یادداشتی بر رمان «دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها» نویسنده «عبدالعلی جوزی پری»؛ «فاطمه دریکوند»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

یادداشتی بر رمان «دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها» نویسنده «عبدالعلی جوزی پری»؛ «فاطمه دریکوند»

کتاب «دانشکدهٔ ادبیات از پشت ردیف صنوبرها» نوشتهٔ عبدالعلی جوزی‌پور در ۱۶۰ صفحه از سوی نشر حکمت کلمه منتشر شده است. این رمان با شیوهٔ پازلی و تکه‌تکه روایت می‌شود و روایت اول شخص، به شیوهٔ رمان‌های مدرن و پست‌مدرن با درون‌مایه‌های عاشقانهٔ اجتماعی، معمایی، پلیسی و روانشناسی کار را پیش می‌برد. زبان روایت منسجم است و از ایجاز نسبتاً خوبی هم برخوردار است. زبان، به‌رغم پیچیدگی ظاهری‌اش، خاص نویسنده است و شاید بارزترین مشخصهٔ کتاب رسیدن به این زبان است، شیوهٔ روایتی که گاهی از زبان بومی هم بهرهٔ خوبی می‌برد.

جز در مواردی که زبان عامیانه و کتابی در کنار هم به کار می‌روند و یک دستی زبان را مخدوش می‌کنند. استفاده زیاد از ضمیرهایمیم و که‌های موصول هم از شیوایی روایت می‌کاهد. صفحه آرایی نه چندان خوب و فشرده کتاب هم خواندنش را گاهی دشوار می‌کند اما آیا این شیوهٔ پازلی و پیچدگی ماجراها در عین سرراست بودن‌شان، رمان را به یک کار پست‌مدرن با همهٔ مولفه‌های این نوع نوشتاری نزدیک کرده است؟

هرچند بعضی از اصول و قراردادهای اعلام شده از طرف منتقدین برای داستان‌های پست‌مدرن گاهی همدیگر را نقض می‌کنند و قطعیتی در هیچ‌کدام‌شان نیست اما شاید بشود نثری را پست‌مدرن خواند که ویژگی‌های بارزش را داشته باشد. با این دیدگاه سراغ رمان "دانشکده ادبیات از پشت ردیف صنوبرها" می‌رویم.

نوشته‌های پست‌مدرن حاصل زندگی و نگرش آدم‌هایی گرفتار شهرهای مدرن هستند. برای نمایاندن کاراکتری معلق میان سنت و مدرنیته که درگیر سنت‌ها و ذهنیتی نیمه‌سنتی نیمه‌مدرن است و هنوز گرفتار شرم، لکنت زبان و ناتوانی در برقراری ارتباط و نگران نگاه و قضاوت خانواده و اجتماع است، آیا این شیوهٔ روایت خاص آدم‌های فراتر از این درگیری‌ها مناسب است یا نه؟ آدمی که حتی تنهایی‌اش هم از نوع تنهایی حاصل از مدرنیته نیست.

از ویژگی‌های بارز رمان‌های پست‌مدرن حضور بی‌چون و چرای استعاره، کنایه و مجاز به خصوص مجاز مرسل است. در رمان مورد بحث، جای این ویژگی‌ها را بیشتر توصیف پر می‌کند، آن هم توصیف‌های تکراری. طنز، هجو و حتی هزل از دیگر مشخصات خیلی خاص پست‌مدرن است که در این رمان هیچ نمودی ندارند. داستان پست مدرن اغلب از میانه شروع می‌شود ولی در این کار همه چیز از ابتدا شروع شده است. ویژگی دیگر پست‌مدرن‌ها، مینیمال بودن و ایجاز و فشردگی داستان‌ها است که به نظر می‌رسد این رمان با تکرارهای غیرضروری درست برخلاف این شگرد عمل کرده است. عدم قطعیت و گاه پایان باز از دیگر مختصات کاملاً خاص پست‌مدرن‌هاست اما در اینجا همه‌چیز در انتها کاملاً قطعی و روشن است و هیچ سهمی برای تفکر و تدبر خواننده نمی‌گذارد. حماسه، درام و تغزل هم در یک کار پست‌مدرن بسیار کمرنگ است اما در این کار تغزل از تم‌های اصلی است. گذشته از این‌ها، تکه‌تکه بودن ماجرا و ناپیوستگی‌شان و راوی غیر قابل اعتماد و روایت‌های متناقض، به همراه آوردن تکه‌های نه چندان مرتبط از ویژگی‌های پست‌مدرن این کار است.

زاویه دید اول شخص و روایت‌های ممتد راوی در ابتدای کار کسالت‌بار نیستند اما در ادامه وقتی تقریباً بیشتر ماجراها و گره‌افکنی‌ها و گره‌گشایی‌ها را یک‌تنه پیش می‌برد چندان خوشایند نیست. شاید اگر نویسنده به دیالوگ میدان بیشتری می‌داد و اجازه می‌داد بقیه شخصیت‌ها خودشان حرف بزنند کار بهتر می‌شد.

داستان با یک روایت عاشقانه در فضایی رئال شروع می‌شود، به سوی رمز و راز و معما پیش می‌رود و در ادامه کاملاً پلیسی و جنایی می‌شود و در پایان میل به یک تعبیر و تفسیر روانشناسانه پیدا می‌کند. ترکیب این ژانرها شاید اگر با یک ساختار بهتر و تلفیقی پیش می‌رفت بهتر می‌شد. سوالی که پیش می‌آید این است که رفتار دوگانهٔ شخصیت در ماجراهای این رمان را بر چه اساسی می‌توان توجیه کرد؟ نمی‌توان آن را با مشکل دو شخصیتی بودن راوی توجیه کرد زیرا در اختلال دو شخصیتی یا هویت‌پریش یا هویت تجزیه‌ای، شخصیت‌ها هر کدام با تناوب و به طور مستقل از هم عمل می‌کنند به طوری که هیچ‌کدام کارهای آن یکی را حتی به خاطر هم نمی‌آورند. اما در این کار، یک بُعد از شخصیت، ناظر بر اعمال بُعد دیگر است. با چیزی مثل نفس اماره در متون مذهبی یا خیر و شر در متون زرتشتی هم نمی‌شود توجیهش کرد زیرا روایت نه چندان صادقانه و کتمان و لاپوشانی ماجراها از طرف هر دو وجه شخصیت راوی، قضیه خیر و شر را هم منتفی می‌کند؛ هر دو دروغ می‌گویند. مثلاً در پایان صفحه 55 بُعد دوم یا وسوسه‌گر، وجه مثبت‌تر شخصیت را به درستی متهم به دروغگویی در مورد شعر می‌کند.

فضای کار، شهر خرم‌آباد است شخصیت‌ها هم گاهی در رفتارشان الزامات اجتماعی و فرهنگی را رعایت می‌کنند مثلاً برای فرار از قضاوت دیگران رابطه‌شان را پنهان می‌کنند و به راحتی دروغ می‌گویند. الزامات و سانسوری که اگر در جاهای دیگر از طرف حکومت و قویه قهریه است آنجا بیشتر از طرف خانواده‌ها و جامعه است. اما در مجموع فضای شهر خرم‌آباد فقط با اشاره به چند مکان ساخته شده و انگار همه‌چیز در خلأ اتفاق می‌افتد. ما چیزی از مردم و رفتارهای و روابط خاص فرهنگی و اجتماعی‌شان نمی‌بینیم. شهری که در ابتدای رمان خواب‌های یک درویش به سرعت ورد زبان مردمش می‌شود و نام درخت را بر اساس آن هذیان‌ها، آدم و حوا می‌گذارند در ادامه مرموز و مشکوک می‌شود. مثلاً راز صنوبر مخفی می‌ماند. پدرش او را که هنوز در همان محله قبلی زندگی می‌کند و مدرسه می‌رود شهید جا می‌زند. به رغم زن گندهٔ دم در که نمادی از فضولی و تجسس است، کسی سر از رمز و راز او در نمی‌آورد. بازپرس هم از هیچ‌کس دربارهٔ ماهیت قاسم کلک چیزی نمی‌پرسد. شهری آن همه برونگرا و پر جنب و جوش در ادامه بی‌گذشته و تاریخ و حافظه جمعی تصویر می‌شود. به رغم زاویه دید اول شخص داستان و انتظاری که خواننده برای شکل‌گیری ابعاد مختلف شخصیت دارد اما شخصیت چندان باز نمی‌شود. البته نویسنده وسوسه‌های ذهنی، درونگرایی، منفعل بودن و ناتوانی این شخص در برقراری رابطه را به خوبی نشان می‌دهد. اما شخصیتی که فلسفه می‌خواند ما نمود چندانی از آن در روایتش نمی‌بینیم بیشتر در حد اشاره به چند اصطلاح و کتاب است. همهٔ استادها خلاصه می‌شوند در استادمیم و بیشتر زن‌ها هم با عنوان ازدواج کرده و نکرده و در حال طلاق و دم‌بخت معرفی می‌شوند و هیچ صفت و یا خصوصیت دیگری جز در رابطه با مردها ندارند، حتی در مورد خواهران راوی، که البته شاید بشود آن را با توجه به نگاه مردسالارانه ته ذهن راوی توجیه کرد. راوی ظاهراً به همان جرمی لیلی را با روسری‌اش خفه می‌کند که خودش هم مرتکب شده، جرم پنهان‌کاری و سانسور قسمت‌هایی از زندگی شخصی. کاری که راوی خودش هم می‌کند و فقط در جریان بازپرسی به صورت گذرا و فشرده به سال‌های مخفی شدهٔ زندگی‌اش اشاره می‌کند. اما لیلی را برای پنهان‌کاری می‌کشد و با نوعی فرافکنی و ساخت قاتل مرموز موبور سعی در بی‌گناه نشان دادن خود دارد. راوی بخش میانی زندگی‌اش را کامل سانسور می‌کند، فقط در حد دو سه جمله از پروین نام می‌برد و چیزی از گرایش به چپ و زندان رفتنش نمی‌گوید. همین مخفی‌کاری، از او یک راوی غیر قابل اعتماد می‌سازد. انگیزه‌ها و دلایل او برای قتل و انتقام از لیلی قوی نیستند و ظن وجود مشکلات دیگر روحی، روانی، مالی، جنسی و... را برای راوی تقویت می‌کند؛ چیزهایی که می‌توانند از طرف راوی که اتفاقاً عادت به سانسور هم دارد، سانسور شده باشند.

راوی گاهی از فضاها و امکاناتی استفاده می‌کند که در هیچ مقدمه‌ای به آن‌ها اشاره نشده مثلاً در مهمانی‌ای که در صفحات 111 تا 114 به شرح آن پرداخته یک میز غذاخوری بزرگ نشان می‌دهد که تقریباً در فضای خانه‌شان و تصاویری که در ابتدا نشان می‌داد وجود نداشت. وجود میزی که نزدیک بیست نفر بر آن بنشینند مستلزم یک سالن غذاخوری بزرگ است، حتی یک سفرهٔ بزرگ روی زمین، به خصوص در فضای یک شهر سنتی پذیرفتنی‌تر بود. در این مهمانی به صورت یک خرده روایت به خانوادهٔ دادماد سرخانه‌شان می‌پردازد که در جامعه‌ای سنتی چندان دید خوبی نسبت به موقعیت او ندارند، وقتی خانواده‌اش را نشان می‌دهد هم از لحاظ رفتار و هم اسامی، آدم‌ها با اندکی طنز مناسب انتخاب شده‌اند.

تاریخ‌ها در این کار مستند و دقیق نیستند. راوی به نظر سرگردان بین حوادث تاریخی است. نمی‌شود تاریخ‌های عینی و مشخص را بر اساس مشکلات راوی توجیه کرد. او تا صفحه 111 از تاریخ وقوع ماجرا حرفی نمی‌زند و آنجا ناگهان با آوردن مصاحبه احمدی‌نژاد و موضوع یارانه‌ها، تاریخ را سال 89 اعلام می‌کند و جایی هم خودش را حدود سی ساله نشان می‌دهد که با بقیه ماجراها اصلاً همخوانی ندارد. راوی که به همراه لیلی در زمان جنگ و بمباران دهه شصت نوجوان بوده‌اند اوایل دهه نود نمی‌توانند سی و چند ساله و دانشجو باشند. یا راوی جایی به توصیف شهر خرم‌آباد و روخانه پر از ماهی‌اش می‌پردازد که متعلق به سال‌های خیلی دورتر از سال 89 است. در صفحه 74 از قاضی دادگاه گلسرخی حرف می‌زند که یک قضیهٔ خیلی قدیمی است و یک جوان امروزی ذهنیت خیلی ملموس و درگیرانه‌ای نسبت به آن ندارد، صرفاً مثل یک قضیهٔ تاریخی به آن نگاه می‌کند نه انقدر نوستالژیک و حسی. هر چند راوی سعی می‌کند بگوید آن فیلم را توی یوتیوب دیده اما این همه درگیری عاطفی و حسی با یک قضیه تاریخی پذیرفتنی نیست. گرایش راوی به احزاب چپ است و برای آن زندان هم رفته. فعالیت و یارگیری این احزاب تقریباً اوایل دهه شصت بوده و پسری که در اوایل دهه شصت بیست ساله باشد زمان احمدی‌نژاد سی ساله نیست. یک جای دیگر زن سرهنگ می‌گوید بیشتر از سی سال داشته که با سرهنگ حدوداً سی ساله ازدواج کرده، یک جا هم می‌گوید دو سال عقد بوده‌اند بعد هم می‌گوید فردای عروسی‌شان سرهنگ راهی جنگ ظفار شده، یعنی سرهنگ باید سال 52 و جریان ظفار سی و یکی دو ساله باشد اما در سنگ قبری که سرهنگ برای خودش ساخته و راوی آن را توی زیرزمین می‌بیند او متولد 27 است یعنی زمان جنگ نباید 25 سال بیشتر داشته باشد.

در صفحه 77 می‌گوید از مشروطه به این طرف سهم آوانگارد جماعت، فحش و ناسزا بوده. خواننده چیزی از آوانگارد بودن راوی نمی‌داند و این قسمت، وصلهٔ ناجوری در اثر است و ظن حرف دل نویسنده بودنش را تقویت می‌کند. راوی از دو نمایه زن روی گلدان و بازپرس منتقد و اهل داستان استفاده کرده که در کار خوب نشسته‌اند اما هر دو کلیشه‌ای هستند. در اسم رمان و ردیف صنوبرها هم ایهام ظریفی وجود دارد. کل کار گیرایی و جاذبه‌های خاص خودش را دارد، از زبان و توصیفات خوب کار تا ایجاد هزار توهای پیچیده و سوررئال، روان‌های بیمارِ اسیر مدارا و سانسور و فشار تا ایجاد فضاهای نیمه‌خیالی نیمه‌جادویی مرموز معمایی و تاریخی در شهری که سهم چندانی در فضاهای رمان و داستان و سینما ندارد.


 

با سلام دوست عزيز. شما از این پس از طریق این ایمیل از فعالیت های فرهنگی و هنری و جلسات و همایش های کانون فرهنگی چوک مطلع خواهید شد. اين گروه مهمترين خبرهاي ادبي را براي شما ارسال مي كند و فعاليت و تبليغ غير ادبي ندارد و نهايتا در هفته يك ايميل دريافت خواهيد كرد. درضمن شما نيز مي توانيد خبر فعاليت هاي ادبي خود را براي اين كانون به آدرس ارسال فرماييد تا در خبرگزاري كانون فرهنگي چوك منتشر شود. باتشكر از همراهي شما

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك

www.chouk.ir/download-mahnameh.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

دانلود نمایش‌های رادیویی داستان چوک

www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان                    

www.chouk.ir/honarmandan.html

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک

www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

دانلود فصلنامه‌های پژوهشی شعر چوک

www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html