتاهی را به شناساندن چهل و هشت [در چاپ دوم، شصت] گل و گیاه دیگر که تشبیهات و مضامین کمتری در شعر فارسی دارند اختصاص داده است. بنابراین بر روی هم از نود و هشت [در چاپ دوم، صد و ده] گل و گیاه درین یادگارنامة ادبی ـ‌ گیاهی نام و نشانی هست. فهرست دیگری نیز از گیاهان در کتاب گرد آمده که گرچه نام آنها در شعر فارسی هست ولی مضامین و تشبیهات چندانی که دلاویز باشد برای درج در کتاب نداشته‌اند. مؤلف نگاه حافظ به گیاهان را شایستة آن دانسته است که در گفتاری جدا و حتی در پیشانی کتاب طرح کند، زیرا دید آن سخنسرای بزرگ دارای معنویتی دگرگونه است و هر گلی را که به باغ شعر خود نشانیده بدان برجستگی و حشمت داده است. قدر گل نزد حافظ همانندست با ارزشی که مرغ سحر بدان می‌نهد.

در اشعار فارسی بیشتر درختهای طنّاز و با حشمت مثل سرو و چنار و صنوبر و عرعر (نه آنچه امروز نام عرعر دارد) که تناوری حضور دارند، و از گلها آنها که در باغها دیده شده‌اند و اهلی شده بودند مانند نرگس و ارغوان و یاس و بنفشه و گل‌سرخ یاد شده است. اما اگر دیوان شاعران مضمون‌یاب و طرفه خیال دورة صفوی به جستجو بپردازیم چه‌بسا که دربارة‌ گلپر و مرزه و ترخون و نعناع که جزو عادیات لوازم زندگی در شمار می‌بودند نیز اشعاری به دست بیاید.

گل و گیاه در فرهنگ ایرانی جایی شایسته دارد. در ادب فارسی به‌ویژه شعر مرتبتش بسیار والاست و این کتاب گواهی راستین در آستین. در مَثَل و حکمت هم چنین است. اگر نگاهی به امثال و حکم دهخدا بیندازید خواهید دید که در میدانی فراخ باید قدم گذارد: بادنجان بم (یا بد) آفت ندارد، نخود هر آش نباید شد،‌ فلفل مبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه، زیره به کرمان نباید برد، با پنبه سر بریدن کار ناکسان است، فلان کودک مثل هلوی پوست‌کنده می‌ماند یا مثل برگ‌گل است و هزار مَثَل دیگر حکایت از لزوم تجسسی پی‌گیر می‌کند. دوستم دکتر جامی شکیبی گیلانی با مهارت و ذوقی دلنشین زمانی را مصروف بدین کار کرد و بخشی از آن را به نام «پندیاب» به چاپ رسانید. جز آن در نقاشی و قالی‌بافی و کنده‌کاری و هنرهای دیگر هم گل و گیاه جای خاص خود را دارند. نگاره‌هایی شده‌اند که همچون تشبیه در شعر ارزشمند هستند.

شاید بیش از همه برتولد لوفر (Berthold Laufer) در کتاب Sino-Iranica که در سال 1919 در شیکاگو چاپ شد توجه فرهنگی و تمدنی به سابقة آورد و برد گیاهانی کرد که میان چین و ایران انجام شده بود و نشان داد که اسپست (یونجه) ‌و هلو چگونه از ایران به سرزمین‌های دیگر رفت. همچنانکه پس از او ابرا هیم پورداود در کتاب نامور هرمزدنامه نشان داد که گونه‌های خانوادة گیاهی مرکّبات چگونه از سویی به سویی رفت و بالمآل پرتقال و نارنگی و دارابی و بکرایی و بیدخونی و نارنج و ترنج و لیمو در میان ما چه گذشته‌ای داشته‌اند. راستی بهرام گرامی شاید بتواند به نام پرتقال در رستة دوم پژوهش خود اشاره کند از باب آنکه در عصر صفوی شراب پرتقالی در ایران رواج داشت و شاعران آن دوره از یادکرد آن غافل نمانده‌اند، اما پرتقال در اینجا ناظر به محل کاشت آن درخت بوده است:

چشم فرنگی تو مسلمان نمی‌شود

یک جام اگر شراب دهد پرتگالیم

«سالک قزوینی»

چشم زان ایمان و پیمان بسته بگزیدی کنون

کنج باغ و صحبت غیر و شراب پرتگال

(ذکره روز روشن)

اگرچه بهرام گرامی در مطالعة دلکش خود به زمینة خاص نفوذ گل و گیاه در شعر فارسی پرداخته است، اما روشن است که این مظهر طبیعت به مناسبتهای دارویی، خوراکی، عطرگیری، رنگرزی، کاغذسازی، درودگری، کنده‌کاری، باغچه‌داری و اخیراً گل‌آرایی نیز باید مورد رسیدگی تمدنی ما قرار گیرند، کمااینکه در کتب نبات قدما (مانند کتاب‌النبات دینوری) و همه فلاحتهای قبطی و رومی و ایرانی و همچنین در عجائب‌نامه‌های منسوب به طبری، همدانی، قزوینی و دیگران به گوشه‌هایی متنوع از گیاهان و حتی خیالی آنها اشاره شده است.

به طور مثال، یکی از ظرایف و برجستگیهای مربوط به گل و گیاه بررسی نام‌گذاریهای جغرافیایی است که از روی نام گیاهان انجام شده است. مانند گلپایگان، گلدسته، گلپرآباد، انجیره، انار، انجیلاوند، گل بداغ، گل تپه، گل چشمه، گلخندان، ارغوان، چناران، صنوبر و شاید هزارها ترکیب دیگر،‌ و البته بسیاری از آنها نامهایی است که ممکن است برگرفته از نام محلی گیاهان باشد و به‌طور عموم برای ما معانی آنها ناشناخته است ولی از نظر معرفت گیاهی اهمیت خواهد داشت.

در این یادداشت درهم می‌باید یادی از کتاب ممتاز شارل هانری دوفوشه‌کور (Ch. H. de Fouchecour) ایرا‌شناس فرانسوی بشود که در موضوع وصف طبیعت در شعر غنایی ـ غزلی فارسی قرن پنجم نوشت و از گلها و گیاهانی که در آن زمانه زبانزد شاعران بوده است یاد کرد، با نام:

La description de la nature dans la poésie lyrique persane du xiè siècle (Paris, 1969).

پس از آن کتاب برجستة دیگری به قلم‌ ایران‌شناس آلمانی Jürgen Ehlers درباره اوصاف طبیعت در شاهنامه فردوسی انتشار یافت که در آن بخشی به کیفیات لغوی، اصطلاحی و قصه‌ای مرتبط به گیاهان (Pflanzen) اختصاص دارد، با نام:

Die Nature in der Bildersprache des sahname (Wiesbaden, 1995).

و همچنین نوشته‌هایی به فارسی که حضرت گرامی یاد آنها را در مقدمة خود آورده‌اند.

چهل سال پیش که منظومة رمزالریاحین در توصیف باغ هزار جریب نو (اصفهان) سرودة ‌شیخ محمد هادی بن حبیب کاشانی متخلص به رمزی (متولد 1040 قمری) را چاپ می‌کردم دیدم شاعری صحنة مناظره میان گلهای آن باغ ایجاد کرده و زیبایی و رعنایی هر یک را که بدان فخر می‌کرده‌اند به زبان شعر بیان کرده است. در این مناظره هر گلی از خوبی و دلکشی خود سخن می‌گوید و بر گل دیگر عیب‌جویی و ستیزه‌گری می‌کند. نرگس می‌سراید:

ز جام حسن خود پیوسته مستم

بود زرین قدح دایم به دستم

بنفشه ضمن آنکه ادعای نرگس را رد می‌کند از خوبی خویش می‌گوید:

ز شوخی غیر رسوایی نداری

همه چشمی و بینایی نداری

چو مشکین خال دلبر خوش نمایم

چو هندوی نگه مردم‌ربایم

پس ازو از زبان بیدمشک می‌خوانیم که بنفشه سیاه و کج‌نهاد است، ولی من:

شفای حال بیماران زارم

خزان درد را جوش بهارم

پی درمان خود در هر سرایی

ببخشندم ز روی مهر جایی

دیگر گلهایی که به میدان این مناظره می‌آیند یاسمین کبود است و ارغوان سرخ، جعفری، شب‌بوی زرد، قرنفل، عاشق معشوق، زلف عروسان، زنبق زرد، زبان در قفا، مشکچه، سوسن، نسترن، ریحان، سنبل، یاس سفید، زنبق سفید، شقایق، گل زرد، گل رعنا و بالاخره گل‌سرخ که آن مناظرة بامزه با سخنان او پایان می‌گیرد و درحقیقت شاعر خواسته است که آن را برترین گل باغ در شمار آورد. این‌ گونه بازیهای ذوقی با گلها در شعر فارسی مثالهای متعدد دارد.

بسیاری از گیاهان سرگذشتی دارند که در طول دوران تمدن انسانی در جوانب مختلف زندگی آدمی تأثیر داشته‌اند و در روزگار نزدیک به ما بجز گیاه‌شناسان نامی چون کمپفر آلمانی، شلیمر هلندی، رخینگر اطریشی، احمد پارسا، حسین گل‌گلاب، علی زرگری، کریم ساعی، احمد قهرمان و دیگران که گیاهان را در مقولة علمی شناسانده‌اند، دانشمندانی چون ابراهیم پورداود، هوشنگ اعلم، محمدحسن ابریشمی و اکنون بهرام گرامی مؤلف گرامی حضور آن موجود طبیعی را در اندیشه و ذوق و تاریخ بشری شناسانده‌اند و ما سپاسگزار همگی آنها هستیم.

ایرج افشار

بیست و هفتم فروردین 1386

دکتر نرگس روان پور سخنان خود را با شعری از هوشنگ ابتهاج شروع کرد و گفت:

ارغوان شاخه هم خون جدا مانده من/ آسمان تو چه رنگ است امروز؟/ آفتابی است هوا یا گرفته است هنوز؟/ ارغوان پنجه خونین زمین دامن صبح بگیر و سواران خرامنده خورشید بپرس / کی بر این دره غم می‌گذرند؟ / تو بخوان نغمه ناخوانده من/ ارغوان شاخه همخون جدا مانده من. (سایه)

بیش از هزار سال شاعر پارسی گوی با زبان گل و گیاه و درخت با معشوق سخن گفته است. زیبایی‌هایش را ستوده، از دوری و هجران شکوه کرده و گاه از همین پدیده‌ها نمادی ساخته برای تصویر کردن فضای خودکامگی که در آن می‌زیسته و یارای اعتراضش نبوده است. زبان شعر نجیبانه فارسی همواره پیچیده در پوششی از حریر گل و گیاه به جای بیان صریح در خطاب به یار در استعاره متوصل شده است. به جای چشم او از نرگس و به جای قامت وی از سرو و صنوبر یاری جسته است و گاه بیدادگری‌های اجتماعی را از درون لاله و شقایق فریاد بیرون آورده است. ما آن شقایقیم که با داغ سینه سوز جامی گرفته ایم و به صحرا نشسته ایم. یا از خون جوانان وطن لاله دمیده وز حسرت سرو قدشان سر خمیده و ما خواندیم و دگرگون شدیم و با شاعر، کلاس‌های مدارس و دانشگاه به جوانان پس از خویش انتقال دادیم اما هرگز به این صرافت نیافتادیم که از این سخن گویان خاموش اصل و نسبشان را بپرسیم.

گویی این راه ناپیموده را به قول حافظ رهروی می‌بایست، جهانسوزی نه خامی، بی‌غمی. بی‌تردید جاده در انتظار سواری بود ره‌شناس، سختکوش و عاشق. تا نور افکن به دست گیرد و به یکایک اعضای شعر فارسی پرتوی بتاباند و ویژگی‌های رنگ و بو، اندام‌ها، گلبرگ‌ها و ساقه‌ها و نژاد و تبارشان را از نگاهی دانشورانه برای ما آشکار سازد. توفیق دیدار با این رهرو آگاه برای من چهار سال پیش دست داد در جلسه ای ادبی. سخنگوی مجلس او را با عنوان دکتر بهرام گرامی مولف کتاب گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی به جمع معرفی کرد اما سکوت حضار که نمایان بود نام کتاب را برای اولین بار می‌شنوند و درباره ارزش ادبی آن در ذهن خود گرفتار پرسش اند مرا که با محتوای این اثر آشنایی داشتم و مولف آن را از سر انصاف در دل ستوده بودم بر آن داشت که در سخنی هرچند کوتاه سترگ بودن چنین پژوهشی را در ادب فارسی بیان کنم. و تصادفا به یادم آمد که در آن گروه دانشجویی چندی پیش از آن با لحنی طنز آمیز به مضمون این شعر انتقاد کرده بود که گل بی‌خار نیابی هرگز هر کجا هست گلی، خاری هست. استدلالش اینکه گل‌های لاله، بنفشه و سنبل و بسیاری دیگر خار دارند چگونه شاعر چنین حکمی صادر می‌کند؟ چنانکه مصراع دوم آن هم می‌شود جزء مساله سایره در زبان ما؟ هر چند درآن گفتگو مراد از واژه گل را توضیح داده بودم. در روز حضور دکتر گرامی خطاب به آن جوان گفتم، دوست عزیز دانشجو که حتی بی‌مراجعه به فرهنگنامه ای طرح دعوا می‌کنی برای مثال اگر کتاب گل وگیاه در شعر فارسی را ورق زده بودی پاسخ پرسش انکاری ات را جزء ابتدایی‌ترین مشکلات درباره واژه گل می‌یافتی. که در شعر کلاسیک فارسی این نام اختصاصا به گل سرخ یا رز اطلاق می‌شود و سپس اشاره کردم به بحث دقیق دکتر گرامی درباره نسخه حافظ به تصحیح یکی از ادبای گرانقدر زبان فارسی در این بیت که: شکفته شد گل همراه و گشت بلبل مست. صلای سرخوشی این صوفیان باده پرست/ که مصحح محترم صفت همراه را برای حافظ حشو زائد دانسته و از میان نسخه بدل‌ها واژه خمری را ترجیح داده که به معنای شرابی رنگ است. نکته ای که دکتر گرامی با ذکر شواهد فراوانی برای گل همراه یا سرخ در شعر شاعران پارسی گوی این استدلال را رد کرده است. و حتی از شعر خود حافظ نمونه آورده که به عشق روی تو روزی که از جهان بروم / ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه که سرخ گل دقیقا به معنی گل همراه است به همراه صفت و موصوف مخلوق .

دکتر روانپور در ادامه سخنان خود با توضیح درباره گل سرخ اظهار داشت:

سپس اثبات این نکته تحقیقی که در شعر فارسی مراد از همه اینها گل سرخ یا رز است، گل، گل سرخ، گل همراه، گل سوری، گل صد برگ ، گل لعل، گل محمدی، گل نوروز، یا نوروزی . این موارد از ساده‌ترین نمونه‌های رفع ابهام است در شعر فارسی از کتاب گل وگیاه که چه بسا از آنها به آسانی گذشته ایم و در شرح آنها به بیان نام گلی بوده یا گیاهی یا درختی بسنده کرده ایم. یا به عنوان نمونه‌ای دیگر نام گل نرگس که رایج‌ترین مشبه به در شعر فارسی است. که ما برای چشم معشوق وقتی شاعر می‌‎گوید، کرد روز و روزگارم را به یک دیدن سیاه ، کی مرا این چشم بود از نرگس شهلای تو؟ چه بسیار که نرگس شهلا یکی از گونه‌های این گل معنا می‌دهد همچون نرگس شیراز یا نرگس مسکین برای نوع کم‌پر این گل و محقق گرانمایه خواننده را به این نکته توجه داده است که واژه عربی شهلا به معنی مونت اشهل به معنای کبود رنگ و نه صفت بیانی برای گل نرگس بلکه وصف چشم معشوق است برای سیاه رنگ بودن آن وگرنه اصولا چنین گونه ای از تیره گل نرگس با جام گل سیاه به جای زرین در طبیعت وجود ندارد.

به هر رو من بر این باورم که جناب دکتر گرامی اگر در این اثر بدیع کار تخصصی خود یعنی شناساندن این عروسان شعر فارسی پرداخته بودند نیز باز کاری می‌بود بس ارجمند اما چنانکه می‌بینید ایشان به این مرحله از پژوهش بسنده نکرده و با همت و پشتکاری تحسین برانگیز ده سالی عمر بر سر این کار گذاشته اند و به کتاب خود جنبه ادبی نیز داده اند یعنی گشودن معنایی ابیات بسیاری از شاعران زبان فارسی که ناشی از بدخوانی‌ها و غلط خوانی‌های نسخ خطی بوده است و به این ترتیب اثری قابل استناد به کتابهای قابل مرجع در ادب فارسی افزوده اند ، کاری که بی هیچ مبالغه در حد یک تز دکترای ادبیات فارسی است. دست مریزاد جناب دکتر براستی گرامی.

در ادامه علی دهباشی از چندین پیامی که برای این شب به ایشان رسیده بود، دو پیام را خواند:

پیام دکتر احمد مهدوی دامغانی

هُوَ

هفتم فروردین 1396

جناب آقای دکتر بهرام گرامی استاد فاضل دانشگاه که خداوند سلامتش بداراد و توفیقش را مستدام فرمایاد، سال‌هاست که با زحمت خستگی ناپذیر دربارۀ گل و گیاه هایی که در شعر و ادب فارسی از آن یاد و نام برده شده است تحقیق و تتبّع می فرماید و در کتاب نفیسی که تألیف فرموده است معرّفی های لازم و آگاهی های سودمندی را با ذکر شواهد در آن گِرد آورده است و از این راه زکات علم خود را که "گیاه شناسی" است به ادب فارسی پرداخته است. خداش خیر دهاد.

پیش از این به مناسبتی در نوشته ای (البته با حفظ مراتب و در خصوص مورد) کار بسیار مفید ایشان را در این زمینه اقتباس و پیروی از سرمشقی که بزرگترین دانشمندان ایران یعنی ابوریحان بیرونی که با تألیف دو کتاب مستطاب "الجماهر معرفة الجواهر" و "الصیدنة" بر اهل فضل و تحقیق منّتی عظیم گزارده است، شمرده ام.

مزید توفیق جناب دکتر گرامی را مسألت می‌کند.

                                                          فقیر فانی:

احمد مهدوی دامغانی

پیامی به : شبِ گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی

                                                                                 از محمد استعلامی

   سرزمین هایی مانند ایران و هند و یونان و مصر، که پایه های دیرین تمدن بشری در آنها ست زبان و فرهنگ و هنر و ادبیات شان هزاران موضوع متفاوت و قابل تأمل دارد که وقتی یک کتابدار می خواهد نوشته ها و آثار آنها را طبقه بندی کند، همان هزاران موضوع متفاوت هم برای طبقه بندی همۀ کتابها کافی نیست، و او بارها با کمبود موضوع و عنوان رو به رو می شود و در درون یک موضوع، باید موضوعات جنبی یا فرعی را هم ببیند و گاه به آنها عنوان تازه یی بدهد. تا اینجا کار آن کتابدار ضوابط و دستوری دارد و تجربۀ او هم سرمایۀ کار اوست. اما گاه پیش می آید که یک پژوهندۀ نکته یاب و تیزهوش، فراتر از موضوعاتی که در زبان و فرهنگ و هنر و ادبیات یک جامعه هست و ذهن مردم هم با آنها آشنا ست، کتابی عرضه می کند که در کار فهرست نویسی و دادن موضوع به آن تأمل بیشتری باید کرد. گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی یکی از آن کارهای تازه است و باید گفت دکتر بهرام گرامی با عرضۀ آن، یکی از لحظه های تأمل را برای کتابداران پدید آورده است.

     نگاهی به سوابق تحصیل و پژوهش دکتر بهرام گرامی، نشان می دهد که او در پی مطالعات کشاورزی و گیاه شناسی و ژنتیک و رشته هایی که با عوالم اهل ادب و علوم نظری ارتباط مستقیم ندارد، قدم به دنیای مرجع شناسی و تألیف مرجع نهاده است، اما تازگی کار او با همان زمینۀ مطالعه و تحصیل او ربط دارد. برای ما که عمری را در دنیای ادبیات و علوم انسانی گذرانده ایم، او روزنۀ تازه یی گشوده است، و ای کاش این گونه پژوهش ها گسترش بیشتری بیابد تا استادان و پژوهشگران همۀ رشته های علوم و فنون هم رنج فراهم کردن موادّ مرجع را بیش از همیشه تحمل کنند و هر یک دسترسی به شناخت رشتۀ خود را برای دیگران آسان تر کنند.

     وقتی که من در اردیبهشت 1392 نسخه یی از کتاب گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی را دریافت کردم و بستۀ پستی را گشودم، عنوان کتاب تازه بود و در یک نگاهِ گذرا دریافتم که محتوای آن هم متفاوت است و نگاه یک پژوهندۀ تیزهوش و تازه جو در پشت این صفحات است. پس از صفحۀ عنوان کتاب، در یک صفحۀ خاصّ، مؤلف آن را به علاّمۀ دهخدا هدیه کرده است که غیر مستقیم به خواننده می گوید که این هم یک کتاب مرجع است، و وقتی که من مقدمه یا تقریظ استاد ایرج افشار را خواندم، دیدم که او هم کتاب را یک مرجع شناخته و آن را « راهنمای باغ گیاهان» نامیده و از وجوه ممتاز این اثر سخن گفته است، که داوری او تأیید اعتبار علمی کتاب است

     پیش از این، در بسیاری از کتابهای مرجع، شقایق لاله است و لاله و شقایق از یک تیره اند و همین! و از این که آن تیره کدام تیره است ؟ و آن گل یا آن درخت یا آن گیاهِ خودرو به کدام اقلیم تعلق دارد؟ و چه خواصّی در آن هست؟ سخنی نیست. گردآوردن عباراتی مشابه و بازنویسی آن زیر مدخلهای الفبایی، از هر نوآموزی برمی آید. نقل چند شاهد از شعر و نثر را هم دیگران، نه با این نظم و دقت، انجام داده اند. اما در گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، کار به گردآوری منظم شواهد پایان نمی پذیرد. هر درختی یا گیاهی زادگاهی دارد و در این کتاب پیدا می کنید که او اهل کدام ولایت است؟ و با کدام درخت یا گیاه دیگر هم خانواده است؟ در ثبت نامهای لاتین و یونانی در شرح هر مدخل، باز خوانندۀ آشنا با زبانهای اروپایی، از معنای آن واژگان و ربط آنها با نامهایی که در زبانهای انگلیسی یا فرانسه به کار می رود، به معلومات جنبی دیگری می رسد که اعتبار کتاب را به عنوان یک مرجع می افزاید.

   نشر موفق کتاب گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، دکتر بهرام گرامی را از جستجویی مشابه در زمینه های دیگر بازنداشته و چهار سال پس از این کتاب، سنگ و گهر در هزار سال شعر فارسی را به بازار آورده است که آن هم به عنوان یک مرجع شایستۀ توجه و استقبال دانشوران است و من وقتی که آن را به لطف دکتر گرامی دریافت کردم و دیدم، در سپاس از مهر ایشان یادآوری کردم که کتابخانه های ایران و مراکزی که روی ایران کار می کنند، باید این دو کتاب را در قسمت مرجع خود داشته باشند، در کنار کتابهایی که به خارج از کتابخانه نمی رود و همیشه باید در دسترس مراجعان باشد. در صورت لزوم باید کتابداران را متوجه آن کرد که محتوای این دو کتاب هر یک در موضوع خود، به مراتب عالمانه تر و آموزنده تر از مراجعی است که از هر گیاه یا گل یا درخت به یک تعریف کلی بسنده کرده اند. بر پا داشتن مجلسی برای معرفی این دو کار دکتر بهرام گرامی، ادای حقّ کوششی است که او در این سالیان کرده است و از دهباشی عزیز هم که از جان و دل برای جلوۀ ارزشهای فرهنگ و ادب ایران کار می کند باید سپاس بسیار داشته باشیم، هر چند آن دهباشی که من دیری شاهد تلاش عاشقانۀ او بوده ام، هرچه می کند، آن را وظیفۀ خود می داند و انتظار سپاس ندارد.

دکتر حورا یاوری سخنران بعدی این شب بود. سخنان وی را درباره دکتر گرامی می‎خوانیم:

خیلی خوشحالم که سفر کوتاهی که به ایران داشتم مقارن شد با برگزاری این جلسه و تجلیل از اندوخته‌های پژوهشی دکتر گرامی و برای من فرصتی برای ادای دین برای اهمیت و ارزش کارهای تحقیقی ایشان که از همکاران قدیمی ما هستند و کتاب‌هایی که نوشتند از مراجعی است که در موارد لزوم به عنوان آخرین مرجع به آنها رجوع می‌شود و مورد مراجعه مکرر است.

آقای دکتر گرامی حسن انتخاب را در زمینه پژوهش خود با رفتن به سوی باز نمود گل و گیاه یا سنگ و گهر در ادبیات فارس نشان داده اند، زمینه ای که اگرچه ایشان بر کتاب هزار سال گل و گیاه در شعر فارسی می‌نویسند ارزش و اهمیت نوشته‌های پیشینیان را نشان می‌دهد و جای خالی تحقیقی از این دست را که ما در این کتاب می‌بینیم پر میکند و به نظر می‌رسد که سر آغازی برای یک رشته تازه برای مطالعات ایران‌شناسی باشد که در مقایسه با کشورهای دیگر جایش خالی است و دیگر پژوهندگان راهی که دکتر گرامی آغاز کرده را دنبال خواهند کرد و این رشته ای خواهد شد که در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شود.

دکتر گرامی با این کتاب پنجره ای به باغ همیشه بهار شعر فارسی گشوده اند. و همانطور که آقای ایرج افشار در مقدمه کتاب اشاره می‌کنند گلستانی به وجود آورده اند که مانند گلستان‌های معمولی پنج روز و شش نیست و گلستانی دائمی و ماندگار است.

دکتر گرامی وقتی به شعر حافظ می‌رسند از گزینش و انتخاب صرف نظر می‌کنند. و کلیه ابیاتی که در شعر حافظ با انواع گل و گیاه در شعر فارسی مربوط می‌شود در این کتاب ذکر می‌کنند و نمونه‌هایش را می‌آورند و تفاوت‌ها را نشان می‌دهند و راهنمایی می‌شوند تا ارتباط بین ذهن حافظ را با زبان استعاری این تشبیهات مربوط به گل و گیاه آشنا شوند.

دکتر یاوری کتاب دکتر گرامی را زمینه ساز مطالعات آینده دانست و ادامه داد:

به نظرم یکی از تحقیقاتی که در ادامه کار دکتر گرامی دنبال خواهد شد، قرار دادن این تشبیهات و استعارات مربوط به گل و گیاه یا سنگ و گهر در یک سیر تاریخی است. همانطور که خانم دکتر روانپور شاره کردن از نمونه هایش باید به کلمه «گل» اشاره کرد. شعری که دکتر گرامی در کتاب ذکر می‌کنند شعری است که : دانش و خواسته است نرگس و گل که به یک جای نشکفند به هم / هرکه را خواسته است دانش نیست و آنکه را دانش است، خواسته کم. یعنی گل از یک مفهوم عام به یک مفهوم خاص در زمان ما پشت سر می‌گذارد.

حورا یاوری در ادامه سخنان خود چند نمونه از گل و گیاه را در شعر فارسی بررسی کرد:

در نمونه‌هایی که دکتر گرامی می‌آورند به تحولات تاریخی که لاله پشت سر می‌گذارد در شعر فارسی با ذکر نمونه ها بر می‌خوریم می‌بینیم هرچه می‌گذرد بارهای افزوده سیاسی شعرهایی که از لاله به عنوان یک تشبیه و استعاره استفاده می‌کنند افزوده شده است.

دکتر شفیعی کدکنی در کتاب چراغ آیینه این کار را در مورد پرندگانی مانند کبوتر یا پرستو نشان می‌دهند چون این کتاب برای نشان دادن ریشه‌های تحول شعر فارسی است که آشنایی ما با متون ترجمه شده در زبان‌های دیگر بدون تردید نقشی دارد و پرستو به صورتی که امروز به کار می‌رود یا کبوتر به صورتی که در دهه‌های گذشته به کار می‌رفت در شعر فارسی به آن صورت بازتاب ندارد.

یکی دیگر از این دگرگونی‌ها که برای من موضوع تامل و تفحس بوده نرگس است، که همانطور که خانم روانپور هم به آن اشاره کرد. نرگس در شعر فارسی تشبیه شناخته شده ای برای چشم است ولی همانطور که دکتر گرامی در حاشیه‌ای برای نرگس بیان کرد که هرگاه به گلی رسیدم که از نظر بازتاب در شعر فارسی بخش‌های متعدد داشت، بخشی را به شعر فارسی اختصاص داده است، آن گل نرگس است. یعنی نرگس در دو بخش جداگانه، کل ادبیات فارسی و بازتاب نرگس در شعر حافظ در حدود بیش از 20 صفحه مورد تحقیق و بررسی قرار گرفت.

دکتر گرامی در حاشیه‌ای که در بخش نرگس می‌نویسند به هم ریشه بودن آن با نارسیس در زبان قدیم یونان اشاره می‌کند که نکته جالبی را بر اساس این تحقیق می‌توان پیدا کرد و ادامه داد چون نارسیس براساس زبان یونانی با ریشه نارکوتیکز با کلیه مفاهیم مستی و بی‌خبری از جامعه است که الان هم کاملا شناخته شده است. نکته جالب این است که وقتی نرگس به زبان فارسی سفر می‌کند، تمام مفاهیمی که با مستی و مخموری و عربده جویی که مراد این واژه است را با خود به همراه دارد. یعنی نرگسی که استعاره از چشم در زبان فارسی است، در شعر حافظ نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان/ نیمه شب یار به بالین من آمد و بنشست.

بسیاری از کاربردهای نرگس که نمونه جالب آن را یادداشت کرده ام، داشتی شیوه چشم خوش دلبر نرگس، گر شدی تیغ زن و مست و دلاور نرگس . صفات تیغ زدن، عربده جویی ، مستی و دلاوری در بسیاری از تحقیقات مورد استفاده قرار گرفته است.

اما یک تفاوت دیگری نارسیس بکار رفته در ادبیات اروپایی را در نرگسی که ما در زبان فارسی به کار می‌گیریم جدا می‌کند و نارسیس در اسطوره یونان جوانی است که به تقاضاها و ناله‌های مکرر همه عاشقان بی‌اعتنا است و فقط در کنار رودخانه و دریاچه نشسته و به انعکاس تصویر خود نگاه می‌کند و آنچنان شیفته این تصویر است که سر انجام برای پیوستن به تصویر جان خود را از دست می‌دهد. این نارسیس در ادبیات اروپایی بسیار انعکاس دارد به عنوان مظهر خود شیفتگی و عشق به خود که مفهومی کاملا شناخته شده به نام نارسیزیسم است. کسانی که باید تلاشی می‌کردند تا معادلی برای نارسیزیسم در زبان فارسی پیدا کنند مانند اصطلاحاتی مانند نرگس‌مندی را پیشنهاد کردند در حالی که وقتی برای یک نفر اروپایی درباره نارسیس صحبت می‌کنید اگر با سرنوشت این اسطوره آشنا باشد بلافاصبه با حاله معنایی آن به این کلمه آشنا می‌شود ومی‌فهمد مفهوم از نارسیزم همان خود شیفتگی است که در زبان فارسی گذاشته اند و این مفهوم وابسته به نارسیزیسم را بیشتر می‌رساند. مفهوم وابسته به نرگس زبان فارسی هرگز شیفته خود نیست، اگر سر به زیر دارد از خجالت و شرم است. نرگس نگاه نمی‌کند تا به تصویر خود نگاه کند و آن را ستایش کند. چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد، یعنی نرگس به دیگری نگاه می‌کند. در مورد این استعارات و تشبیهات دین بزرگی است که به استاد گرامی داریم که زمینه را برای این تحقیقات آماده می‌کند. و این واقعا اگر خود فرصت کنید و دیگران دنبال این کار را بگیرند زمینه جالبی در ادبیات تطبیقی خواهد بود که چرا نرگس نام خود را در ادبیات ما حفظ می‌کند و چرا هرگز با خودستایی آشتی نمی‌کند و جای آن نگران دیگران می‌شود؟ چه تفاوت فرهنگی وجود دارد.

نرگسی که همه صفات مربوط به مستی را به ادبیات ما می‌آورد از پذیرش این یک نقشی که در ادبیات غرب به آن واگذار شده است سر باز می‌زند.و البته در تحقیقاتی که انجام شده است، این نگاه نرگس به تصویر خود را به یگانگی بین دو سویه روان و کامل شدن انسان تعبیر کرده اند، مواردی که در روانشناسی بسیار مطرح است و در هر حالت نکته قابل تاملی است و مطمئن هستم که این را در آینده دنبال خواهد شد.

حرف من درباره دکتر گرامی فقط سپاس است و تشکر برا یاینکه ادامه این راه را با خوبی و خوشی انجام دهند .

دکتر ژاله آموزگار در متنی که برای دهباشی فرستادند گفتند که بعد از بازگشت از سفر فرانسه دچار برونشیت حاد شدند وتحت معالجه هستند. ایشان با همان حال مجبور شدند به یزد بروم و حالم بدتر شد. ایشان در پیام خود نوشتند: دیدم از عهده بازنویسی مقاله بر نمی‌آیم و شما می‌دانید که دوست ندارم کار ناقص ارائه کنم. مرا ببخشید قول می‌دهم متن کامل شده این مقاله را در بخارا ارائه کنم.

در ادامه مراسم دهباشی پیام دکتر محمد حسین مصطفوی را برای حضار قرائت کرد:

دکتر گرامی با آن سخن گفتنِ سرشار از ادب و تواضع، توانِ مقاومت در برابر درخواستش را از مخاطب سلب می کند. من با شنیدن نام سخنرانان این جلسه، منصفانه از فرستادن این یادداشت و گرفتن وقت حاضران عذر خواستم، امّا او معتقد بود که پس از چندین سال که من "دایگی" این نوزاد خوشقدم را کرده‌ام، حق دارم که با تماشای قد و بالای جوانی - که او شده است - از دوران کودکی و زحماتی که برای پروراندن او کشیده شده، مختصری باز گویم.

در حدود ده سال پیش که یکی از مقالات دکتر گرامی را که دربارۀ فندق در فصلنامۀ "ره‌آورد" چاپ شده بود، خواندم و از دقّت و خوش ذوقی نویسندۀ آن به وجد آمدم، فکر کردم که جای این گونه مقالات برای شناخت علمی گلها و گیاهانی که در شعر فارسی آمده چقدر خالی است. بی درنگ نامه ای به نشانی "ره‌آورد" نوشتم و از چاپ این مقاله به زنده‌یاد حسن شهباز دست مریزاد گفتم.

در نامۀ دیگری به دکتر گرامی، به معنای یک بیت خاقانی در مقالۀ فندق اشاره ای کردم و نظرم را دربارۀ آن، که ناموافق با نظر او بود، نوشتم. پس از چند روز تلفنم زنگ زد و صدایی خوش آهنگ خود را معرفی و از نامۀ من تشکر کرد: بهرام گرامی.

من در ضمن تشکّراز حُسن ظنّ او،از اینکه جسارتاً معنی بیت را تصحیح کرده بودم عذر خواستم، امّا او با چنان شوقی از اظهار نظر من استقبال کرد و با چنان تواضعی مطالعۀ مقالات دیگرش را از من خواست که واقعاً شرمنده شدم و این کار کوچک خود را سزاوار آن همه لطف ندیدم، امّا ابرام دکتر گرامی در تشویق من به خواندن مقالاتی که آماده کرده و هنوز به چاپ نرسانده بود، چنان صمیمانه بود که قبول کردم و البته منتظر خواندن آنها ماندم.

مقالات در زمانی اندک رسید. با خواندن هر مقاله شوقم بیشتر می‌شد و پس از خواندن چند مقاله این فکر به ذهنم رسید که چرا نباید این مقالات که با این همه دقّت و ذوق تنظیم شده به صورت کتاب دربیاید تا فیضش عام‌تر باشد و فرهنگی اختصاصی و قابل اعتماد به فرهنگ‌های فارسی علاوه شود؟

این فکر را با دکتر گرامی در میان گذاشتم و از او خواهش کردم این فایده را از علاقمندان زبان فارسی دریغ ندارد، امّا او با تواضع بسیار می‌کوشید تا مرا قانع سازد که این مقالات در خور کتاب شدن نیست. البته سرانجام شوق و اصرار من بر فروتنی او فایق آمد و او با یک پیش شرط آن را قبول کرد: این که این مقالات باید بازنویسی و گاهی کم و زیاد شود و کُلاً هیئت جدیدی بیابد و من باید قول بدهم که آنها را مجدداً و به عنوان کتاب بخوانم. پاسخ من البته مثبت بود، و بدینسان کتاب "گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی" متولّد شد.

من در این مختصر، نه در مقام و نه در صدد برشمردن اهمیّت و فواید این کتاب نیستم، چرا که اطمینان دارم سخنرانان صاحبنظر و دانشمند حق مطلب را ادا خواهند کرد. تنها به یک مقاله از مقالاتی که پس از انتشار کتاب گل و گیاه و با همان سیاق در بارۀ عبارت قرآنی "نخیلٌ صِنوان و غیرصِنوان" در نشریۀ "ترجمان وحی" در قم، شمارۀ 28، چاپ شده و اینک در کتاب "گیاهان قرآن" وجود دارد، اشاره می کنم و داوری دربارۀ کیفیِت تحقیق و همچنین اهمیت آن را به خوانندگانش وا می گذارم.

در پایان عرایضم می خواهم به آرزویی که در ضمن مطالعۀ مقالات این کتاب در دلم پیدا می شد، اشاره ای بکنم: هرگاه که نکته ای دقیق یا کشف معنای صحیح اصطلاحی را در مقاله ای می خواندم، یقین می کردم که اگر استاد زنده یاد "دکتر محمد معین" این کتاب را می خواند، یکی از آن "آفرین" ها را که گهگاه با امساک تام و کسر "ف" به بعضی از دانشجویان مرحمت می فرمود، به دکتر گرامی نثار می کرد.

دکتر بهرام گرامی آخرین سخنران بود. او با توضیح درباره هر کدام از سخنرانان گفت:

شوق دیدار تو را این همه راه آمده ایم/ رو سپیدیم ولی نام سیاه آمده ایم/ دیدن و ترک تو کردن گنه است/ گناه آلود به ترک گناه آمده ایم/

من با این همه مهر و بزرگواری که درباره من می‌کنند چه بگویم. آن هم با این همه تعریف و تحسین از کار کوچک من. اگر قرار است من در اینجا درباره کتابم صحبت کنم این عزیزان صد مقابل بیش از آنچه سزاوار باشد گفتند. من چه دارم که بگویم. اجازه می‌خوام در مقابل ساعتی که این بزرگان درباره کار من صحبت کردند، فقط چند دقیقه به اختصار با این بیان نارسا درباره آنان چیزی بگویم.

مراتب فضل دکتر محقق داماد و حوزه فضلشان در حقوق ورای منی است که بتوانم در آن مورد سخن بگویم. حتی بیم داشتم اگر بخواهم از آثارشان نام ببرم نتوانم نام و عنوانش را درست ادا کنم. دکتر محقق داماد دانش آموخته حوزه علمیه قم، دانشگاه تهران و دکترای حقوق بین الملل از دانشگاه لون بلژیک هستند. قدیمی‌ترین دانشگاه بلژیک با 600 سال سابقه. احراز درجه اشتهاد در سنین جوانی، مدیریت گروه علوم و معارف اسلامی در فرهنگستان علوم، عضویت پیوسته در فرهنگستان علوم و استادی دانشگاه محدودی از بسیار از کارنامه پر افتخار ایشان است.

دکتر احمد مهدوی دامغانی، استاد الاساتید، طی 60 سال در عرصه ادبیات عرب و فارسی صدها رساله و مقاله منتشر کرده اند و 30 سال تدریس در دوره دکترا در دانشگاه هاروارد را در کارنامه خود دارند. دکتر محمد استعلامی که خود اینجا حضور داشتند با آثارشان آشنا هستیم. از جمله دوره هفت جلدی شرح مثنوی معنوی و دوره دو جلدی درس حافظ که شرح غزلیات حافظ است. و نیز سالیان تدریس در دانشگاه کانادا را در سابقه کاری خود دارند.

جناب دکتر مصطفوی که پیامشان را در اینجا خواندند چقدر شیرین درباره کتاب گل و گیاه گفتند و اینکه ایشان در آن زمان حدود 25 تا 30 مقاله من را خوانده بودند و تکلیف کردند که اینها باید به صورت کتاب دربیاید و آمد. دکتر مصطفوی در میان فرهنگستان و همکارانشان به سخت گیری مشهور هستند. سختگیری درباره اصولی که از آن عدول نمی‌کنند. نقصان، اشتباه و خطا را به خاطر خشنود کردن کسی چشم پوشی نمی‌کنند. و به دلیل همین خصلت است در طی 10 سال گذشته حتی یک نوشته از این قلم منتشر نشده مگر اینکه دکتر مصطفوی قبلا آن را دیده باشد.

خانم دکتر نرگس روانپور دانش آموخته زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه تهران چندین دهه تحقیق و تفحص در این زمینه را پشت سر گذاشته است. ایشان به عنوان مولف و مترجم آثار زیادی دارند. من فقط به عنوان گزیده به برخی از آنها اشاره می‌کنم: گزیده تاریخ بیهقی، گزیده‌هایی از سیایت نامه و قابوس نامه.

خانم دکتر حورا یاوری دانش آموخته رشته ادبیات انگلیسی و روان‌شناسی از ایران، فرانسه و آمریکا که خواهم گفت چرا راجع به نارسیس اینقدر صحبت می‌کنند چرا که به رشته روانشناسی اشراف دارند و اگر ایشان این وجه نرگس را نگویند چه کسی بگوید.

و استاد بهاالدین خرمشاهی، مولف، محقق ، مصحح، مترجم و بیشتر از اینها. در عرصه زبان و ادبیات فارسی کدام زمینه است که استاد خرمشاهی درباره آن قلم نزده باشد؟ در ایام نوروز که در خدمتشان بودم چند کتاب جدیدشان را به من معرفی کردند، در پشت جلد یکی از کتاب‌ها نوشته بود مولف دارای 200 مقاله است. چه خطای چاپی بزرگی! چه غفلتی از سوی ناشر که این خطا را صحیح نکرده بود! البته عدد صحیح در داخل کتاب آمده بود. اما در پشت جلد کتاب عدد یک افتاده بود، استاد خرمشاهی دارای هزار و 200 مقاله هستند. در سالیان خیلی دور حدود 25 سال پیش آثار ایشان را می‌خواندم. حافظ نامه و همیشه به خود و دیگران می‌گفتم صاحب این قلم چقدر روان و صمیمی می‌نویسد. وقتی امکان آشنایی با خودشان را پیدا کردن دیدم کلامشان مانند قلمشان گرم و صمیمی و دلنشین است. نام استاد خرمشاهی در کشور ما مرادف با حافظ پژوهی است. حافظ پژوهی اصطلاحی است که خود ایشان پیدا کرده اند و چقدر برازنده خود ایشان.

عزیزان دیگری در مجلس هستند که من اگر بخواهم نام ببرم ممکن است فردی را از قلم بیاندازم. استاد موسوی گرمارودی که اشراف به زبان عربی بر همگان روشن است و هم یک نوار صوتی از غزلیات حافظ در اختیار دیگران گذاشته اند که به ما یاد می‌دهد حافظ را چگونه قرائت کنیم.

استاد علیرضا شجاع پور شاعر بسیار توانای کشور ما، ایشان امروز با گروهی از شاگردانشان درس فرهنگسرا را برای حضور دراین جلسه تعطیل کرده اند. شعر بلند وطن ایشان را کسی نیست که نشنیده باشد و وطن یعنی سرای ترک با پارس / وطن یعنی خلیج تا ابد فارس/ وطن یعنی گذشته حال فردا/ تمام سهم یک ملت ز دنیا. چندی قبل از دوستی سوال کردم که تو شاعر شعر وطن را که همه دوست دارند از او تقلید کنند می‌دانی که کیست؟ گفت نه. مهم هم نیست. گفتم چطور مهم نیست تو نام این شاعر را نمی‌دانی؟ گفت ملتی می‌گویند ای ایران ای مرز پر گهر، چند درصد می‌دانند آن شعر را حسین گل گلاب گفته ست؟ من قانع شدم. ضمنا دو بیت نخستین که خواندم هم از ایشان است.

هستند جناب دکتر رهبر ایرانی که کار عظیمی در میراث مکتوب میکنند. آنچه تا کنون در زیر زمین و زیر خاک بوده را در ویترین میبینید. در میراث مکتوب نسخ خطی فراموش شده را روی کا رآوردند. و استادان دیگر یچون استاد ابریشمی که در مقدمه افشار نام ایشان ذکر شده است. از من انتظار نداشته باشید که تمام چهره‌ها و نام‌ها را پس از 30 سال اینجا نبودن به یاد داشته باشم. البته عوارض شناسنامه هم جای خود را دارد.

از جناب گلزرا، میخواهم که بلند شوند تا حق ایشان با کف زدن ادا شود. تمام گلهای این مراسم را ایشان از گلستان خود آورده اند.

دیشب دیروقت با خانم ژاله آمزگار صحبت کردم، چون می‌دانستم هر دو پای کامپیوتر و بیداریم، ایشان گفتند مقاله ای درباره گل و گیاه می‌نویسند که در بخارا به چاپ خواهد رسید جایشان در اینجا، یک خرمن گل خالی!

گرامی درباره مجله بخارا و شب‌های بخارا و تاثیر آن بیان کرد:

همه این حرف‌ها به یک سو. به سوی دیگری می‌رویم. اشتهای بخارا و شب‌های بخارا از ایران فراتر رفته است. هر شماره بخارا 700 تا 800 صفحه است یعنی یک (با پوزش از واژه غیر فارسی ) یک text book است . مگر نه اینکه کسانی که در بخارا می‌نویسند بیشترشان همان کسانی هستند که در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی و پژوهشی تدریس یا تحقیق می‌کنند. با یک تفاوت مطالب مقاله همیشه مدونتر، و شسته رفته تر از حرف‌های سرکلاس است. اگر کسی دوره بخارا را از شماره اول تا اینجا مطالعه کند، ببینید با چه گنجینه ای از دانستی‌های مفید روبه روست. در هر شماره بیش از 30 مقاله توسط نویسندگان، ناموران و کسانی که صلاحیت قلم زدن دارند نوشته شده است.

شب‌های بخارا که شنیدم امشب دویست و نودمین شبش برگزار می‌شود، شب‌های مهمی هستند، یک نفر نویسنده ، شاعر ، موسیقی دان یا عکاس کسی است که تا حدودی دینی به جامعه ادا کرده و دراینجا از منظرهای مختلف معرفی میشود و اثرش مورد نقد رو بررسی قرار می‌گیرد. به من نگاه نکنید و مرا ملاک قرار ندهید من از اینجا رد می‌شدم، گفتند که بیا در سخنرانی شرکت کن. شب‌های بخارا کسانی را معرفی کرده که حقی بر گردن ما و این آب و خاک دارند و این دو، بخارا و شب بخارا حاصل کار یک نفر است. تا جایی که دیدم شورا نویسندگان، دبیرخانه و ... ندارد یک نفر است که برای تایپ و صحافی می‌برد تا بخارا به دست ما برسد. همه اینها حاصل کار جناب دهباشی است. کسی که کمترین دستی در این کارها داشته باشد می‌داند که چه زحمتی دارد. ما به اینجا می‌آییم و به حرف سخنرانان گوش می‌دهیم و همه می‌دانیم که چه زحمتی دارد چون هرکس در کشور ایران با هر نوع عقیده ای این واقعیت را نمی‌تواند انکار کند که علی دهباشی مظهر و نماد پرکاری و سخت کوشی است. همه اینها را می‌شنویم و این حق‌شناسی را داریم ولی نوبت نمیشود که همه از ایشان تشکر کنیم چون وقت و مجالش نیست. اگر بخواهیم همه ما کلام حق شناسانه را زیر این سقف صدا کنیم ممکن نیست. این حق شناسی نمادین است که یکبار روبه روی این شخص بایستیم و بگوییم حق شناس تو هستیم. خدا شاهد است کوچکترین قرار و مداری با ایشان نداشتم.

گرامی در توضیه کتاب خود بیان کرد:

حالا شروع می‌کنیم گل و گیاه را و چیزی که همه جا گفتم را اینجا هم می‌گویم. من را به عنوان اول شخص مفرد به کار می‌برم ومنظورم منیت نیست، زیاد هم اهل بنده و کمینه نیستم.

در مورد کتاب گل و گیاه در جاهای مختلف تا به حال 52 بار صحبت کرده ام. که به دو گروه کلی تقسیم می‌شود، یکی گل وگیاه در هزار سال شعر فارسی مانند برنامه امشب یا کمی کوتاهتر و گل و گیاه در اشعار عرفانی که به فارسی و انگلیسی در دانشگاه امریکا ارائه دادم و همه جا 10 تا 15 دقیقه مقدمه می‌گویم که روش کار چیست که دراینجا نخواهم گفت زیرا زیره به کرمان بردن است و شما آن را میدانید.

فقط به یک نکته اشاره میکنم که چطور در چند دهه اخیر این تعداد کتاب و مقاله شعر قدیم فارس نوشته شده ولی یک کار به صورت مشخص درباره یک گل یا یک گیاه باشد را نمیبیند. مقالات ارزنده درباره باغ، طبیعت و گلستان است ولی به این شکل نبوده است. به بسیاری در اینباره صحبت کردم، و به این نتیجه رسیدم که دلیلش این است که ادبای ما وقتی می‌گویند گل سنبل یا سرو صنوبر قصدش توصیف بهار یا طبیعت و پر کردن جای خالی آن در شعر است و شاعران اسم گل وگیاه را آورده اند تا زینت بخش شعرشان باشد. در حالی که مطلقا چنین نیست. خواهید دید جاهایی که شاعران ما با یک باریک بینی و نازک اندیشی به ویژگی‌های گل‌ها و گیاهان دقت می‌کردند ومورد تشبیه و استعاره قرار می‌داند و لابه لای تشبیه‌ها و استعاره های خود حرف‌هایی می‌زند که اگر می‌خواستند از راه دیگری بروند به این خوبی از آب در نمی آمد.

در تمام سخنرانی هایم حتی اگر درباره شاهنامه فردوسی یا مثنوی باشد با این بیت شروع می‌کنم زیرا استاد بزرگوارم دکتر جعفر محجوب سر کلاس درس حافظ که پنج ترم با ایشان داشتم در امریکا در محوطه دانشگاه برکلین، چون از پیشینه گیاهشناسی من مطلع بود یک روز به من گفت: سید(من سید نیستم) یک نگاه به نرگس در دیوان خواجه بکن. و همان نگاه سبب شد مقاله « نرگس در ادب فارسی» چاپ شد و بعد تا امروز این کتاب را داریم. به یاد استاد بزرگوار همیشه بیتی که ایشان مطرح کردند را در آغاز گفتارم می آورم. رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست. نهد به پای قدح هر که شش درم (پول نقره یا سفید در برابرزر) دارد. شش درم به 6 گلبرگ سفید اشاره دارد، قدح به قسمت زرد. می‌گوید حال که فصل بهار و می گساری است ما هم هرچه نقدینگی داریم به پای پیاله بگذاریم و می بنوشیم. اگر هزاری حافظ شناس باشید اما به ساختار نرگس آشنانباشیم این بیت راه به جایی نمیبرد.

بر سر هر نرگسی ماهی تمام. شش ستاره بر کنار هر مهی. ماه تمام یعنی ماه شب 14 (ماه کامل ) و 6 ستاره 6 گلبرگ سفیدی هست که دور آن را گرفته اند.

نرگس از خواب از آن حذر دارد که همی یاس تاج زر دارد. از خواب حذر دارد یعنی شکفته است چون اگر بسته شود، دیگر تاجی نیست که بخواهد پاسداری اش کند.

بیت زیر در مدح امیر یا سلطانی است و می‌گوید: ز عدل توست که نرگس به تیر شب در دشت نهاده بر سر پیوسته تشت زر دارد. می‌گوید از بس عدالت و ایمنی در زمان تو هست تمام نرگس‌های کوه و دشت و بیابان تاج زر را دارند و نگران هم نیستند کسی به آنها شبیه خوانی بزند.

نرگس مهم‌ترین مشبه چشم است. صدها بیت شعر داریم که چشم معشوق را به نرگس تشبیه کرده اند. این تشبیه زیاد هم بی ربط نیست به دلیل سفیدی اطراف و قرنیه ای که در وسط است.

نرگسش (استعاره از چشم) از طاق ابرو خفته مست/ مست محراب هرگز دیده ای؟ کمان ابرو را به بالای محراب پیشنماز تشبیه کرده است.

ساقی سپهر بر کف نرگس مست بنهاد پیاله ای که کج دار و مریز. کج دار و مریز یعنی میانه کار را گرفتن و مماشات کردن یعنی کج کن نه تا جایی که بریزد. این شعر بر این اساس است که ساقه گل نرگس انحنایی تقریبا 90 درجه دارد. در چهارراه ها که نرگس میفروشند، صفحه گل به چشم راننده نگاه می‌کند. به همین دلیل است که به عصا تشبیه شده استو در کتاب اینها مفصل است.

ضعف پایم کرد چون نرگس چنان کز عین ضعف/ سرنگون بر پای می‌خیزم به یاری عصا. چون نرگس که از ابتدا که از گلدان در می‌آید سرش کج است و می‌گوید من از اول به یاری عصا بلند می‌شوم.

درونت حرص نگذارد که زر بر بوستان باشی. شکم خالی چو نرگس باش که دستت درم گردد. درم همان سکه نقره است . درونت حرص نگذارد و شکم خالی برای این است که درون ساقه نرگس خالی است. وقتی دلت خالی بود باد در دست و بستان این درم‌ها را می‌پراکند.

گلبرگ‌های سپید سوسن شبیه زبان است. منتها چون واقعا گیاه است و صحبت نمی‌کند زبان آور خاموش ادب فارسی است. من شعر عرفانی در سخنانم نگنجاندم شاید روزی دهباشی تصمیم بگیرد شبی را به اشعار عرفانی و نمادهایی که از گل وگیاه غیره میگیریم اختصاص دهد. نرگس را رازدار اسرار الهی می‌دانندرو در همه منابع دهخدا، معین و ... به گل نرگس می‌گویند 10 زبان برای اینکه پنج گلبرگ و پنج کاسبرگ دارد. اینکه اصلا پنج و پنج نیست! سه گلبرگ و سه کاسبرگ دارد. دوستان اهل فن کشاورزی می‌دانند. هیچ مضربی از پنج نیست.

گوش آن کس نوشد از اسرار جلال (این عکس انیشتین علاه بر شباهت زبانش می‌گوید که از خواصی است که شاید اسرار را فهمیده باشد.) نوشد معنی شنیدن نمیدهد بلکه معنی گوش کردن می‌دهد. کو چو سوسن صد زبان افتاد و لال. اینکه دیگر 10 زبان نیست، میگوید 100. مولوی 15 بیت با سوسن 100 زبان و انوری یک بیت با سوسن هزار زبان دارد.

رباعی از خیام، دانی زچه او افتاده است و چرا؟ آزادی سرو و سوسن در افاح؟ هیچ میدانی که چرا معروف شده و بر سر زبانها افتاده است؟ سوسن و سرو هر دو آزاد هستند. کین دارد ده زبان ولیکن خاموش (اسرار را برملا نمی‌کند) وان کو دوصد دست ولیکن کوتاه. فصل سرو در کتاب خیلی مفصل است. یکی از دلایل مفصل بودنش این است که حافظ 71 بار سرو را گفته و من درباره شاعران و گل و گیاهان انتخاب کردم ولی درباره حافظ انتخابی نبوده و هرچه بود بیان شده است. نه به شکل کاتالوگ زیر هم ، آن در کتاب هست، بلکه با تمام توضیحات و تشبیهات که لازم بود داده شود.

وقتی این رباعی را می‌بینم یاد غزل سعدی می افتم که می‌گوید، درخت غنچه بر آورد و بلبلان مستند، جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند، عروس مجلس ما همیشه دل می‌برد / علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند تا جایی که میگوید. به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری / جواب داد که آزادگان تهی دستند. به راه عقل برفتند سعدیا بسیار/ که ره به منزل دیوانگان ندانستند. وقتی میگوید دستش کوتاه است یعنی بلند نیست، یعنی دراز دستی نمی‌کند. کسی که دستش و کیسه اش تهی است، دراز دستی نمی‌کند. سرو با این تهی دستی و آزادگی دستش کوتاه است و دست درازی نمی‌کند.

صد بار بگفتی که دهن زان دهنت کام (کام به دو معنی است، در کام مثلا نهنگ فرو رفتن یا کام به معنی آرزو) چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی؟ این حافظ است و سوسن صد زبان به معنی آن است که من می‌گفتم دوستت دارم ولی تو نمی‌گفتی. به همین سادگی.

سوسن از بحر تاج نرگس مست شوشه زر نهاد بر کف دست. شوشه زر یعنی شمس طلا . این نوع سوسنی است که وسطش زرد است و شاعران ما تعجب کردند و گفتند که خرده طلا یا زر در آنجا ست.

کنون دلبستگی غنچه با گل کی همان ماند؟ در غنچه بسته است، اگر باز شود خرده طلاها را می‌بینید. زرهایی که حافظ مکرر اشاره کرده است. که هرچند در دل غنچه است سوسن بر زبان دارد. آنچه در دل غنچه است در زبان سوسن است.

باز از حافظ : راست چون سوسن گل از اثر صحبت پاک، در زبان بود مرا هرچه تو را در دل بود. با ز همان مفهومی که من میگفتم هرچه می‌خواستم ولی تو نمی‌گفتی. هر چه در دل تو هست در زبان من بود. جدای از حروف اضافه بیشترین کلمه ای که در دیوان حافظ آمده است کلمه دل است. با بیش از 600 بار تکرار و بعد از آن گل و ترکیباتش بیش از 300 بار تکرار شده اند. و در بیشتر اینها حافظ خود را سوسن یا زبان آور می‌داند و در بیشتر این شعرها گل جای معشوق است.

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن. که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی. خرده یعنی همان خرده طلاها.

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای. ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم. به گل و شقایق که سرخ اند می‌گوید تو یک شب جامت خالی بود و چیزی گیرت نیامد ما یک عمر است که جاممان خالی است و داغ تهی دستی داریم. ما آن شقایقیم که با داغ زاده شده ایم.

این بیت مورد علاقه من است. بسیار زیباست. از سعدی گل بویتان رویت چو شقایق است لیکن چه کنم به سرخ رویی که دلی سیاه داری. ببنید حافظ ، سعدی و همه دیده های بازی داشتند و اینها را دیدند و گفتند. من کاری نگردم این گلها بودند این تشبیهات د رکتابها بودند.و من این سکه های زر را از زیر خاک برداشتم و غبار آنها را گرفتم و به چشم صاحب نظران رساندم.

این کتاب من است که نباید درباره اش صحبت کنم ولی می‌کنم. گل و گیاه یعنی هر گونه گیاهی کافور، فندق و .. این کتاب 110 گونه گیاهی را بررسی کرده است. 50 گونه مستقل و 60 قسمت کوتاهتر که امشب هشت تا را برای شما بیان کردم. همه ابیات جز حافظ انتخابی هستند.

و اما ساقه خمیده بنفشه که نشانه خمودگی و خجلت، فروتنی و سجده است. مولوی می‌گوید بنگر به این درختان چون جمع نیک بختان شادند ای بنفشه از غم چرا خمیدی؟ یا حافظ می‌گوید بی ناز نرگسش ( یعنی در دوری اش) سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهاده ایم. مانند سر ماتم گرفتن که بر روی زانو می‌گذارند.

این بیت سه حالت قیام (گل سرخ) ، رکوع(بنفشه ) و سجود (برگ که شبیه پنجه است و زیر تاکستان هزاران از آن را میبینید. ) نماز زا بیان میکند. همه در حال عبادت هستند تو هم بیا ملحق شود. از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع، برگ رز اندر سجو آمد صلا را تازه کن.

کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود، بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود. این بیت را تفسیر کردند به اینکه خلقت آدم در بهشت و اینکه خداوند به ملائک جز یکی گفت سجده کند اشاره شده است.

برگ چنار شبیه دست است. عقده ای هرگز نکردم باز از کار کسی، در چمن بیکار چون دست چنار افتاده ام .

آن دست و آن زبان که در او نیست نفع خلق، جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست.

درکتاب‌های کشاورزی به گل آذین بید، کتکین می‌گویند. کت یعنی گربه و کین یعنی خویشاوندی. برای همین است که گل آذین بید به شکل دم گربه یا خود گربه است. گر دود بر سر هر شاخ دوسد گربه بید، بلبل از مستی گل شیوه رم نشناسد. یعنی آنقدر بلبل مسحور، شیفته و عاشق گل است که توجهی به گربه بیدندارد در صورتی که میدانید دشمن پرندگان گربه است.

هزار سال پیش ناصر خسرو می‌گوید چو نرگس شود باز (این باز برعکس بسته است) چون چشم باز (چشم عقاب) اگر نرگس چشمش باز شود و چون عقاب ببیند. شود پای بط بر چنار آشکار. چون برگ‌های جوان شبیه پای مرغابی است. گل آذین بید را داشته باشید و برگ جوان چنار را هم در نظر بگیرید و 600 سال قبل ابن یمین می‌گوید، سربرآورد از کمینگه گربه بید از بحر صید، چون همی بینی که پای بت برآمد از چنار. میگوید در این بوستان این گربه بیدها به دنبال پای چنار هستند.

و این آخرین گیاه است که خدمت شما ارائه می‌دهم. تمام نیلوفری که در طول هزار سال شعر فارسی ، نیلوفر فقط به نیلوفر آبی گفته می‌شود و برای یک قرن اخیر است که گیاه رونده باریکی به وجود آمده که به آن هم نیلوفر می‌گویند. مختصاتی دارد که باید بگویم، چرخ و گنبد نیلوفری ارتباطی با گل ندارد. این نیلوفر آبی که بر آب میآید زمینه کیود رنگ دارد. تمام این نیلوفرها مربوط به برگ نیلوفر آبی است و آنقدر به کار رفته که در ادب امروز نیلوفری یعنی کبود. ضمنا آبزی است یعنی در قعر آب است و گل بیرون آب . گلش زرد است و نیلوفر با طلوع آفتاب از آب در می‌آید و با غروب به پایین می‌رود و این با آفتابگردان فرق دارد که جهت میگیرد ولی این بدون جهت گرفتن است.

می شود نیلوفری از برگ گل اندام تو. من به جرأت در بغل چون تنگ افشارم ترا؟ می‌گوید آنقدر ظریف هستی که اگر برگ گل به اندام تو بخورد کبود میشوی، پی من چطور؟

ضحی طعن جاوید خورشید را که گویند معشوق نیلوفر است. برای اینکه وقتی او می‌رود و میآید نیلوفر هم پایین می‌رود.

عاشق مهر است نیلوفر که چون شد نهان/ اندر آب مهر او از حجر او پنهان کند. چقدر لطیف است. غروب، دوری از خورشید ، گریه و زاری را میگوید. در دوری از معشوق

به معشوقش می‌گوید که تو خورشی و من نیلوفر نازنده هستم. تن غرقه به اشک است رخ زرد و کبود تن سر افکنده منم ، چون به آب میرود و شب به آب میرود و روز زنده میشود حال ببینید که دو بیت خاقانی معنی دیگری میدهد.

خورشیدی و نیلوفر نازنده منم تن غرقه به اشک در شکرخنده منم رخ زرد و کبود تن سرافکنده منم شب مرده ز غم، روز به تو زنده منم.

از توجهی که فرمودید سپاسگزارم.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692