ذبیح بهروز در 26 تیرماه 1269 شمسی در خانوادهای اهل علم در تهران به دنیا آمد. نیاکانش اهل منطقهای به نام شامه، حوالی نیشابور، و از کارگزاران صفویه بودند. پدرش ابوالفضل طبیب ساوجی از دانشمندان و نزدیکان دربار ناصرالدین شاه بود. وی در دارالتالیف و دارالترجمهای که در محل ارگ داشت انجمنی از اندیشمندان را گرد آورد و با کمک و همفکری آنان کتاب معروف نامه دانشوران را تألیف کرد. ولی کار او دوامی نیافت و با مرگش از میان رفت. (خامنهای، 1368: 202)
وی از پیشگامان شعر نو بود، به گونهای که نیما یوشیج در یکی از آثارش او را به عنوان پیشاهنگ شعر نو ستوده است. (اوسطی و دانشگر،1391:189) وی در سال 1349 به عضویت فرهنگستان ایران درآمد و سرانجام در 21 آذرماه 1350 در تهران درگذشت و در ساوه، شهر اجدادیاش به خاک سپرده شد. ( اتحاد، 1379، ج2: 401 )
بهروز آغازگر پارسی سره نویسی یعنی بیرون راندن همه کلمههای بیگانه از زبان فارسی نیز بود. پیش از او کسان دیگری نیز بدین کار دست یازیده بودند، بی آنکه اثر چندانی در اصلاح زبان موجود داشته باشند. بهروز این کوشش را از نو گرفت و با پایداری، استواری و سرسختی کم مانندی آن را پیگیری کرد، و گرچه راه افراط پیمود، کوشش او بی نتیجه ماند و جنبشی پدید آورد که همراه با کژیها و کاستیهای گوناگون همچنان ادامه داشت.(خامنهای، 1368: 205)
مهمترین آثار بهروز، نمایشنامههای اوست که دارای خط فکری سیاسی و همراه با طنز است. نمایش «جیجک علی شاه» دربار ناصر الدین شاه را با طنزی گزنده تصویر میکند. «بهروز در این نمایشنامه شیوه و ورال نمایشنامه نویسی خود را مثل سایر آثار نمایشی خود پیاده کرده یعنی پرده اول را طوری تنظیم نموده که انگار رابطهای با پردههای دیگر ندارد و حال آن که از نظر درونی و معنی با آنها در ارتباط است.»(آژند: 37)
زبان این نمایشنامه بر خلاف سایر آثار وی، ساده و روان و مملو از اشارات عامیانه و اصطلاحات عامه دوره قاجار است و طنز در سرتاسر آن دیده میشود. کاظم زاده ایرانشهر، طی
مقدمهای که بر چاپ اول این نمایشنامه نوشته میگوید:«در این کتاب، قوه فکر، قوه قلم و حس آزادیخواهی با هم مسابقه کرده و هر یک به بهترین شکلی نمایش داده شده است. از حیث ادبی در نظر ما این کتاب بر آثاری که تاکنون در این زمینه نوشته شده برتری دارد...این تئاتر در شرح دادن اوضاع ربار ایران در سابق و در ضمن آن حالات و اخلاق چند طبقه مردم نیز بیشتر از پیش سحر کرده و اعجاز نموده است.»(بهروز،جیجک علیشاه، مقدمه)
این نمایشنامهها از نظر سبک دارای نثر عوامانه و ساده است که شبیه به آثاری مثل یکی بود یکی نبود جمالزاده است. وی در نمایشنامه دیگر خود، «شاه ایران و بانوی ارمن»، به باستانگرایی روی آورده که از نوع بزمی است. در این نمایشنامه با این که افسانه است از مطالعات تاریخی بهره گرفته است به همین دلیل نامهایی که در منابع قبل از اسلام آمده در این نمایشنامه به چشم میخورد. این نمایشنامه دارای نثری آهنگین و باستان گونه است و به قولی«کاربرد همین زبان که نویسنده در استعمال آن بس رنج برده، بر ساخت دراماتیک نمایشنامه لطمه زده و آنرا مصنوعی و دور از منطق زبان نمایشی کرده است.»(آژند، 42)
در نمایشنامه «شب فردوسی» نیز جملات به سبک دوران قدیم و باستان است: «ماه مهر و جشن مهرگانست و این خاموشی! هیچ از سویی بانگ چنگ و بانگ نای و آواز خوش در گوشم ناید. تا کی مردم زین گونه افطرده خواهندی بود.»(18)زبان نمایشنامه چنانکه از بافت آن مشخص است ادبی است و از واژگان کهن فارسی در آن استفاده زیادی شده است به همین دلیل نمیتوان انرا با نمایشنامههای رئالیستی جددی مقایسه کرد و نوعی حالت تصنعی و رمانتیک پیدا کرده است. نمایشنامه دیگر بهروز، «راه مهر» نام دارد که در آن نیز به تاریخ قدیم ایران نظر دارد و تفکری عرفانی از نوع اعتقادات ایران پیش از اسلام بر آن حاکم است که با نفی تظاهر و ریاکاری همراه است و کاربرد برخی کلمات ثقیل مثل: وشت(رقص و چرخیدن) آگستن(آویختن) و...به زبان آن لطمه زده است.
ذبیح بهروز در نمایشنامه شب فردوسی، با استفاده از شخصیتهایی اندک که تنها دو تن از آنها دارای نقش اصلی هستند، مقدمه سرایش داستان بیژن و منیژه را به تصویر کشیده است. ابدای این نمایشنامه بیشتر به توصیف صحنه و شمایل ظاهری فردوسی اختصاص دارد که بانثری ادبی نوشته شده و با نظم شاهنامه از نظر کاربرد کلمات هماهنگی دارد:
«شب هنگام است. بادهای تند خوارزمی میوزد و پارههای ابر فیروزه فام گوهر نشان را به فراز آسمان طوس میکشاند.»(بهروز، بی تا: 15)
توصیفی که درباره فردوسی و چهره وی دارد چنین است:
با ریش کوتاه و گیسوان بلند نزدیک به چهل سال با قبایی به رنگ آبی آسمانی تا زانو. شالی بر کمر که در جلو گره خورده و دو سر آن «زناروار» آویزان است...»(همان: 16) در این تصویر سعی شده چهرهای شبیه به ایرانیان قدیم و طرز پوشش آنها ترسیم شود. از ویژگیهای دیگر این نمایشنامه این است که در میان توصیفات آن، ابیاتی از شاهنامه توسط دارنده نقش فردوسی خوانده میشود. ایرادی که بهانی نمای شوارد است در بخشهای انتهایی است که با تکرار برخی جملات، نثر از سنگینی و وقار خارج شده و اندکی به اطناب گراییده است و آن شامل تعارفاتی است که میان فردوسی و فرنگیس رد و بدل میشود:
فرنگیس: از جان و دل...چشم.
فردوسی: افزون و سرخوش باشی.
...فردوسی: جانا جانم را با این آواز و آهنگ و چنگ از چنگ غم بی پایان و ی هوده برهاندی. خرم و شادانم کردی...شادان باشی و جاویدان.
فرنگیس: خورسندم که در این شب تیره خورسندت کردم.
فردوسی: تا جان دارم بنده مهرت هستم.(همان: 42)
ذبیح بهروز چنانکه از آثارش بر میآید در سه حوزه فعالیت داشته که در همه این عرصهها برای ارتقای فرهنگ ایران کوشیده است: تاریخ، زبانشناسی و نمایشنامه نویسی.
بهروز در کل دارای ویژگیهای نو اندیشی بوده به همین جهت با ادوارد براون کنار نیامده است و همکاری با او رها کرده است. به نظر میآید اگر این روحیه را نداشت و میتوانست با کسانی که عقیده مخالف دارند نیز همکاری کند خدمات ارزندهتری ارائه کند. ؛اما وی دارای نظام فکری تازهای بوده و تاریخ پژوهی کمبریج برایش جالب توجه نبوده عدم سازگاری وی با همکاران ایرانی خود در دارالفنون و شرکت نفت آبادان میشده است. کار مهم وی در وضع اصطلاحات رشته صنایع هواپیمایی نشان از اهمیت زبان فارسی نزد او و شناخت کاملی که برای جایگزینی کلمات داشته، میدهد.
نمایشنامههای تاریخی وی که نقش شخصیتهای ملی و ادبی ایران در آن پیداست در پارهای موارد دارای بحثهای انتقادی است. از آنجا که وی به وطن پرستی و ملی گرایی تمایل دارد در آثارش نیز این مطلب را نشان داده است و به نظر میآید تعصبهایی در این زمینه داشته است که با اهمیت دادن و غلو درباره زبان فارسی و بد شمردن زبان عربی به عنوان فرهنگی پس رو که به زور در زبان فارسی جا باز کرده انتقادهایی را بر کاربرد کلمات عربی وارد کرده است که دید تعصب آمی وی را میرساند. ؛اما به طور کلی بهروز شخصیتی نو گرا دارد و این که نباید به داشتههای پیشین اکتفا کرد و هر کاری که از غربیان یا بزرگان پیشین صادر شده قبول کرد. این نگاه وی به علم و ادب قابل تقدیر است. او نشان داد که میتوان به شیوه غربیان هم شک کرد و راه آنها را دنبال نکرد ؛اما خود هم شیوه بهتری پدید نیاورده است که بتوان به آن تکیه کرد چنانکه در بررسی سبک سخنش دیدیم خود نیز دارای اشتیاهات ساختاری بوده است.■
منابع
آژند، یعقوب(1370)ذبیح بهروز و نمایشنامههایش،نشریه تئاتر، ش13صص32-52
اتحاد، هوشنگ(1379)پژوهشگران معاصر ایران،جلد2، تهران: فرهنگ معاصر
خامهای انور، (1368) چهار چهره، خاطرات و تفکرات درباره نیما یوشیج، صادق هدایت، عبدالحسین نوشین، ذبیح بهروز، تهران: کتابسرا
بهروز، ذبیح(بی تا) شب فردوسی، بی نا
.....................(1342)جیجک علیشاه یا اوضاع دربار ایران در چند سال پیش، برلین، چاپخانه ایرانشهر