«تفتیشکنندههای عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را میسوزانند، چون اگر کتاب حرفی برای گفتن و ارزشی داشته باشد، در کار سوختن فقط از آن خندهای آرام شنیده میشود، چونکه کتاب درست و حسابی به چیزی بالاتر و ورای خود اشاره دارد...»
بهومیل هرابال «تنهایی پرهیاهو» را در شرایطی نوشت که بههمراه تعداد زیادی از نویسندههای چکسلواکی پس از دوران مشهور به بهار پراگ، ممنوعالقلم شده بود. این کتاب بههمراه سایر آثارش از جمله «من پیشخدمت شاه انگلیس بودم»، «کوتاه کردن مو»، «وحشی نجیب»، «شهرکی که زمان در آن متوقف شد»، بهصورت زیرزمینی در داخل کشور و با اسامی مستعار و یا درج «عدم اخذ مجوز از نویسنده» در خارج از کشورش دست به دست میگشت تا اینکه بالاخره در سال 1975 به آثار هرابال اجازهٔ چاپ و انتشار دادند.
آثار هرابال بازتابی از اوضاع جاری جامعه بود ولیک آنچه این نوشتهها را متمایز میکند، ارزش فرازمینی و فرامنطقهای بودن آنها، بهواسطه نگاه گسترده نویسنده به ماهیت انسان و زندگی میباشد.
کتاب روایت تکگویی درونگرایانه یک کارگر پرس بهنام آقای هانتا است. او در زیرزمینی مرطوب که انبار کاغذ باطله است روزگار میگذراند و کارش خمیر کردن کتابهایی است که از سوی اداره سانسور به آنجا آورده میشوند. سی و پنج سال زندگی در انبوه کتابها، باعث میشود بیاراده دانشی بههم برساند. او سعی میکند مفاهیم نوشته شده در کتابها را دریابد و در نهایت به این مهم میرسد که: «نه آسمان عاطفه دارد و نه انسانِ اندیشمند». هانتا کتاب را که میبیند با پیشبندش آنرا پاک میکند، بازش میکند، عطر حروف چاپ شدهاش را مینوشد، جملات زیبای کتاب را به دهان میاندازد و مثل آبنبات میمکد یا مثل لیکوری مینوشد. خوابهایش پر از کابوس کتاب است. برای کتابهایش مراسم عشای ربانیبهجا میآورد... «فکرش را بکن: آدم در سر کارش شیر بنوشد! در حالیکه هر کسی میداند حتی گاو شیرده هم حاضر است از تشنگی بمیرد و لب به یک قطرهٔ شیر نزند.» انتخاب راوی اول شخص، برای خواننده زاویهدید خوبی را فراهم میکند که با بهره از همین موضوع «طنز موقعیت» رخ میدهد. طنزی که ردپای نویسنده در آن مشاهده نمیشود و وقایع در مسیری مناسب اتفاق میافتند. تکرار بعضی جملات مثل «سی و پنج سال است که...»، «آسمان عاطفه ندارد...» ترجیعبند داستان را میسازند.
دنیای هانتا پر از کتاب است، و هرچند دنیایاش تکراری است اما این عشق به او شادی میبخشد، به زندگیاش روح میدهد و او با خواندن کتابها سرشار میشود. زمانیکه قصد پرس کردن کتابها را دارد، بهترین صفحات کتاب را باز میکند و کتاب را داخل دستگاه میاندازد. وقتی از پرس کتاب حرف میزند انگار آنها آدمهایی هستند که دستگاه، جسم و روحشان را میبلعد و استخوانهایشان را میشکند. «عمل خلاف بیمجازات نمیماند و تجاوزهای ما مدام روحمان را میآزارد.»
«نه، آسمان عاطفه ندارد، ولی احتمالاً چیزی بالاتر از آسمان وجود دارد که عشق و شفقت است، چیزیکه من مدتهاست آنرا از یاد بردهام.» وقتی کتاب به پایان میرسد، به اندوه تنهایی عمیق هانتا فکر میکنی. بسیاری از جملهها و حال و هواهارا بهخوبی حس کردهای؛ با او دیگر همراه شدهای که دوستانه به تو یادآوری میکند: «رفیق، از اینجا به بعد دیگر به امید حق رها شدهای. دیگر خودت هستی و خودت...»■
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک