در فرهنگ لغت فارسی علامه دهخدا واژهٔ زندگی به معنی زندگانی، حیات، نقیض مرگ، عمر، معاش، عیش، معیشت، درتداول، اسباب، مال، اسباب خانه و کالای خانه بکار رفته است اما علاوه بر این معانی میتوان زندگی را از این نگاه فرآیندِ عمر بر شمرد، فرآیندی که دارای فراز و فرودهای مختلف و متعددی است و به بیانی هر کسی در این فرآیند عمر، نوع و شکل زندگیاش با دیگری فرق میکند. بدین ترتیب که یکی زنده بودن را در زندگی تجربه میکند و دیگری زندگی کردن را.
از این نگاه زنده بودن در زندگی همان سایهٔ مرگ به شمار میآید اما زندگی کردن در زندگی به معنی حیات و آگاهی است. با این تعابیر میتوان گفت هرکسی به زندگی دارای نگاهی مجزا و متفاوتی میباشد. چه این که، یکی زندگی را معاش و عیش میپندارد و آن دیگر تدبیر و اندیشه. یکی زندگی را تنها ابزار اولیهٔ زندگی به مانند تفریح و تفرج و کالای خانه و مال و منال میپندارد اما آن دیگر فرآیند فکریاش فراتر از ابزار اولیهٔ زندگی است و علاوه بر دیدگاههایی اقتصادی و مالی که جزو شاکلهٔ بنیادی زندگی هستند به زندگی طبعن نگاهی هنری و معرفتی هم دارد و زندگی را تنها بینش و گرایش به حیات و معاش و این گونه موارد نمیداند بلکه گرایشی معرفت شناسانه و مدبرانه را برای زندگی تدوین و ترسیم میکند.
زندگی تنها عمر کردن و یا عیش و نوش کردن نیست بلکه زندگانی دادن به زندگی و زندگی بخش نشان دادن ِ در زندگی و به اصطلاح دیگر روحیه بخش بودن در زندگی، هم برای خود و هم برای دیگران از دلایل عمده و کارآمدی است که جزو پارامترهای بنیادی یک زندگی به معنی واقعی به شمار میآیند. مرگ نیز دقیقن واژهای است که مقابل زندگی قرار میگیرد. مرگ را عقلای تدبیر به معنی مردن، باطل شدن، فنای حیات و نیست شدن زندگانی بر شمردهاند و در اصطلاح عرفان مرگ به معنی خلع البسهٔ مادی و طرد قیودو علایق دنیوی و توجه به عالم معنوی و فنا در صفات و اسماو ذات است. اما از نگاه مادی مرگ نوعی نیستی است که در مقابل هستی انسان و یا هر موجود دیگری میایستد و بر هستی آن غلبه میکند و خواه این هستی فکری و معرفتی باشد و خواه هستیای مادی و فیزیکی. هر موجودی اعم از انسان و دیگر موالید سه گانه
بیتردید مرگ را، تجربه میکنند و تنها زمان مرگ این موجودات فرق میکند. به بیانی دیگر یکی زودترمزهٔ مرگ را لمس و میچشد و آن دیگر دیرتر. لذا دو نوع مر گ را میتوان برای انسان برشمرد: 1-مرگ جسمی (فیزیکی) به مرگی اطلاق میشود که انسان ممکن است زنده باشد اما نوع و جنس زندگیاش رنگ و لعابی را به مانند مرگ به خود احساس میکند و دیگر مرگ جسم و یا فیزیک فرد است که این مهم نیز میتواند در دو شکل تصویر شود: نخست: نقض و معلولیّت جسم یا فیزیک است که این نوع مرگ نیز میتواند به انحای مختلفی با دلایلی متفاوت چون: حوادث طبیعی و اجتماعی، موروثی و ... اتفاق بیفتد و دیگری مرگ واقعی خودِ انسان میباشد که جسم از روح جدا میشود و این جسم نیست و نابود میگردد. (نابود شدن جسم انسان به منزلهٔ نوعی مرگ به حساب میآید و احیاء فکر آن نیز نوعی زندگی است)
2- مرگ فکری (علمی) به مرگی گفته میشود که انسان از حیث فکری و اندیشهای و فرهنگی فقیر و تهی دست است و تنها دارای یکسری آگاهی اولیه و مبتدی است. این نوع مرگ علاوه بر این که انسان را در زندگی اجتماعی با مشکلاتی مواجه میسازد بلکه او را در ابعاد انسانی نیز با چالشهایی مواجه خواهد ساخت. مرگ فکری انسان را از حیث خلق و خوی به موجودات نزدیکتر میکند و از آن آدمیّت به معنی اخص دور. افزون بر این موارد میتوان نوعی مرگ را به این دو مرگ که ذکر آن رفت نیز اضافه کرد که این نوع مرگ «مرگ روحی» است. برخی از عقلای فکر و اندیشه مرگ فکری و علمی را با مرگ روحی یکی میدانند و برخی هم در بین این دو تفاوتهایی قائل هستند. میتوان چنین پنداشت که مرگ فکری خود عاملی است در جهت رشد و بارور شدن مرگ روحی. زیرا که وقتی انسان از لحاظ فکری و فرهنگی فقیر وتهی دست باشد طبعن این تهی دستی در روح و روان او نیز تأثیر میگذارد.
با این وصف، میتوان مرگ روحی را مرگی دانست که انسان دچار نوعی اختلالات روحی و رفتاری در زندگی میشود و همین تضادهای روحی و ادیپهای اخلاقی خود عاملی در جهت شکل گیری مرگ روحی انسان میشوند. بنا، بر این تعاریف که از مقولهٔ زندگی و مرگ شد در مییابیم که زندگی و مرگ در شعر و هنر شاعران و هنرمندان نقشی کارآمد و سازنده را ایفا میکنند. به گونهای که نقش زندگی در شعر به مانند نقش خورشید در روز است و نقش مرگ در شعر نیز به مانند نقش ماه در شب است و به بیانی زندگی و مرگ دو کفهٔ ترازوی جهان هستی به شمار میآیند. با این وجود، دریافت این است که شاعر بدون بستری به نام زندگی نمیتواند شعر بسُراید و بدون مرگ نیز طالب و قادر به سُرودن شعر نیست. زندگی و مرگ دو منظر متفاوت هستند که هر کدام اندرون خود دارای وجه اشتراکاتی و وجه اختلافاتی نیز میباشند و نظر شاعران نیز به این دو منظر کاملن در تفاوت عمده است. به تعبیری زاویهٔ دید هر شاعری با شاعر دیگر نسبت ِ به زندگی و مرگ فرق میکند به طوری که ممکن است شاعری در شعرش نگاهی زندگی بخش را به مرگ داشته باشد و آن دیگر در شعرش نگاهی مرگ بار را در زندگی به تصویر بکشد. لذا شاعران در شعر خود دو نوع رویکرد را به زندگی و مرگ دارند به شرح ذیل:
1-زندگی شخصی و اجتماعی در شعر شاعر: در زندگی شخصی شاعر سعی میکند بیشتر تجارب و روحیات شخصی و فردی خود را درشعرش لحاظ و تصویر نماید. به شکلی که هرآنچه را که به شخصه در جامعه تجربه نموده است را در شعر خود به تصویر میکشد و این تصویر سازی میتواند به دو صورت عینی و ذهنی باشد. در بخش عینی شاعر اغلب عینیّات تجربه کردهٔ خویش را بیان میکند و در بخش ذهنی به تجربیّات و تصورات ذهنی میپردازد و بیشتر سعی میکند مواردی را بازگو نماید که با روحیات شخصی آن همگون هستند. اما در زندگی اجتماعی دقیقن ما با رویکردی عکس زندگی شخصی (فردی) شاعر در شعرش سر و کار و تصادم داریم. بدین ترتیب که شاعر در زندگی اجتماعی شعرش را از آن حالت فردی مجزا میسازد و به اصطلاح آن من اجتماعی را جایگزین ِ من فردی میکند. اغلب ِ شُعرا در این نوع رویکرد حالتی مترتب دارند به شیوهای که عمر و تجربهٔ هنری شاعر در رویکرد اجتماعی شاعر نسبت به زندگی و محیط پیرامون تأثیر فراوان دارد.
در این فرآیند میتوان پختگی و تجربهٔ شعر شاعر را یک کفهٔ ترازو برشمرد و عمر و فراز و فرود زندگی شاعر را کفهٔ دیگر ترازو. با این روند، تجربه نشان داده است که اغلب ِ شُعرای جوان دارای رویکردی شخصی و فردی در شعرشان هستند به طرزی که در این ازمنه در هنر بیشتر سعی میکنند به شخصی سُرایی بپردازند ولی هرچه قدر سن و تجربهٔ شاعر بیشتر میشود و قدم در میانسالی و پیری میگذارد به مراتب شعرش از رنگ و لعابی متفاوتتر و بهتری از مؤلفههای زندگی اجتماعی بر خوردار میشود. با این تفاوت که میتوان شاعران منحصر به فردی را هم برشمرد که در همان اوان جوانی از گیسوانی پیر و سفید بهره میجویند و شعرشان دارای پختگی ویژهای است که البته شمار این گونه افراد شاعر نیز کمیاب است! دیگر نکتهٔ حائز اهمیّت بر میگردد به نوع تجارب شُعرا در زندگی اجتماعی که هر شاعری در زندگی اجتماعی دارای دیدگاهی توأم با تجاربی متفاوت با شاعر دیگر را تجربه میکند و این تفاوت ِ رویکرد میتواند ساختار و بافتار و محتوای شعر شاعر را با شاعر دیگر معین و شگرفتر جلوه نماید.
بنابراین حاصل این که، زندگی در شعر شاعران همیشه پررنگ و پر معنا بوده است اما نوع نگاه و چگونه ترسیم کردن مقولهٔ زندگی چه از حیث فردی و چه از لحاظ اجتماعی متفاوت نشان داده است چرا که نوع نگاه سهراب سپهری به زندگی در شعرش با شیوه و متد شاملو در شعر کاملن در تفاوت میباشد و یا نوع نگاه مولانا به زندگی با سعدی و حافظ دارای تفاوت عمدهای است. چه این که نگاه مولانا به زندگی نگاهی عرفانی است اما نگاه سعدی کاملن نگاهی اجتماعی و فرهنگی است و اگر چه در مواردی شعر سعدی دارای چند لایگی معناست اما بستر فکری آن بر پایهٔ شهودات عینی و اجتماعی است ضمن این که نگاه حافظ نیز اگر چه نگاهی عارفانه و فلسفی به زتدگی است اما شکل و بافتاران با نگاه مولانا به زندگی کاملن در تفاوت است، چون مولانا صوفیانه و درویشانه به زندگی در شعرش مینگرد ولی حافظ دارای رویکردی رندانه و خانقاهی است و همیشه نوعی زبان غیب و رندانه را در زبان شعریاش مشاهده میکنیم که در زبان شعری مولانا شهودانه تر و صادقانهتر از نوع عرفان و شناخت است.
با این فهم در مییابیم که این تفاوت رویکرد نیز در شکل گیری هنر شُعرا به عنوان هنر ماندگار همیشه تأثیر گذار و کارآمد بوده و خواهد بود. حسن کلام این که در زندگی فردی، شاعر بیشتر شاخصههای فردی خویش را می سُرآید اما در زندگی اجتماعی شاعر علاوه بر مشخصههای فردی به نشانههای اجتماعی نیز میپردازد.
2- مر گ شخصی (فردی) و مرگ اجتماعی در شعر شاعر: در مرگ شخصی شاعر تنها مشکلات زندگی فردی خود را در زوایایی متفاوت میبیند و همین سیاهیها زندگی خویش را در قالب شعر بیان میکند. به تعبیری بیان شاعر بیانی توأم با اندوه و غم ِ شخصی است که نسبت به درونیّات و بیرونیّات خود کشف و معلوم نموده است. دیگر مرگ شخصی در شعر مرتبط میشود به مرگ و میرهایی که یک شاعر در جامعه تجربه میکند و در ارتباط با این نوع مرگها شعر می سُرآید به مانند: مرگ سراییهایی که یک شاعر برای شاعر دیگر میسراید و شمار این گونه مرگ سراییها نیز در تاریخ ِ ادبیات ما مشهود و مبرز است و یا مرگ سراییهایی که در ارتباط با فوت افراد جامعه از جانب شُعرا با درون مایههایی متفاوت سروده شدهاند. نتیجه این که، در مرگ شخصی، شاعر یا مرگ فردی خود را در قالب هنر عنوان میدارد و یا مرگ فردی دیگران را به تصویر میکشد که در هردو حالت این نوع رویکرد را مرگ شخصی میتوان نامید. دیگر نکتهٔ حائز اهمیّت مرگ اجتماعی است. در مرگ اجتماعی، شاعر ازآن حالت تک صدایی شعر به سمت و سیاقی چند صدایی حرکت میکند و رویکرد شاعرانهٔ خود را با جامعه عجین میسازد.
در این نوع فرآیند شاعر کاملن شاعری اجتماعی است و برای مرگِ اجتماع شعر میگوید. شاعر درد و رنج اجتماع را در زوایایی مختلف میبیند و جامعه را ازآن حالت ِ سکوت و بی صدایی محض به دایرهٔ فریاد و آواز دعوت میکند به تعبیری مرگ واره های زیر خاکستر جامعه را رو میکند و آتش شعر خود را به جامعه با رویکردی انتقادی _ اعتراضی نشان میدهد. شاعر در این فرآیند سعی میکند شاخکهای مرگ بار جامعه را در قالبی هنری برای جامعه بیان کند و از آن مرگ شخصی رها میشود و درد مشترک وفهم این درد مشترک جامعه را در فالبی ادبی به تصویر میکشد. در مرگ اجتماعی شاعر متعلق و وابسته به جامعه میباشد و از تک صدایی و تک سُرایی اجتناب میکند و احتراز به این نوع شگرد و روند را به جهد و جد در دستور کار خود قرار میدهد به گونهای که به شاعری تبدیل میشود که دارای جایگاه و پایگاهی اجتماعی است. فرق بین مر گ شخصی (فردی) با مرگ اجتماعی در شعر شاعر این است که شاعر در مرگ شخصی اغلب خود و تجارب شخصی خود را در اجتماع بازگو میکند و یا تجارب شخصی و فردی دیگران را بیان میکند اما در مرگ اجتماعی شاعر ازآن دایرهٔ فردی به دایرهای اجتماعی سفر میکند و شعر خود را از آن حالت تک صدایی به شعری چند صدایی دعوت مینماید. بدین سان که شعر شاعر در مرگ اجتماعی مشمول همهٔ اجتماع ِ مرگ بار میشود و دارای چند لایگی معنا و چند لایگی بافتار است. بنابراین مرگ اجتماعی در نگاه شاعر به مراتب برای مخاطب کارآمدتر از مرگ فردی است و تجربه و تاریخ نشان میدهد که شاعرانی که شعرشان دارایتم (درون مایهای) اجتماعی بوده است به مراتب از شُعرایی که شعرشان از رنگ و نگاری فردی بهره مند شده، موفقتر بودهاند. به عنوان مثال میتوان شعر زمستان اخوان ثالث را مثال زد که مرگ اجتماعی در این اثر ادبی کاملن مشهود و نمایان است و یا اشعار سعدی را مثال زد که زندگی و حیات اجتماعی در اشعارش به کرار موج می زند و اغلب ِ اشعار این شاعر توأم با زندگی اجتماعی است.
دیگر رویکرد به مرگ فردی و اجتماعی در شعر شاعران نوعی رویکرد ناتورالیسم میباشد که از بن مایه و سرشت طبیعت نشأت میگیرد و البته فصول سال نیز در شعر شاعران بسیار مهم و سازنده است به گونهای که با تلنگری به دیرینه شناسی ادبیات کهن ایران در مییابیم که مرگ اندیشی چه از لحاظ فردی و چه از حیث اجتماعی در اشعار شُعرا با توجه به تشبیهاتی موجه و قابل اعتناء از دو فصل پاییز و زمستان مشهودتر از فصول تابستان و بهار است و اغلب در فصل بهار شعرا دارای رویکردی به حیات و زندگانی را در اشعارشان به یادگار گذاشتهاند و البته فصل تابستان نیز از نگاه شُعرا دارای مؤلفههایی بینابین میباشد که گاهی به سمت مرگ اندیشی و سیاهی در حرکت است و گاهی هم دارای نشانههایی از حیات و زندگی است به شرح چند نمونه ذیل: تلخ است که لبریز حقایق شده است / زرد است که با درد موافق شده است / شاعر نشدی وگرنه میفهمیدی / پاییز بهاریست که عاشق شده است. «میلاد عرفان پور»...... باغ بی برگی / خندهاش خونیست اشک آمیز / جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد درآن / پادشاه فصلها پاییز. (اخوان ثالث) رفته بودم به سر حوض / تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب / آب در حوض نبود/ ماهیان میگفتند: هیچ تقصیر درختان نیست/ ظهر دم کردهٔ تابستان بود/ پسر روشن آب، لب پاشویه نشست / و عقاب خورشید، آمد و او را به هوا برد که برد. (سهراب سپهری)
افتاد/ آن سان که برگ / آن اتفاق زرد می افتد/ افتاد/ آن سان که مرگ / آن اتفاق سرد / می افتد/ اما/ او «سبز» بود و «گرم» که افتاد! (قیصر امین پور)
برفی به رنگ آه بر زمستان تنم نشسته / و بر بهاران امید سنگینی میکند / صدای تابش «مهر» تابستان در کویر دل نمیآید / گویا ایل پاییز در ره است! (عابدین پاپی)
گیرام که اردی بهشت / فرزند بهار باشد / ولی همیشه پاییزی هست / پاییز فصل سجود برگ / بر جبین خاک
است. (عابدین پاپی)
بنابر، این مفاهیم، هرچه قدر قدم در اشعار نوتر با رویکردی سپیدتر میگذاریم و طبیعت و فصول طبیعی را از نگاه هنری و ادبی خود وارسی میکنیم، در مییابیم که، رویکرد شاعران به طبیعت و فصول سال تغییر میکند به شکلی که دقیقن این تغییر را در اشعار اخوان ثالث نسبت به فصل پاییز که ذکر آن رفت و یا دیگر شُعرا به عینه مشاهده میکنیم و این روند نیز هر چه قدر جلوتر میآید دقیقن ساختار و بافتار آن نیز نوتر و شکیلتر میشود. بنابراین تاریخ ِ ادبیات ایران نسبت به مرگ و زندگی در شعر شاعران تا به امروز رویکردهای متفاوتی را با ایدههایی معین و مدون به خود دیده است که هر کدام از این رویکردها بی تردید نیاز به دیرینه شناسی قابل توجهی را توسط منتقدین معاصر میطلبد و بی گمان در این زمینه هنوز کارهایی درخور توجه و بایستهٔ التفاتی انجام نگرفته است و تنها راه ضروری و لازم تحقیقات میدانی و تجربی است. ■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک