گفتگو اختصاصی چوک با «آیدا عمیدی» «مریم نقیب»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

گفتگو اختصاصی چوک با «آیدا عمیدی» «مریم نقیب»

خودتان را برای خوانندگان چوک معرفی کنید و مختصری از فعالیت‌ها و دستاوردهای ادبی‌تان برایمان بگویید.

آیدا عمیدی، متولد 1360. زیبایی‌ام را پشت در می‌گذارم، موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر، چاپ اول 1384

لشگر شکست‌خوردهٔ کلمات، انتشارات مروارید، چاپ اول 1394 کتاب تازه‌ای هم در دست انتشار دارم با نام "مکاشفات سلیمانیه".

شما بعنوان برگزیده اول این دوره از جشنواره جایزه ادبی شعر شاملو شناخته شدید، این جشنواره را چگونه دیدید و آیا جشنواره‌هایی از این دست می‌تواند در ارتقاء سطح ادبیات این دوره مثمرثمر واقع شود؟

رویدادهایی چون جوایز مستقل، به ما یادآوری می‌کنند که شعر دارد به حیات خود ادامه می‌دهد؛ و این یادآوری مهم‌تر از برآیند آرایی است که در نهایت حاصل می‌شود. جایزهٔ شاملونه فقط به خاطر مستقل بودن، که به خاطر نامش، که تداعی‌کنندهٔ سابقهٔ ادبی منحصر به فرد "احمد شاملو" است، از اهمیت و حساسیتی ویژه برخوردار است. به نظر من جایزهٔ شعر شاملو دو نگاه مهم را در ارتباط با شعر امروز دنبال می‌کند، که اولی به رویکرد این جایزه برمی‌گردد. در این جایزه، چنانچه از مصاحبه‌ها و یادداشت‌های دبیر جایزه برمی‌آید، یکی از ویژگی‌های شعر شاملو بیش از دیگر ویژگی‌ها مورد توجه است: قابلیت شعر شاملو در ایجاد ارتباط با طیف متنوعی از مخاطبین، از روشنفکران تا افراد عادی. گرچه این رویکرد به این معنی نیست که این جایزه همواره قادر به یافتن و برگزیدن کتاب‌هایی با چنین ویژگی کمیابی خواهد بود، اما توجه ما را به مسیری جلب می‌کند که پیشتر کسانی چون "احمد شاملو"، به دور از ساده‌اندیشی و ساده‌انگاری، شعر را به سلامت از آن عبور داده‌اند و به مخاطب رسانده‌اند. دومین نگاه را می‌توان در ترکیب هیئت داورانِ مرحلهٔ پایانی هر دو دورهٔ این جایزه یافت. چنین انتخابی اگر چه مثل راه رفتن بر لبه‌های باریک خالی از خطر نیست، اما می‌تواند واسطه‌ای باشد

بین شعر امروز و گروه‌های مختلفِ هنر و علوم انسانی. رویدادی که اگرچه به نفع همه است، پیش از آنکه به سود شعر تمام شود، به سود آن بخشی از بدنهٔ هنر و علوم انسانی خواهد بود که در این سال‌ها خود را از مراجعه به شعر بی‌نیاز دانسته است. فکر می‌کنم هر تلاشی برای این آشتیِ سراسر فایده جای تقدیر دارد. در هر صورت از عمر این جایزه تنها دو سال می‌گذرد و می‌تواند روندی پویا و رو به رشد داشته باشد. تداوم جایزه‌ای با نام بلند "احمد شاملو" بیش از هر چیز به سود شعر و ادبیات مستقل این سرزمین است.

شما اهل جنوب هستید و جنوب همیشه منطقه‌ای هنرمندساز و بخصوص شاعرساز بوده، تا چه حد شعرتان را وابسته به جغرافیا و اقلیم سرزمین مادری‌تان میدانید؟

خیلی زیاد. هرچند جغرافیای من معادل بوشهر نیست اما حجم وسیعی از آن را بوشهر تشکیل می‌دهد. عناصر مربوط به جنوب، در واقع بوشهر، در این کتاب بیشتر از کتاب قبل دیده می‌شود. وقتی از چیزی دور می‌شوی فرصت کافی داری که آن را اول به صورت یک کل و بعد جزء به جزء مرور کنی. گر چه هر چیزی که پیرامون ما وجود دارد می‌تواند در ساخت یک شعر هزینه شود، اما هیچ چیز تا زمانی که نقش واقعی‌اش را در جغرافیای ذهنی من نیابد نمی‌تواند به شعرم وارد شود. من سالها تنها حجم بزرگی از این شهر را در خود حمل می‌کردم و زمان زیادی صرف این شد تا جزئیات شگفت‌انگیز جنوب آرام آرام جغرافیای ذهنی من را دگرگون کنند. این جغرافیای تازه را بیش از هر چیز مدیون دور و نزدیک شدن‌های مداوم هستم. شاید بد نباشد که بگویم در حال حاضر دریا، حتا بیشتر از بوشهر، جغرافیای من محسوب می‌شود و نمود این تغییر را می‌توان در شعرهای بعد از سال 1391 ام دید.

ردپای جنگ و گاه مضامین اجتماعی در شعر شما به چشم می‌خورد ولی برای مخاطب چندان ملموس نیست و گاه حتی رنگ تصنع بخود می‌گیرد، در واقع بنظر می‌رسد دغدغه‌های فردی و عاشقانه محوریت اصلی شعر شما را تشکیل می‌دهد، آیا نظر خودتان نیز همین است؟

اول باید بپرسم برای مخاطب یا برای شما؟ ردپای جنگ در تعدادی از شعرها وجود دارد. من از خود جنگ و آنچه در زمان وقوع یک جنگ می‌گذرد حرف نمی‌زنم. حرف زدن دربارهٔ خود جنگ بسیار پیچیده و دشوار است. از نظر تاریخی هر جنگی شروع و پایانی دارد، اما برای مردمی که ساکن جغرافیای جنگ‌زده هستند جنگ تا سال‌ها پس از پایان تاریخی‌اش ادامه می‌یابد و حجم پیچیده وغیرقابل درکی از افکار و احساسات را تحمیل می‌کند. جنگ در تهران سال‌هاست که به پایان رسیده اما در جنوب همچنان ادامه دارد و بخش غیرقابل انکاری از زندگی مردم را تشکیل می‌دهد. من سال‌ها در میان مردمی زندگی کرده‌ام که جنگ چیزهای عزیزی را از آنها ربوده است. می‌توانم اگر در حوصلهٔ این گفتگو باشد دانه دانه مثال بیاورم از تجربه‌هایی که در جنوب ملموس است و در خارج از جغرافیای جنگ‌زده بی‌معنی.

به سؤال شما دربارهٔ مضامین اجتماعی ورود نمی‌کنم. از این جهت که من شعرم را نوعی شعر اعترافی می‌دانم. ممکن است از چیزهای زیادی حرف زده باشم اما قطعاً نمی‌خواسته‌ام هیچ مضمون ویژه‌ای را مطرح کنم. تنها می‌خواستم پنهان‌ترین لایه‌های درونم را در مواجهه با هر مسئله‌ای کشف کنم و بهخودم نشان دهم. برایم دشوار است که حدس بزنم مخاطب در این مواجههٔ درونی و وابسته به زمان چه می‌بیند.

پیوستن به طبیعت و یکی شدن با آن از منظری زنانه در اشعار شما کاملاً نمود پیدا کرده. آیا این تلاشیست در راستای رسیدن به کهن الگوی"زن وحشی" و پیوستن به او، یا صرفاً یک طبیعت گرایی ادبی؟

در واقع پیش از پرسش شما به این موضوع فکر نکرده بودم. شاید چنین اتفاقی در شعر من در حال رخ دادن باشد. نیاز دارم که دوباره به شعرم رجوع کنم اگر بخواهم پاسخ روشنی بدهم. اما در مورد حضور طبیعت در شعر من حداقل یک نکته وجود دارد که شاید قادر به توضیح آن باشم. فکر می‌کنم در شعر من طبیعت و شهر هر دو به یک اندازه وجود دارند. نمی‌توانم عشق همزمانم به طبیعت و دنیای مدرن را انکار کنم.

اما در واقع نه طبیعت و نه شهر در شعر من در نقش خودشان ظاهر نمی‌شوند بلکه در نقشی ظاهر می‌شوند که در جهان ذهنی من به عهده دارند- همانطور که قبلاً اشاره کردم. مثلاً دریا در جهان من یکی از مصادیق طبیعت نیست بلکه سرزمین من و جغرافیای من است. یعنی من جهانی دارم که در طول سالیان خلق شده و ذره ذره وسعت یافته و قطعاً کارکرد هر عنصر و هر حسی در آن متفاوت از جهان واقعی است. داشتن چنین جهان ذهنی‌ای هر نوع همزیستی‌ای را ممکن می‌کند. در عین حال من شاعر را گرفتار منظره‌ای تکراری نمی‌کند چون این جهان ذهنی مانند هر چیزی قابلیت تکامل دارد. و تعامل من با جهان واقعی پویایی آن را تضمین می‌کند.

شعرا معمولاً در فاصله اثر اول تا دومشان بسته به نوع خلاقیت و آنچه در چنته دارند افول یا صعود می‌کنند. زن معناگرای شعر شما از"زیبایی را پشت در می‌گذارم" تا "لشگر شکست خوردهٔ کلمات" چقدر تغییر کرده یا بزرگ شده است؟

در مورد شعرهای این دو مجموعه به جای سال انتشار بهتر است زمان نوشتن شعرها را در نظر داشت. شعرهای مجموعهٔ اول از 1378 تا 1383 نوشته شده‌اند و مجموعهٔ دوم از 1383 تا ابتدای 1388. خوشبختانه انقدر از زمانهٔ نوشتن این شعرها دور هستم که بتوانم بخشی از ماجرا را حداقل ببینم. در واقع هیچ کدام از این زن‌ها بر امروز من منطبق نیستند. همانطور که توضیح دادم من شعرم را نوعی شعر اعترافی می‌دانم و از این جهت بخش زیادی از فراز و فرودهای مرا می‌توان در شعرم یافت. زن مجموعهٔ اول بین مفاهیم متضاد سرخوشانه حرکت می‌کند و بی‌قیدی و توقف‌های کوتاهش او را از آسیب‌های جدی مصون نگه می‌دارد. همین باعث می‌شود به نظر جسورتر برسد. برشی از زندگی را جلوی چشم می‌گذارد و رد می‌شود. اما زن کتاب دوم با ملغمه‌ای از مفاهیم متضاد روبه‌روست که نمی‌تواند از هیچ کدام سر به سلامت بیرون بیاورد. مثلاً هر سطری که باب عشق را باز می‌کند با سطر دیگری که محصول تردیدها و پریشانی‌های راوی ست بریده می‌شود. دست از ارائهٔ برش‌های زندگی برداشته و با نوعی خشونت پنهان قصد دارد حجم ویرانی‌ای را که احساس می‌کند به مخاطب القا کند. گاهی هم موفق شده در این کار. اما در هر صورت در هیچ کجای کتاب

دست از این تلاش برنداشته است.

بعضی از منتقدان شما بر این عقیده‌اند که شما بعنوان یکی از زنان تاثیرگذار شعر دهه هشتاد هیچ گونه ساختارشکنی و هنجارگریزی در شعر انجام نداده‌اید، هنجارگریزی راچگونه معنا می‌کنید وآیا بعنوان مخاطبی بیرونی با منتقدان‌تان موافقید؟

فکر نمی‌کنم شاعر تأثیرگذاری بوده باشم. من شاعری هستم که مسیری را آغاز کرده و احتمالاً تغییر مسیرهایی را در پیش دارد و معلوم هم نیست به جایی برسد یا نرسد. و اینها به این معنی نیست که اجازه می‌دهم چیزی شانس و لذت نوشتن را از من بگیرد، فقط می‌خواهم بگویم تنها کاری که قرار است انجام دهم این است که با شعرم تعامل داشته باشم و حدس می‌زنم این تعامل می‌تواند کل زندگی‌ام را ببلعد و زیست تازه‌ای را برایم خلق کند. پس بعید است حتا ته این مسیر هم بتوان کلمهٔ تأثیرگذار را برای من به کار برد. به هر حال دلایلی دارم برای اینکه با منتقدانم همیشه موافق باشم و دلایلی هم دارم که تنها در مقابل برخی انتقادها به تکاپو بیفتم و ریشهٔ مشکل را بیابم. چطور شعری می‌تواند به حیات خود ادامه دهد در حالی که هیچ نوعی از هنجارگریزی در آن وجود ندارد؟ چطور شعری که از هر نظر منطبق بر زبان معیار و عرف حاکم و زیبایی‌شناسی رایج و قوانین از پیش مکشوف است می‌تواند مثلاً سیستم زیبایی‌شناسی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد؟ گمان من بر این است که حداقل هنجارگریزی معنایی در هر شکلی از آن بابی همیشه باز است که می‌تواند شاعر را از تکرار و در واقع هنجار دور کند. در کار من به سختی می‌توان مثلاً اثری از هنجارگریزی نحوی یافت، اساساً خودم را در این ساحت دغدغه‌مند نمی‌دانم، اما نه شعر من و نه هیچ شعر دیگری که توانسته به حیات خود ادامه دهد را نمی‌توان فاقد هر نوع هنجارگریزی دانست. من میان برخورد خلاقانه با زبان یا برخورد خلاقانه با کلمه تفاوت قائلم و البته هیچ کدام را ارزشمندتر نمی‌دانم. اما در حال حاضر انتخاب من برخورد خلاقانه با کلمات است. از نظر من شاعر است که می‌تواند نقش جادویی کلمات را به آنها برگرداند که این می‌تواند لزوماً به کار بحث برانگیزی در حوزهٔ زبان ختم نشود.

حدود چهار دهه از زمانی‌که فروغ فرخزاد برای اولین بار دریچه‌ای تازه بروی شعر زنان گشود می‌گذرد در این سال‌ها زنان شاعری آمده‌اند و بی‌شک به نوبه خود و در زمان خود بر شعر و ادبیات دوره خود تاثیرگذار بوده‌اند، اما هنوز صدای فریاد فروغ از دهه چهل بلندتر از همه هم‌قطاران دهه‌های بعدی خود بگوش می‌رسد. نظر شما دراین مورد چیست و آیا ما به این زودی‌ها شاهد ظهور فروغی دیگر در ادبیات نخواهیم بود؟

آنچه فروغ را از دیگران جدا کرد زیست منحصر به فرد او به عنوان یک شاعر بود. فروغ در میان تمام گزینه‌های موجود دست به انتخاب می‌زند نه فقط میان گزینه‌های ممکن. انتخاب‌هایی که ریشه در شخصیت پرسشگر و پویا و "وفادار به خود" او دارد. زیست منحصر به فرد فروغ است که شعر او را منحصر به فرد می‌کند و صدای او را از میان سال‌ها به سلامت عبور می‌دهد. فروغ از دریچه‌ای به جهان نگاه می‌کند که تنها متعلق به خودش بود. هر زمان که دوباره شاعری اهمیت بی‌بدیل زندگی را کشف کند و بتواند دریچهٔ مخصوص خودش را بیابد ما دوباره صدای رسای تازه‌ای را در شعر ایران خواهیم شنید. صدایی که قطعاً هیچ شباهتی به صدای فروغ نخواهد داشت و صدای او را هم محو نخواهد کرد. ارتباط مستقیم زیست شاعر با شعر او ارتباطی با جنسیت ندارد. در واقع اگرچه زبان و تجارب زنانهٔ فروغ برای ادبیات ما بسیار ارزشمند و راهگشا بوده اما از نظر من ریشه در ویژگی‌ای دارد که به خودیِ خود فارغ از جنسیت است. معتقدم اگر می‌خواهیم صدا یا صداهای تازه را به موقع بشنویم باید شاعران زن را، نه زیر سایهٔ فروغ که در ظرف و زمانهٔ شعر خودشان بخوانیم و قضاوت کنیم.

برای سخن آخر اگر ناگفته‌ای هست بگویید.

این سوی شعر، جهانی خالی، جهانی بی‌جنبش و بی‌جنبنده، تا ابدیت گسترده است...*

* احمد شاملو، "هوای تازه"، سطری از شعر "پشت دیوار"


 

 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

 

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

 

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

 

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

 

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

 

https://telegram.me/chookasosiation

 

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

 

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

 

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

 

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

 

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

 

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

 

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

 

www.chouk.ir/honarmandan.html

 

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

 

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

 

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

 

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

 

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

 

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

 


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692