«همهٔ ما یک روز گم میشویم!!»
پاتریک مودیانو، در ۳۰ ژوئن ۱۹۴۵، در بولونی بیلانکور متولد شد. او دوران کودکی خود را همراه برادرش، رودی در شبانه روزی آنسی و پاریس گذراند. شغل پدرش مشکوک بود، اوبا وجود اصلیت یهودی، در دوران اشغال فرانسه، با همکاری آلمانها، به تجارت قاچاق روی آورد. مادر مودیانو نیز یک بازیگر بلژیکی و گمنام تئاتر بود و اغلب با گروههای نمایش در حال سفر از شهری به شهر دیگر بود. مرگ رودی، برادر مودیانو، ضربهٔ سختی به او زد؛ او با تمام وجود تنهایی را حس کرد. او اولین رمانش را در بیست و یک سالگی نوشت.
این رمان، میدان اِتوال نام داشت که جوایز روژه نیمیه و فئنون را گرفت. او با این رمان به سرعت معروف شد. از آثار او میتوان به: بلوارهای کمربندی (۱۹۷۲)، که جایزهٔ بزرگ رمان آکادمی فرانسه را گرفت. خیابان بوتیکهای تاریک (۱۹۷۸)، جایهٔ گنکور را گرفت او برندهٔ نوبل ادبیات سال ۲۰۱۴ میلادی است. دنیای داستانهای مودیانو، اغلب، ساده و روان است. فضایی غمناک بر شخصیتهای مودیانو سایه انداخته است. شخصیتهای داستانهای مودیانو، به شدت با خود درگیرند، این کشمشها که همه نشان از مشکلات عمیق کودکی دارند، نماد زندگی خود نویسنده در کودکی است. او که با تنهایی، جنگ و مرگ برادرش روبه رو شده. محلهٔ گمشدهٔ مودیانو توسط اصغر نوری، در نشر افراز ترجمه شده است. آدمهای دنیای داستانهای او، همچون خودش حس تنهایی بی پایانی را تجربه میکنند. نگرانیهای کودکی خود نویسنده، در مورد شغل پدر و مادرش، در داستانها نیز نمود بیرونی پیدا کرده است. آنها نا آرامند و بدون لحظهای احساس آرامش. آنها به دنبال چیزی میگردند تا به گذشتهٔ دور پیوندشان دهد. «دنبال چیزی میگشتم تا خودم را به آن بند کنم...». آدمها در محلهٔ گمشدهٔ مودیانو، درگیر گذشتهٔ فراموش شدهای هستند، که به آن بازگشتهاند. ریشهها و هویتهایی که در زمان گم شده است، در زمانی دیگر و در شهر و کشوری دیگر. شخصیت محلهٔ گمشده، به گونهای جلوه داده شده که در رؤیا و خواب بیپایان به سر میبرد. در
لابه لای چیزهایی که فراموش کرده است، به دنبال رد و اثر و نشانی از گذشته میگردد. آنها از زمان و مکان اکنون خود، اطمینانی ندارند. با وجود المانهای مدرن در محلهٔ گمشده و بی هویتی شخصیتها و نا آرامی و حس تنهایی، گاهی رومانتیسم نیز از لابه لای فضاهای داستانی او نمود پیدا میکند. در واقع رمان، با واگویه های نویسندهای شروع میشود که با یک نام جعلی، پس از بیست سال به پاریس بازگشته تا قراردادی با ناشری ژاپنی ببندد. این سفر یکی دورزوهٔ کوتاه، بنا به دلایلی بیشتر طول میکشد. راوی که پیش از این در انگستان زندگی میکرده و حتی تمام کتابهایی را که مینوشته است، به زبان انگلیسی بوده است. او هویتش را تغییر داده و حتی به زبان انگلیسی حرف می زند. زبان در این رمان، عنصر مهم و کاربردی برای پیش بردن داستان اصلی است. «شنیدن گفت و گو به زبان فرانسه عجیب است.». گاهی راوی، با وجود فرار کردن از گذشتهٔ نامعلومش، جاهایی به گذشته رجعت میکند: «ممنون که می تونم با شما فرانسه صحبت کنم.». این روند ادامه پیدا میکند، تا جایی که راوی تصمیم میگیرد کتابی به زبان فرانسه بنویسد. آدمهای محلهٔ گمشده، در واقع گم شدهاند و سرگشتهاند. گویی در این رمان، همه چیز لغزنده است و ثباتی ندارد. همه چیز تو در تو است، مثل همهٔ خیابانهای پاریس، که از دل هم سر در میآورند. اتفاقهای این رمان هم همه به هم مربوطند. جملهها کوتاه و گاهی بدون فعل. ساده و روان خوانده میشوند. مودیانو در این رمان، خود را آزاد گذاشته است. گاهی به گذشتهٔ راوی سر میکشیم و حال و هوای او را در مییابیم. بازی زمانی او با فعلها و زمانهای حال و گذشته، سبک خاص خودش را رقم زده. جست و جو بی هدف و بی پایانی که راوی خودش را به آن مشغول کرده است. وحشت و اضطرابی که زنهای محلهٔ گمشده را فرا گرفته، زنهای دست و پا بسته در جبر محیطی که گرفتارش شدهاند، چارهای نیست جز کنار آمدن. فراموشی؛ چنین چیزی وجود ندارد. گذشته هر قدر هم که کمرنگ باشد و محو، اما جای پایش را خوب در گوشه گوشهٔ زندگی میگذارد، همیشه محکوم به خاطرات گذشتههای دور و دراز.■
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک