با استناد "به تئوریهای فیلمنامه در سینمای داستانی نوشته شاهپور شهبازی "/ مشخصات فیلم" نویسنده و کارگردان: فرانک دارابونت، بازیگران: تیم رابینز؛ مورگان فریمن؛ باب گانتن؛ کلنسی براون، تاریخ انتشار: 1994، مدت 142 دقیقه/ رتبه یکم درفهرست ۲۵۰ فیلم برتر سایت"IMDB
نامزد جوایز اسکار در بخشهای: بهترینهای فیلم؛ بازیگر؛ فیلم نامه؛ فیلم برداری؛ تدوین؛ موسیقی و صدا برداری
بیشک با استفاده از تقسیم بندی فیلمهای داستانی از دو نظر عناصر سبکی و روایی میتوان نگاهی مخصوص به هر کدام از کارکردهای آن انداخت. مفاهیمی که جداگانه ماهیت ویژه خود را دارند. قظعا میتوان اصول کاری را که یک کارگردان به عنوان طراح عناصر سبکی انجام میدهد در یک طرف و در طرف دیگر فیلم نامه نویس را به عنوان طراح عناصر روایی قرار داد. هم چنین از همین نگاه؛ فیلم نامه نویس راوی پی رنگ؛ پیش داستان؛ شخصیتها؛ افکتهای درام؛ ژانر و ساختار است. با این مقدمه کوتاه به سراغ فیلم "رستگاری در شاوشنگ "میرویم و طبق قاعده این متن؛ فرض را بر نگاه به فیلم نامه آن و طبیعتاً عناصر روایی آن قرار داده (به استثناء ژانر*) و اولین عنصر آن یعنی پی رنگ را در فیلم "رستگاری" لحاظ میکنیم.
قصه؛ داستان و پیرنگ
از نظر ما قصه و داستان؛ ماجراهایی قلمداد میشود که ضمن داشتن شخصیت و یا تیپهایی شخصیت نما؛ توسط راوی؛ تعریف میشود. گرچه این تعریف؛ تنها تعریف نمادین و ابتدایی از قصه قلمداد میشود ولی وقتی صحبت از پیرنگ میشود؛ ناگزیر از تفاوت داستان با پیرنگ (رونالد توبیا در کتاب بیست کهن الگوی پی رنگ ...فصل هفتم تئوریهای فیلم نامه....) خواهیم بود. تفاوتی که به عامل "علل و معلول و چرایی رخدادهای وقایع " میپردازد. هم چنین با معرفی پیرنگ و تفکیک کلاسیکی آن به آغاز؛ میانه و پایان؛ آن را واجد خصوصیت "علل و معلول و چرایی رخدادهای وقایع " میداند. خصوصیتی که قصه فاقد آن است. در اینجا به جهت
بررسی پیرنگ به سراغ قسمتی از خلاصه داستان فیلم میرویم: اندی دوفرین (با بازی تیم رابینز) بانکدار جوانی است که به جرم قتل همسرش به حبس ابد درزندان ایالتی شاوشنک محکوم میشود. آنها در ابتدای ورودشان به شاوشنگ؛ با واکنش طنز آمیز تعدادی از زندانیهای سابقه دار (از جمله آلیس با بازی مورگان فریمن که راوی داستان نیز هست) روبرو میشوند. آلیس روی اندی شرط میبندد که او تحمل ماندن در این چهار دیواری مخوف را ندارد. داستان با قصد تعرض هم جنس بازان به اندی و شگرد مقابله او با آنها ادامه پیدا میکند. اندی از آلیس که دستی در رد و بدل کردن اجناس از خارج از زندان دارد تقاضای یک چکش کوچک میکند.
پیرنگ میتواند در همان ابتدا مخاطب را به قلاب بیاندازد. این به دام افتادن مخاطب در بسیاری از فیلمهایی داستانی شگردی الزام آور و از پیش تعیین شده است. پی رنگ حاوی افکتهای درام؛ شامل تعلیق؛ معما و غافل گیری نیز هست که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. مطابق معمول آغاز؛ میانه و پایان دارد. چنانچه مطابق با قواعد عرف و کلاسیک سینمای پیرنگ محور؛ فیلم نامه سه پردهای و آنچه که سید فیلد و برخی از نظریه پردان دیگر آن را جمع بندی کردهاند؛ پیرنگ رستگاری ...را ازنظر بگذارنیم قاعداتا در 25% زمان اولیه فیلم (پرده اول) فرضیه داستان شکل میگیرد؛ جایی که قهرمان فیلم معرفی و موضوع فیلم مشخص میشود:
فیلم با صحنه اندی دوفرین که داخل ماشینش نشسته و طپانچه ای را از داشبورد در آورده و مشروب الکلی مینوشد شروع میشود. او در دادگاه به قتل همسرش متهم شده و به حبس ابد محکوم میشود. همین چند دقیقه فیلم برای نگه داشتن مخاطب محکم جلوه میکند. تا اینجا فیلم نامه نویس ضمن معرفی شخصیت اصلی؛ قسمتی از پرده اول و پیرنگ را که شامل فرضیه و اتهام و حکم حبس برای اندی و محکومیت در زندان هست را شکل میدهد. این پرده قاعدتاً تا صحنه توزیع کتاب توسط کتابدار زندان (بروکس) و تحویل مخفیانه چکش به اندی ادامه دارد. اما الزاماً اطلاعات پیرنگ تا به همین جا (در پرده اول) ختم نمیشود. پیرنگ میتواند به تمامی ماجراهای فیلم اطلاق گردد که تماشاگربا آن در گیر میشود. اما نکته در اینجاست که اطلاعات داستان احتیاج به به بنا کردن دارد. چیزی که تماشاگردرذهن خود به آن دست پیدا میکند. با این تعریف تشریح پیرنگ در فیلم رستگاری... حداقل در سطح بیرونیاش خیلی پیچیده نیست. ماجراهای قتل همسر ادی دوفرین؛ حکم حبس ابد؛ ماجرا و نحوه رودرویی ادی دوفرین با هم جنس بازان زندان؛ ورود تامی ویلیامز به زندان به جرم سرقت؛ بر ملأ شدن راز کشته شدن همسر ادی از طریق شهادت تامی ویلیامز؛ و کشته شدن غافلگیرانه تامی توسط رییس زندان و...بنابراین اطلاعات پیرنگ در تمام طول فیلم تداوم داشته و تقسیم میشود. ولی اطلاعات داستان وتبیین آن به راحتی قابل تفسیر نیست. بنا به آنچه قبلاً گفته شد ماجراهای پیرنگ براساس روابط علل و معلول در کنارهم قرار میگیرند. اگر نگاهی به رخدادهای فیلم بیاندازیم قاعدتاً این حلقه زنجیروار چرایی در نزد مخاطب باید درک شود. شاهپور شهبازی معتقد است که اطلاعات داستان شامل ماجراهایی هست که ما آن را در فیلم نمیبینیم. با در نظر گرفتن این نکته؛ دررستگاری ... داستان فیلم و به عبارتی زیر متن فیلم از صحنه به یاد ماندنی ذیل شروع و در ذهن ساخته میشود.
با ورود ادی دوفرین و تعداد دیگری از محکومین به زندان شاوشنگ با تصاویر و دیالوگهای تکان دهندهای روبرو میشویم. یکی از زندانیهای قدیمی (هی وود) به آلیس رد که راوی داستان نیز هست میگوید:" هیچ وقت زندانیهایی به بدبختی اینا ندیده بودم" این دیالوگ در پیوند با زندانیان تازه وارد که همگی به خط میشوند گره میخورد. در یکی از پلانهای کلوزآپ " ادی دو فرین " به تصور ما در ساخته شدن یک داستان عینیت میبخشد. این کلوز آپ در ظاهر تجسمی از استیصال اندی را به نمایش میگذارد. تجسمی که حکایت از درد و رنج در گذشته دارد. تا آنجا که رد نقل میکند که " ادی طوری بود که انگار با یه وزش باد کارش تمومه... "از اینجاست که فرضیه داستان در لایه اول طوری پیش میرود که در ادامه مخاطب را غافلگیر میکند و اوج آن فرار ادی از زندان است. چرا غافل گیری؟ چون با غلبه بر موانع به تدریج به فلسفه امید و اراده میرسیم. فلسفهای که هیچ کدام از زندانیها به آن اعتقاد ندارند. در برداشت اول خود را آماده میکنیم تا شاهد تزلزل ادی و به زانو در آمدن وی و شاهد خشونتهای ذاتی زندان باشیم. این تصور با کتک خوردن فجیع " کون گلابی " تا حدودی به روند داستان سازی ما کمک میکند. اما در ادامه از هوش و ذکاوت ادی حیرت زده میشویم. از اینکه خشونت همیشگی زندان با حضور ادی به بالاترین سطح از تعادل میرسد. در کنار اوست که زندانیها برای اولین بار طعم آبجو را در چهار دیواری مخوف زندان میچشند. حتی وجود او در زندان باعث آرامش زندانیان دیگری است که هیچ گاه با امید آشنایی نداشتهاند. چرا که حتی معتقدند که امیدواری در زندان چیز خطرناکی است. آنها اعتقاد دارند که بی گناه هستند؛ اما پذیرفتهاند که نا امید باشند. بنابراین خشونت بیرونی به عاملی درونی تبدیل شده و درک این نکته تماماً داستانی است که در ذهن خود و به کمک عنصر روایی پی رنگ و داستان میسازیم. خشونتی که بسیار خشنتر از خشونت بیرونی خود را نمایان میکند.
پیش داستان
سید فیلد معتقد است: زندگی درونی شخصیت؛ قبل از شروع فیلم و از لحظه تولد آغاز میشود. بنابر این پیش داستان تا لحظه شروع فیلم ادامه داشته و پس از آن زندگی بیرونی او تداوم پیدا میکند. صرف نظر از اینکه این تئوری را از دید روایی مورد بررسی قرار دهیم؛ اما شاهپور شهبازی تفسیر عینیتری از پیش داستان ارائه میدهد: زندگی نامه شخصیت و شرح حال شخصیت با هم رابطهای غیر مستقیم دارند. زندگی نامه سر فصلهای رویدادهای زندگی قهرمان است. اما شرح حال؛ جزییات و اتفاقات این سر فصلها را توصیف میکند. در حالیکه پیش داستان احساس و ادراک قهرمان بر پایه رویدادهای عینی است. در رستگاری ... دو رویداد به این پیش داستان اشاره میکند که ریشه در گذشته " ادی دوفرین " دارد. در رویداد اول؛ شاهد گذشتهای هستیم که در ابتدای فیلم " ادی" را پریشان و ناامید نشان میدهد. این ناامیدی میتواند بر اساس تزلزل زندگی زنا شویی وی در گذشته و شکل گرفتن خیانت همسرش باشد. چیزی که فیلم به آن نمیپردازد. در حالیکه این ضعف؛ شخصیت او را در زندان به کمال میرساند. اما شکل تکاملی در رویداد دوم و در پرده دوم فیلم اتفاق می افتد. این رویداد از حیث تضادی که با احساس ناامیدی شکل میگیرد حائز اهمیت است: در صحنه ایکه ادی موسیقی را از طریق گرامافون برای کل زندان و زندانیها پخش میکند اتفاق عجیبی می افتد. این اتفاق نیاز همه این انسانهای در بند را به آزادی به نمایش میگذارد. از قول آلیس رد در مواجهه با این موسیقی میشنویم که:
"من نمیدونم که اون روز اون دو تا خانم ایتالیایی چی داشتن می خوندن ...بعضی چیزها بهتره که ناگفته باقی بمونن ... اون صدا مثل یک پرنده زیبا بود که توی قفس یکنواخت و کسل کننده ما پر و بال زد..."
در همین پرده" ادی دوفرین" به نکتهای اشاره میکند که به خوبی با نیاز نا خودآگاه وی در تضاد است. نیاز ناخودآگاهی که ریشه در پیش داستان دارد. به تفسیر شاهپور شهبازی تلاش قهرمان برای حل تضاد و عبور از موانع و اقدام به عمل؛ رفتار بیرونی شخصیت را شکل میدهد (تلاش ادی برای رسیدن به امید و آزادی) هر چند که این هدف در تناقض با رخداد اولیه شخصیت فیلم (ترس و ناامیدی) قرار بگیرد. این تضاد؛ موتور حرکت شخصیت و پاشنه آشیل آن است. هم چنین "المو" قاتل با آن خنده کریهش راز کشتن همسر ادی را؛ برملا میکند. تا ترس و ناامیدی را در تضاد با هدف خود آگاه منظر " ادی" شدت بخشد. این عامل باعث تکامل و روند شکل گرفتن رفتار بیرونی " ادی" شده و او را با چالش جدیدی روبرو میسازد. چالشی که در گرو قبول و یا رد درخواست شهادت در دادگاه برای اثبات بی گناهیاش است. در حالیکه در خواستش برای شهادت در دادگاه از طرف رییس زندان با پاسخی منفی همراه با خشونت داده میشود. خشونتی که نتیجهای جز کشته شدن افشا کننده این راز " تامی ویلیامز" و به انفرادی منتقل شدن " ادی" توسط رییس زندان ندارد.
شخصیتها
تحلیل شخصیت در ارتباط با عناصر روایی بحث گستردهای است. نکته برجسته در ارتباط با قهرمان ویژگی آگاهی اوست. شاهپور شهبازی در معنای انسان به نقل از " اریک فروم" مینویسد: چون من چشم دارم پس نیاز به دیدن دارم؛ گوش دارم و باید بشنوم؛ مغز دارم و باید فکر کنم؛ و چون دل دارم نیاز به احساس دارم. خلاصه این که چون انسانم پس نیاز به انسان و جهان دارم." با هدف اینکه نوع شخصیت یا شخصیتهای شکل گرفته در فیلم رستگاری... را از دید تعاریف و کارکردهای مشخص؛ بررسی و منطبق کرده باشیم؛ ابتدا به کارکردهای آن از دید داستان میپردازیم. بر اساس تئوری گام به گام شخصیت میتواند به شخصیتهای خود برنده؛ خود بازنده و خود خویشتن ساز تفسیم بندی گردد. دو نوع خود برنده و خود بازنده شامل برون گرا و درون گرا نیز هستند. بر همین اساس شخصیتهایی که هدفمند هستند؛ تمایل به تغییر دارند و دارای قدرت لازم برای تحقق خواستههایشان هستند؛ خود برنده محسوب شده و در مقابل و خلاف آن خود بازنده هستند. با این تعبیر؛ برآیند این دو شخصیت؛ خود خویشتن ساز است. " ادی دوفرین در پرده اول شخصیتی خود بازنده دارد. او ضعیف است. ضعیف در رابطه زناشویی؛ در عدم قدرت لازم برای دفاع از خود در دادگاه؛ حتی دفاعیه او در دادگاه و ادعای اینکه او تفنگش را در رودخانه انداخته است؛ به راحتی و به شکلی محکمه پسندی از طرف دادستان رد میشود. از یک دید؛ شخصیتهایی مثل آلیس رد؛ هم خود برنده و هم؛ خود بازنده محسوب میشوند. نگاه کنیم در پرده اول به صحنهای که "آلیس رد" وارد اتاق کادر زندان میشود. از بازی کم نظیر مورگان فریمن که بگذریم؛ تمامی عناصر اعم از روایی و بصری در جهت باز تاب و معرفی یک شخصیت خود بازنده به خدمت گرفته شدهاند: او در همان لحظه ورود به اتاق میایستد و تا اجازه نشستن به او ندادهاند نمیشنید. خود این صحنه دارای زیر متنهایی است که شخصیت ضعیف آلیس را بر ملأ میسازد. دیالوگهای او شخصیت درمانده او را به تصویر میکشد: ماموران میپرسند" احساس میکنی که اصلاح شدی؟ وآلیس جواب میدهد که " بله قربان؛ کاملاً...منظورم آینه که درسم رو یاد گرفتم..." اما همین شخصیت در محیط زندان و حداقل در پرده اول حالتی خود برنده دارد. او عامل خرید و فروش در زندان است. بیست سال هم در این زمینه تجربه دارد. به همین دلیل ادی از او یک چکش شش یا هفت اینچی تقاضا میکند. او این چکش را در قبال اخذ دستمزد تعیین شده برای ادی فراهم میکند. بروکس (پیرمرد کتابدار) نیز نمونه یک شخصیت خود برنده در محیط زندان است. اما در بیرون از زندان و در مواجهه با آزادیش به شخصیت خود بازنده تبدیل میشود. او نیز قابلیت تغییر خود به خویشتن ساز را ندارد و در نتیجه مدت کوتاهی بعد از آزادیش دست به خود کشی می زند. بروکس آنقدر از رسیدن به خود بازنده خود وحشت دارد که قبل از آزادیش قصد کشتن یکی از هم زندانیهای خود را دارد. اما ادی دوفرین در پرده دوم دست به مبارزه برای رسیدن به یک شخصیت خود برنده می زند. این مبارزه او فرجامی جز رسیدن به خود خویشتن ساز (که با فرارهوشمندانه اش اتفاق می افتد) هم برای خود و هم برای آلیس ندارد. از این منظر ادی دوفرین در پرده سوم حتی آلیس را از فرجام مرگ شبیه به فرجام بروکس نجات میدهد. و این به غنای فیلم افزوده و شخصیتها را عمیق میکند. افکتهای درام از منظر کتاب؛ سؤال اساسی این است: فیلم نامه نویس چگونه میتواند تماشاگر را در این آیین دسته جمعی و احساسات زیر بنایی بشر شریک کند؟ سوالی که ارتباط مستقیمی با تعلیق؛ غافل گیری و معما دارد. در همین کتاب؛ شهبازی به مصاحبه معروف آلفرد هیچکاک با فرانسوا تروفو اشاره دارد. از نظر هیچکاک دلهره (تعلیق) با غافل گیری تفاوت دارد. تفاوتی که بر پایه تفاوت میزان دانستنی تماشا گر است. از نظر او غافل گیری زمانی اتفاق می افتد که تماشا گر فاقد اطلاعات لازم در یک صحنه است. یا به عبارتی همانقدر تماشا گر مطلع است که شخصیت اطلاع دارد. مثلاً در میزی که دو نفر با هم صحبت میکنند بدون هیچ زمینه قبلی ناگهان انفجاری اتفاق بیافتد. اما دلهره (تعلیق) زمانی اتفاق می افتد که اطلاعات تماشاگر از شخصیتها بیشتر باشد. اگر تماشا گر در همان میز محاوره ببیند که کسی در زیر میز بمب گذاشته است؛ احساس دلهره و تشویش خواهد داشت. گرچه این تعریف به دلیل ماهیت بیرونی آن تمامی ماهیت تعلیق را پوشش نمیدهد:
معما
از نقطه نظر «رابرت مک کی» یعنی جلب توجه بیینده از طریق کنجکاوی. عموماً در معما بیینده کمتر از شخصیت میداند.
تعلیق
هنگامی است که تماشاگر اطلاعاتش بیشتر از قهرمان است. اما شاهپور شهبازی معتقد است که تعلیق متزلزل بودن یک موقعیت را نیز نشان میدهد.
غافلگیری
در غافلگیری طبیعتاً با عکس تعلیق روبرو هستیم. در خیلی از فیلمهای دلهره آور با ترکیبی از غافلگیری و تعلیق روبرو هستیم.
اما آنچه در این افکتها مهم جلوه میکند نحوه استفاده از آنهاست. استفادههایی نظیر؛ به تأخیر انداختن اطلاعات؛ ارائه اطلاعات و سر نخهای غلط به مخاطب؛ ارائه اطلاعات متضاد و ... میباشد. با این تفاسیر به فیلم رستگاری ... توجه میکنیم:
ادی دوفرین از رد یک چکش هفت اینچی تقاضا میکند. صرف نظر از اینکه این چکش با این قد و قواره کوچک چه کارکردی میتواند داشته باشد؛ اما با توجه به اندازه کوچکش یک نکته انحرافی دارد. او برای رد؛ دلیل در خواستش را "سنگ" عنوان میکند و به این وسیله ذهنیت را به سمت گمراه نمودن مخاطب میبرد و از این راه در جهت به تأخیر انداختن اطلاعات استفاده میکند. فرانک دارابونت با استفاده از این وسیله؛ تلویحاً اشاره ضمنی و هوشمندانهای هم به خود چکش دارد. گرچه این اشاره درست است اما درپرده دوم؛ و در صحنهای که به آن اشاره میشود مجدداً مخاطب را به گمراهی میکشد: ادی در دردقیقه چهل مشغول تراش نهایی یک مهره شطرنج سنگی است. در همان حین او متوجه اسمی نوشته شده در دیوار سلولش میشود. ادی با سر چکش دیوار را میخراشد. این اشاره ضمنی میتوانست کل تمهید نهفته در فیلم را افشا کند. دیواری سست در سلول ادی وجود دارد. اما این صحنه بلافاصله به صحنه بعدی که فیلم گیلدا را پخش میکند پیوند میخورد. زندانیها با دیدن گیلدا از خود بی خود میشوند. ادی از "رد" تقاضای "ریتا هیورث "را میکند. این موارد به درستی در فیلم به کار میروند اگرچه در ظاهر و در آن دقایق از فیلم به نظر بی فایده میرسند. حتی موقعی که پوستر تحویل او میشود و وقتی عکسهای دخترها را به دیوار سلول نصب میکند این مورد به مثابه یک استفادهای لذت جویانه تلقی میگردد. درمجموع فرآیند فیلم به نحوی است که مارا مواجه با معما و در نهایت با فرار ادی از زندان به غافلگیری میرساند. اطلاعات ما در این فرآیند کمتر از شخصیت اصلی میباشد. صحنه کشته شدن ناگهانی " تامی ویلیامز" توسط رییس زندان و در آن موقعیت از پیش تعیین شده؛ کسری اطلاعات ما را در مقابل رییس زندان افشا میکند. وقتی ویلیامز گلوله باران میشود بهت و حیرت ما به قدرت شخصیت منفی (رییس زندان) عمق و معنا میبخشد.
ساختار
تاکید بر ساختار و الگوهای روایتی به اندازه خود روایت حائز اهمیت است. در کتاب تئوریهای فیلم نامه .... شهبازی؛ حدود نیمی از کتاب و در هفده گام دراماتیک به این مهم پرداخته شده است. به جهت طولانی بودن مطالب و رعایت اختصار تئوری و خلاصه نه گام اول را که در پرده اول و قسمتهایی از پرده دوم است را مد نظر قرار داده و سعی میشود قسمتهای مرتبط فیلم رستگاری با این گامها تطبیق داده شود.
گام اول " زیر سازی"
در این گام ضمن معرفی زمان و مکان و لحن فیلم؛ مهمترین کار؛ تاکید بر خصلتهای شخصیت است. قهرمان داستان از کمبودی رنج میبرد:
از همان شروع فیلم؛ این ضعف در شخصیت ادی دیده میشود. او که در ماشینش نشسته خانه با حالتی کاملاً پریشان خانه را زیر نظر دارد. در آوردن تپانچه از داخل داشبورد درآن موقعیت حاکی از افشای تصمیمی خطرناکی را دارد که خود ریشه درضعف و پیش داستان دارد. نوشیدن مشروب در آن موقعیت تزلزل وی را بیشتر نشان میدهد. به خصوص آنکه این صحنه به صحنه دادگاه کات شده و مخاطب را با یک معما روبرو میسازد.
گام دوم " کاتالیزور"
در گام کاتالیزور " توازن نیروها در زندگی قهرمان به هم میخورد" (رابرت مک کی). در این بخش معما شکل گرفته و بازتاب آن در ذهن مخاطب قرار میگیرد. از نظر لیدا سیگر این واقعه میتواند قتل؛ انفجار و ... باشد:
ادی دوفرین در دادگاه اتهام قتل را نفی میکند. دادستان از او میخواهد که در مورد مشاجره وی و قتل همسرش توضیح دهد. با ورود او به زندان این گام به پایان میرسد. اما زندگی وی از ریل اصلیش خارج شده است.
گام سوم " پیشروی"
قهرمان در مقابل به هم خوردن نظم زندگیاش واکنش نشان میدهد...گرچه این واکنش با سکوتی معنا دار همراه باشد وبه تعبیر " رد" که میگوید " جیکش هم در نیامد" تداوم پیدا کند:
ادی دو فرین پس از شسته شدن و پاشیدن پودر شپش کش از جلوی سلول رد عبور کرده و به طرف سلول خود میرود." رد" او را میبیند و از قول او میشنویم که: "زندگی گذشته توی یک چشم به هم زدن می میره. هیچی برات نمی مونه جز سالها زمان برای فکر کردن. بیشتر ماهیهای تازه رسیده توی شب اول تقریباً دیوونه می شن.." دقیقاً از همینجاست که داستان مسیرش آغاز میشود. ادی آن شب دیوانه نمیشود و سکوتی معنا دار دارد. از همین جاست که اولین ماجرای فرعی فیلم اتفاق می افتد ویکی دیگر از زندانیها (کون گلابی) در سلولش به گریه می افتد و بعد توسط رییس نگهبانان (هادلی) آنقدر کتک میخورد که صبح روز بعد میمیرد.
گام چهارم " بحران"
رابرت مک کی بحران را پیش بینی آمیخته با عدم اطمینان تعریف میکند. در سطح پیرنگ بیرونی؛ سازماندهی نیروهای دشمن علیه قهرمان است. و در سطح پیرنگ درونی دشواری تصمیم و انتخاب است:
در اولین صبح حضور ادی در زندان و در صحنه رستوران دو واقعه رخ میدهد که ادی دوفرین را هر چه بیشتر دچار تضاد میکند. اولین مورد؛ ادی در ظرف غذایش کرمی میبیند. پیرمرد کتابدار (بروکس) به او میگوید: " می خوای اونو بخوری؟" این دیالوگ از نقطه نظر بحران تصمیم؛ بسیار حائز اهمیت است. بروکس کرم را به جوجه کلاغش میدهد و در ادامه میگوید:" می خوام تا وقتی بتونه پرواز کنه ازش مراقبت کنم." تعمق در این گفته از نظر مسیری که ادی در زندان در جهت مواجهه و مقابله با موانع انتخاب میکند و پروازی که در پیش رو دارد مورد توجه است. رخداد بعدی موضوع مردن اسب (کون گلابی) است. زمانیکه ادی در مورد اسم آن شخصی که به واسطه کتک خوردنش در درمانگاه میمیرد؛ مورد سرزنش قرار میگیرد: "به تو چه ربطی داره ماهی جدید"
گام پنجم " نقطه عطف اول"
قهرمان پا به عرصه جهانی ناشناخته میگذارد. فرانک دانیل معتقد است در این نقطه مثل لحظهای است که هواپیما شتاب گرفته و دیگر نمیتواند ترمز کند. در اینجا تقابل با ضد قهرمان و تقابل با خود مطرح میشود. در اینجاست که حلقه ارتباطی بین پرده اول و دوم شکل میگیرد:
رییس زندان از زندانیها برای قیرپاشی سقف کارخونه داوطلب میخواهد. گروه رد و ادی وارد این کار میشوند. در صحنه ایکه آنها در پشت بام مشغول کار هستند اتفاقی می افتد که در سطح پیرنگ بیرونی مسیر داستان را وارد جریان جدیدی میکند. هادلی رییس نگهبانان به یکی از نگهبانها از فوت برادرش و از میزان ارثی که به او رسیده صحبت میکند. هادلی از ثروت یک میلیون دلاری برادرش و از سی و پنج هزار دلار که به او ارث رسیده و مخارجی مثل مالیات که برای گرفتن ارث باید بپردازد خبر میدهد. هادلی از این وضعیت راضی نیست. ادی دو فرین متوجه دیالوگهای او میشود و راهکاری را به هادلی پیشنهاد میکند. هادلی از اینکه یک زندانی به خود جرات داده و ترک کار کرده و با او صحبت میکند او را به سمت پرتگاه پشت بام میبرد. اما ادی که سابقه بانک داری دارد به او راهکارهای مالی را برای بدست آوردن سی پنج هزار دلار به او پیشنهاد میکند. ظاهراً راهکارهای او ابتدا با تردید و سپس از طرف هادلی مورد قبول قرار میگیرد. تا اینجا ادی توانسته است امتیازات ویژهای را برای گروه خود مثل خوردن آبجو فراهم کند. اما در پیرنگ درونی ارتباط ادی با هادلی هنوز بر پایه تقابل است.
گام ششم" زخم موقعیت"
تقریباً در آغاز پرده دوم؛ تضادها و موانع شدت بیشتری میگیرند. در این گام آسیب پذیری شخصیت احساس میشود. شهبازی در این گام اشاره به سه نوع زخم دارد: -زخم جسمانی- جراحت پیش داستان-تجربه تحقیر و توهین. حال در این بخش سوالی مطرح میشود: تکلیف زندگی قهرمان چی میشود؟ چه اقدامی میکند؟
ادی و رد مشغول بازی با مهره هستند. ادی میگوید: میتونستیم با هم یه صفحه شطرنج درست کنیم. ادی ادامه میدهد: تو تخته شطرنج را بیار من خودم مهرهها را میتراشم. سپس رد از او میپرسد: چرا اون کارو کردی؟ ادی جواب میدهد: من بی گناهم.. در همین جا زخم موقعیت به جراحت پیش داستان وی اشاره میشود. این صحنه به صحنه سلول ادی که او را در حال تراشیدن مهره شطرنج نشان میدهد پیوند میخورد. او نگاهی به دیوار سلول انداخته و به انجام کاری که در ذهنش دارد فکر میکند.
گام هفتم" تمرکز بر رابطه"
تمرکز اصلی در پیرنگ درونی قرار گرفته و دارای سه سطح است: - موقتاً ماجراهای پیرنگ اصلی از اهمیت می افتد.-قهرمان با دریچه جدیدی دنیا را نگاه می کند-آیا قهرمان میتواند به هر کی اعتماد کند؟
به گفته " رد" گشتن سلول فقط یه بهانه بود. حقیقت آینه که نورتون میخواست اندی رو ارزیابی کنه...در صحنه ایکه نورتون به قصد ارزیابی ادی به سلولش میآید کتاب مقدس را در دست ادی میبیند. نورتون میگوید"خوشحالم میبینم که اینو می خونی. مطلب مورد علاقهای داری؟ ادی میگوید" مراقب باشید چون نمیدانید...که پادشاه خانه چه وقت میآید" ... این دیالوگ به خوبی نیت درونی ادی را صحه گذاری میکند. در این صحنه ادی و رییس زندان هر دو به نحوه ارتباط با همدیگر فکر میکنند. آنها همدیگر را محک میزنند. رییس در جستجوی کسی است که فسادهای مالیاش را رفع و رجوع کند. ادی هم به این ارتباط فکر میکند...این سوالی است که در سطح پیرنگ درونی برایش مطرح میشود: آیا میتواند به نورتون اعتماد کند؟...
گام هشتم" هشدار"
در این گام ماجرا به قهرمان اصلی و تماشاگر هشدار داده میشود که داستان را فراموش نکند. فیلم با یک دیالوگ و یا ماجرا موضوع اصلی فیلم را به مخاطب یاد آوری میکند. در دقیقه پنجاه فیلم بروکس؛ یکی از زندانیها را با چاقو به گروگان گرفته است. بروکس قصد جر دادن گلوی زندانی (هی وود) را دارد. ادی و سایر زندانیها سر میرسند. ادی میگوید" بروکس به گردنش نگاه کن؛ داره خون میاد" این دیالوگ ادی در نهایت باعث میشود که بروکس از کشتن " هی وود" خوداری نماید. اما ماهیت آن به این دلیل است که بروکس در حال آزادیست و او از این رهایی وحشت دارد. تمامی کارکرد این صحنه به داستان اصلی آن یعنی رهایی میپردازد. گرچه این رهایی حاصلش برای بروکس آزادی نباشد. اما دربند بودن و رهایی تم اصلی داستان است که در اینجا مورد توجه تماشاگر قرار میگیرد.
گام نهم"تکامل و رشد رابطه قهرمان اصلی"
در این مرحله کمکم مخاطب به دنیای درونی شخصیت نزدیک میشود. به عبارتی کسب تجربه قهرمان برای مواجهه در نقطه اوج. زمانیکه در یک پیرنگ فرعی بروکس پس از آزادی و در بالای کتیبه اتاق مینویسد" بروکس اینجا بود". خودکشی او آغازی است بر تداوم رابطه با ادی. این صحنه وقتی به تقابل میرسد که پیرنگ فرعی دیگری اتفاق می افتد: کتابهای زیادی برای ادی به آدرس زندان ارسال شده است. این همه نتیجه شش سال مکاتبه ادی و درخواستهای مکرر وی از ایالت بوده است. او حتی توانسته است دویست دلار به عنوان بودجه از ایالت پول دریافت کند. تا اینجا مخاطب به ابعاد تازهای از زندگی ادی دست پیدا میکند. در این مرحله است که ادی با پخش صدای موسیقی در کل محوطه زندان از طریق بلند گو خود را برای چالشهای بعدیاش آماده میکند. با پخش صدای موسیقی گویی همه زندانیها خود را برای همراهی و پیوستن به چالش ادی اعلام آمادگی میکنند. کارکرد این صحنهها به گونهای است که ادی را آماده تغییر نهایی میکند. ■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک