• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • آشنایی با نویسنده بزرگ اتریشی «توماس برنهارد» و بررسی رمان «بازنده» «ابوذر آهنگر»/ اختصاصی چوک

آشنایی با نویسنده بزرگ اتریشی «توماس برنهارد» و بررسی رمان «بازنده» «ابوذر آهنگر»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

آشنایی با نویسنده بزرگ اتریشی «توماس برنهارد» و بررسی رمان «بازنده» «ابوذر آهنگر»

دوسیه‌ای برای آقای توماس برنهارد (نویسندهٔ معظم اتریشی)

آقای نیکلاس توماس برنهارد[1] (تولد 9 فوریه 1931 در شهر هرلن[2] هلند، مرگ 12 فوریه 1989 در گموندن[3] کشور اتریش) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان و نمایشنامه نویسان قرن بیستم کشور اتریش به طور اخص و کشورهای آلمانی زبان و جهان به طور اعم محسوب می‌گردد.

هر چند برای سنجش اهمیت و ارج نویسندگان بزرگ دنیا، جوایز بزرگ ادبی مانند گنکور، پولیتزر، و نوبل راهنما و معیار قابل اعتمادی توانند بود، ولی باز هم چنان نویسندگان بزرگی در دنیا بوده و هستند که چندان مورد تمجید واقع نشده ولی خود راه گشای بسیاری بوده‌اند. توماس برنهارد اتریشی از آن دسته است.

زندگی

توماس برنهارد به عنوان یک فرزند نامشروع از مادرش هرتا برنهارد[4] که یک کارگر (نامه رسان) بود، در اتریش دیده به جهان گشود. هرتا خود دختر آنا برنهارد[5] و یوهانس فرویم بیشلر[6] نویسنده بود. پدر توامس برنهارد آقای آلویس تسوکرشتتر[7] و نجار بود. تومکاس برنهارد از پاییز سال 1931 به همراه پدر و مادربزرگ مادری‌اش در خیابان ورنهارد شماره 6 [8] در شهر وین [9] زندگی می‌کرد. موقعیت بد مالی فرویم بیشلر را ناگزیر ساخت تا در سال 1935 به همراه آنا برنهارد و نوه‌اش توماس از وین به زه کیرشن[10] مراجعت کنند.

توماس برنهارد در یادآوری ی این ایام از ان ها به عنوان ایام خوش زندگی یاد می‌کرد. مادر وی در سال 1936 با آرایش گری به نام امیل فابیان[11] ازدواج کرد، و به همراه وی در سال 1937 به تراونشتاین[12] نقل مکان کرد. توماس برنهارد هیچ گاه پدر واقعی‌اش را که در سال 1940 در شهر برلین در اثر مسمومیت گازی از دنیا رفت و حتا احتمال داده می‌شد که خودکشی کرده است، نشناخت. برنهارد در سال 1941 در اثر مشاجره با مادرش به یک مرکز تعلیم و پرورش در زالفلد[13] فرستاده شد. که باعث کسب تجربیات تخیلی در وی گردید. وی از سال 1943 در موسسهٔ شبانه روزی ی یوهانویم[14] در شهر زالتسبورگ بود. وی در این ایام بود که از پدربزرگ اش نواختن ساز ویلن را آموخت. بعد از بمب باران شدید شهر زالتسبورگ وی دیگر درتران اشتین نزد پدربزرگ اش ماند. یا این حال در سال 1945 به یوهانویم بازگشت. خانواده در سال 1946 از تراوان اشتاین به بخش ماکسگلان[15] شهر زالتسبورگ نقل مکان کرد. پدر بزرگ با وجود دست تنگی و فغقر مالی باز هم چنان به آموزش هنری توماس همت گماشت. وی در سال 1946 تحصیل را کنار گذاشت و بعدها هم از تحصیل و مدرسه با عبارت "موسسهٔ انهدام روح[16] " نام می‌برد. در سال 1947 دز فروش گاه مواد غذایی کارل پُدلاها[17] به آموزش کاسبی و تجارت مشغول شد.

وی از سال 1949 دچار بیماری ریوی شد و مجبور بود ایام زیادی را در آسایش گاه‌ها سپری کند. در ماه فوریهٔ همان سال پدر بزرگ در اثر اشتباه پزشک معالج از دنیا رفت. مادر هم در پاییز سال 1950 در اثر سرطان درگذشت.

برنهارد اتفاقات دوران کودکی و اوان زندگی‌اش را به صورت آثاری ادبی در پنج کتاب زندگی نامه‌ای[18] به نام‌های زیر منتشر ساخت.

برهان Die Ursache

زیرزمین Der Keller

نفس Der Atem

یک کودک Ein Kind

شروع فعالیت‌های ادبی

توماس برنهارد در سال 1950 با نام مستعار توماس فابیان[19] داستان کوتاه‌های زیادی را منتشر ساخت که موجب ترقی ی وی در دنیای نویسندگی گشتند. مرگ و نسبی بودن ارزش دیگر مسائل به عنوان موضوعات قالب آثار وی مشخصهٔ کلیهٔ آثار او شدند که حتا از عناوین آثار او نیز هویدا می‌باشند.

به عقیدهٔ خود نویسنده دو نفر در زندگی او نقش به سزایی داشتند: یکی پدربزرگ اش، که درک فلسفه به ویژه فلسفهٔ شوپنهاور[20]، پاسکال[21] را برای او مقدور ساخت. دیگری خانم هدویگ استاویانیچک[22] بود. وی با این زن تا هنگام مرگ خویش در سال 1984 دوستی و رابطهٔ تنگاتنگی داشت. وی با این زنی که 35 سال از او بزرگ‌تر بود در سال 1951 در مدت اقامت درمانی در پُنگا[23] آشنا شد. این زن که وی او را خاله[24] صدا می‌کرد و جای مادر را برای اش پر کرده بود،، توماس را وارد اجتماعات وین کرد و نخستین سفر را با او ترتیب داد. توماس در کتاب الگوی پیر[25] به مرگ وی پرداخته است و از وی در کتاب به عنوان قهرمان کتاب و کسی که ازش چیزهای بسیاری آموخته است، نام می‌برد.

وی در دههٔ 50 به عنوان روزنامه نگار در روزنامهٔ "روزنامهٔ خلق دموکرات[26] " قلم می‌زد، و خود شخصاً نیز به امور نویسندگی می‌پرداخت. ضمناً در شهر زالتسبورگ اتریش به آموزش موسیقی و نمایش نیز می‌پرداخت.

در سال 2009 انتشارات زورکامپ[27] دست نوشتهٔ منتشر ناشده ای از این نویسنده پیدا کرد که متن سخنرانی وی در نهم نوامبر سال 1954 در شهر زالتسبورگ بود. وی در این نوشته به اظهار تحسین و شگفتی نسبت به شاعر فقید و بزرگ مکتب سورئالیسم آرتور رمبو[28] می‌پردازد.

برنهارد که در جوانی دبیرستان را ترک گفته بود تا در مکتب مردم و جامعه بیاموزد، خود را به کل وقف نویسندگی نمود. وی ایام زندگی ی خود به عنوان تاجر (فروشنده) را در متن زندگی نامه‌ای ی خویش به نام زیر زمین[29], شرح می‌دهد که این کتاب در سال 1976 چاپ شد. در جملات تو در تو و پیچیدهٔ وی می‌توان رد پای نفس بریدگی ی وی را در ایامی که از بیماری ریه رنج می‌برد، حس کرد.

هیجانات، خشم درونی، بیان آلام درونی و حرمان‌های برنهارد در تک گویی های آثار نمایشی و نیز متن داستان‌های اول-شخص وی مشهودند.

توماس برنهارد که زندگی و مسیر ادبی ی خویش را از سال 1957 با دفتر شعر "بر زمین و در جهنم[30] آغازید، رفته رفته به سبک منحصر به فرد خویش دست یافت، و آن را بیش‌تر در قالب رمان، داستان بلند و درام (نمایش) ریخت.

توماس برنهارد در عمارت گرهارت لامپرسبرگ[31] در سالن ماریا [32]با نویسندگانی چون ها. ث. آرتمان[33]، پتر تورینی[34]، کریستینه لافانت[35]، ولفگانگ باوئر[36],، پتر هاندکه[37] و گرت یونکه[38] در تماس بود. و البته تاثیرات و احساسات مراودات با لامپرسبرگ[39] در آثاری چون رمان افکندن چوب[40] دیده می‌شوند.

توماس برنهارد از آغاز جوانی در اثر ضعف ریه از بیماری رنج می‌برد و از آثار زندگی نامه گونهٔ وی مفهوم است که او خود را حتا به مرگ نیز نزدیک می‌دید. وی به تأثیر زندگی ی شخصی و بیماری ی خویش بر آثار نوشتاری‌اش اذعان داد.

خانه و زندگی

توماس برنهارد دیگر از سال 1965 در اوبرنتال[41] و محدودهٔ اهلسدرف[42] زندگی می‌کرد. مبلغ جایزهٔ ادبی برمه[43] که وی به خاطر رمان "زمهریر[44] " آن را دریافت کرده بود، این امکان را برای وی فراهم آورد که در همان سال بتواند مبلغ نقل مکان به خانهٔ بزرگ خویش را بپردازد. وی شرح این ایام را در کتاب‌های "جوایز من[45] " و رمان "بله[46]." تقریر نموده است. وی در این مکان جدید به کارهای کشاورزی هم می‌پرداخت و عضو اتحادیهٔ فلاحان هم بود. برنهارد به این امور علاقه نشان می‌داد، و بسیار دوست داشت که در فراغت از امور نوشتن به گشت و گذار بپردازد. وی در ضمن به دست یاری از دیگر افراد نیازمند هم می‌پرداخت.

مرگ

اواخر ماه نوامبر سال 1988 دچار حملهٔ ریوی شد. برادر ناتنی‌اش پتر فابیان[47] که پزشک بود، در این ایام به سرپرستی و مراقبت از وی همت گماشت.

توماس برنهارد سرانجام در تاریخ دوم آوریل سال 1989 در اثر نارسایی ی قلبی درگذشت.

16 فوریه بنا به درخواست خودش در قبرستان شهر وین ردیف ششم، شمارهٔ یک دفن شد. و همان طور هم که آرزو می‌برد، در مراسم تدفین اش تنها تنی چند از نزدیک‌ترین بستگان حضور داشتند.

دیگران تنها بعد از تدفین از مرگ وی مطلع شدند.

مجموعه آثار

بسیاری از رمان‌ها و داستان‌های برنهارد اغلب متشکل از تک گویی ها و به صورت نقل اول شخص مفرد هستند و دارای شنونده‌ای خاموش و فرضی می‌باشند، مثل فرانتس یوزف مور[48]ای قصه گو و دانش آموزش گامبتی[49] در رمان انهدام[50]. وی با نقل قول به صورت اول شخص مفرد به صورت من قصه گو دیدگاه خود نسبت به زندگی ی روزمره را بیان می‌کند. در نمایش نامه‌ها هم همین گونه است. قوّت برنهارد عقاید صریح و قاطع و مجرد بودن هر گونه اظهار سخن توسط قهرمان‌هاست. یکی از مشخصه‌های سبک برنهارد تکنیک بالا بردن، اغراق، عقاید محکم شخص من، که به صورت هنرمندانه بیان می‌شوند. قطعات و بخش‌هایی که به صورت تکرار چند جملهٔ خاص با تواتر هنرمندانه می‌آیند و هیچ خواننده‌ای قادر نیست در آن خط سیر فکری ی خاصی را در آن بیابد، از مشخصه‌های خاص توماس هستند. این مشخصهٔ برنهارد یادآور موسیقی سازان عصر باروک و موسیقی ایشان است، بندها و قطعاتی که از نقاط اوج ادبیات آلمانی زبان به حساب می‌آیند. البته نباید متون توماس برنهارد را متونی ضد متن و با حالت‌هایی تمسخرگونه و به گونه‌ای خشک و زندگی نامه‌ای تلقی کرد، چرا که قطعات بسیاری از آثار او صحبت‌های میان قهرمان داستان و برنهارد هستند و به نوعی دورانی می‌باشند. در رمان‌ها همیشه موضوع تراژیک، تنهایی، خودویرانی ی انسانی که دنبال تکامل است، می‌باشد.

توماس برنهارد برای نوشته‌های اش زبانی را برگزید که متشکل از تکرار، جملاتی تو در تو و پیچیده بودند. آثار وی تاثیری موسیقایی دارند. وی بندهای فلسفی را اغلب با مسائل روزمره و اظهارات ساده با جدیتی خاص در می‌آمیزد.

نویسنده در آثارش مدام در مورد جامعهٔ بهتر با تکیه بر نقد می‌نویسد. به طوری که اغلب افراد نزدیک وی ظنز تلخ وی را به خود نسبت می‌دادند و می‌رنجیدند.

در کنار نقدهای شدید در آثار وی لحظات و دقایق صادقانه و بنیادی و اثرگذاری دارند. این مسائل در آثاری مانند زیرزمین، نفس، سرما، یک کودک، و برهان قابل مشاهده هستند. این‌ها توضیحات خوبی برای کلیه آثار وی هستند. برنهارد در این آثار تواضعی را که در کودکی تجربه می‌کرد، و نیز وابستگی ی شدیدش به پدربزرگ بیان می‌دارد. در این جا وی در مورد بیماری ی ریوی‌اش هم حرف‌ها می زند، او که در هجده سالگی در بستر بیماری، اتاق مرگ را تجربه کرد و علارغم یاس پزشکان تصمیم به زندگی گرفت.

تأثیر

آثار برنهارد با توجه به برهنگی و نقدی روشنی که از اتریش داشت، همیشه مورد توجه و البته انتقاد روزنامه نویسان و منتقدان ادبی بود. او خود می‌گفت که وقتی آدم به مرگ می‌اندیشد، دیگر هر چیزی به نظرش مسخره و عبث می‌رسد. ادبیات اتریش و به ویژه ادبیات آلمانی زبان بسیار تحت تأثیر آثار توماس برنهارد بوده‌اند.

آثار

Auszeichnungen جوایز

بازنده

نویسنده اتریشی آقای توماس برنهارد رمان بازنده را در سال 1983 نوشته بود. این رمان به زندگی خصوصی و شغلی سه پیانیست می‌پردازد که از ایشان سه تن آن فدر به نام گلن گولد[51] واقعاً هم وجود داشته و می‌زیسته و از قضا از بزرگ‌ترین پیانیست‌های جهان بوده است.

موضوع رمان

شخصیت‌های اصلی رمان سه تن می‌باشند: گلن گولد، ورتهایمر[52] (بازنده) و گوینده اصلی داستان و به قولی دانای کل و راوی ی قصه. ایشان در سال 1953 در کلاس درس آقای هوروویتس[53] که حقیقتاً نیز مردی بدین نام می‌زیسته در مؤسسهٔ موتسارت[54] در شهر زالتسبورگ[55] با هم آشنا می‌شوند. هر سه می‌کوشند در هنر خویش سرآمد[56] باشند و از این رو به توانایی‌های خویش سخت ایمان دارند. وقتی نبوغ بی چون و چرای همدرسی‌شان یعنی گلن گولد در اجرای آثار باخ و به وِزه واریاسیون های گلدبرگ[57] و نیز هنر فوگ[58] برای آن دو تنِ دیگر آشکار می‌شود، ورتهایمر و گویندهٔ داستان بی گفت و گو پیانو و نوازندگی را کنار می‌گذارند. ایشان درمی یابند که دیگر قادر به رسیدن بدان نقطهٔ تعالی و اوج مورد نظرشان در موسیقی نیستند.

ورتهایمر که از سوی دوست اش گلن گولد به لقب و نام مستعارِ "بازنده[59] " نائل شده، در 28 سالِ باقی ماندهٔ عمر خود را به دست بی کاری و بطالت و تنبلی[60] می‌سپارد و خواهرش را در شرایط فشار و نیز در خانهٔ در شهر وین نزد خود نگه می‌دارد تا آن که این یک خود را از او سوا و با مرد سوییسی ثروتمندی به نام دوتوایلر[61] ازدواج و سپس به شهر شور[62] سوییس نقل مکان می‌کند. تقریباً در همین زمان‌ها گلن می‌میرد، ورتهایمر هم خودش را جلوی خانهٔ خواهرش می‌کشد. گویندهٔ داستان هم سازش را به شخص دیگری هدیه می‌دهد و بر آن می‌شود تا رساله‌ای در مورد دوست اش گلن گولد بنویسد هر چند مدام بدان دست می‌برد و در اغلب مواقع آن را امحا می‌کرد. از آن جا که شهر وین برای وی تحمل ناپذیر می‌شود، به شهر مادرید[63] در کشور اسپانیا پناه می‌برد و سپس از آن جا برای شرکت در مراسم خاکسپاری ی ورتهایمر به شهر شور می‌رود سپس تصمیم می‌گیرد در راهِ بازگشت به مادرید در شهر وین توقف کند و سری به خانهٔ قدیمی‌اش بزند، ولی در منطقهٔ وانکهام[64] توقف می‌کند تا یک بار دیگر سری به خانهٔ ورتهایمر در ترایش[65] بزند.

زمان و مکان

مکان رمان در وانکهام در منطقه شمال اتریش دانای کل اهل این منطقه است- و پس از خاکسپاری ی ورتهایمر در شهر شور می‌باشد. دانای کل شرح زندگانی ی خود و دو تن دیگر قهرمانان داستان و نیز دلایل خودکشی ورتهایمر را با هم و به صورت موازی شرح می‌دهد، البته در سه مقطع زمانی ی در هم فشرده: اتفاقات گذشته، یادآوری ی فعلی ی آن اتفاقات گذشته (با ورود به غذاخوری یی در وانکهام)، و نیز زمانِ نگارشِ این خاطرات.

رمان تماماً دارای چهار بند (پاراگراف) می‌باشد. سه بند اول که چند جملهٔ کوتاه می‌باشند صفحهٔ اول رمان را به خود اختصاص می‌دهند ولی بند چهارم خود به تنهایی تمام رمان را شامل می‌گردد. در واقع همان چهار جملهٔ نخستین به اصل و هستهٔ رمان و تمام وقایع اساسی داستان می‌پردازند. داستان تماماً به صورت نقل قول روایت می‌شود و نویسنده در مواقعی که نقل قول‌های عیناً گفتهٔ قهرماننان دیگر داستان بوده‌اند، آن‌ها را به صورت خمیده درج نموده است.

نویسنده با بهره گیری از قطعهٔ موسیقی ی گلدبرگ به نوعی دست به هم آوایی با آن زده است و این که در سرتاسرِ رمان کلمهٔ آریا[66] را دو بار و کلمهٔ گلدبرگ را 32 بار تکرار کرده است، بی‌دلیل نیستند.

 


[1]: Niclaas Thomas Bernhard

[2]Heerlen

[3]Gmunden

[4]Herta Bernhard

[5]Anna Bernhard

[6] Johannes Freumbichler

[7]Alois Zuckerstätter

[8]Wernhardtstraße Nr. 6

[9]Wien-Ottakring

[10]Seekirchen

[11]Emil Fabian

[12]Traunstein

[13] Saalfeld

[14]„Johanneum“

[15] Maxglan

[16]Geistesvernichtungsanstalt

[17]Karl Podlaha

[18]fünf autobiographischen Werken

[19]Thomas Fabian

[20] Schopenhauer

[21] Pascal

[22] Hedwig Stavianicek

[23] St. Veit im Pongau

[24]Tante

[25]Alte Meister

[26] Demokratisches Volksblatt

[27]Suhrkamp-Verlags

[28] Arthur Rimbaud

[29]„Der Keller“

[30]Auf der Erde und in der Hölle

[31] Gerhard Lampersberg

[32] Maria Saal

[33] H. C. Artmann

[34] Peter Turrini

[35] Christine Lavant

[36] Wolfgang Bauer

[37] Peter Handke

[38] Gert Jonke

[39]Lampersberg

[40] Holzfällen

[41]Obernathal

[42] Ohlsdorf

[43] Bremer Literaturpreises

[44]Frost

[45] Meine Preise

[46] Ja

[47]Peter Fabjan

[48]Franz-Josef Murau

[49]Gambetti

[50] Auslöschung

[51]Glenn Gould

[52]Wertheimer

[53]Horowitz

[54]Mozarteum

[55]Salzburg

[56]„nur das Höchste“

[57]Goldberg-Variationen

[58]Kunst der Fuge

[59]der Untergeher

[60]Müssiggang

[61]Duttweiler

[62]Chur

[63]Madrid

[64]Wankham

[65]Traich

[66]Aria


 

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692