تصادف ، بی نظمی و هم نشینی در شعر مهرنوش قربانعلی/ عابدین پاپی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

تصادف ، بی نظمی و هم نشینی در شعر مهرنوش قربانعلیبه قلم : عابدین پاپی

مهر نوش قربانعلی شاعری است با خود اما بی خود. به گونه ای که گاهی خود را می نویسد و گاهی هم جامعه را می نگارد و گهگاهی هم یادی از حس های نوستالژیک و آرکائیک می کند و گاهی نیز خود آگاهی را که بر پایه و نهاد راسیونالیزم می باشد به دل آگاهی در شعر ترجیح می دهد که با این اوصاف می توان تِم ( درون مایه ی) اشعار این شاعر را در اغلب سُروده هایش انتقادی _ اعتراضی بر شمرد . این شاعر هم تابع تعمد است و هم پارفتی در غیر تعمد دارد . گاهی شعر را با زبانی نغز در چند بند برای مخاطب تصویر می کند و گاهی هم باچشم هایی بسته به دنبال مفاهیمی تخیلی است که رد پایی از واقعیّت دارند و رنگ و شمایلی از خیال .

وی شاعری است گریز محور . به شیوه ای که قطار گریز آن درهیچ ایستگاهی توقف نمی کند و می توان چنین استنباط کرد که شعر قربانعلی قطاری است سریع السیر . وی را باید شاعر ی پنداشت که دنباله روی مقوله ی تصادف ، بی نظمی در شعر است و گاهی هم نظم را بی بهانه از برای ساختن و پرداختن بی نظمی در شعر خود لحاظ می کند . او شاعری است فرزند زمان خویش و محور هم نشینی را در قالبی غیر منظوم و معقول در شعر تعمدا" چهره می کند . این شاعر واژِگان را با بافتار و ساختاری مشترک و یا غیر مشترک در شعر خویش آشتی می دهد اما این نوع آشتی تضادها هرگز فرآیند یکسانی را ازحیث معنا و مفهوم به مخاطب انتقال نمی دهند . شاعری زبان گریز اما بیان محور ، به گونه ای که هویت و عقلانیت تاریخ یک سرزمین را به رویه ای که خود تمایل دارد برای جامعه تصویر می کند نه آنچه که مخاطب انتظار آن را در ذهن می پروراند . درزوایایی دیگر می توان شعر قربانعلی را نوعی رئالیسم جادویی هم به شمار آورد چرا که در سبک رئالیسم جادویی ترتیب و توالی زمان به هم می ریزد و روایت های هنری اغلب متأثر از ویژگی های قدیم و توصیفات سوررئالیستی روایت می شوند .

به دیگر بیان رئالیسم جادویی سبکی است میان شکاف که بر اثر ورود تجدد به جوامع سنتی و اِلمان های سنتی رخ می دهد ، شکافی که از آن باورهای پیشین در جامعه ی امروز جریان می یابد و در آمیختن الگوهای واقعی با خیال و وهم که ترکیبی مستقل و مجزا را می سازد نیز از دیگر خصایص این سبک است . شاعری به ظاهر منطفی که به دنبال تصویر مبانی معقول است چه این که هم عموم و خصوص مطلق را ازشعر می خواهد و هم عموم و خصوص من وجه را از شعر طلب می کند ولی در باطن شاعری است که اغلب به رویکرد «تباین» اعتقاد بیشتری را از خود نشان می دهد و این روند فکری نیز از مؤلفه ها و موتیف های شعر «پست کریتیکال » است . قربانعلی به جز مجموعه ی کوک تهران که در زوایایی از شاکله و شاخصه هایی مضمون محور و فرمیکال بهره می جوید و شاعر شعر را در مسیری اکادمیک و مُفهمی دنبال می کند در سایر مجموعه ها تعمدا" و یا غیر عمد در جستجوی ساختار و محتوایی « تساوی» در شعر نیست و گویا مغالطه و سفسطه را برای زبان شعر بهتر از برهان و استدلال می داند و البته در برخی جاها نیز شاعر تن به زبان ِ جدل و خطابه هم می دهد و سعی بر آن دارد تا که ذهن مخاطب را به سمت و سیاقی با دلایلی به ظاهر منطقی قانع سازد . مهرنوش شاعری است که زیر تردید و تأثیر مؤلفه های شعر پست کریتیکال به ُسرایش شعر می پردازد و چرخش و چربش زبان معیار آن در شعر در همین راستا طی طریق می کند به شکلی که «چگونه گفتن » را به انحای متفاوت بر «چه گفتن» ترجیح می دهد .

او می خواهد چیزی را بنویسد که دیگران توان نوشتن آن را ندارند و تفاوت نویسی را به هر جهتی به تفاهم نویسی ترجیح می دهد . در اشعار این شاعر مخاطب نیازی نیست فهم و شعور شعری این شاعر را درک کند بلکه فهم ِ تفاوت در شعر این شاعر در دیدن است . وی شاعری است دال گزین که شاخ و برگ دادن به زیباشناختی دال ها را برتر از مدلول ها می پندارد . بنابراین نظر این است که هر اثری می تواند مخاطب خاص خودش را داشته باشد و از جهاتی هم رویکرد محور باشد به مانند آثار این شاعر اما قضاوت یک اثر را بایستی به گذشته ، حال و آینده به عنوان مثلثی مختلف الاضلاع سپرد چه این که ممکن است یک اثر در زمان حال جامعه پذیر باشد اما در زمان آینده تعمیم پذیر نباشد و یا ممکن است یک اثر در زمان حال جامعه پذیر نباشد ولی در زمان آینده تعمیم پذیر باشد و یا امکان دارد یک اثر در زمان گذشته جامعه پذیر بوده است اما در زمان حال تعمیم پذیری خود را از دست داده باشد . بنابراین قضاوت یک اثر را بایستی به بازگفت زمان سپرد . با نمونه هایی از شعر این شاعر :

-حلقه های بیچاره/ شما هم در این دایره افتاده اید / و مرکزی که به سویش می دوید / مرتب دور می شود ؟/ چرا مرا متهم می کنید؟/ وقتی این نقطه را گذاشتم / در تصورم / این همه دایره ی سرگردان نمی گنجد. «راه به حافظه ی جهان»

شعر با بافتارهایی آشنا زُدایانه آغاز می شود و تقریبا" دارای نمود و نمادهایی است از شعر در وضعیت دیگر . شاعر چرخش زبان را در شعر متفاوت نشان می دهد و سعی دارد که از متن نوعی سرشت و جوهره را در قالبی تازه و بدیع برای مخاطب به تصویر آورد اما شعر در مسیر اصلی خود سر از فرعی هایی در جهت نیل به مقصد در می آورد . واژه گزینی شاعر در شعر خوب است اما تعمدا" شاعر به دنبال تصویر سالمی از شعر برای مخاطب نیست و همان چربش ساختار را بر محتوا متداول می داند . دترمینیسم اجتماعی و طبیعی نیز از دیگر پیامدهای شاعر به شمار می آیند که در زبانیّت شعر شاعر به اشکالی تصویر می شود و شاعراختیار را جوری تصویر می کند که گویا این اختیار نه در دست شاعر ساخته است و نه جامعه .

-مغرور نباشم !/ من که هفتاد هزار سال عبادت پیشی گرفته ام و / آتشی که بر خاک زانو نزند / خاکستر می شود / این کوه ها بند که کم می آورند / بهشت دزدیده و بوی گندم و عفو/ از بلندی پیشانی ام به زمین راه یافته اند . . «از تبصره»

شعر با زبانی ساده و تلمیح محور آغاز می شود اما در بندهای بعدی با تعقید و تقیّد زبان وگریزهای زبانی از جانب شاعر تصادم داریم که فضا را به بسترهای مفهومی دیگری می کشاند که شاید این رفتار شاعر با شعر آگاهانه باشد . شعر از جان مایه ای معین و مشخص برخوردار است و مضمون کاملن در شعر مشهود است اما شاعر چگونه گفتن را فدای چه گفتن در شعر می کند .

-می ایستم ، محکم / و خلوت صورتم را در آینه تأیید می کنم / مجنون برای همین نمی رسد / سر در بیابان می گذارد / و من بر خودکارم / ثانیه شمار قلبم / زمین را سی صد و شصت و پنج بار می چرخاند / حرف هایم را در وسعت الفبا تکثیر می شود / من تو را ترجیح می دهم ، انیشتن !/ به جنون جاهلی / به مجنون / به دلیل همان قانون نسبیت ! «به وقت البرز»

اگر چه با کمی تأمل در متن می توان به مضامینی دست یافت اما شعر در چرخشی یکسان بر زبان مخاطب نمی چرخد و دچار نوعی تنوع در چرخش است و شاعر تعمدا" دال را در شعر بر مدلول ترجیح می دهد و این چگونه گفتن ها که در آغاز تا پایان از جانب شاعر در شعر اتفاق می افتند طبعن اتفاقی با محوریت گریز از زبان و هنجارشکنی های حاکم در شعرامروز است . شیوه ی نوشتار و بیان شاعر از اصلی به فرعی است و این گریزهای آشنازُدایانه در ابعادی هم دارای ظرافت کلام و صراحت لهجه می باشند ولی شاعر هرگز از پارامترهای عاطفی و احساسی که در شعر دیروز جایگاهی دارند مُستفاد نمی شود بلکه تعقل و تشریح حرف اول را در شعر مهرنوش می زنند .

-تلخک : زنی که زیر سیاهی چادر می گذرد کیست؟ دست های مچاله ای که اسکناس پرت می کنند / نشنیده اند که تق سکه ها کسی در می آید !/ صدایم را با اکوی برج نشنیده اید ؟!/ آتشکده ی سنگی تولدم را گرم می کند / ساسانیان کنار تخت ِ رستم نامم را جشن می گیرند ؟ «کوک تهران»

در اغلب اشعار قربانعلی می توان با نوعی حس نوستالژی و آرکائیک توأم با انگاره هایی تاریخی برخورد کرد که همیشه شاعر سعی دارد شعر را با شاکله و شاخصه هایی نوستالژیک و تاریخی بنا کند اما در آمیختن واقعیّت ها با خیال و وهم شعر را از آن استقلال زبانی به دور می سازد . شاعر در کوک تهران شاعری است که به شکاف ِ در بیان اعتقاد راسخ دارد اما همیشه بر آن است که پلی را بین گذشته و حال برقرار کند و این ارتباط را نیز در قالبی غیر مفهم و گنگ به تصویر بیاورد . شاعر ورود تجدد را به دنیای سنت لازم می داند و می خواهد که به نوعی تصویر ویژه و متفاوت در اشعارش دست یابد که از نگاه شُعرای مضمون گرا و تصویر ساز چنین رویکردی قابل پذیرش نیست ولی از جانب شُعرای عقل گرا و فرمیکال چنین شعری قابل ایده و اعتناست .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692