گفتگوی اختصاصی چوک با «مزدک پنجه‌ای» «مریم نقیب»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

گفتگوی اختصاصی چوک با «مزدک پنجه‌ای»  «مریم نقیب»/ اختصاصی چوک

«قضاوت با مخاطب است»

مقدمه:

مزدک پنجه‌ای از جمله شاعران و روزنامه نگارانی است که مدیرمسئولی نشریه فرهنگی- اجتماعی دوات را نیز مدتی بر عهده دارد، او متولد 25/09/1360 و ساکن شهر رشت است. از مزدک پنجه‌ای تاکنون مجموعه شعرهایی به نام چوپان کلمات- فرهنگ ایلیا 1388، بادبادک‌های روزنامه‌ای انتشارات نصیرا 1393، آنتولوژی از شاعران سپیدسرای گیلان به نام همهٔ درخت‌ها سپیدارند- انتشارات سورهٔ مهر 1390، منتشر شده است. او مجموعه شعر "دوست داشتن اتفاقی نیست" را در دست انتشار دارد که به زودی از سوی انتشارات دوات معاصر منتشر خواهد شد.

آقای پنجه‌ای از دستاوردهای ادبی‌تان تا امروز بگویید و اینکه به اعتقاد خودتان آیا توانسته‌اید به عنوان یک شاعر، حق مطلب را نسبت به ادبیات دوره خودتان ادا کنید؟

از زمانی که خودم را شناختم با کتاب و شعر محشور بوده‌ام.
روزنامه‌نگاری و تجربه
ٔ هنرهای گوناگون چیزی بود که از دوران نوجوانی تجربه‌اش کرده‌ام. در کنار هنر، سال‌ها نیز در رشتهٔ سنگ نوردی فعالیت مستمر داشتم. خود را انسانی تجربه‌گرا می‌دانم که چیستی‌های دنیا و کشف آن مرا چون پرنده‌ای به عرصه‌های مختلف هنر کشاند اما در میانهٔ راه تصمیم گرفتم شاعر و روزنامه نگار باشم. این دو عرصه، بیش از همیشه برایم لذت بخش بوده‌اند. از 16 سالگی برای نشریهٔ گیلان زمین که پدر سردبیرش بود، خبر کتاب می‌نوشتم.

در 18 سالگی برای مدتی صفحهٔ ادبی نشریهٔ پگاه را منتشر می‌کردم. در همین دوران عرصهٔ تئاتر را با بازی در نمایش "مرگ یزدگرد" بهرام بیضایی با همراهی بازیگران حرفه‌ای تجربه کردم. دانشجو که شدم، تئاتر برایم وقت گیر شد و روزنامه‌نگاری چون ممر درآمد هم بود، ارجح شد. برای همین به تحریریهٔ روزنامهٔ گیلان امروز پیوستم. در واقع از گیلان امروز به نشریات پایتخت چون شرق، اعتماد و ... پرتاب شدم.در گیلان امروز کم کم نقد و یادداشت ادبی نوشتن را شروع کردم. سال 84 چند مطلب برای جشنوارهٔ مطبوعات ایران فرستادم. یکی از مطالب دربارهٔ فروغ فرخزاد بود که نظر هیات داوران را به خود جلب کرد و نفر دوم نقد ادبی کشور بین نشریات محلی ایران شدم. در سال 88 نخستین مجموعه شعرم تحت عنوان"چوپان کلمات" منتشر شد که همان سال کاندیدای دریافت جایزهٔ شعر ایران شد. در سال 90 نخستین آنتولوژی شاعران سپیدسرای گیلان "همه درخت‌ها سپیدارند" از من منتشر شد که آن نیز در سال 91 در سومین جشنواره آثار و تولیدات مراکز استانی حوزه هنری سراسر کشور اول شد. بعد از آن مجموعهٔ شعر "بادبادک‌های روزنامه‌ای" را منتشر کردم و مجموعهٔ چهارم من نیز با عنوان "دوست داشتن اتفاقی نیست" به زودی از سوی انتشارات "دوات معاصر" منتشر خواهد شد. در حال حاضر نیز مدیرمسئول نشریه فرهنگی اجتماعی "دوات" هستم که زحمت سردبیری آن با پدر است. و اما در بارهٔ بخش انتهایی پرسش شما، فکر می‌کنم این سؤال را دیگران باید پاسخ دهند و شاید پاسخ دادن من به این پرسش در حال حاضر قدری زود باشد. فقط می‌توانم عنوان کنم برای من مهم است که انسانی مؤثر باشم. حال تا چه حد بوده‌ام و خواهم بود، زمان آن را مشخص خواهد کرد.


نشریه "دوات" یکی از معدود مجلاتی است که در آشفتگی و بازار بی‌ثبات حال حاضر مجلات فرهنگی و ادبی توانسته تا امروز به خوبی به کار خود در عرصه فرهنگ ادامه دهد، مختصری درمورد این نشریه و اهداف کلی‌اش توضیح دهید.

راستش من سال 86 که خدمت سربازی‌ام تمام شد و برای قبولی در آزمون وکالت درس می‌خواندم، تصمیم گرفتم تقاضای دریافت مجوز نشریه کنم، بر این اساس تقاضایم را نوشتم و سال‌ها در انتظار ماندم یک ماه مانده بود تا پایان دولت آقای احمدی نژاد، نامه آمد که با درخواست من مخالفت شده است.

با روی کار آمدن دولت آقای روحانی، شنیدم که آن سخت گیری‌ها دیگر نیست و به خودی و غیر خودی هم مجوز می‌دهند، ثبت نام کردم ظرف سه ماه با درخواستم موافقت شد. اما واقعیت این است که در دوره‌ای به ما مجوز دادند که تعریف رسانه تغییر کرده است و بیشتر مردم در گیر فضای مجازی هستند و بیشتر اخبار را از طریق گروه‌ها و کانال‌ها پیگیری می‌کنند.

وضعیت اقتصادی نشریات کشور خوب نیست و طرح‌های دولت در این زمینه هم پاسخ‌گوی معیشت رسانه‌ها نیست. روزنامه‌های پایتخت هم اوضاع مناسبی ندارند و تعداد برگشتی حتی نشریاتی چون ایران، همشهری، جام جم و ... که صفحات زیادی دارند و قیمت نازل، بسیار زیاد است. این‌ها را گفتم تا برسم به این نکته که هر وقت حال اقتصاد خوب شود، حال فرهنگ هم خوب خواهد شد. وقتی اقتصاد رونق ندارد، برنامه‌ریزی مناسبی هم نمی‌توان کرد. جامعه‌ای که اقتصادش ضعیف باشد، فرهنگ اش فقیر خواهد بود. حالا ما تک شعله‌هایی هستیم که از دور در این اوضاع سوسو می‌زنیم. با همین وضعیت البته در حال تدارک ویژه نامهٔ نوروزی هستیم که روی‌کردی کاملاً فرهنگی هنری دارد و به زعم من خواندنی است. هم چنین در این مدت استعدادهای خوبی را در عرصهٔ روزنامه نگاری ادبی چون سحر یحیی پور، سالار مرتضوی و ... جذب کرده‌ایم.

اهداف نشریات بستگی زیادی به اقتصاد دارد، در حال حاضر با حداقل‌ها نشریه را منتشر می‌کنیم. و فکر می‌کنم در سال‌های آتی دیگر نشریات کاغذی معدودی داشته باشیم چون هزینهٔ چاپ بالاست و نشریات کاغذی مخاطب خود را به شدت از دست داده است. از طرفی بخش خصوصی در عرصهٔ فرهنگ و هنر سرمایهٔ خود را صرف نمی‌کند. برای همین پس از مدتی که هشت صفحه و رنگی منتشر می‌کردیم، کف گیرمان به ته دیگ خورد و مجبور شدیم هم از تعداد صفحات بکاهیم و هم سیاه و سفید منتشر کنیم. ازطرفی هر چه کیفیت چاپ و مطالب بهتر می‌شد، میزان فروش هم پایین‌تر می‌آمد. حتی مجبور شدیم به جای کاغذ سفید از کاهی خارجی که ارزان‌تر است، استفاده کنیم. به هر صورت فعلاً با سیلی صورت خود راسرخ نگه می‌داریم. امیدوارم شرایط نیز قدری تغییر کند و دولت توجه ویژه‌ای به مطبوعات داشته باشد. برای این که با یارانهٔ 600 هزار تومانی در سال، خرج پنج شمارهٔ نشریه هم در نمی‌آید. به قولی تو خود به خوان حدیث مفصل از این مجمل...


در آثارتان مقوله‌ای تحت عنوان "دموکراسی صدا در شعر" را مطرح کرده‌اید؛ آیا این پدیده شکلی دیگر از مبحث "چندصدایی شعر" رضا براهنی است؟ اگر چنین نیست وجه تمایزشان را شرح دهید؟

دموکراسی صدا برآمده از یک ایده بود که شجرهٔ آن را باید در افسانه نیما و شاعران بعد از آن جست‌وجو کرد که دغدغه شعر چندصدایی داشته‌اند. من در واقع سعی کرده‌ام از همه هنرها به نفع شعر بهره ببرم و عنوان دموکراسی صدا به نوعی مشارکت صداهای گوناگون در کنار من متکلم‌الوحده است. چرا که معتقدم این ایده به شما اجازه می‌دهد لحن‌های متفاوت را بر اساس شخصیت‌های‌تان وارد اثرکنید و دست شما برای اجرای فرم‌های متفاوت لحنی، زبانی و آوایی باز است. این شیوه در آثار بسیاری از شاعران وجود دارد اما اجرای آن متفاوت است. پس من صرفاً مجری یک ایده شخصی هستم در میان هزاران نوع اجرای متفاوت از همان امکان یا ابزار.

یادم است روزی یکی از دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد در رشتهٔ ادبیات موضوع پایان نامهٔ خود را شعرهای دیداری قرار داده بود. وقتی او نیز سوالی چون شما از من پرسید، بی درنگ برایش از کتاب "چوپان کلمات" خود مثالی زدم.

در آن کتاب شعری تحت عنوان "مادر" دارم، آن شعر را برایش خواندم و بعد به او توضیح دادم که ایدهٔ خلق این شعر به این صورت در من شکل گرفت که روزی سوار تاکسی شدم و غرق در رویاهای خود بودم اما صدای مسافران و رادیو به گوشم می‌رسید با همان وضع پیاده شدم به خیابان رفتم باز در همان رویای قبلی بودم آدم‌ها را می‌دیدم که از کنارم می‌گذشتند و من صداهای آن‌ها را می‌شنیدم. صدای بوق ماشین‌ها، صدای دست فروش‌های دوره گرد، صدای سوت‌زدن ماموران راهنمایی و رانندگی، صدای دخترهای دبستانی که در صف سینما ایستاده بودند و همهمه می‌کردند. بعد که به منزل رسیدم چیزی در ذهنم نقش بست و آن این بود که چگونه می‌شود این همه صدا را شنید و این همه تصاویر را دید اما در شعر که خود بخشی از زندگی توست حضور نداشته باشد.

ضمن این که همیشه با خود کلنجار می‌رفتم چرا در بیشتر مواقع شاعر متکلم الوحده می‌شود و ما در بسیاری از اشعار با یک نوع لحن، صدا، فرم مواجه می‌شویم. شعر "مادر" در واقع آغاز یک حرکت شنیداری - نوشتاری بود که بعدها سعی کردم برای این حرکت نامی تحت عنوان "دموکراسی صدا در شعر" دست و پا کنم و البته اصراری هم نداشته و ندارم که لزوماً همیشه این گونه شعر بگویم. چرا که گاهی از مواقع پیش آمده نه به صدای رادیو گوش داده‌ام نه تلویزیون دیده‌ام، نه در منزل کسی بوده تا با او هم صحبت باشم. در واقع به شکلی من بودم و یک صفحهٔ آل سی دی لب تاپ که برایش در صفحهٔ ورد از اوهام و تخیلات و آرزوهای خود نوشته‌ام. بنابراین ضرورت هر کجا ایجاد کرده از متکلم بودن خارج شده‌ام. دربارهٔ وجه تمایز کار من شاید بتوان به وجه دیداری بودن آن نیز فارغ از سماعی بودن‌اش اشاره کرد.


شما اذعان داشته‌اید که در اشعارتان حقوق مساوی را بین تمام عناصر شعر برقرار کرده‌اید و دانای کل تنها راوی وقایع نیست ولی آیا شخصیت هر یک از عناصرتان به گونه‌ای پردازش شده که به تنهایی بتوانند زبانی مستقل داشته باشند؟ به عنوان مثال در همان شعر "مادر" از مجموعه"چوپان کلمات" آیا فقط تغییر اندازه فونت می‌تواند هویتی مجزا را برای یک کاراکتر رقم بزند؟

خب در شعر مادر ممکن است این اتفاق آن چنان چشمگیر نباشد چون اولین تجربهٔ من بوده اما من اخیراً شعرهایی نوشته‌ام و سعی کرده‌ام در آن، مخاطب فرم و لحن زنده را حس کند. این ایده چنین شکل گرفت، روزی که به تماشای نمایش تئاتر مرحوم امیر بدرطالعی رفته بودم، فکر کردم می‌توانم خالق فرم و لحن شعری باشم که مثل خود تئاتر زنده است و زندگی در شخصیت‌های آن جریان دارد. همان طور که من داشتم بازی را می‌دیدم و درگیر اوهام و تخیلات خود نیز

بودم، جملات بازیگران به صورت چکشی و پراکنده به گوشم
می‌نشستند. بخشی از این تجربه تبدیل شد به شعر" عشق و جنگ" که تکه‌ای از آن چنین است: عاشقش بودم و نمی‌دانست/ به روی خودم نمی‌آوردم تا پر رو نشه/ سالن تاریک می‌شود، رامین گوشه‌ای نشسته و با دانه‌های تسبیح بازی می‌کند/ مسعود: یا امام هشتم دارند بچه‌ها رو قیچی می‌کنند./ امروز ساعت هفت بریم اجرای امیر رو ببینیم؟/ تو با کی حرف می‌زنی رامین، هیچ تصمیمی نگرفتی؟/ عاشقش بودم و چشم‌هایم نمی‌گفت/ لب‌ها باز می‌شدند و هیجانی فرو می‌ریخت در قلبم/ لامصب دیگه نمیشه دست دست کرد، چند نفری بزنیم تو دل شون بقیه از پشت سر آتیش می ریزن/ مسعود: نمی شه ما تو محاصره هستیم و ... در این وضعیت است که می‌بینید هر شخصیت رنگ، لحن، تن آوایی، فرم خاص خود را دارد و برای وضوح بیشتر این وضعیت، از فونت‌های متفاوت نیز بهره برده‌ام.

حتی می‌توانم مدعی شوم که در تجربه‌های اخیرم که به زودی تحت عنوان "دوست داشتن اتفاقی نیست" منتشر می‌شود، مخاطب شاهد شکست زمان نیز خواهد بود.

و در نهایت این که تغییر فونت برای من در ابتدا یک امکان تصویری و در مرتبهٔ بعد صوتی ایجاد می‌کند، من این راه را انتخاب کرده‌ام، این شیوه و تکنیک را و دارم تلاش می‌کنم به صداها و لحن‌ها جان ببخشم. قضاوت با مخاطب است. آیا توانسته‌ام هویتی مستقل را برای هر کاراکتر رقم بزنم؟

البته این نکته را هم در نظر بگیرید که باید بین کاراکترهای موجود در یک شعر با مثلاً فیلم یا داستان تفاوت قائل شد. برای این که اگر هر کدام را یک رسانه در نظر بگیریم، زبان هر یک نیز به لحاظ ساختاری و بیانی با هم متفاوت است و اساساً شاعر قرار نیست در شعر آن قدر شخصیت پردازی دقیقی انجام دهد که مخاطب بخواهد با تمامی شخصیت‌ها ارتباط برقرار کند. اگر امکانات نرم افزاری اجازه می‌داد قطعاً صدای هر شخصیت را با لحن‌اش به گوش می‌رساندم تا این تفکیک به خوبی انجام گیرد.


آن‌گونه که من متوجه شدم شعر دیداری شعری‌ست که مخاطب تنها می‌تواند ازطریق بصری با آن ارتباط برقرار کند و اگر صرفاً مستمع باشد ممکن است به پیام شاعر و یا اصلاً شعر بودن آن‌چه می‌شنود، پی نبرد. آیا در شعر دیداری برای مخاطب فاکتورهای دیگری غیر از ارتباط چشمی باشعر وجود دارد یا خیر؟

اولاً در شعر به جست و جوی پیام نیستیم، تأویل هر شخص با توجه به میزان شناخت او از پیرامون و مقوله زیبایی‌شناسی می‌تواند متفاوت باشد. یعنی از یک تصویر می‌توان هزاران نفر هزاران برداشت داشته باشند. دربارهٔ شعرهای دیداری نیز هدف این شعرها عینی کردن تصاویر و کلمات هست.

دوماً برخی از شعرها هستند که شنو-دیداری‌اند، برای نمونه جناب علی رضا پنجه‌ای شعر کوتاهی دارد که می‌گوید: ظن، همان یقین گم شده است.

وقتی شما به عنوان مخاطب این شعر را بشنوید و ندیده باشید، می‌پندارید منظور شاعر "زن" بوده است در حالی که شما با ایهام صوتی در این جا مواجه می‌شوید، پس شعر دیگر کارکرد صرفاً دیداری یا صوتی ندارد، می‌تواند تلفیقی از این دو و یا هر چیز دیگر نیز باشد. بر این اساس می‌بینیم که شعر دیداری ابعاد گسترده‌ای به خود گرفته است و در ترکیب با آرایه‌های ادبی شاهد خلاقیت در این فرم و ساختار هستیم.


مساله دیگری که در مواجه با شعر دیداری برای مخاطب نمود پیدا می‌کند (حداقل در ظاهر امر) عدم حضور و ظهور تخیل شاعرانه و برخی عناصری‌ست که به یک شعر شعریت می‌بخشد درواقع فرم ظاهری‌ست که آن را از نوشته به نوعی خاص از شعر بدل می‌کند. مثلاً در شعر "اتوبوس"این‌طور به نظر می‌رسد که فرقی نمی‌کند، فرد این شعر را بخواند یا از بالا به یک اتوبوس نگاه کند. برای‌مان توضیح دهید که جایگاه شعریت در شعر دیداری کجاست و آیا اصلاً به وجود عناصر تعریف شده شعر در این نوع از شعر اعتقاد دارید؟

دریافت این نوع شعرها بستگی به سطح زیبایی شناسی شما دارد. تخیل را چه معنی می‌کنید؟ فکر می‌کنم برخورد شما با عناصر تشکیل دهندهٔ یک شعر مدرن به شدت کلاسیک است. در شعر "اتوبوس" تخیل در محتوا اتفاق نمی‌افتد، بلکه در فرم ایجاد می‌شود. شما را ارجاع می‌دهم به صحبت‌های نیما پیرامون فرم و مضمون! طرز برخورد شما خاصه با آثار دیداری، نمی‌تواند از نوع برخورد با شعرهای شاعرانی باشد که صرفاً بر پایهٔ احساس و عاطفه شکل می‌گیرد. هر شعر را باید بر اساس کارکردهای خودش سنجید. شعریت این نوع شعرها در جایی اتفاق می افتد که شاعر فرم را مال خود کرده است و در ذهن مخاطب این فرم شعر است، که حک می‌شود. به نوعی شعریت در فرم به وقوع می‌پیوندد. در "اتوبوس" همه مسافرند، و همه به نوعی در مقصد مشترک. تنها کار من نشان دادن این دغدغه است که به جای نشان دادن رؤیا، تخیل، اوهام و آن چه دغدغهٔ مسافر از سفر است یا اتفاقات و تصاویری که در طول سفر می‌بیند و می‌افتد، فقط خود شکل اتوبوس، مسافران و فرهنگی که حاکم در اتوبوس‌ها است را به تصویر بکشم. گاهی هویت و شعریت یعنی همین! نشان دادن نه گفتن!


مطلبی به قلم شما در مورد جایزه ادبی شعر شاملو خواندم که در آن از تفاوت فاحش بین برگزیدگان دو دوره تا اعضای هیات داوران را زیر ذره بین نقد گذاشته بودید، به نظر شما روندی که جشنواره‌ها و جایزه‌های ادبی ازاین دست در پیش گرفته‌اند تا چه حد می‌تواند در راستای شکوفایی ادبیات این دوره و کشف استعدادهای خاص و ممتاز مفید واقع شود؟

ببینید قطعاً در هر جشنواره‌ای داورها بر اساس سلیقهٔ خود انتخاب می‌کنند و هیچ جایزه‌ای نیست که همه را راضی کند. منتهای مراتب همان طور که در همان یادداشت نوشتم، هر جایزه‌ای به منظور خاصی حیات می‌گیرد، در جایزهٔ شاملو من هدف و دغدغهٔ برگزارکنندگان را با نحوهٔ چینش داوران یکی ندیدم خاصه وقتی رفتارشان را در دورهٔ اول و دوم کنار هم بگذارید، می‌بینید که به یک باره سیاست‌ها تغییر می‌کند. جایزه برگزار می‌شود که تحرک را ایجاد کند. فضای پویایی داشته باشیم اما دو جایزهٔ نیما و شاملو نتوانستند، تأثیر خود را بر فضای ادبی بگذارند، علی رغم این که نام دو اسطورهٔ ادبیات را یدک می‌کشیدند، متاسفانه آن قدر درگیر حاشیه شدند، که به نظر از اصل باز ماندند. شما نگاه کنید در دهه هفتاد جایزهٔ گردون و در دهه هشتاد جایزهٔ شعر خبرنگاران تا حدودی در خدمت ادبیات و پویایی جامعه ادبی بودند، من البته دربارهٔ جوایز شعر صحبت می‌کنم و اطلاع دقیقی از جایزه‌های داستان ندارم. بنابراین حق بدهید بگویم با این نحوهٔ انتخاب‌ها، داوری‌ها و البته نداشتن سیستم مناسب و استمرار در برگزاری، امیدی به شکوفایی نمی‌توان داشت. تنها مزیت این جایزه‌ها فروش مقطعی اثر جایزه گرفته برای مدت کوتاه است.

برای سخن آخر از برنامه‌های آینده و کارهایی که در دست انجام دارید کمی برای‌مان بگویید. تلاش دارم کتابی که دربارهٔ شعرهای دیداری می‌نویسم را تمام کنم و البته آن قدر از خدا عمر بگیرم که به تمام آرزوهایم برسم، بیش از پیش زندگی کنم و لذت ببرم.


نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692