یکی از رویدادهای مهم فرهنگی ایران معاصر، به ویژه در دو دههٔ اخیر، حضور بی سابقهٔ زنان در عرصههای ادبی است. استقلال اقتصادی زنان، گسترش آزادیهای نسبیِ مدنی و رشد آگاهیهای اجتماعی از طریق رسانههای جمعی میتواند از دلایل اصلی حضور چشمگیر این بخش از جامعه در فرایند آفرینشِ آثار ادبی باشد. زنِ ایرانی که قرنها، زیر سنّتهای دست و پا گیر مدفون و از سوی جامعهٔ مردسالار به سکوت واداشته شده بود، در این سالها توانسته است خود را رهاتر و آزادتر از پیش بیابد و لب به سخن بگشاید. با نگاهی به آمار کتابهای ادبی منتشر شده در 15 سال اخیر، چه در حوزهٔ داستان و چه در حوزهٔ شعر، متوجه میشویم که شمار نویسندگان زن تقریباً دو برابر مردان شده است. اگرچه این رشد کمّی به خودی خود چندان ارزشمند نیست،
اما میتواند نویدبخش آیندهٔ خوبی برای ادبیّات ما باشد. مضمون آنچه زنان در این سالها نوشتهاند، اغلب حول محور هویت یابی و مبارزه با سنتهای مردسالارانه بوده است. آنان نوشتهاند تا خویشتن را بشناسند و در عین حال خود را هر چه بهتر به مردان بشناسانند. از نیازها و آرزوهایشان گفتهاند، از شکستها و پیروزهایشان، از غمها و شادیهایشان. حرفهای آنان، سالها و بلکه قرنها در پستوهای ذهنشان خاک خورده است و امروز فرصتی دست داده تا بیانشان کنند.
با این مقدمهٔ کوتاه به سراغ مجموعه شعر «این یک کتاب نیست، احتمال یک زن بیشتر است» از خانم سمیه قبادی میرویم؛ مجموعه شعری که به تازگی چاپ شده است و بیست و پنج غزل و غزل- مثنوی از این شاعر جوان را دربرمی گیرد. همان گونه که از نام کتاب پیداست، درونمایهٔ مسلط آن زن و احساسات و عواطف اوست. آن چه در این مجموعه، پیش از هر چیز توجه خواننده را به خود جلب میکند، عطر تند احساسات زنانه و بیان عاطفی خواستها و آرزوهای یک زن است. در اغلب شعرهای این مجموعه با روایت زنی رو به رو هستیم که مردی را دوست دارد و به او عشق میورزد؛ عشقی سراپا خواهش که وصالی در آن نیست و آرزوی این وصال، همراهِ همیشگیِ شاعر است:
بر شاخهٔ لبخند تو انگور نوشتند
دستان مرا از تو ولی دور نوشتند
ای کاش خدا در تو کبوتر بنویسد
در چشم تو یک خواب معطّر بنویسد
من را که چو یک کشتی دیوانه نوشته است
ای کاش در آغوش تو بندر بنویسد (قبادی، 1395: 46- 47)
زنان فراوانی، مردِ محبوبِ شاعر را دوست دارند و او هم با آنها گرم میگیرد تا موجب رنجش شاعر شود:
باید به چشمان کسی دیگر بیندیشم
حالا که با زنهای دیگر خوب میجوشی (همان: 58)
و این ترس همیشه با او هست که مرد محبوبش را از دست بدهد:
میترسم از اینکه تو محبوب زنی باشی
تنها دلیل پیچ و تاب دامنی باشی (همان: 57)
و مدام آیندهای را پیش بینی میکند که زنی دیگر معشوق او را صاحب شده باشد:
گوشهٔ دنج اتاقی وطنت خواهد شد
هر کسی غیر من افسوس زنت خواهد شد (همان: 54)
و در نهایت آن اتفاقی که شاعر همیشه از آن ترسان است، رخ میدهد:
تو که بیگانهترین مرد به این زن شدهای
کشورش بودهای و قسمت دشمن شدهای (همان: 54)
بعد از این اتفاق است که دیگر زندگی رنگ و جلای خود را در چشم شاعر از دست میدهد. ترس از دست دادن به ترس از دست رفتن منجر میشود. وقتی عشق از دست میرود، آدمی از دست رفته است. آدمی بی عشق، بی آسمان است، بی پر است، بی پرواز است و پرندگی در او میمیرد:
این شعرها برای کسی نیست جز خودت
در خانهام هوای کسی نیست جز خودت
از گیرهٔ جدا شدهٔ روسری بپرس
از باغهای تا شدهٔ روسری بپرس
از چادر همیشه غم انگیز و سادهام
رُژهای دخترانهٔ بی استفادهام
با من چه کار کرد بدون تو، زندگی؟
مُردم در این هوای بدون پرندگی (همان: 49- 50)
با این وجود به ندرت میتوان شعری را یافت که در آن شاعر از معشوقش بدگویی کند، هر چه هست تمجید و ستایش است.
نکتهٔ دیگری که در این مجموعه حائز اهمیت است، بسامد فراوان برخی واژگان با محوریت «تن» است. از گیسو و چشم و لب گرفته تا دست و بازو و آغوش. بسامد این واژگان نشان از یک دغدغهٔ ذهنی دارد و آن تنهایی است. در جامعهٔ ما اگر از تنهایی سخن رفته، سعی شده از آن به تنهایی روحی تعبیر شود؛ در حالی که اگر آدمی حاصل پیوند دو بعد جسم و روح باشد، باید برای تنهایی نیز قائل به دو بعد شد: تنهایی جسمی و تنهایی روحی. تنهایی در هر بعد از وجود آدمی، مخرب و ویران کننده است. آن کس که از لحاظ روحی در انزواست، تلخ زندگی میکند و آن کس که جسمش تنها مانده، نمیتواند به خودشکوفایی برسد. بسیاری از تنهاییهایی که در فرهنگ ما وجود داشته، از جنس تنهاییهای جسمی بوده است و ما همیشه آنها را به شیوههای گوناگون کتمان کردهایم و پنهان داشتهایم. زنان بیش از مردان به این خودسانسوری تن دادهاند، زیرا سویهٔ تابوها و ممنوعیتها در جامعهٔ مردسالار ما، اغلب متوجه زنان بوده است. همچنان که تنهایی روحی تلخ و دردآور است، تنهایی جسمی و بی پاسخ ماندن نیازهای تن نیز زجرآور و کُشنده است. بسامد بالای کلمهٔ «تن» در این مجموعه بیش از هر چیز، از تنهایی جسم و مغفول ماندن خواهشهای آن در جامعه حکایت دارد:
انارها که رسیدند با تو در تن من
بپوش پیرهنی از ترانه بر تن من (همان: 37)
وقتـی انـار در تن من میرسد خوش است
دستت به باغ دامن من میرسد خوش است (همان: 38)
خدا نوشت زمانی به شانههای منت
که تا عبور کنم از هزارههای تنت (همان: 21)
بنوش زندگیام را که از تو سر بزنم
و در حوالی باغ تن تو سر بزنم (همان: 36)
این مجموعه کاستیهایی نیز دارد، از جمله اغلب شعرها یک مضمون و درونمایه را تکرار میکنند و همین امر موجب خستگی و دلزدگی خواننده میشود. تکرار «واو» عطف در آغاز بسیاری از مصراعها، از روانی ابیات کاسته است. صُوَر خیال و واژگان نیز در بسیاری از موارد تکرار میشوند و شاعر نتوانسته است دایرهٔ تصاویر و واژگان خود را تنوع ببخشد. در پایان یکی از بهترین شعرهای این مجموعه را با هم میخوانیم، با دقت در این شعر، میتوان بسیاری از ویژگیهایی را که در این نوشتار برای این مجموعه برشمردیم به وضوح مشاهده کرد:
تو مرد اجتماعیِ پیراهن آجری
من دختری خجالتی و سرد و چادری
من دختری خجالتیام درحوالی ات
دارم کلافه میشوم از بی خیالیات
ترسیدهام از این همه محبوب بودنت
با دختران دور و بَرَم خوب بودنت
با من شبیه خواهر خود حرف میزنی
من خستهام از این همه داداش ناتنی
با گیرهای که روسریام را گرفته است
دنیا مسیر دلبریام را گرفته است
با من قدم بزن کمی از این مسیر را
با خود ببر حواس من سر به زیر را
صعب العبور قلهٔ خودخواه زندگیم
ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم
این تکه ابر کوچک جامانده در هوات
حالا حسودیاش شده حتی به دکمه هات
احوال من که با یقهات خوب میشود
بازش نکن که باعث آشوب میشود
آن دکمههای مستبدت دشمنت شدند
آشوبهای کوچک پیراهنت شدند
تبعید میشوم به تو در شب نخوابی ام
با تو دُرُست مثل زنی انقلابیام
آرام در مقابل من ایستادهای
بر هم زده ست نظم مرا اخم سادهای
بی رحمی است با تو زنی همقدم شود
تا دختری خجالتی از جمع کم شود
باید که از حوالی قلبم بکاهمت
با حفظ حد فاصل شرعی بخواهمت
در من جهنمی است که از سر به راهی است
دنیای من بدون تو یک حرف واهی است (همان: 34- 35).■
منبع
قبادی، سمیه (1395)؛ این کتاب نیست، احتمال یک زن بیشتر است؛ چاپ اول؛ تهران: نشر داستان.
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک