رسیدن یا نرسیدن؟... مساله این است.
مشخصات کتاب: انگار به آن طرف خیابان رسیدهای / نویسنده: حمید حیاتی / انتشارات آگه / چاپ یکم 1393 / شمارگان:1100 نسخه / قطع رقعی / ویراستار: بابک روشنی نژاد/ قیمت: 8000 تومان / تعداد صفحات: 126
تأملی بر متن
کسی روبه روی آقای «میم» نشسته است و با او سخن میگوید. دوم شخصی که میتواند آن "منِ درونی" و شاید وجدان خفتهٔ آقایمیم باشد. انگار که این شخص، "خواننده" را نیز مورد خطاب قرار داده است و برایش درددل میکند. آقایمیم کارمند بانک است و سالهاست که با قرصهای اعصاب زندگی میکند (بیست و سه سال). حامی، او همسرش فرنگیس است که بدون وجود وی، آقایمیم حتا نمیتواند گام از گام بردارد.
ماجرای کتاب با زخمِ کف دست آقایمیم آغاز میشود. او که کلیددار بانک است، به علت داشتن چنین مسئولیتی، خواب آسوده ندارد و کابوس دزدی و دزدان نقاب زده، کابوس همیشگی اوست.
آقایمیم همیشه و در همه حال نگران آن است که به بانک دستبرد بزنند و چون او کلیددار شعبه است، متهم به همکاری با آنان شود! این افکار مالیخولیایی وی را وادار میکند تا با تازه نگه داشتن زخمِ کف دستش، خواب را بر خود حرام سازد و خون خشک شده بر قفل بانک را گواهی بر بی گناهی خود بگیرد.
قهرمان ما، فوبی (ترس) رد شدن از خیابان نیز دارد. از مرگ و روبه رو شدن با آن هراس دارد. از آدمهای داخل خیابان و تردد شتابزدهٔ آنها میترسد. از ماشینهای توی خیابان وحشت دارد و از رانندگان جوان و بی احتیاط متنفر است. راوی نیز که دل پُری از رانندگان بیخیال و مرفهین بی درد دارد، مدام در روایت خود آنها را مورد عتاب و خطاب قرار میدهد. ترسهای او در کلمات گوناگون این چنین به نمایش در میآید: «مردم تنهات میزنند. برای سوار شدن به ماشین لهات میکنند ... باید نگه داری والا
آنها مثل گلهای رمیده از رویت رد میشوند و سرت را زیر پاهای گِلیشان لگد مال میکنند... ریسک بزرگی است. با جانات بازی میکنی اگر وارد خیابان شوی. آنها حواسشان به تو نیست... خطر مرگ نزدیک است. در دو قدمیات. کافی است پایت را در خیابان بگذاری...» ص 27
با تمامی دشواریهای درونی و بیرونی، آقای میم یک روز دل را به دریا زده و از عرض خیابان میگذرد. اما همه چیز با این عبور دشوار و بسیار سخت پایان نمیپذیرد چرا که راوی دغدغهٔ ذهنی او را به زبان میآورد و میپرسد: «اگر کسی از آن طرفی که آمدی صدایت کند... چطوری میخواهی برگردی؟ ...» ص 32
سرانجام، در روزی که فرنگیس به علت تصادف به کمک آقایمیم نیاز دارد، او با تمام وجود تلاش میکند تا از عرض خیابان بگذرد و خود را به زنی برساند که نقش حامی، همسر و مادر او را با هم داراست. آقایمیم تلاش خود را وقف آن میکند تا به فرنگیس نشان دهد که برای کمک به او حاضر است تمامی ترسهایش را زیر پا له کند اگر چه با جان خود پای آن ایستاده باشد.
اما آیا تابوی ترس او در همین حرکت شکسته است؟ این شک همان چیزی است که در آیندهٔ او و پایان کتاب، ما را نیز همراهی میکند.
زیر ذرهبین
در مطالعه و بررسیی متن کتاب نکاتی به نظر رسید که به ترتیب در ذیل خواهدآمد:
انتخاب هوشمندانهٔ نام
کلمهٔ " انگار" همهٔ آن چیزی است که در پسِ پشتِ کلمات داستان مخفی شده است. صحبت از تردید است، از شاید و اما و اگر. نویسنده از تردیدی که در جان قهرمان خود ریخته است، جرعهای آغازین به کام خواننده میریزد تا هوش و گوش خود را به تمامی متمرکز کند. اولین تلنگر با نام داستان زده شده، اما مابقی در متن داستان پنهان است. برخی اساتید داستان نویسی همچون روح ا... مهدی پور اعتقاد دارند: «عنوان یک داستان خوب نباید ... طرح داستان را لو بدهد». کلمهٔ انگار، گرچه سخن از تردید درونی قهرمان داستان و راوی آن دارد، اما واکنشهای آقایمیم در برخورد با زندگی روزمره و بازگشایی رمزهای زندگیاش چیزی است که باید خوانده شود تا جریان آن در ذهن خواننده جاری گردد.
کمترین میزان غلط
یکی از مسائلی که همواره خواننده و منتقد را در خوانشِ متن دچار سر درد و عدم تمرکز میکند، وجود غلطهای نگارشی و چاپی است. در برخی کتابهای تازه منتشر شده آنقدر میزان این اغلاط بسیار است که لذت خواندن یک کتاب، هر چند با متن کاملاً خواندنی، را از خواننده میگیرد. چرخیدن چشم برای یافتن درست و غلط لغات، خواننده را از کنکاش در متن و رسیدن به کنه ضمیر نویسنده و لذت بردن از آن به شدت دور میسازد.
در کتاب "انگار به آن طرف خیابان رسیدهای"، به لطف دقتِ نویسنده، هوشیاری ویراستار و توانایی تایپیست، میتوان از خوانشِ متن لذت برد، چرا که کمترین میزان غلط در آن دیده شد. همین هوشیاری و نظم اگر در دیگرکارهای نویسنده نیز ادامه پیدا کند، میتواند یکی از ممیزهها و نشانههای قلم او باشد.
طرح نامناسب روی جلد
گرچه طرح روی جلد ربطی به نویسنده ندارد، اما باید وامدار متن باشد و در اختیار تام و تمام آن. متاسفانه اجرای نامناسب روی جلد، ویترین کتاب را مغشوش ساخته است. قهرمان داستان دریک شهر زندگی میکند اما نشانههایی از زندگی شهری و غلغله و گرفتاریهای آن در طرح نیست. جنگل گرچه به سبب مه و ایجاد وهم در مخیلهٔ انسان میتواند نوعی سردرگمی و احساس ناپایداری را نشان دهد ولیکن مناسب این داستان نبوده است.
نام کتاب نیز در لابه لای تصویر پس زمینه محو گردیده است و این یعنی پلاک و شناسهٔ خانه در اختیار خریدار نیست. برای رسیدن به آن من توخالیی متن، یا انسانی که از درون تهی شده، استفاده از قلم تو خالی با حاشیهٔ خاکستری گزینهٔ مناسبتری بود. در هر حال، راههای بهتر و مناسبتری برای ارائه طرح روی جلد این کتاب وجود داشت که متاسفانه فرصت آن از دست رفته و به نوعی، "سوژه سوزی" شده است.
واکاوی متن
1- در صفحه 41 به مدت زمان خوردن قرص اعصاب اشاره شده است (بیست و سه سال) و نویسنده تأکید دارد که مجموعهٔ حوادث پیش آمده برای قهرمانش، سبب این فروپاشی درونی و روانی است، ترس از سرقت بانک (ص 9)، حضور قهرمان داستان در جبهههای جنگ در زمان خدمت سربازی و دیدن حوادث ناگوار در آنجا (ص 36)، شکست عشقی (ص 49)، مرگ پدر (ص 56). در برخی افراد، رویارویی با یکی از این علل و یا حوادث، به تنهایی میتواند عامل افسردگی و یا پریشانی اعصاب شود، اما نویسنده ترجیح داده است هرکدام از این حوادث، ساختار ذهنی و یا گوشهای از ذهن یا وجود آقای میم را تخریب کند.
زندگی انسان معاصر به علت تحلیل رفتن آدمی در سیستم ماشینی و دور افتادن او از معنویات، ظهور تنشهای سیاسی میان دولتها، کشمکش قدرت در میان دولتمردان و سیاسیون کشور، نبود آزادی بیان، بیثباتی در بنیان اقتصاد خانواده، واهمهٔ از دست دادن داشتهها، ترس از آیندهٔ مبهم و ...، سراسر استرس و بحران است. هیچ چیز تابع خاصی از قانون نیست، حتا مردمان قانون گریز نیز از قانون جنگل تبعیت نمیکنند و در این زندگی بحرانزده کیست که دچار نگرانی، استرس و تشویش نباشد؟ قهرمان داستان انگار به آن طرف خیابان رسیدهای نیز تکهای از پازل همین مردم است اما بار گناه او سنگینتر از بقیه نیست.
2- بور از خیابانی که با اگر و اما همراه است، خیلی زود و در صفحه 32 انجام میشود! اگر رد شدن از عرض خیابان، همان اتفاقی است که باید ضربهٔ نهایی داستان باشد، چرا در صفحه 32 و 33 اتفاق میافتد؟ این قسمت پرداختی منسجم و محکم دارد با پیش زمینههایی که خواننده را درگیر میکند، آیا چنین اتفاقی از زهر پایانی داستان نمیکاهد؟ اگر عبور از عرض خیابان و حرکت برای یاری فرنگیس در بخش پایانی و صفحات آخر 126-124 کمرنگتر شده است و نمود کمتری دارد، آیا نشانهٔ پر رنگیی بخش قبلی نیست؟ به عنوان یک خواننده گمان میکنم، التهابی که در صفحات 32 و 33 وجود داشت، زهر کلام آخر را گرفته است. توجه به نوع و چگونگیی پایان بندی اثر، همان نکتهای است که نویسنده باید از آغاز نوشتن، مورد توجه خاص قرار دهد.
کشمکش اولیه در قهرمان داستان، موضوع رد شدن از عرض خیابان است و کشمکش دوم این است که قهرمان به جای آن که همیشه نیاز به کمک دیگران داشته باشد، بتواند روزی به کمک دیگران بشتابد. چنان چه این دو موضوع با هم و به صورت هم عرض در همان بخش پایانی شکل میگرفت، انسجام و قدرت تأثیر گذاری آن بیش از پیش میشد.
غلطهای نگارشی
گفتیم که این کتاب کمترین میزان غلط را داشته است اما برخی کلمات از مقابل چشم نویسنده و ویراستار گریختهاند. به برخی از آنها اشاره میشود تنها به این علت که در چاپ بعدی اصلاح شود.
ص 14: "کناپه" به جای کاناپه. ص 85: " شُک"به جای شوک.
ص 37: تکرار غلط "که" در جملهٔ: «... گفته بودی که میدانی که جنگ تو را نخواهد کشت...»
ص 105: «گریه میکند و اشکاش با ریمل سیاهاش دور چشماش جمع میشود...». آیا شکل بهتری برای این جمله وجود نداشت؟
ص 15: «چشمات به در است. آقای علی پور، رییس شعبه را میگویم، پشت در، کفِ کفشاش را با ....»
از آنجا که روی صحبتِ راوی با قهرمانِ داستان است و او نیز میداند که علی پور چه پستی در بانک دارد، آوردن این توضیح لازم نبود. اگر توضیح برای خواننده است، باید به شکلی غیرمستقیم خرده اطلاعات را به او انتقال دهیم.
ص 25: «هوایی که بوی آزادی میدهد و ششهایت را قلقلک میدهد».
تکرارِ "میدهد" غیر ضروری است. میشد نوشت: هوایی که پر از بوی آزادی است، ششهایت را قلقلک میدهد.
درنگ 1:
نامها با احتیاط آمده و کوشش شده است با یک حرف نامیده شوند، اما در این امر یک دستی و هماهنگی کامل دیده نمیشود! به نمونههای زیر توجه کنید:
]«باید از بانک «میم» وام بگیره ... مارک فلان، رنگ قاطی میکنه. دایی بچهها داشت. میگن مارک فلان از همه بهتره ... بانک «ص» در خدمت مردم. جوایز ایرانسل اعلام شد ...»[ص 34.] شرکت گاف.. ماکارونی میم ...[ص 33.
برای مثال از بانکی به عنوان بانک «ص» نام برده شده (شکل حرف آمده است) و از دیگری باعنوان بانک «میم» (تلفظ حرف نوشته شده است).
نویسنده ظاهراً تفاوتی میان دو مارک تلویزیون قائل نشده و اگر قرار بر نام بردن از دو مارک مختلف است باید نوشته میشد: مارک " فلان" قاطی میکنه... مارک "بهمان" از همه بهتره. در ضمن میشد از حروف اول آنها استفاده کرد مثل همان نام بردن نام بانکها، تا نیازی به این لغات نباشد. ایرانسل اما تنها نامی است که به طور کامل آمده و از خلاصه شدن نجات یافته است، چرا؟
درنگ 2:
ص 25: «باید بروی آن طرف خیابان. چطور باید بروم؟! همیشه فرنگیس مواظبام بود.»
ص 38: «فرنگیس دفترچههای بهداشت و درمان را به صندوقدار میدهد. آنها ما را میشناسند. کادر درمانی کلینیک را میگویم. ما مشتریان دائمی هستیم. قبض میگیرد...»
در این بخشها گفتههای قهرمانان داستان چنان در گفتههای راوی آمیخته شده است که در ذهن خواننده لحظهای درنگ ایجاد میکند و متن دچار سکته میشود. لازم است واگویههای قهرمان داستان و یا صحبتهای فرنگیس درداخل گیومه بیاید تا از متنِ روایت راوی تفکیک شود.
ص 126: فرنگیس را دلداری میدهی و میگویی «همین که تو سالمی از همه چیز مهمتره». تو راستاش را میگویی...
در نمونههای بالاتر شاهد بودیم که همهٔ صحبتها (صحبتهای راوی و قهرمانان داستان) در هم ادغام شدهاند اما در نمونهٔ آخر شاهد تفکیک آنها هستیم. آوردن "و میگویی" غیرضروری و به یک دستی کار لطمه زده است. صحیحتر آن است که تمامی متن ازاین دوگانگی و چند گانگی اصلاح شود.
سخن پایانی
اشاره به نکاتی که در بالا آمد، هرگز از ارزشهای کتاب "انگار به آن طرف خیابان رسیدهای" نمیکاهد. این کتاب گرچه اولین اثری است که از این نویسنده به دست نگارندهٔ این سطور رسیده است اما با توجه به همین اندک، میتوان امیدوار بود که ایشان با کمی دقت و حوصله در انتخاب جملات، به متنی قوی دست پیدا کند.
حمید حیاتی، به سبب برگزیدن این زاویهٔ دید و نیز به علت انتخاب موضوع خاص و پرداخت مناسب آن، نشان داد که قدرت و جسارت ایستادن بر پلههای ادبیات را داراست. ممارست بیشتر و انس با ادبیات روز جهان و دردشناسی و آسیب شناسی مسائل مبتلابه جامعهٔ کنونی از راهکارهایی است که همهٔ نویسندگان، باید برای برتر شدن ذهن و قلم خود به آن توجه کنند.■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html