شعر فارسی از آغاز پیدایش تا به امروز شعر محافظه کاری وشعر محافظه کاران بوده است، هم از لحاظ محتوا و مضمون و هم از لحاظ فرم و شکل. در متون نثری هم با چنین برنامهای روبرو هستیم. میگویید نه بیایید سر یک میز، پشت درهای بسته یا باز با هم بحث کنیم. قبول نمیکنید، نکنید، من روشنتان میکنم که وضع از چه قرار است.
اول نکاتی را در همین شروع کلام برای همه روشن کنم، چرا که بحث ما تا آخر بر سر این دو نکته پیش میرود و انجام میگیرد. کلمات محافظه کاری ومحافظه کاران محصول دورهٔ جدید میباشد و در دوران طولانی ادبیات فارسی نه کاربرد ادبی داشته و نه کاربرد عملی در میان مردم، یا اصلاً به فکرشان نمیرسیده است ویا نیازی برای استفاده از این کلمات برای توجیه افکار وعملکرد خود در هر زمینهای نمیدیدهاند. ولی در هر صورت کلمات محافظه کاری ومحافظه کاران که در اصل از یک ریشه هستند، بار معنایی سنگینی را تا به امروز در نثر وشعر فارسی به دوش کشیدهاند، که جنبهها ونتایج مثبت ومنفی آن همراه با هم بوده است، که تاوان وخسارت آن را هم شاعران ونویسندگان پس دادهاند و هم مردم و نتایج مثبت آن بیشتر شامل حال پادشاهان، امیران ووزیران دورههای مختلف ادبیات فارسی بوده است که بر جامعه حکومت میکردهاند. و اما نکتهٔ بعدی. همین آغاز کار من در اینجا اتمام حجت میکنم ودهان یاوه گویان را میبندم که تعدادشان هم تا بخواهی خیلی زیاد است وحوصله جر و بحث با اینگونه افراد را ندارم وزود هم سردرد میگیرم نه اینکه خدای نکرده منیژیت دارم، نه! میخواهم با چشم باز و راه و روش صحیح ومنطقی در این بحثها بیایم جلو. و نه تنها برای این بحث که برای هر بحثی آستینم را زدهام بالا وخارج از این مسئله، شما جماعت مرا خوب خوب میشناسید وبا قلمم کم و بیش آشنا هستید. نظام خلقت چه با شعوری غیبی وچه بطور تصادفی پدید آمده باشد، تمام موجودات را متفاوت ومتمایز از هم آفریده است، نمونهٔ آن انسانها هستند. انسانها از لحاظ افکار، اخلاق وگفتار مثل هم نیستند که با همدیگر هم تفاوتهایی دارند و هم شباهتهایی و در این شکی نیست. تا حالا شده و دیدهایم که دو یا سه نفر زن
و یا مرد، از لحاظ ظاهری، شکل و شمایل شبیه هم هستند، عین هم هستند، انگار سیبی که آن را دو قسمت کرده باشند و گاهی آنها را با هم اشتباه میگیریم و صدا میکنیم. ولی این هر دو مرد ویا این هر دو زن، یکی نیستند یعنی این یکی زن آن یکی زن نیست، یا این مرد آن یکی مرد نیست که اینهمه به هم شبیهند، فقط شبیهند، اما جسم وروح این یکی با آن یکی جدا است و این شباهتهای ظاهری ما را به اشتباه میاندازد که آن دو زن ویا آن دو مرد یکی هستند که در واقع اینگونه نیستند- در آثار ادبی وهنری نیز به چنین وضعیتهایی مشابه ومتفاوتی بر میخوریم. عدهای از شاعران ونویسندگان مثل هم مینویسند، انگار روی دست هم نگاه میکنند وآثار خود را مینویسند و عدهای دیگر متفاوت با نویسندگان و شاعران دیگر قلم و زبان خود را میگردانند. یعنی اینطور بگویم که، اینطور بنویسم که هر شاعر ونویسنده ای دارای یک نوع اندیشه وسلیقه خاص ویا عمومی است که آثار خود را با توجه به مقتضیات زمان ومکانی که در آن قرار گرفته وبا توجه به حال وهوای خود؛ پدید میآورد وپرداختن به آثار ادبی آنها میتواند راه راهم برای خود شاعران و نویسندگان باز نماید و آنها را با کیف و کم کارشان آشنا نماید و هم مخاطبان با اصول اندیشه و ذوق و سلیقه این سخنوران، چیزهایی دستگیرشان میشود. دورههای مختلفی را نیز که شاعران و نویسندگان در آنها زندگی میکنند با دیگر دورهها یکی وهمسان نیستند و پر از فراز و نشیبهای زندگی بوده است و در اینجا به خود شاعر و نویسنده بر میگردد از لحاظ ذاتی و روحی که آیا خود را با شرایط آرام و نا آرام این محیطی که در آن واقع شده؛ میتواند وفق دهد یا نه؛ میتواند از خود سازگاری نشان بدهد یا نه و در اینجاست که بحث محافظه کاری وسازگاری وتندروی و ناسازگاری پیش میآید و خود را در ادبیات هر دورهای نشان میدهد واینجاست که شاعران ونویسندگان باید امتحان پس بدهند. البته بحث ما بر سر تأیید ویا عدم تأیید هیچ شاعر ونویسنده ای در این زمینه نیست؛ هر افکار واندیشه و احساس و سلیقهای که میخواهند داشته باشند، این قضیه مربوط میشود به آن جبر تاریخی، جغرافیایی و محیطی و اجتماعیای که بر مردم یک جامعه وبخصوص بر شاعران ونویسندگان وهنرمندان ودانشمندان آنها واقع شده است، که در اینجا باز به این نکته میرسیم که آیا این شاعران ونویسندگان وهنرمندان ودانشمندان تاب وتحمل فشارهای تاریخی واجتماعی را دارند یا از زیر بار این مشکلات شانه خالی میکنند و راه دیگری میروند؟ یعنی اینکه راه مسالمت آمیز وآسانتری را در برخورد با این ناملایمات پیدا میکنند برای ادامه زندگی خود.
ادبیات هزار وچندین ساله فارسی، یک ادبیات محافظه کاری، ملاحظه کاری وبدتر از آن مداحی و روضه خوانی بوده است و این برای ادبیات و سخنوران بزرگ شعر و نثر فارسی میتواند یک معضل و یک ننگ و عیب بحساب آید. البته این موضوعات وسایل محافظه کاری ومداحی تنها مربوط به ادبیات ایران نبوده است. در کشورهای عربی و اروپایی ودیگر قارهها نیز با نویسندگان وشاعرانی برخورد میکنیم که قسمتی از آثار ادبی خود را در این راستا به رشته تحریر در آوردهاند. شاعران مشهور دوره اعراب مثل اِمرؤ القیس، فرزدق، ابونُواس، حسان بن ثابت که هر کدام به شیوه خود به مدح رؤسا وبزرگان قبایل خود میپرداختند. در اروپا نیز وضع به همین منوال بوده است. ویلیام شکسپیر برای اجرایی شدن نمایشنامههایش و برای اینکه مُهر تأییدی الیزابت ملکه را روی آثار خود به همراه داشته باشد؛ ارتباطی صمیمانه وتنگاتنگ با دربار انگلستان داشت ویا سر فیلیپ سیدنی شاعر برجسته ادبیات انگلیسی ومداح ملکه الیزابت اول در دربار سلطنتی از مقام شامخی برخوردار بوده است و می دانید که در دربار انگلستان از این ملکه الیزابتها بسیار بوده است و اکثر شاعران و نویسندگان را به طرف خود میکشیدهاند و آنها را به نان ونوایی ومقامی میرساندند.
به تاریخ ادبیات ایران مراجعه کنید؛ همه چیز میآید دستتان. اول اینکه تمام آغاز گران شعر فارسی ازرودکی سمرقندی گرفته که شعر فارسی رسماً از ایشان شروع شد تا شاعران دورههای بعد که به عصر حاضر میرسد، افکار ومضامین و محتوای خود را از شاعران عرب میگرفتند که در همسایگی ایران قرار داشتند. برای اینکار راه باز بود وزمینه فراهم. پادشاهان و امیران این سرزمینهای ایران وعرب با هم در ارتباط بودهاند و از لحاظ عقاید مذهبی به همدیگر خیلی نزدیک و در زمینه تبادل اندیشه آنجا که ادبیات به بیان میآید؛ میتوانند هر کدام تأثیر گذار باشند که بیشترین سهم تأثیر پذیری را ادبیات ما به خود اختصاص داده است. در شعر فارسی که محتوا ومضامین عاشقانه وعارفانه، موضوع مداحی، پند واندرز، دیدگاههای فلسفی از جبر واختیار گرفته تا دنیای گریزی جای خود را باز کردهاند و در ادبیات به اوج خود رسیدهاند؛ مبدأ ومنشأ این افکار و احساسها شاعران عرب بودهاند که در کار شعر ونثر از شاعران ایرانی همیشه جلو وپیشگام بودهاند. چرا که اعراب شعر را زودتر از ایرانیان آغاز کرده بودند ودارای تجاربی هنگفت و شگفت در ادبیات بودهاند؛ چه در محتوا ومضامین شعری چه در شکل وقالب آن. همانگونه که در دورهٔ معاصر نیز ادبیات ما چه شعر، چه رمان، داستان، نمایشنامه؛ همه هستی خود را از محتوا وشکل از غرب گرفته است وما در ادبیات از آغاز تا کنون راه اقتباس وتقلید را رفتهایم و ذاتاً از خود چیزی نداشتهایم که دیگران از ما اقتباس و تقلید کنند؛ اگر هم به دو مورد برخورد میکنیم اصلاً به چشم نمیآید که بلفرض حافظ در بعضی جاها روی گوته شاعر آلمانی تأثیر گذاشته است ویا اقبال جهانی از ترجمه رباعیات عمرخیام که توسط ادوارد فیتز جرالز انگلیسی صورت گرفته؛ برای ادبیات هزار وچندین ساله ما موارد نادری به حساب میآید. دیگر آنکه قرآن که کتابی مقدس ومشترک بوده است بین ایرانیان واعراب؛ مطالعه و مطالب آن تأثیر بسزایی بر شاعران ونویسندگان هردو قوم گذاشته است وچون قرآن با زبان عربی آمده است؛ نویسندگان وشاعران عرب از مطالب ومحتویات وشیوه بیان قرآن بیشترین استفاده را بطور مستقیم بردهاند و در کنار آن تأثیر این شاعران واندیشمندان عرب؛ ابوالعلاء معری، ابو نُواس، متنبی، بَشار بن بُرد، ابو لیلی حسان بن عبدالله الجعدی الحامری معروف به نابغه الجعدی ودیگر شاعران عرب بر شاعران فارسی زبان نباید به آسانی و به آرامی گذشت؛ چرا که شاعران فارسی زبان نیز به شکل تضمین، اخذ واقتباس، توارد وبطور کلی تقلید چه در محتوا و چه در فرم مایههای فکری و محتوایی شعر اعراب را در اشعار خود بکار میگرفتند؛ نه اینکه این شاعران ونویسندگان ایران از خود اندیشه و احساسی نداشتهاند؛ بلکه اندیشهها و احساسات خود را در مدارس، خانقاهها و دربارهای سلطنتی آن زمانها به کمک مطالعه در دیوان شاعران عرب زبان به تکامل میرساندند. ادبیات هزار وچندین ساله فارسی لااقل تا دوره مشروطیت؛ اوضاع وخیم وتحولات جامعه در دوران خود را منعکس نکرده است و به یک ادبیات محافظه کاری از نوع مداحی، صوفیگری ودرون گرایی محض روی آورده است.
آیا مردم آن زمانها هم مثل شاعران و نویسندگان خود به کنج عزلت و خانقاهها پناه میبردند وخود را تسلیم قضا و قدر میکردند وخود را دلخوش به توهمات و خیالات واهی و پوچ میکردند؟ نه! هرگز اینگونه نبوده است.
مداحی وستایش پادشاهان، امیران وبزرگان دربار که از اواخر قرن سوم هجری آغاز شد؛ اولین موضوع شعر فارسی به حساب میآید که همه شاعران و نویسندگان و حتی دانشمندان علوم و رشتههای دیگر؛ در دربارهای آن زمانها به دعوت و حمایت خود سلاطین جمع میشدند؛ اجتماع میکردند و به کارهای ادبی وغیر ادبی با خاطری آسوده وفراغت بال میپرداختند. چرا که این سلاطین سلسلههای سامانی، غزنوی، سلجوقی وخوارزمشاهی وسلاطین سلسلههایی که بعداً سرکار آمدند و به حکومت رسیدند؛ شاعران نویسندگان ودیگر دانشمندان واندیشمندان را با توجه به عشق وعلاقه ای که خود این پادشاهان و درباریان به علم و ادب داشتند؛ از همه لحاظ مادی ومعنوی حمایت وبی نیاز میکردند؛ چنان که بعضی از شاعران وابسته به این دربارها به ثروتهای هنگفتی میرسیدند که در این میان میتوان به ابوالقاسم عنصری امیرالشعراء دربار محمود غزنوی اشاره نمود که برای روی خوش نشان دادن به دربار زیر آب اکثر شاعران را نیز میزد.
دست روی کدامیک از شاعران ونویسندگان بگذارم؛ چه آنهایی که وابسته به دربار سلاطین بودهاند و چه آنهایی که از دور با دربار ودرباریان در ارتباط؛ که مدح سلاطین را نگفتهاند ویا حداقل آثارشان را به آنها تقدیم ننمودهاند؛ فردوسی در نهایت تنگدستی وفقر در اواخر عمر که زمینهاش از قبل فراهم بوده است؛ این شاهکار حماسی خود؛ یعنی شاهنامه را با چه سرافکندگی به سلطان محمود غزنوی هدیه کرد ومحمود این هدیه را از روی دل و به درستی تحویل نگرفت و از این بابت بین فردوسی ومحمود غزنوی اختلاف ایجاد شد. حافظ نیز در اشعارش به ستایش وکرنش در برابر فرمانروایان زمان خود ازجمله شاه شیخ ابواسحاق اینجو، شاه شجاع و دیگر امیران افتاده است و همینگونه که میآییم جلو ودوره های مختلف ادبیات فارسی را از جلوی چشممان میگذرانیم و میخوانیم؛ موضوع مدح ومداحی را درشعر شاعران ونثر نویسندگان به وفور مشاهده میکنیم. از نویسندگان ودانشمندانی که آثار خود را به شکلهای گوناگون به سلاطین زمان اهدا کردهاند؛ میتوان به ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، ابوالمعالی نصرالله مشی اشاره کرد. آن مسائل غیر اخلاقی شاعران؛ همجنس گرایی و در وصف زیبایی پسران وکنیزان وغلامان که همه این موضوعات در قالبهای رایج قصیده و غزل اتفاق میافتاد را ما کاری بهش نداریم و از بحث ما خارج میباشد. فقط یک نکته را در این خصوص عرض کنم که چون زنان در جوامع سنتی وگذشته ما به هر شکل آزاد نبودهاند و در دید عموم قرار نمیگرفتند؛ لذا شاعران ونویسندگان با توجه به طرز حال وخصلتی که داشتهاند؛ به طرف همجنس خود گرایش پیدا میکردند که نمونه بارز ومعروف آن سعدی را میتوان مثال زد؛ که سعدی از یک طرف به دنبال همجنس گرایی بود و از طرف دیگر در آثارش گلستان و بوستان جامعه و مردم را به داشتن اخلاق نیکو، نصیحت میکرد وخواستار اجرای امر به معروف ونهی از منکر میشد؛ اینها همه بماند.
البته ما نباید هیچ شاعر ونویسنده یا هنرمند ودانشمندی را بخاطر اینکه ذوق وخلاقیتی دارند وآثاری گرانبها از آنها به جا مانده است عاری از اشتباه وگناه بدانیم که این یک اشتباه محض میتواند تلقی شود.
در دورههایی که اقوام مغول وتارتار نیز با کشتارهای بیرحمانه خود، سرزمین پهناور ایران را اشغال کرده و در دست داشتند؛ شاعران ونویسندگان به خانقاهها پناه آوردند وخود را تسلیم قضا و قدر نمودند و به اشعار عرفانی روی آوردند، بدون اینکه به وصف اوضاع نابسامان آن زمان بپردازند و اگر اشارهای هم به آن اوضاع کردهاند؛ خیلی گذرا وسطحی بوده است؛ ولی باز دست از مداحی خود؛ مداحی حاکمان وزمامداران برنداشتند. ببینید؛ پستی ودنائت کار تا کجاست! جلال الدین محمد مولوی به بیرون از مملکت وخانقاهها پناهنده میشود و اشعار عرفانی و تعلیمی خود را در آنجا پی میگیرد؛ انگار که هیچ اتفاق ظالمانهای در آن قرن سیاه هفتم وهشتم هجری نیفتاده است. در این میان؛ سیف الدین محمد فرغانی وعبید زاکانی را باید از دو چهرهٔ بارز معترض نسبت به اوضاع وحشیانه آن دورهها دانست وحساب آنها را از دیگر شاعران ونویسندگان همه عصرشان جدا کرد.
چرا شعر فارسی با مداحی ومحافظه کاری وملاحظه کاری آغاز شده است وتمام دورههای بعد را نیز از صفویان، افشاریان، زندیان وقاجاریان را تا جنبش مشروطیت، تحت پوشش قرار داده وزنگ خطری از آثار شاعران آن دورهها برای حکام زمانه به صدا در نمیآید؟ در این زمینه باید شاعران ونویسندگان هر دوره را از لحاظ روحی و روانی مورد بررسی قرار داد و به تحلیل وشناخت ساختاری روح وروان آنها پرداخت. من روان شناس نیستم و این را باید به روانشناسان با تجربه وحرفه ای موکول کرد؛ ولی من خیلی قاطعانه وراحت میتوانم عرض کنم که تا انسان خودش نخواهد و تا نیازی به چیزی پیدا نکند؛ به طرف آن چیز نمیرود؛ خواه آن خواسته ونیاز یک احتیاج روز مره ای ومایحتاج مادی باشد؛ خواه غیر آن، فرقی نمیکند و در رفع این انگیزهها، خواستهها ونیازهای خود از هر نوعی که باشد؛ به نتایج مثبت ومنفی وخوب وبد آن فکر نمیکند و تا آخر پیش میرود؛ آن شخص یا فرد با هر مسلک و از هر طبقهای، هر جامعهای ویا از هر نژادی میخواهد باشد؛ روشنفکر، هنرمند، پزشک، بازاری، رئیس، ورزشکار وغیره که باید خود را به نان ونوا و مقامی برساند و از قافله زندگی عقب نیافتد. آخر که انسان آهن وفولاد که نیست؛ آهن وکوه هم نیز در برابر ناملایمات جوی زنگ میزنند وریزش پیدا میکنند؛ چه رسد به آدمها ودیگر موجودات که از چند تا استخوان و چند کیلو گوشت و پوست و رگ و پی پدید آمده است.
به هرحال مهمتر از همه آن نیاز بزرگ مادی وامر آر معاش بوده است که شاعران، نویسندگان ودانشمندان را به دلخواه خود به سمت دربار وحاکمان در طول زمان کشانده است وبا حمایتهای دربار هم نیازهای مادی خود را برآورده میکردند وهم با قبول و مهر تأییدی دربار ودرباریان به خلق آثار ادبی وعلمی خود با فراغت بال میپرداختند وبدون دغدغه وآگاهی از اوضاع جامعه با آن پاداشهای هنگفتی که از دربار دریافت میکردند؛ به زندگی مسالمت آمیز خود ادامه میدادند. پس جای تعجبی باقی نمیماند که چرا تا دورهٔ معاصر ما اوضاع واحوال مردم در آثار گویندگان وسخنوران فارسی انعکاس نیافته و اگر هم در بعضی جاها بیان شده؛ خیلی به چشم نمیآید. پس درباریان وگویندگان شعر ونثر فارغ از زندگی مردم هوای همدیگر را در تلاطمهای زندگی داشته ودستهاشان با هم در یک آش و کاسه بوده وچکار داشتهاند که چه کسی گرسنه است و چه کسی سیر یا چه کسی سر پناه دارد و چه کسی سر پناه ندارد! اگر بعضی از شاعران ونویسندگان نیز در وسط کار از مداحی دست کشیدهاند؛ نه اینکه به خرد کامل رسیدهاند ویا به اشتباهات خود پی بردهاند؛ بلکه دیگراز همه جنبههای مادی وچیزهای خواستنی مشابه، بی نیاز شدهاند، اشباع شدهاند ومداحی را کنار گذاشتهاند؛ کسایی مروزی وناصر خسرو مهمترین نمونههای این نوع تغییر وتحول میباشند. کسایی مروزی که مدح سلطان محمود غزنوی و امرای آن سلسله را مینمود، وقتی که به سن پیری وبازنشستگی رسید؛ پشیمان گردید وترک مداحی کرد. آخر این چه پشیمان شدن است آنهم در هنگام پیری! این چند سال آخر عمرت را نیز جناب کسایی مروزی ودیگر مداحان به مداحی پادشاهان ادامه میدادید! دیگر چه کسی جرأت داشت که به شما بگوید بالای چشمتان ابرو هست! ویا تاریخ بشری هرگز نمیتواند؛ ناصر خسرو و امثال ایشان را بعد از آن همه مداحی به صرف دیدن خوابی که به او الهام و اعلام شده ترک شراب نماید و رو به قبله؛ تبرئه نماید وعذر بدتر از گناه او را به کمال میل بپذیرد. به دوره معاصر؛ به جنبش مشروطیت که میرسیم؛ اوضاع ادبی فرق میکند تحول ودگرگونی عظیمی در ادبیات فارسی صورت میگیرد. شاعران ونویسندگان با تغییرات وتحولات جامعه خود را هماهنگ میکنند و از دربار و درباریان فاصله میگیرند. قالبهای برتر ومنسجم شعر فارسی با قصیده، غزل ومثنوی همچنین در موضوع تغییر اساسی میکنند وخود را از زیر بار محتوا و موضوعات مداحی وتعلیمی وروضه خوانی هزار وچندین ساله ادبیات فارسی نجات میدهند و رنگ استقلال به خود میگیرند ونثر منشیانه ومتکلفانه درباری نیز پا به پای شعر دگرگون میشود.
ملک الشعراء بهار که مدح سلاطین قاجار میگفت؛ در بحبوهه جریان مشروطیت به صف انقلابیون وآزادیخواهان پیوست ومثل بعضی از شاعران دورههای گذشته از مداحی کناره گیری کرد و به سرودن اشعار در ستایش آزادی، عدالت و رفع ظلم و ستم از جامعه پرداخت. یا شاعری که در همان دورهٔ مشروطیت قید همه چیز را می زند و در راه سربلندی میهنش؛ دهانش را با نخ وسوزن میدوزند وبعد او را به هلاکت میرسانند؛ فرخی یزدی میشود؛ با آن غزلهای درخشان سیاسی و عاشقانهاش. و اما باز به موازات تحولات اجتماعی وسیاسی معاصر؛ شاعرانی پیدا شدند از نوع دیگر که اگر همه جا را آب ببرد آنها را خواب میبرد؛ کاری به اوضاع پیش آمده نداشته وتبدیل به کبریتهای بی خطر میشوند وسهراب سپهری از آب در میآیند. سهراب سپهری صدای حشرات و پرندگان را در طبیعت به روشنی میشنود؛ بدون اینکه صدای بمب وموشک و تانک که دنیای معاصر را فرا گرفته او را از جای خود تکان دهد وبیدار نماید. همین سهراب سپهری اگر در دوره سبک هندی شعر فارسی با بیدل دهلوی، صائب تبریزی و یا ظهوری ترشیزی هم عصر میشد؛ شاعری درجه پنجم یا ششم در برابر آنها به حساب میآمد. خلاصه یک شاعر صوفی مسلک یا عارف هرگز نمیتواند برای زمامداران وقت دردسر ساز باشد ویا خطری ایجاد نماید؛ خواه عطار نیشابوری باشد؛ خواه سنایی غزنوی؛ یا در دوره معاصر نیز همان سهراب سپهری باشد ویا بیژن جلالی با آن اشعار نه چندان مستحکم و در خور توجه اش. حتی پروین اعتصامی که دنباله رو مکتب روضه خوانی در شعر فارسی میباشد؛ با لحنی آرام ومحافظه کارانه به اوضاع نامطلوب ومسائل بغرنج اجتماعی پرداخته است.
سخن بر سر این نیست؛ حرف بر سر این نیست که هر شاعر و نویسندهای حتماً باید معترض باشد نسبت به همه چیز وبرای خودش همیشه دردسر بتراشد ومثل فرخی یزدیها، احمد شاملوها وخسرو گلسرخی ها طعم زندان واعدام را بچشد و یا مثل فئودور داستایفسکی روسی با پیراهن سفید در صف اعدام قرار بگیرد و یک مرتبه به نحوه غیر منتظرهای از جوغه اعدام تزارها و به فرمان آنها نجات یابد. بلکه مسئله مهم این است که اندیشهها ومسلکها باید در جهت حفظ نظام طبیعی وسلامتی جوامع بشری باشد؛ نه اینکه در یک جایی قطره خونی ریخته شود و در همانجا یا جایی دیگر بازار مداحی پر رونق وگرم باشد. ■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک