خواب دیدهام، مستطیل مردهام
و خواهر نا تنیام کلاغ
در ثبت احوال سایهاش
از من میگریزد
گور کناریام را خالی بگذارید
پیراهن مرگ
دکمه ندارد.
از آن لحظهای که انسان به خود اندیشی دست یافته است، مسئلهٔ هستی و نیستی و به عبارتی زندگی و مرگ، اساسیترین بخش اندیشهٔ او را به خود اختصاص داده است و به جرأت میتوان گفت که بنیادیترین پرسش انسان، پرسش چرایی و چیستی مرگ و زندگیست.
هرجا که سخن از زندگی و تولد است، ناگزیر مرگاندیشی و مرگ هراسی نیز در پی آن خواهد آمد.
انسان این موجود اندیشمند و با احساس، تمام ابعاد زندگی خود را تحت الشعاع مرگ میبیند و در هر عرصه، هر نگرش و هر رویکردی اندیشهٔ مرگ را پیش میکشد.
تفکر دربارهٔ مرگ از دیرباز اذهان بشری را به خود معطوف کرده است و شگفتی ندارد اگر نخستین کتابی که از تمدنهای بزرگ باستانی به دست ما رسیده است، کتاب مردگان مصر و نخستین افسانه، افسانهٔ گیلگمیش بابلی باشد که در تلاش و تکاپو برای یافتن گیاه جوانی و زندگی جاودانی بوده است»
به هر روی همواره ذهن انسان در کشمکشی بی حاصل با اندیشهٔ مرگ به سر میبرد و با رویکردهای متفاوت سعی در غلبه بر حس مرگ هراسی داشته و خواستار پذیرش تقدیر محتوم خود است.
هیچ اندیشهای از مرگ اندیشی تهی نیست و به قول فرانسیس بیکن: «انتقام بر مرگ غلبه میکند. عشق مرگ را دست کم میگیرد. نام و ننگ جویای مرگ است. اندوه از مرگ میگریزد. ترس همنشین مرگ است.»
این شعر از سریا داوودی نیز ره یافتی رؤیا گونه از مرگ را در خود نمایان میسازد که البته در نهایت آینهای در برابر واقعیت محتوم زندگی قرار میدهد، واقعیتی به نام مرگ. شاعر برای بیان دغدغههای خود از مفهومی چون خواب دیدن کمک
میگیرد که در میان اکثر مردم جا افتاده و پذیرفته شده است و در واقع مقصود نهایی از ارائهی این خواب، تعبیر آن است که به طور غیر مستقیم در سطر پایانی شعر آمده است.
«خواب دیدهام، مستطیل مردهام»
هر یک از اشکال هندسی در طول زمان نمادها و مفاهیم خاص خود را در اسطورهها، فرهنگها و هنرهایی چون معماری و نقاشی یافتهاند.
از نظر قانون افلاطون مربع نماینده هماهنگی است که عالیترین فضیلت به شمار میآید; شناختی کامل که شخص میتواند از طریق آن به حقیقت مطلق دست یابد. اشکالی چون مستطیل، لوزی و ذوزنقه نیز که از خانوادهٔ چهار گوشها به شمار میآیند تقریباً میتوانند در بر دارندهٔ همان نشانههایی باشند که مربع در ذهن مخاطبان پرورانده است. نشانههایی چون: چهار عنصر، چهار فصل. چهار سوی جهان. چهار طبع و...
همچنین خود عدد چهار به معنایی رقم کمال الهی و در معنایی وسیعتر رقمی است از تکمیل تجلی (اشارهای است به دیدار سه تن از شاهان مجوس شرق از حضرت عیسی به هنگام طفولیت Epiphany) و نمادی است از دنیای مستقر و سازمان یافته.
نماد زمین و ایستادگی. شاید همین نماد زمین یکی از نمادهای مختلفی باشد که موجب شده صادق هدایت در بوف کور و فروغ فرخزاد در ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد بارها از عدد 4 بهره بگیرند.
در این شعر نیز «مستطیل» علاوه بر یادآوری شکل ظاهری قبر که به طور ضمنی با همان زمین نیز ارتباط مییابد و تناسبی موجز و قدرتمند با واژهٔ «مردن» برقرار میکند، انسجام عمودی این شعر را نیز نشانگر است. چرا که نا خود آگاه با خواندن سطور بعد و مواجهه با «کلاغ» «مستطیل» شکل صابون را نیز به ذهن متبادر میکند.
حضور کلاغ در سطور بعد بر تیرگی و مرگ اندیشی شعر میافزاید. با اینکه کلاغ در مهر پرستی پیک خبر خوش بوده است، اما رفته رفته نماد خود را در فرهنگ و باور مردم ما تغییر میدهد و به موجودی شوم و مرگ آور بدل میگردد. شاعر خود را در این شعر خواهر ناتنی کلاغ معرفی میکند و به این وسیله شومی، سیه روزی و مطرود بودن خود را نیز در لایههای زیرین شعر آشکار میکند. اما نا امیدی و یأس شاعرانه تا جایی متن را تسخیر کرده است که حتی موجودی چون کلاغ را از خواهر نا تنیش میگریزاند.
«در ثبت احوال سایهاش
از من میگریزد»
میتوان از این سطور برداشت کرد که شاعر با سایهٔ کلاغ یکی گرفته شده است... اما گویی کلاغ بسیار از شاعر سفید روز تر است که سایه و ثبت احوالی را که سایه ترتیب داده رها کرده است. گویی شاعر و سایهٔ کلاغ در یک درجه قرار گرفتهاند و کلاغ سعی دارد این جنبهٔ تاریک از وجودش را نادیده بگیرد تا از شر و بدی در امان باشد.
سایه که یکی از مهمترین برداشتهای یونگ از روانشناسی انسان به شمار میآید در کتاب "دل آدمی" اریک فروم نیز آمده است. او به تفصیل از گرایش دل آدمی به خیر و شر صحبت میکند و بر خلاف کسانی مانند هابز انسان را گرگی آدم خوار (تسخیر سایه) میداند.
اما چه کلاغ بخواهد و چه نخواهد، مرگ و هیچ شدگی سرنوشت محتوم هر جنبندهای است و گریز از آن و نشانههای آن امری ناممکن است. این جانشینی که بین کلاغ و شاعر صورت گرفته است، یک نوع آشنایی زدایی درون مایهای محسوب میشود که باورها و کلیشهها را در هم میشکند. این شاعر است که این بار با خواب خود به نشانهٔ مرگ و نابودی بدل میگردد و حتی موجودی چون کلاغ را که خود نماد مرگ و بدبختی است از خود فراری میدهد، وجود شاعر در لایههای زیرین متن آنقدر نحس و تنفر بر انگیز متصور شده است که رغبت کلاغ را به لاشهٔ خود و حتی تناسب شکل مردنش با صابون بر نمیانگیزد.
اما به هر حال خاتمهٔ شعر تصویرگر خاتمهٔ هر زیستنی است. گویی شاعر از خواب برخاسته و با ایجاز تمام تعبیر خود را از این خواب حول ناک ارائه میدهد:
«گور کناریام را خالی بگذارید
پیراهن مرگ
دکمه ندارد.»
پیراهن مرگ اندازهٔ هر جانداری میشود و از این رو شاعر که مرگ خود را در آیینهٔ خواب مشاهده کرده است، درخاست میکند خواهر نا تنیاش را نیز در کنارش خاک کنند. شاید شاعر قصد دارد، تیره بختی و یأسهای دنیایی را به جهان دیگر نیز انتقال دهد یا اینکه بیانگر عمق تیرگی و ویرانی زندگی باشد.■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک