نامه‌ای به «دکتر شفیعی کدکنی» «علی ربیعی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نامه‌ای به «دکتر شفیعی کدکنی» «علی ربیعی»

آن خطاط، سه گونه خط نوشتی! یکی، او خواندی ولاغیر او! یکی را، هم او خواندی، هم غیر او یکی، نه او خواندی، نه غیر او آن خط سوم منم که تفسیر به حقیقت مطلق هستی نمی‌کنم! ...شمس از کتاب خط سوم

نامه‌ای به دکتر شفیعی کدکنی که ارسال نشد!

نمی‌دانم امروز دقیقاً چه روزی‌ست یعنی یادم رفته مثل خیلی از لحظات که یادمان رفت و خود ماندیم که یعنی نقطه ثقل پرگارعالمیم! و شاید هم مثل همه ما فقط نظاره گر بودیم تا سر منزل مقصودی را بی‌میل و اراده خویش طی کنیم که اگر شد یا نشد هم باکی نیست وحالا حکایت غم انگیز آن همه آمدنها و رفتن‌های تکراری برای ما شده است مثال پروانه‌های متوهم در میان بیدبن‌های بهاری که بی اراده در پای قصرهای با شکوه روزگاران سپری شده مردمان سالخورد! به سان عیاران سرکش و مست از باده جوانی پرپرشدند و به باد هوا رفتند... آن رویای شجاعت‌های ناهموار! و شمشیربازی‌های کاهلانه که بسیار اوقات جانکاه بودند و به قیمت هدر رفت آب جویبارانی به باتلاق سرای گاوخونی که ریخت و تلنبار شد و چه داریم بگوییم مگر اینکه آدمی ست دیگربا اسم تجربه‌های مستعاری که بر اشتباهات می‌گذارد ..... اما یقین دارم و می دانم یکی از روزهای با شکوه سال 1357 بود ومن خواب نبودم بلکه بیدار بیدار مثل کبوتر سفیدی که در پی گمشده خویش آسمان را هی چرخ زد و چرخ زد تا به دلداده رسید..... درست است انگار همین امروز است و نه چهل سال پیش که هم اینک تالار دانشکده ادبیات مشهد غلغله‌ای ست! زیرا قرار است که شما سخنرانی کنید و ما جوانان و نوجوانان ان سال و همه سالهای دل مشغولی وطن و انجام و سرانجامی سرزمین، کیپ تا کیپ سالن نشسته‌ایم تا سراپا گوش به صحبت‌های عمیق و تازه و راهگشای شما در باره ادبیات و شعر معاصر، و از سویی شرایط سیاسی واجتماعی حاکم باشیم همان ادبیات و سیاستی که از نگاه صمیمانه‌ات از مقطع جنگل و قیام سیاهکل در سال 1349 شروع می‌شود که عده بسیاری از دانشجویان در آن فضای ملتهب و ناشناخته برایت دست می‌زنند و البته مثل اکثر اجتماعات آن روزها عده‌ای هم متعرض نگاه شما هستند و شما که به هردو لبخند می‌زنید لبخندی که زیر پوست آن دنیایی حرف و حدیث نهفته است زیرا که نقد ادبیات و تاریخ را در انحصار هیچ حصاری نمی‌پذیرید و این همان فاصله‌ای ست که بین شما و دیگران بود و مرا قانع می‌کرد که اندیشه چند بعدی شما را دنبال کنم و مثل شما عشق را و آزادی را در انحصار هیچ اندیشه و مسلکی نبینم...هر چند آن روزها من تازه فقط 20 ساله‌ام و شما مرد میانسال جمع و جوری هستید که در تصور همه ما غنای عالمید در معنا و صورت به تعبیری در ظاهری زیبا و برجسته ودر باطن عطار گونه‌ای از دیار نیشابور و سرزمین سربداران آنسوتر با شوریدگی سرخوشانه خیام و فرهیختگی استادانه بیهقی ولذا من ناخود آگاه به نیشابور می‌روم و یاد حسنک وزیر در ضمیرم زنده می‌شود بعد از انتخاب دو واحد تاریخ بیهقی ورباعیات خیام با استاد خانم دکتر متحدین قصه ذکر بردار کردن حسنک وزیر را بارها و بارها خوانده‌ام و زمزمه کرده‌ام با افسوس و آهی که در قلم حکیم بیهقی ست وفضای مکرری که در تاریخ ما کم نبوده است.. جور و ستم ستم پیشگان و رخوت و ستم پذیری مستمندان ..... در همین میان به دوست کناریم اشاره می‌کنم به کلام و اشاره که گویی دکتر شفیع کدکنی همان حسنک وزیر عصر مسعود غزنوی ست و شاید هم یکی از نوادگان حسنک که اُزار برکشیده تا عالمی را خبر کند هرچند صدایی برنخواست ......در میان شور و شعف جوانان جویای آزادی و استقلال آن سالها من ناچیزم و شاید هم گم کرده راهی بیش نباشم مثل همه نسلهایی که بعد از مشروطیت بدنبال ابتدا و انتهای چیزی بودند به تعبیر فروغ که مثل هیچ کس نبودآری استاد اولین بار شما را به همین سادگی در دانشکده ادبیات در کنار خودم می‌بینم هجوم می‌آورم که سوالی بپرسم اما دستم و دامنم خیلی از شما دور است با فریاد نظرت را در باره شعر نو و سپید و حجم و بازتاب اجتماعی آن می‌خواهم بدانم .... فریاد بلندم در میان خیل دوستدارانت محو شده است اما تو چیزی می گویی هم نظر با من که حالا یادم رفته، شاید هم چیزی مثل این جمله که ادبیات و شعر هم بازتاب دگردیسی عمیق فرهنگ است که اندیشه‌های نو را باز تولید می‌کند .... خوشحالم همین که پاسخ می‌دهی، و اکتفا می‌کند مرا که پرسشم را ارج نهاده‌ای ...لبخندی از رضایت در گوشه چشم من و شما می‌نشیند .... مثل اینکه فاصله عصری و نسلی بین من و شما بر خواسته است بسان همه استادانی که بروزند و دانشجو را با کلام و بی کلام به وجد می‌آورند و شما که خود مدینه فاضله زمانه‌اید ..... همه کتاب‌های شعر و نقد و نظر شما را آنروزها از زیر سنگ هم شده بود پیدا می‌کردم تا زمزمه شبانه ما دانشجویان انقلابی آن سالها باشد... کتاب شعر از کوچه باغ‌های نیشابور به چاپ چهلم هم می‌رسد و شاید هم بیشتر اما من چاپ چهلم را دارم و هنوز هم زمزمه می‌کنم ...موج موج خزر از سوگ سیه پوشانند... بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموشانند... بنگر آن جامه کبودان افق صبحدمان... روح باغند که ازاین گونه پری ووشانند... اشک وغم و شادی که بوی وطن دارد تا بیاد شهیدان همه اعصار این غزل ناب را با دوست و بی‌دوست همسرایی کرده‌ام و با صور خیال شما صور خیال نسل من هم در عرصه ادب و فرهنگ بال و پری گرفت که رنگ عشق به آدمیت داشت و با آنچه گذشتگان سروده بودند تفاوتی در عمل و گفتار قائل بود در عین حال که نمی‌خواست که منزلت فرخی و عنصری را نادیده بگیرد اما آنچه را درست و عقلانی بود در بوته نقدی منصفانه عرضه کرد که درسی آموزنده و زیرکانه بود برای نسلی که با همه تشنگی عدالت و آزادی و استقلال را از شن زارهای کویر لوت تا جنگل‌های انبوه شمال و سیاهکل فریاد می‌کشید شما ادیبی سخنور و حکیم که سخنگوی همه این جریانهای پاکدامن بودید و امروز تالی همه اساتید پر اوازه دانشگاه از همان بدو شروع از استاد جلال همایی و مجتبی مینوی تا زرینکوب و دکتر غلامحسین یوسفی هستید در سیمای مصمم شما، رخسار همه فرهیختگان دلسوخته دانشگاه را به عیان می‌بینم هرچند برای نسلی که دور افتادگانیم! از آن همه حجب و دانش سد سدیدی بعد از انقلاب فرهنگی از عُجب و خود پسندی! بوجود آمد که آن توالی فرهیختگی و جام جم ادبیات پر بار فارسی را می‌خواست که از پشتوانه غنی خود خالی کندکه ادبیات و هرچه که پیرامون بود به تعبیر شما اقتصاسی شد! یعنی هرچه بود سیاسی شد و حال من نسلی ست گمشده در خیابانهای حیران انقلاب، سنت و مدرنیسم که نه را ه پیش مانده و نه می‌توان بر گشت و بر آن گذشته و رفته به سوگ و سوز نشست... از سویی شما پل اعتماد میان روشنفکران اجتماعی و ادبیان دانشگاهی هم بودید هر چند در این میان بعضی هاشان بعضی دیگر را قبول نداشتند که شمشیر و زوبین را از رو می‌کشیدند که مفاخر دست نخورده بمانند و آلوده فخر آلایی و لودگی نو گرایان نشوند... زیرا روشنفکران ان سال‌ها بیشتر اساتید دانشگاه را فسیل‌های عرصه علم می‌دانستند که از توبره گذشتگان ارتزاق می‌کنند تا جایی که در محاکمه‌های فرضی پای حافظ و سعدی و فردوسی و بیهقی هم به میان کشیده می‌شد... عنصری و فرخی که جای خود داشتند... اساتید دانشگاه نیز روشنفکران را مشتی ماجراجوی از خدا بی‌خبر و عمله‌های بی‌سواد اجتماعی خطاب می کردند... که در کافه‌ها دود هوا می‌کنند و شرب خمر می‌کنند به سلامتی توده‌های بدبخت... می‌بینی استاد ختم آرزوها راکه امثال شما داشتید.... و تو خوب می دانی که چه بلبشویی بود... وقتی دو قشر واقعاً موجود و فعال در عرصه علم و مبارزه و کتابت همدیگر را به هیچ می‌گرفتند و شما با همه مرارت حلقه اتصال بودید... زیرا هم ذهن و زبان دانشگاه را خوب می‌شناختید و هم دوست و یار روشنفکران بودید و دران ده شب جادویی کانون نویسندگان بر پاشده به وسیله موسسه گوته جایی اندک هم بی هیچ مغاضله‌ای به شما اختصاص می‌یافت هر چند هنوز هم بعد از دهه‌ها این کج اندیشی در عرصه قلم نه تنها رخت بر نبسته که دیوار بی اعتمادی عمیقتر شده است که چوب بدستان ورزیل هردو گروه را به کنجی نشاند تا نه از تاک نشان ماند و نه از تا ک نشان!... انقلابی که خواست تا همه نسل‌ها و عصرها با هم مهربان‌تر شوند با تکفیر و تبعید و تحقیر همه را به یک چوب راند بی تمامی زمان در تقسیم آدمها و تعلق خاطرشان که فقط به درد جداول متقاطع می‌آمد. اما نگاه انسانی شما می‌توانست نجات دهنده عرصه ادب و فرهنگ میان دانشگاه و روشنفکران بیرون از دانشگاه باشد اما عصبیت‌ها از هردو سو حجابی شد که خشک و تر اندیشه به پایش سوختند برای گفتگو از سردرد با شما وقت کم است و حرف و حدیث‌های ناگفته بسیار باقی بقایتان، مستدام باشید استاد! دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی!

ماهشهر دی ماه 1391 علی ربیعی (ع-بهار)


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692