صدسال بعد در چنین روزی جمعی از مردم درباره نویسندگان امروز به بحث و تبادل نظر میپردازند و خواهند گفت : درباره این نسل از نویسندگان که مطالعه اندکی داشته ولی امکانات زیاد و از آنها استفاده نکرده، کتابی ننوشته که امروز ما به آن افتخار کنیم و مجبور هستیم مرتب نام نویسندگان خارجی را برای کودکان خود بیاوریم، مجبوریم از آنها برای خوب نوشتن تقلید کنیم و هیچ هنری از گذشته و این نسل پر ادعا برای ما به جا نمانده ،نسل انجمنهایی که به خاله بازی شباهت دارد ، عدهای دور هم جمع میشوند آثار ضعیف دوستان خود را بزرگ میبینند و کسانی که در آن باند مخوف حظور نداشته باشند به کپی کردن متهم میشوند . این نسل از نویسندگان چه برای ما به ارمغان گذاشتهاند ؟
نفرات برتر جشنوارهها و مسابقات این قدر آثارشان ضعیف است که حتی اسمی از آنها باقی نمانده . اینها چطور برنده شدند ؟ سالها گذشته و امروز ما به قضاوت نشستهایم.
جوابی که به نسل آینده میدهم این است :
میپذیرم که نویسندگان امروز با توجه به امکانات بسیار زیادی که دارند و تجربه عمیقی که از کارهای با ارزش در اختیار آنهاست میتوانستند آثار ارزشمندی را خلق کنند . البته جا دارد بیان کنم که صرف خواندن کتاب و دیدن آثار سینمایی فاخر کسی را نویسنده نمیکند و داشتن استعداد ذاتی نیز ملاک است ، آیا شما به این باور رسیدهاید که ما استعداد داشتیم و با توجه به امکانات آثار با ارزشی خلق نکردیم؟ این که شما اثر با ارزشی از ما ندیدید چطور پی بردید ما استعداد داشتیم و از آن استفاده نکردیم؟ آیا وجود وسایل مکانیکی کسی را تعمیرکار خودرو کرده است؟ آیا بدست گرفتن چاقوی جراحی کسی را جراح کرده؟ نسلی که شما از آن یاد میکنید حتی با وجود استعداد آموزش لازم را ندیده است! آثار ضعیفی که شما از آن یاد میکنید دلیل وجود مطالعه کم و نبودن آموزش لازم است . وقتی با این دید وارد میشویم و به خصوص آثار ضعیفی که در جشنوارهها جایزه گرفتهاند دلیلی میشود برای اینکه اشخاص باند بازی را توجیه کرده و دنبال اینکه برای آموزش هزینه کنند نمیروند . تا زمانی که اشخاص به آموزش به دید هزینه نگاه کنند و صرفاً با خود محوری دست به خلق آثار بزنند همین میشوند
که نسل آینده هیچ اثر ارزشمندی را در آنها پیدا نخواهد کرد. تنها راه برای نوشتن آثار فاخر این است: 1- آموزش 2-پژوهش 3- نوشتن
نویسندهای که مرحله اول را طی نکند از مرحله دوم شروع کند اثری پر محتوا مینویسد که بیشتر شبیه کتابهای علمی و کمک درسی است، و نویسندهای که از مرحله سوم شروع کند داستانی نوشته بی محتوا همان طور که داستانهای عامه پسند امروزه فقط به روابط سطحی دختر و پسر میپردازند و اینگونه داستانها هیچگونه عمقی ندارد و همان کتابهایی میشود که نسل آینده از آن بعنوان آثار ضعیف یاد میکنند.
شما نگاهی به آثار نویسندگان بزرگ میکنید و اگر سطحی نگر باشید غالباً کلیت اثر را مورد توجه قرار میدهید و به همین دلیل کار را ساده فرض کرده و فکر میکنید که نوشتن این کتاب کاری ساده است . در حالی که از پشت پرده نوشتن آن کتاب اطلاع ندارید ... شما محصول نهایی را میبینید و نمیدانید که این کتاب بارها بازنویسی شده و اشتباهات آن گرفته شده است . فکر میکنید با یک یا دو بار نوشتن نویسندگان بزرگ به چنین سطحی رسیدهاند . شما آثاری را که نویسندگان بزرگ داخل سطل زباله انداختهاند ندیدهاید . همان آثاری که نویسندگان امروز اصرار دارند حتماً چون برای متنی وقت گذاشتهاند باید چاپ شود .
سه مرحله برای نوشتن که در بالا به آن اشاره کردم ضرورت توجه به خلق یک اثر ماندگار است. چه بسا به دلیل فرا نگرفتن آموزش حتی مهارت زندگی کردن را نیز نمیدانیم و با کوچکترین مشکل افسردگی میگیریم و زانوی غم بغل میکنیم. اگر کسی از من بپرسد میخواهم نویسنده شوم به او می گویم: باید چشمهایت را با مطالعه ضعیف کنی . آن قدر باید بنویسی که انگشتان دستت به لرزش بیفتد . اگر واقعاً عاشق کاری باشید باید تیشهای بگیرید و شروع به کندن کوه کنید تا در آن سوی کوه به معشوق خود برسید . متاسفانه دردی که بلای جان نویسندگان امروز شده این است میخواهند با نوشتن کتاب خود نمایی کنند و در فضای مجازی و حقیقی ژست روشنفکری بگیرند . عمیقاً این دسته از نویسندگان را احمقهایی می دانم که فکر میکنند برای نوشتن داستان باید برای آنها دست و هورا کشید . ما داستان مینویسیم که دردهای یک جامعه را بیان کنیم و با پژوهشی که انجام دادهایم راه حلی برای این مشکلات ارائه کنیم. هدف یک نویسنده والاتر از این است که روی سن برود و یک لوح تقدیر و چند سکه بگیرد و بقیه برایش دست بزنند و اگر به آن دست پیدا نکرد نا امید شود و دست از نویسندگی بکشد مانند بسیاری از نویسندگان امروز که با چاپ یکی دو کتاب لاغر فکر میکنند کاری کارستان کردهاند و بعد از آن که نتیجه نمیگیرند نا امید میشوند. از خودم می گویم و چرا مینویسم؟ من عاشق نوشتن هستم. نمینویسم کسی مرا تشویق کند، نمینویسم در جمعی باد به غب غب بیندازم و همه من را نشان دهند بگویند نویسنده است ،نمینویسم که فردای روزگار وارد شورای شهر بشوم و در تبلیغات خودم بگویم نویسنده هستم ، مینویسم چون باید بنویسیم ، مثل نفس که باید بکشم؛ نسل امروز ما حتی با وجود استعداد خود ضرورت آموزش را در نیافته و رویکرد منفعل نسبت به آن دارد. تا ضرورت آموزش به نسل امروز توجیه نشود و آنها مدام
گلایه کنند که جشنوارهها آثار ضعیف را جایزه میدهند. تا
زمانی که نویسندگان بهای نوشتن خود را توجه دیگران به اثر بدانند هیچ اثر بزرگی خلق نمیشود . باید بدانید چه بسا آثار بزرگی که سالها بعد از مرگ خالق مورد توجه قرار گرفتند و آن وقت بود که فهمیدند نویسنده اثر نابغه بوده . در انتهای این متن لازم می دانم که توجه به آموزش در اولین گام برای نوشتن اثر را یاد آوری کنم .بهترین نویسندگان قرن اخیر آمریکا اکثراً آموزش دیدهاند. نویسندگان بزرگی مانند سلینجر و کارور با استفاده از همین دورههای آموزشی توانستند آثار با ارزشی خلق کنند.
زمانی که شما به آموزش برای داستاننویسی گام بر میدارید در جمعی قرار میگیرید که مشتاق به نوشتن هستند ولی کسی را نقد نمیکنند و کسی را تخریب نمیکنند، همه شما یک حرف دارید، آمدهاید یاد بگیرید .در طول دوره آموزش اشتیاق شما برای نوشتن چند برابر میشود و انرژی و انگیزه لازم برای نوشتن در شما شکل میگیرد و شما میتوانید همان کسی باشید که نسل آینده از آن یاد خواهد کرد.■