نقدی بر رمان «مادمازل کتی» نویسنده «میترا الیاتی»، «بابک صحرانورد»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نقدی بر رمان «مادمازل کتی» نویسنده «میترا الیاتی»، «بابک صحرانورد»

زمزمهٔ خاموشان

مقدمه

  میترا الیاتی (متولد ۱۳۲۹) داستان نویسی‌ست که توانسته با اولین مجموعه داستانش یعنی «مادمازل کتی» که عموماً داستان‌های مینیمالیستی خوش ساختی نیز هستند، توجه منتقدین و مخاطبان داستان را به اثرش جلب کند.با اینکه در این چند سال اخیر کارهای نسبتاً زیادی منتشر شده است که دراغلب آن‌ها یا نویسنده با زور و فشار خواسته اشک مخاطب را در آورد و یا با جان کندن در پی اثبات پیچیدگی تصنعی دراثر خود بوده است. الیاتی اما جدای از اینکه با فنون داستان‌نویسی آشناست، در این اثر با ما از انسان‌های معاصر می‌گوید و آنها را در موقعیت‌های متفاوت و دشوار با استفاده از زبانی آرام، روان و بدون جانبداری به تصویر کشیده است

و این اقبال را داشته که در این بیافرای روح اثرش به چاپهای متعدد نیز برسد. این کتاب در سال ۱۳۸۰ توسط نشر چشمه منتشر شده و در همان سال برندهٔ جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری و خانه داستان نیز شده است و هدف این نوشتار نیز تاملی بر این مجموعه داستان است. نویسنده در این نوشتار تلاش کرده است تا این مجموعه داستان را با دو برش افقی و عمودی بررسی کند.

برش افقی:

مجموعه داستان مادمازل کتی و چند داستان دیگر متشکل از هفت داستان کوتاه است که عبارتند از: «مادمازل کتی»، «ماه منیر»، «پناهنده»،شمعدانی‌ها»، «مثل همیشه»، «می‌مانیم توی تاریکی» و «یوسف پلنگ کش».
 
«مادمازل کتی» اولین و بلندترین داستان این مجموعه که از ساختی دقیق و روایت پردازی خوبی برخوردار است شرح حال جوانی به نام هادی‌ست. هادی که بر خواسته از یک خانواده نسبتاً متمول اما سنتی‌ست، خود را در تعارض با عقاید و خواسته‌های پدر می‌بیند. این داستان که از زبان خود هادی روایت می‌شود، روایت دو زندگی حال و گذشته اوست. گذشته در وطن و حال در ایتالیا. پدر که ظاهراً صاحب ِ مال و منالی‌ست، گاراژدار سنتی و مستبدی‌ست که در مقابل خواسته‌ها و فرمان‌هایش، هیچگونه عکس‌العملی را از جانب

زن و فرزندانش (زیردستان خود) بر نمی‌تابد. در واقع او نمونه‌ی روشن پدران سنتی و یک سونگر این سرزمین است که با نوع برخوردی که در خانواده و اجتماع بازی کرده‌اند، آگاهانه شکافی بزرگ را مابین خود و نزدیکان‌شان ایجاد کرده‌اند. مادر اما اگر چه زنی سنتی‌ست اما نازک دل و مهربان است و تنها به قهر و اخمی ساده رضایت می‌دهد و خود را مقهور شرایط ایجاد شده می‌داند. پسران خانواده (همت و هادی) هر کدام یک شخصیت بخصوص‌اند. همت برادر بزرگتر بر ضد خواسته‌های ارباب خانه گاه سر ناسازگاری می‌گذارد و گاه رو در روی او در می‌آید و دست به عصیان می‌زند، اما هادی که طبعی حساس و آرام دارد، همچون مادر شرایط تحمیلی پدر را به ناچار و ناخواسته می‌پذیرد.هادی در ایتالیا تحصیلات خلبانی را با وجود خواسته پدرش رها کرده و تنها از راه نقاشی چهرهٔ رهگذران به سختی امرار معاش می‌کند. او در این کشور بیگانه ناتوان از ارتباط مانا با دیگران و به قول خود زن‌های زیادی در زندگی‌اش بوده‌اند که نمانده رفته‌اند. پدر که برای سرکشی و دیدنش به ایتالیا آمده از حال و روز او مطلع شده و سرافکنده و ناامید او را ترک می‌کند، چرا که هادی نتوانسته است به رویاهای او تحقق بخشد و این ناشی از آن است که او را در حد یک وسیله و ابزار برای بدست آوردن خواسته‌هایش تنزل داده است. هادی در ایتالیا آویزان زنی روسی‌الاصل به نام مادمازل کتی می‌شود و عشق او به این زن آنچنان در هادی بالا می‌گیرد که تاب دوری او را نمی‌آورد و مدام در ترس از دست دادن او به سر می‌برد. در واقع این ترس نشات گرفته از ترس از دست دادن معشوقه اولش است. هادی در اوان جوانی دلباخته دختری به نام زرینه می‌شود. زرینه که از آن عشق‌های افلاطونی است، برای او چون مامنی آرام‌بخش و روحانی‌ست اما با رفتن هادی به ایتالیا و به هوای درس خلبانی خواندن، این عشق برای همیشه از دست رفته، فراموش شده و تنها تکه خاطراتی از آن را که مادر برای او نقل می‌کند، در ذهن راوی جا خوش کرده است. مادمازل کتی در واقع اما از خود هادی تنهاتر است و تنها دلیل ارتباطش با هادی، عشق گمشدهٔ مادمازل کتی به جوانی شرقی‌ست. مادمازل کتی برای هادی به نوعی حس مادر معشوق را در او بیدار کرده و راوی خاطرات گذشته‌اش را برایش نقل می‌کند.

این داستان در دو وجهه خاص گسترده شده است. نخست همان اختلاف پدران و پسران در جامعه مدرن شهری که پیشتر به آن اشاره‌ای شد و دیگری سرگردانی و تنهایی آدمهایی که ناتوان از ارتباط با دیگران و محیط و سرخورده از شرایطی که بر آنها تحمیل شده است، نگران و پر تشویش‌اند. داستان زبانی ساده و بی‌تکلف دارد و دیالوگ‌ها با ساخت درونی آدم‌ها هم‌خوانی دارد.

«ماه منیر» مینی داستان خوش ساختی از زندگی پیرمرد از کار افتاده‌ای‌ست که زنش مرده و دخترش او را به حال خود رها کرده است. او که در خانه‌ای پیرتر از خودش زندگی می‌کند پرستاری را به نام ماه منیر برای مراقبت از خود استخدام کرده است. ماه منیر پس از مدتی حتی به عقد او در می‌آید و وظیفه مراقبت و نگهداری از او را به خوبی عهده دار می‌شود. خانه پیرتر از پیرمرد اما روزی او را به زمین می‌زند و پیرمرد دوباره تنها می‌ماند. در این داستان آنچه که اهمیت دارد همان تنهایی و عزلت آدمی در چرخه زندگی‌ست. ماه منیر علی‌رغم جوانی و زیبایی چون زنی مهربان از پیرمرد پرستاری می‌کند و شکایتی هم ندارد. البته ما نمی‌دانیم شرایطی را که این دختر جوان به آن خانه کشانده است دقیقاً چیست مگر آنکه بگوییم که فقر تنها دلیلی بوده که او را به پذیرفتن این کار مجبور کرده است.

داستان «پناهنده» که با زاویه دید نمایشی یا عینی روایت می‌شود، حکایت انسان‌های جهان سومی‌ست که در خیال اتوپیای خود با هزار مشکل و بدبختی از وطن مهاجرت کرده و پناهندهٔ کشوری بیگانه شده‌اند تا به آرمان‌ها و آرزوهای خود در آنجا بپیوندند.برخی از این افراد تحمل شرایط غیر انسانی پناهندگان را نمی‌پذیرند و مرگ را بر زندگی پر خفت ترجیح می‌دهند و خودکشی می‌کنند. داستان پناهنده در واقع قصهٔ یکی از همین آدم‌هاست که تاب تحمل وضعیت ایجاد شده در کشور بیگانه را نمی‌آورد و هستی خود را به دست نیستی می‌سپارد.

  در زاویه دید نمایشی راوی چون یک دوربین فیلمبرداری عمل می‌کند و هر آنچه را که می‌بیند فقط گزارش می‌کند. از داوری و اظهار نظر خبری نیست و چون یگ گزارش کننده ماجرای داستان را نقل می‌کند. این نوع زاویه دید دست خواننده را باز می‌گذارد و با عملکرد خاصش به مخاطب این امکان را می‌دهد تا خود به تأویل و تشریح فضا و آدمهای داستان بیندیشد.

مینی داستان «شمعدانی‌ها» که یک نمایش تک پرده است و از زاویه دید سوم شخص روایت می‌شود، داستان زوجی‌ست که قصد بازید یک واحد از آپارتمان‌هایی که در حومه شهر ساخته شده را دارند. مرد از همان ابتدا مخالف است و سر ناسازگاری می‌گذارد. با وارد شدن به خانه خالی، زن به وارسی جای جای خانه می‌پردازد و مرد هم به چشم‌انداز روبرو که ایوان همسایه است و دسته‌ای از شمعدانی‌ها جلوه‌گری می‌کنند و دختری جوان لباس به بند آویزان می‌کند، چشم دوخته و شاید شمعدانی‌ها و دختر همسایه واسطهٔ ماندن آنها در آن خانه شوند.
  
این داستان تنها داستان این مجموعه است که در آن خبری از دو روایت موازی یکی در حال و یکی در گذشته نیست. داستانی موجز که با توجه به مولفه‌های داستان‌های مینی مالیستی در آن حداقل کلمات، حداقل توصیفات و حداقل صحنه پردازی وجود دارد تا از قالب خاص خود خارج نشود. این داستان که از نیمه شروع شده در تعلیق و انتظار نیز رها می‌شود تا خود خواننده به جواب‌هایی که در ذهنش شکل گرفته جواب دهد.

در داستان «مثل همیشه» که این داستان هم از برگرفته از دو روایت موازی‌ست، با دختری به نام لیلا آشنا می‌شویم که در شرایط سختی به سر می‌برد. پدر و مادر را از دست می‌دهد و بناچار مسولیت برادر «کور» اش را به نام داود، بر عهده می‌گیرد. او مابین ازدواج و خلاص شدن از زیر بار مسولیت اجباری و سرپرستی برادرش مانده و سر آخر به شق دومی رضایت می‌دهد و سرنوشت خود را ناامیدانه می‌پذیرد. مثل همیشه داستان ناتوانی‌ها، بیهودگی‌ها، درماندگی‌ها و تقدیر شومی‌ست که چون بوفی شوم بر زندگی شخصیت‌ها سایه انداخته. در این داستان نیز نویسنده خود را گم کرده و کمترین اثر از دخالت او در اثر وجود ندارد.

این داستان به نوعی یادآور نظرگاه ژان پل سارتر شارح بزرگ فلسفه اگزیستانسیالیسم راجع به تصمیم گرفتن درست و مسولیت پذیری آدم‌هاست. سارتر در بیان این معنا به مثالی جالب پناه می‌برد که در آن به جوانی که از او راجع به دو امر متفاوت اما بسیار مهم است، جوابی هوشمندانه می‌دهد. جوان که در بحبوحهٔ اشغال فرانسه به وسیله نازی‌ها است، از او می‌پرسد که مابین پرستاری و مراقبت از مادرسالخورده و بیمارش و جنگیدن برضد نازی‌ها کدام شق را می‌باید انتخاب کند. سارتر در پاسخی ساده متذکر می‌شود که هر کدام از این دو را اگر انتخاب کند او در واقع تصمیم درست را گرفته است و لزومی ندارد بر دیگری که از دایره مسولیت او خارج شده، افسون بخورد. در این داستان لیلا نیز با انتخاب سرپرستی از برادرخود در واقع به تصمیمی درست دست یازیده است، اگر چه غمگنانه می‌نمایاند.

«می‌مانیم توی تاریکی» به اعتقاد این قلم بعد از مادمازل کتی یکی از بهترین داستان‌های این مجموعه و شاید بهترین داستان مینی مالی است که در این چند ساله اخیر خوانده‌ام. داستان یک تابلوی نقاشی با رنگ‌های سرد و خاکستری‌ست که نشان دهنده فضای تیره داستان است. راوی این داستان، قاب عکس مردی‌ست که زنش دوباره ازدواج کرده و پسرشان نیز با او زندگی می‌کند. زن به اتاق پسرش می‌آید تا او را بخواباند. مرد راوی که حالا در قاب است تنها آنچه را که می‌بیند یا در گذشته دیده در دو خط روایت می‌کند تا ما را به آدم‌های این قصه معرفی کند. نویسنده از ذکر صحنه پردازی و دیالوگ‌های بلند پرهیز کرده تا این کار در حد یک اثر تماماً هنری عروج کند. کاری که برخی از داستان کوتاه‌نویسان کرده‌اند و داستان را به قهقرا کشانده‌اند. نمی‌دانم چرا برخی از منتقدین ارزش بصری و توصیفی این چند داستان مینیمالیستی را درک نکرده و به سرعت از آنها گذشتند.

آخرین داستان، داستان «یوسف پلنگ کش» است که به جز مادمازل کتی ازسایر داستان‌ها بلندتر است. داستان با صحنه‌ای آغاز می‌شود که اهل فامیل مشغول عزاداری برای دایی یوسف هستند. راوی - هومن که خواهرزادهٔ یوسف است داستان را در دو خط گذشته (از دیگران شنیده) و حال برای ما روایت می‌کند تا سوالاتی که پی در پی برای خواننده پیش می‌آید به شکل کنایی یا مستقیم پاسخ گوید. یوسف ظاهراً جوانی معقول در جامعه بوده که از شرایط اجتماعی نسبتاً خوبی نیز برخوردار بوده و می‌خواسته مشروعیت اجتماعی‌اش را با ازدواج کردن به شیوه مرسوم تکمیل کند. تنها ایراد او از نظر ظاهری صورت ماه گرفته او است که نصف چهره‌اش را کبود، سیاه و ترسناک کرده است. در شب خواستگاری، دایی فراموش می‌کند صورت ماه گرفته‌اش را از پریناز خانم بپوشاند و ... . دایی دست از همه چیز دست شسته و خود را گم و گور می‌کند و به کوه و صحرا می‌زند.او که به یوسف پلنگ کش هم مشهور شده معصومانه در نزد هومن اعتراف می‌کند که کشتن پلنگ کار مردی قهو چی بوده و در زندگی‌اش هیچ موجودی را نکشته است. او دوست دارد هر وقت ماه بالا می‌آید و کامل می‌شود به صورت ماه شلیک کرده و صورتش را داغان کند. داستان از یک سو به شرح زندگی دایی می‌پردازد و از سویی به اندیشه‌ها و آرزوهای هومن نیز نظر دارد. پدر دائم به هومن نهیب می‌زند که مرد نباید که گریه کند و هومن که حسی عاطفی به پروانه که قرار است ازدواج کند دارد، به ناگاه مثل بچه‌ها می‌زند زیر گریه.در اینجا این جامعه در کلیت خود است که دایی پلنگ کش را از خود رانده و او خود را فردی مهجور و به دور از مناسبات اجتماعی می‌داند و بالاخره در تنهایی که برای خود ساخته و پرداخته مرگ را چون تقدیری محتوم می‌پذیرد.

برش عمودی:یک؛ شگرد روایت

  نویسنده برای روایت نویسی داستان‌هایش به جز داستان شمعدانی‌ها از دو روایت موازی یکی در حال و دیگری در گذشته استفاده کرده. این نوع روایت نویسی به مخاطب اجازه می‌دهد که داستان را در یک زمان با دو نوع روایت مجزا پی بگیرد و هر چه داستان در طول و عرض خود پیش می‌رود، قصه نمود کامل‌تری می‌یابد. روایت‌ها به فراخور هر داستان گاهی در طول و گاهی در عرض گسترده می‌شود. گاهی تکیه بیشتر روایت بر زمان گذشته است و گاهی بر حال. اما آنچه که راجع به این شگرد گفتنی ست این است که به شکل موفقی در تار و پود قصه تنیده شده است.


  
دو؛ داستان موقعیتی

  اگر بپذیریم که داستان در معنای خاص خود تصویر موقعیت انسان در دوایری چون خانواده، اجتماع و هستی است، باید اعتراف کرد که تمامی آثار هنری در اشکال متفاوت تلاشی برای بازنمایی چنین وضعی‌اند. در داستان‌های موقعیتی که داستانهای شخصیتی و ماجرایی جزو این دسته‌اند، ما با دو حالت خاص روبرویم: پیرنگی کوتاه و موجز به همراه ساختمانی ساده که اغلب هم از دو بخش تشکیل می‌شود: مرحله تعادل و مرحله گذار. الیاتی نویسنده‌ای‌ست که خوانش آثارش ما را با گوشه‌های واقعی از زندگی آدم‌های تو سری خورده، بی‌پناه، گریزان از اجتماع یا رانده شده، فاقد ارتباط و منزوی آشنا می‌کند. این شخصت‌ها کسانی‌اند که بی آنکه نویسنده بخواهد حس ترحم را در مخاطب زنده کند، خود نوعی حس هم ذات پنداری را به دنبال می‌آورند. این شخصیت‌ها به نوعی شخصیت‌های پروبلماتیک در هر جامعه مدرن هستند که از سطح شخصیت‌های ساده و فرعی فراتر می‌روند تا نشانه‌های پارادوکسیکال خود با پیرامون و موقعیت‌هایشان را به تصویر بکشند. در واقع ساختار سازنده وحدت اثر به صورت یکی از عناصر سرشت زیبایی شناختی آن جلوه می‌کند و داستان‌ها را به اثری ادببی، تخیلی، تصویری و عاطفی بدل می‌کند. این می‌تواند به جوهرهٔ اثر ادبی اشاره بکند. نویسنده جا به جا از زندگی جزئیات دقیقی بر گزیده که خود آنها برانگیزندهٔ عاطفه‌اند و توانسته آنها را در توالی مناسب و بدون استفاده از خشونت و وحشت تصویری که اغلب دستمایهٔ برخی از نویسندگان سطحی نگر است، به دقت توصیف کند.


  
سه؛ متون باز

منتقدان معاصر متون ادبی را از نظرگاه موضوعی به دو دسته متون باز و متون بسته تقسیم کرده‌اند. در متون بسته که داستان‌های پلیسی و جنایی جزو این گونه‌اند و همانطور که از نام آنها پیداست خواننده هیچ گونه نقش فعالی در فرایند مطالعه اثر ندارد. او صرفاً داستان را می‌خواند برای اینکه باید خوانده شود. نویسنده شعور مخاطب را دست‌کم می‌گیرد و در جای جای اثرش رد هیچ‌گونه ابهام و سوالی را بر جای نمی‌گذارد. در واقع خود می‌گوید و خود پاسخ می‌دهد و حضور مخاطب را حضوری خنثی می‌داند. شاید بارزترین مثال برای این گونه متن در ادبیات معاصر ما آثار «جلال آل احمد» باشد که از مرزهای متون بسته متاسفانه فراتر نرفته است و چون خداوندگاری بر تمامی آثارش حکمرانی کرده و جایگاهی ولو ناچیز برای خواننده اثرش فرض نمی‌کند. اما متون باز متونی هستند که خواننده به عنوان شخصیتی که در رمز گشایی استان حضوری فراگیر دارد، خود به خود نقش فزاینده‌ای در اثر ایفا می‌کند. این مسله به تئوری «رولان بارث» منتقد بزرگ معاصر نیز نظر دارد که در آن به «مرگ مؤلف» و حضور خواننده اشاره می‌کند و معتقد است با به اتمام رسیدن اثر نقش مؤلف تمام شده و این خواننده است که در پروسه خواندن داستان و تأویل آن می‌باید حضور خود را اعلام کند. این خوانندگان هستند که به متن معنا می‌بخشند و هر خواننده با توجه به تدابیر و تفاسیر خاص خود دست می‌یابد و این یعنی همان کثرت معانی در اثر است. در واقع خواننده یک متن با خواندن اثر به آن عینیت می‌بخشد، آنگاه از متن فراتر رفته تا جایی که بتواند متن را تکمیل کند و همین فرایند است که دیگر منتقدان مثل «اینگاردن» را وا می‌دارند تا عمل خواندن را روندی خلاقانه بینگارند. در اغلب داستان‌های این مجموعه که به اعتقاد بنده از نظر موضوعی در زمره متون باز به شمار می‌روند، این روند رو به رشد خواندن و تأویل اثر کاملاً مشهود است و نویسنده رمزگشایی و پاسخ به چراها را بر عهده مخاطب گذاشته است. نویسنده این فرصت را به مخاطب داده تا آنها را در حلقه‌های داستان‌هایش شریک کند.


 
چهار؛ انسان مدرن از نوع نیهیلیسم نیچه‌ای

نیچه در فلسفه خود دو نوع نیهیلیسم را باب کرد؛ منفی و مثبت. در نیهیلیسم منفی این نوع تلقی وجود دارد که نه در جهان بیرون و نه در جهان درون هیچ‌گونه حقیقتی وجود ندارد و این خود دو نوع واکنش را به دنبال دارد: یکی آنکه از آنجا که دنیا فاقد ثبات، ارزش و معناست پس نباید به آن دل بست و دنیای دیگری وجود دارد که جهان حقیقی‌ست و واکنش دوم این است که جهان جز رنجی بی معنی و بی حاصل نیست (یادآور سیزیف آلبر کامو). اما نیهیلیسم مثبت آئین کسی‌ست که می‌پذیرد زندگی فاقد هر گونه اعتبار و ارزش است اما به زندگی کردن برای نشان دادن شجاعت درونی‌اش ادامه می‌دهد و در این جاست که ما با مفهوم ابرمرد نیچه مواجه می‌شویم. غرض اینکه آدمهای داستان‌های این مجموعه در دایره نیهیلیسم منفی خود مانده‌اند. آدم‌هایی که به تهی بودن و بی‌ارزش بودن زندگی خود واقف‌اند اما برای خلاص شدن از آن تلاشی نیز نمی‌کند. در واقع این مدلول فرایند مدرن شدن جهان نیز هست. جهان مدرن با خود مولفه‌هایی چون سرعت روز افزون و لجام گسیخته و هجوم بی‌رویه اطلاعات را برای آدمی به ارمغان آورد و باعث شد


انسان نیز بر سرعت خود بیفزاید و کمتر در دقایق شخصیت خود و جهان پیرامون درنگ کند. این هیاهو صبر و آرامش را از آدمی سلب کرد و در مقابل هیچ چیز جایگزین به او نداد.در واقع با شروع چنین جهانی قاموس زندگی نیز دستخوش دگرگونی شد. این جهان همانطور که اشاره شد قوانین خاص خود را دارد که سرپیچی از آن چون تمردی نومیدانه انسان را به غل و زنجیر می‌کشد.

اما مسئله به همین جا ختم نمی‌شود. انسان معاصر در زیر چرخ دنده‌های وحشت بار دنیای مدرن ذره ذره خرد شده و از او تنها تکه‌هایی از موقعیت انسانی‌اش به جا مانده که شکل تحقیر آمیزی نیز به خود گرفته است. این هجوم باعث پیدایی چنین وضع دهشتناکی‌ست.

در واقع جهان مدرن با خود مولفه‌های انسان قالب گرفته را نیز آورده. موجودی مصیبت دیده، تنها، سرگردان، فاقد قدرت ارتباط با این جهان و نامطمن به سرنوشت خود لااقل از آن وقتی که نظریات طبیعی دان بزرگ «داروین» و روانکاو مشهور «فروید» به او نویدهای دیگر گونه‌ای داد که در اولی هدف خلقت انسان از مرتبه الوهی به مرتبه زمینی هبوط کرد و در دومی ثابت شد که خودآگاه آدمی در واقع جزیره‌ای بی نام و کوچک در مقابل اقیانوس بیکران ناخوآگاهش است. چنین نظریاتی در قلب انسان امروزی رخنه کرده و تمامی پشتوانه‌های فکری‌اش رااز پای بست ویران کرد و به جایش حتی نتوانست مامنی اطمینان بخش برایش مهیا کنند و او را رها کردند. عصر مدرن بی‌باکانه ارزش‌های پیشین را از او گرفت و هیچ چیزی به او نداد و این موجود پر از سؤال در چنبره احساسات زخم خورده خود از جامعهٔ پارادوکسیکال مدرنیته و پر آشوب فقط بر اضطراب‌های وجودی‌اش افزود ه شد و در لاک تنهایی خود بیشتر غرق شد. گویی همانگونه که فلاسفه متأخر اگزیستانسیالیسم نوید آن را داده بودند بر سر

انسان آمده است. داستان معاصر نیز به طبع چنین وضعی همگام با زمانه پر تلاطم و پرشتاب در ساخت، زبان و روایت دچار تحولاتی شد و در تلاش است تا بتواند راوی گویای این انسان مدرن باشد. باید اذعان کرد که شکل جدید داستان که به مینی مالیسم مشهور شده زاییده عصر پر سرعت است که دیگر شاخصه‌های داستان‌های قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را بر نمی‌تابد.

  پنج؛ حرف آخر

الیاتی در این مجموعه تلاش کرده تا تجربه‌های جدیدی از انسان مدرن را روایت کند که با مصیب‌هایی که به استقبالش می‌آیند، بسازد یا از آنها بگذرد. آنچه می‌ماند حسی از تنهایی و رخوت است که برای مدتی با خواننده این کتاب به جا می‌ماند.

زنان نویسنده ایران در برخی دقایق نشان دادند می‌توانند همپای مردان نویسنده بیایند و در جهان داستان‌نویسی حرف‌های تازه‌ای را بیان کنند که پیش از آن چون بدعتی فراموش ناشده بود. الیاتی اگر چه یک زن است اما در این اثر نشان داد از کلیشه‌های زن بدبخت و توی سر خور و مردان بی‌شرم و ظالم به معنایی که در این چند ساله مرسوم شده خبری نیست و این شاید اولین قدم بلند و جدی زنی نویسنده است که در عمق زندگی به نظاره نشسته تا آنچه را که باید نوشت و گفت، بنویسد و بگوید.


 

 

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

 

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

 

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

 

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

 

https://telegram.me/chookasosiation

 

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

 

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

 

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

 

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

 

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

 

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

 

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

 

www.chouk.ir/honarmandan.html

 

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

 

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

 

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

 

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

 

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

 

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692