مقدمه
کلیله و دمنه و مثنوی مولوی هر دو از کتب تعلیمی هستند. کلیله و دمنه که اصل آن از هند است اولین بار توسط برزویه طبیب به فارسی ترجمه شد و حکایاتی بر آن افزوده گشت که آنها هم از مآخذ دیگر هندی بود. بار دیگر ابن مقفع آنرا از فارسی به عربی برگرداند و نامش را کلیله و دمنه گذاشت. از این دو ترجمه اخیر ترجمههای زیادی شد حتی رودکی آنرا به نظم نیز در آورد که از آن چیزی باقی نمانده است. ترجمه فعلی کلیله و دمنه که اکنون نزد ماست در دوره سلجوقیان توسط نصر الله منشی انجام گرفته است.
مثنوی معنوی نیز کتابی است سراسر منظوم که ضمن نقل حکایات مختلف، به نشر عقاید مذهبی و کلامی و فلسفی شاعر پرداخته است. مولوی در مثنوی غالباً از حکایاتی که در کتب دیگر موجود است استفاده کرده و آنها را برای اغراض خود دچار تغییراتی نموده است. یکی از داستانهای که مولوی از کلیله دمنه برداشته، داستان شیر و نخجیران است که در کلیله و دمنه حدود دو صفحه است اما در مثنوی به بیست و پنج صفحه رسیده است. در این نوشتار به بررسی این دو داستان در دو کتاب میپردازیم و وجوه شباهت و تفاوت آنها را بازگو میکنیم.
شباهتها
شخصیتهای داستان
این داستان دو شخصیت اصلی دارد که شیر و خرگوش هستند و عدهای شخصیت فرعی که حیوانات هستند. درباره شخصیتها هیچ توضیحی داده نمیشود و تنها نام آنها و اعمالشان را میبینیم. تنها می دانیم عدهای حیوانات در مرغزار یا وادی زندگی میکنند و به خاطر وجود شیری درنده، احساس نا امنی دارند و خرگوشی آنها آر از شر او نجات میدهد. در هیچکدام از داستانها چیز بیشتری راجع به این شخصیتها نمیبینیم حتی در مثنوی که گفت و گوی حیوانات را با شیر یا خرگوش میخوانیم، گفت و گو کلی است و عقاید کلی آنها را بیان میکند و در واقع آن هم عقایدی است که شاعر به زبانشان گذاشته است که ارتباطی با کنشهای داستان و شخصیت آنها ندارد.
کنش اصلی
کنشهای این داستان زیاد نیست. قصهای کوتاه است که مطابق قصههای قدیمی، دارای قهرمان و ضد قهرمان است. قهرمان باید پیروز شود بنابراین کنشها به سمت پیروزی او پیش میرود. کنشهای این داستان را میشود به این شکل طبقه بندی کرد.
الف- رفتن حیوانات به نزد شیر و پیشنهاد دادن
ب- رفتن خرگوش به نزد شیر و گول زدن او
ج- بردن شیر به سوی چاه
د- انداختن شیر خود را در چاه
ه- شادی کردن حیوانات از هلاکت شیر
3-1-3. گفت و گوی اصلی
گفت و گوی مهم شخصیتها سه بار اتفاق می افتد:
الف- صحبت نخجیران با شیر
ب- صحبت خرگوش با نخجیران
ج- صحبت خرگوش با شیر
مضمون اصلی داستان
مضمون داستان که هلاک کردن دشمن قویتر از خود به وسیله حیله است در هر دو داستان یکسان است.
نتیجه داستان
کشته شدن شیر و آسایش حیوانات نتیجهای است که در هر دو داستان اتفاق می افتد.
تفاوتهای دو داستان
این دو داستان در اصل تفاوتی ندارند اما در حواشی تفاوتهای بسیاری در آنها موجود است. در واقع مولوی ضمن پایبندی به اصل داستان، چیزهایی هم بر آن افزوده که در واقع هدف او از نقل این داستان همین است. تفاوتهای این دو داستان را به این شکل میتوان طبقه بندی کرد:
هدف
هدف در کلیله و دمنه
در کلیله و دمنه این داستان در ضمن داستان شیر و گاو نقل میشود. کلیله و دمنه دارای سبک داستان در داستان است و گوینده مرتب از این حکایت به ان حکایت میخزد و حکایاتی لایهای ایجاد میکند. در این جا هم قصد دو شغال این است که گاو را هلاک کنند بدون این که خود دچار مشکلی شوند یکی از انها میترسد و در انکار است و آن یکی با تقل حکایاتی میخواهد او را مجاب کند که این کار با به کار بردن حیله امکان پذیر است. پس هدف اصلی این داستان این است که گوینده میخواهد نشان دهد که دشمنی قوی را میتوان به وسلیه حیله از سر راه برداشت و هلاک کرد.
هدف در مثنوی
داستانی که در مثنوی نقل میشود گر چه در اصل همان قصه است اما با هدفی دیگر آغاز میشود.
هدف مولوی در این داستان شامل چند مورد است او ابتدا با این بیت:
تا زر اندودیت از ره نفکند تا خیال کژ تو را چه نفکند
یاد شیری که به خاطر دیدن عکس خود در آب دچار خیال باطل شد و خود را در چاه انداخت می افتد و میگوید:
از کلیله باز جو این قصه را
واندر آن قصه طلب کن حصه را
در میانه داستان نیز باز از این هدف یاد میکند و قصه مگسی را میگوید که روی کاهی که بر بول خر روان شده نشسته و خود را در کشتی و روی دریا میبیند و میگوید:
اینک این دریا و این کشتی و من
مرد کشتیبان و اهل رأی و فن
سپس مولوی این را خیال باطل میداند و میگوید:
صاحب تأویل باطل چون مگس
وهم او بول خر و تصویر خس
در اثنای قصه موضوع را به توکل و جهد و برتری این دو بر یکدیگر میکشاند و گفت و گوی شیر با نخجیران را دستمایهای میکند برای بیان این موضوع و سرانجام حرف شیر را به کرسی می نشاند و جهد را بر توکل ترجیح میدهد.
شیر به قول پیغمبر که فرموده «با توکل زانوی اشتر ببند» و «الکاسب حبیب الله» استناد میکند ولی نخجیران میگویند هیچ کسبی از توکل بهتر نیست و کسب از روی ضعف خلق است و مثال فرعون را میآورند که همه پسرها را کشت ولی موسی در خانه خودش بزرگ شد. شیر جبری بودن را قبول ندارد و میگوید کار و توکل باید با هم باشد. نخجیران باز حکایت سلیمان و مردی که از عزرائیل گریخت را میآورند و می گویند جهد فایدهای ندارد و توکل مهمتر است ولی در آخر شیر مثالها از جهد انبیا میآورد و دیگر نخجیران ساکت میوشند. باز هنگامی که خرگوش به نخجیران میگوید قصد هلاک شیر را دارد آنها او را ضعیف میدانند و می گویند این کار تو نیست مولوی از زبان خرگوش به بیان توانایی زنبور عسل، کرم ابریشم حرف میزند و میگوید همچنانکه اینان به الهام خدا کاری بزرگ میکنند به من هم از خدا الهام شده است که این کار را انجام دهم. سپس از دانش خود حرف می زند و از قدرت دانش میگوید.
در ادامه به خاطر این که آنها از خرگوش میخواهند راز خود را بگوید و او قبول نمیکند مطالبی نیز راجع به رازداری و فواید آن بیان میکند.
گفت هر رازی نشاید باز گفت
جفت طاق آید گهی گه طاق جفت
از صفا گر دم زنی با آینه
تیره گردد زود با ما آینه
زمانی که خرگوش شیر را میفریبد و با خود سر چاه میبرد مولوی از قضا حرف میزند و حکایت هدهد و سلیمان را نقل میکند که آب را زیر زمین میبیند اما دام را نمیبیند و همچنین قضیه آدم را که قضای الهی موجب شد چشمش بسته شود و گول ابلیس را بخورد.
با این وصف اهداف اصلی و فرعی این داستان را از نظر مولوی میتوان به این شکل نوشت:
1- خیال باطل موجب هلاک انسان است
2- دشمن قوی را میتوان به خواست خدا از بین برد
3- مجاهده و تلاش بر توکل ترجیح دارد
4- رازها را نباید بیان کرد
5- اگر خدا چیزی را مقدر کرده باشد دانش انسان فایدهای برای دفع آن ندارد.
گفت و گو
کلیله و دمنه
این داستان در کلیله و دمنه بسیار کوتاه است و گفت و گو نیز طولانی نیست. در سه قسمت بین شخصیتها گفت و گو وجود دارد.
1- پیشنهاد حیوان به شیر
2- درخواست خرگوش از حیوانات
3- گفت و گوی متقابل خرگوش و شیر
در مورد اول گفت و گو یکطرفه است و جواب ندارد پاسخ آنرا راوی نقل میکند و به جای آوردن پاسخ شیر یا خرگوش میگوید: «شیر بدان رضا داد.»
پاسخ حیوانات به خرگوش هم کوتاه است و در دو کلمه خلاصه میشود: «مضایقتی نیست»
گفت و گوی سوم کمی طولانیتر است.
مثنوی
مولوی در بازآفرینی این داستان بیش از هر چیز گفت و گوها را کش داده است. در آن داستان نیز درست همین سه موضع گفت و گو وجود دارد اما بسیار طولانی و همراه با شرح حکایات و احادیث و نظریات کلامی. به اضافه گفت و گوی شیر با خودش.
1- شیر در پاسخ پیشنهاد نخجیران برای شکار نکردن بحث مکر را پیش میکشد و میگوید که فریب آنها را نمیخورد. حیوانات به او می گویند بهتر است از فریب حرف نزند و توکل کند و همین حرف بابی میشود برای گفت و گو میان توکل و جهد. این گفت و گو حدود نود بیت میشود..
2- گفت و گوی خرگوش با حیوانات حدود پنجاه بیت پیرامون ضعیفی خرگوش و اهمیت الهام و دانش و رازداری طول میکشد.
3- شیر در موقعی که خرگوش دیر میکند عصبانی میشود و با خود حرف می زند و خود را سرزنش میکند که فریب آنها را خورده است.
4- شیر با خرگوش عتاب میکند و سپس همراه او میرود.
5- پس از کشته شدن شیر، نخجیران با خرگوش در مورد چگونگی انجام کار صحبت میکنند و مولوی در این زمان یکی از نتایج داستان را که فضل خدا بر بندگان است از زبان او بیان میکند.
گفت و گوهای شخصیتها در مثنوی همراه با اعتقادات مولوی و پندهایی است که میخواهد به مریدان بدهد. بنابراین میتوان گفت گفت و گو میدان وسیعی است برای بیان اعتقادات مولوی و چندان اراتباطی به پیشبرد داستان ندارد. گو این که حیوانات در مجادله با شیر در میمانند و شیر در مباحثه پیروز میشود اما در نتیجه شیر پیشنهاد آنها را میپذیرد و تغییری در اصل ماجرا ندارد.
کشمکش
کلیله و دمنه
کشمکش میان شخصیتها در کلیله و دمنه فقط در قسمت آخر است که شیر به فریب خرگوش در چاه می افتد. اما این کشمکش هم چندان محسوس نیست. تنها خرگوش از کشمکشی خیالی با شیری دیگر صحبت میکند و کشمکش مهمتر در مقابله شیر با عکس خود در چاه روی میدهد که منجر به حادثه اصلی میشود.
مثنوی
برخلاف داستان اول، مولوی با ایجاد تضاد عقیده میان شخصیتها کشمکشهای لفظی زیادی ایجاد کرده است که در بخش گفت و گو توضیح داده شد. ابتدا تضاد عقیده نخچیران با شیر پیش میآید که موجب گفت و گویی طولانی و نقض عقیده یکدیگر است. سپس تضاد عقیده میان خرگوش و نخجیران پیش میآید که باز گفت و گویی در نقض یکدیگر دارند. سر انجام نیز کشمکش لفظی خرگوش با شیر و کشمکش شیر با خیال خود که میپندارد شیر دیگری است روی میدهد و منجر به حادثه اصلی میشود.
جمع بندی و نتیجه گیری
در بررسی این دو داستان نشان دادیم که اصل داستان در هر دو کتاب یکی است و عناصر به کار رفته در داستانها با هم مشابهند اما مولوی به حکم این که اهدافی گستردهتر داشته با اضافه کردن گفت و گوهای تعلیمی در اثناء داستان، به شرح عقاید خود در باب موضوعات مورد نظرش پرداخته است. در واقع هیچکدام از این دو داستان را نمیتوان داستانی به تمام معنا نامید به علت این که اولی حکایتی گزارشگونه است و به خاطر ایجازهای آن، دارای تعلیق و کشش نیست. دومی هم به خاطر اطنابی که در داستان ایجاد کرده جنبههای تعلیمی آنرا گسترش داده و از جنبه داستانی کاسته است به طوری که داستانی که در اصل سی بیت میشود، حدود پانصد بیت به درازا کشیده و در واقع قالب قصه ابزاری است که صرفاً برای تعلیم انتخاب شده است.■
منابع:
مولوی، جلال الدین (1369) مثنوی، تهران نشر طلوع، صص 46-71
نصر الله منشی (1370) ترجمه کلیله و دمنه، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک