خلاصهٔ نمایشنامه: برانژه و ژان دو دوست قدیمی هستند که در روز تعطیل، در کافهای نشستهاند و با هم گپ میزنند. ژان به سبب ظاهر نامرتب، برانژه را مورد انتقاد قرار میدهد و از او میخواهد با کنارگذاشتن مشروب، به شبنشینیهایش پایان دهد و زندگیاش را سر و سامان بدهد. در این هنگام، گردوخاک زیادی راه میافتد. کرگدن بزرگی از مراتع نزدیک شهر، میگذرد. وجود کرگدن، چنان برای اهالی شهر عجیب است که تمامی توجهات را به خود مشغول میکند. در بین این بحثها، دوباره گرد و خاک راه میافتد. این با زنخانهدار میآید و میگوید کرگدن، گربهاش را کشتهاست. بقال و زنش، منطقدان و آقای پیر با او همدردی میکنند. ژان و برانژه بر سر شکل و نژاد کرگدن به بحث میپردازند.
این موضوع سبب میشود که با هم اختلاف پیدا کنند. روز بعد در محل کار برانژه، همه راجع به کرگدن صحبت میکنند. برانژه، دیزی و دودار با دیگر همکارشان بوتار، اختلافنظر دارند. یکی از کارمندان به نام بف بر سر کار نیامده است. همسر او به اداره میآید و میگوید که کرگدنی او را تعقیب کردهاست. همه به کمکش میآیند. خانم بف میفهمد که این کرگدن، همسرش است. این سبب میشود که همه بفهمند این یک بیماری جدید است. اداره تعطیل میشود. برانژه برای دلجویی پیش ژان میرود. ژان به شدت بیمار است. آنها با هم صحبت میکنند، در خلال صحبتها ژان هم تبدیل به کرگدن میشود. حال همهٔ شهر تبدیل به کرگدن شدهاند. برانژه در خانه تنها نشسته است. همکار ادارهاش، دودار پیش او میآید و با هم به بحث مینشینند. دیزی هم میآید. برانژه و دودار، هر دو عاشق دیزی هستند. دودار احساس میکند دیزی به برانژه علاقه دارد از طرفی دیگر احساس میکند همکارانش را در جمع کرگدنها تنها گذاشته است. او هم به خیل کرگدنها میپیوندد. برانژه و دیزی میمانند. برانژه به دیزی ابراز عشق میکند اما دیزی از تنهایی میترسد و او هم به جمع کرگدنها میپیوندد. برانژه تنها میماند...
کرگدن طنزی تلخ است، تلخیای که طعم آن تا مدتها در دهان انسان باقی میماند؛ تلخی اینکه هر روز و هر شب شاهد تبدیل شدن یک انسان به کرگدن هستیم و ممکن است یک روز که چشم باز میکنی ببینی دوستی یا کسی که اتفاقاً خودش هم اصول بسیاری از انسانیت را به تو یاد داده، برای هر امر غیر انسانی کرگدن شده است. کرگدن شدن نمادی است پیرو تمایلات غریزی، خشونت، حرص و آز. در طول این نمایشنامه بارها به این نکته اشاره میشود که «آدمیزاد بودن برتر از کرگدن بودنه، ولی ما نمیتونیم اونها رو مجبور کنیم. اونها خودشون باید بخوان که کرگدن نشن». یونسکو با آنکه قائل به حفظ ارزشهای انسانی بوده اما بر این نکته تاکید داشته که هیچ امری از راه دیکتاتوری و زورگویی میسر نیست. تنها نکتهٔ روشن اثر این است که برانژه میگوید: «آگه هر کدوم از اون کرگدنها بخوان، دوباره میتونن انسان بشن».
این نمایشنامه مشهورترین و مهمترین اثر یونسکواست که یکی از آثار شاخص تئاتر ابزوردشناخته میشود. کرگدن داستان زندگی مردمانی است که اصالتشان در زندگی روزمره در حال رنگ باختن است. این مردمان غرق در صنعت، فلسفه بافی، رفاه و لذات انسانی هستند در حالی که هویت خود را از پس تظاهر به آنچه نیستند گم کردهاند و میکوشند برای خود اصالتی نو بسازند. این داستان، بیانگر حال مردمان عصری است که اراده، نظم و قدرت، سه مشخصه دوران صنعتی شدن جوامع، جای عشق، احساسات و اصالت را گرفته است. آنان مردمانی هستند که احساسات را نقطه ضعف میدانند و تحت سلطه نظم و اکثریت قرار گرفتن را اقتدار میدانند. آنها میکوشند تبدیل شوند: (با خواندن کتاب به یک روشنفکر با رفتن به موزه به یک فرهیخته ـ با نظم و آراستگی در پوشش به شخصیتی قابل احترام و ...). آنچه در نمایشنامه کرگدن پشتِ بازی و گفتههای طنزآمیز «منطقدان» مخفی شده، بازیِ تلخ کلماتی است که در عصر ما میان روشنفکران، فیلسوفان و سیاستمداران تبدیل به ابزاری برای تاثیرگذاری بر جامعه عامی شده است. کرگدن به روشنفکرانی اشاره میکند که با تظاهر به روشنفکری، در پی کسب قدرت هستند. این ماجرا نه تنها روشنفکران که قشرهای مختلف با منشهای مختلف را به نمایش میگذارد که برای کسب قدرت یا از ترس تنها ماندن، حتی از عشق و اصالت وجودی خود هم میگذرند و به اکثریت میپیوندند و تغییر میکنند. کرگدن داستان بیهویتی انسانها است؛ مسالهای که در قرن بیست و یکم گریبانگیر بسیاری از جوامع شده است.
در پردهٔ اول این نمایش زندگی آرام، منظم و تکراری مردم به نمایش گذاشته میشود که در پایان پرده در آستانهٔ تحول قرار میگیرد. در پرده دوم تغییر و دگرگونی از آسیب پذیرترین شخصیت یعنی کارمندی ضعیف، تابع و ترسو شروع میشود. شغلی که سمبل سیر تکراری و منظمی در زندگی است (تکرار یک روند منظم همیشگی). آنچه بیش از همه نظر بیننده را به خود جلب میکند، جامعهای است که یا در تکرارهای روزمره خود غرق شده و اعتمادی به تغییر و دگرگونی ندارد و آن را توهم میپندارد، یا در چارچوب بسته تفکرات سیاسی خود راکد مانده و هر چه از خود نیست را توطئه میپندارد. در میان متوهمان و سیاستمدارانی که همیشه به دنبال توطئه هستند، منطقگرایی تحصیلکردهها در اقلیتی قرار گرفته که در نهایت قادر به مقاومت در برابر تغییر و تحولات نیست و به ناچار به اکثریت میپیوندند تا شاید با در کنار قرار گرفتن به جای رو در رو ماندن بتوانند گامی بردارند. در میان سیاستمداران، روشنفکران، بازرگانان، فیلسوفان، کاسبان، کارمندان و... تنها کسی که تبدیل نشد و اصالت وجودیاش را حفظ کرد، برانژه بود. او تنها کسی بود که منتقد خودش بود و در پی اصلاح شدن بود، کسی که میل به مطلوب شدن داشت بیآنکه دنبال قدرت باشد. تنها محرکش عشق بود اما در نهایت این اصالت وجودیاش بود که بر عشق او پیروز شد. دیدیم که وقتی دیزی ـ عشق برانژه ـ از ترس انزوا و تنهایی به کرگدنها پیوست، برانژه باقی ماند تا اصالت خود را حفظ کند. آنچه در تغییر و دگرگونی درون انسانها در نمایش کرگدن غمانگیز است، بازگشت ناپذیر بودن اصالتی است که دگرگون میشود. به این ترتیب یونسکو با تلخی غم انگیزی این نکته را یاد آوری میکند که انسانها با به دست آوردن قدرت، با تغییر، دگرگونی و پیشرفت، گوشهای از هویت اولیه خود را از دست میدهند که قابل بازگشت نخواهد بود.
در کرگدن شخصیتهایی که در یک جامعهٔ بزرگ وجود دارد گنجانده شده؛ شخصیتهایی با صفاتی مثل خودخواهی، خودنمایی، دورویی، جاهطلبی، خشونت، سلطه طلبی، بیمنطقی، انحرافات اخلاقی، تظاهر، لذت جویی، تنبلی، بینظمی و... انسانهایی با این صفات به کرگدن تبدیل میشوند؛ حیوانی سر به راه که خود را با هر شرایطی تطبیق میدهد، قدرتمند و در عین حال نسبت به آسیبهایی که به اطراف خود وارد میکند بیتوجه. کرگدن، تلخی تنها ماندن انسان است در عصری که ارزشهای اخلاقی تبدیل به کلماتی برای خودنمایی شدهاند. همه کرگدن شدهاند و اگر برانژه از بین برود نسل انسان منقرض میشودو کرگدنها به خوبی و خوشی به زندگی خود ادامه میدهند. این خود بیانگر تصویری خوفناک است و انقراض نسل بشر را آشکار بیان میکند. این پوچی و عدم امید به آینده، شاخص بارز آثار این سبک است.نکتهٔ جالب این نمایشنامه انتخاب کرگدن از میان حیوانات مختلف است. کرگدن حیوانی است که پوستش خاکستری رنگ و پر از برآمدگی است. بر روی بدنش چینهایی دیده میشود. این چینها به شکلی هستند که انگار این جانوران زره به تن دارند. در این نمایشنامه کرگدن در دومین حضورخود گربهای را میکشد و قدرت خود را به نمایش میگذارد. با این تفاسیر میتوان فهمید که کرگدن نماد قدرت است. قدرتی که در ذات خود ویرانگر است و هیچ مهاری را برنمیتابد.
ژان در گفتگو با برانژه میگوید: «راستش من از مردم نفرت ندارم. نسبت بهشون بیاعتنا هستم. بهتره بگم ازشون اقم میگیره. باید مواظب باشم که سر راهم قرار نگیرن که خردشون میکنم.» تمام تلاش یونسکو از تصویر قدرت، خود قدرت نیست. در اینجا کرگدنها مهم نیستند، بلکه کرگدنیسم مورد بررسی قرار میگیرد. کرگدنیسم به صورت بالقوه در افراد وجود دارد. در پردهٔ اول، ژان که از دیدن کرگدن متعجب شده است خطاب به برانژه میگوید: «کرگدن! نمیتونم قبول کنم! تا به حال شنیده شده که یک کرگدن به آزادی وسط شهر بگرده. این باعث تعجب نمیشه؟ نباید بهش اجازه میدادن!»و وقتی در پردهٔ دوم، خودش در حال کرگدن شدن است، میگوید: «من بهت میگم اونقدرها هم بد نیست! تازه کرگدنها هم مخلوقاتی هستند عین ما». تمام مردم شهر همین وضعیت را دارند. همهٔ آنها وقتی برای اولین بار کرگدن را میبینند فریاد میزنند: «وای کرگدن!»اما در انتهای نمایش، همه کرگدن میشوند. از افراد عادی تا روشنفکر از بقال تا منطقدان. این همهگیری و تعمیمیافتگی، به بالقوه بودن میل به قدرت در آدمها اشاره دارد.
نکته ی برجسته دیگر در تئاتر پوچی عدم وجود قهرماناست. برانژه تنها انسان بازمانده در کرگدن آدمی لاابالی، بینظم، دائمالخمر، ضعیفالنفس و بیاراده است. مخاطب هرگز تصور نمیکند در پایان نمایش تنها بازماندهٔ نسل انسان، برانژه باشد. برانژه در طول نمایش مرتب به زیر تیغ نقد میرود و المانهای شخصیتیاش مورد سؤال قرار میگیرد. او از اینسوالها نمیگریزد بلکه در پی پاسخ به آنهاشخصیت فروخوردهاش آرام آرام دگرگون میشود و اصالت خود را باز میجوید. در کرگدن تحول به صورت تغییر شخصیت نیست بلکه بهصورت بازیابی شخصیت است. برانژه در آغاز پرده اول میگوید: «من برای این زندگی ساخته نشدم.» این نمایشنامه تنهایی برانژه را ترسیم میکند و تنها آرزویبرانژه، رسیدن به دیزی است. اتفاقات سبب میشود که دیزی و برانژه به تنها انسانهای باقیمانده بدل شوند اما دیزی از جنس برانژه نیست. او از تنهایی، هراس دارد. حتی عشق هم نجاتش نمیدهد و برانژه را ترک میکند تا به خیل کرگدنها بپیوندد. برانژه تمام سعیاش را میکند تا دیزی را نگه دارد اما موفق نمیشود. برانژه آنجا به حقیقت وجودیش پیمیبرد و میگوید: «اصالت من، تنهایی من است». اینکه مبنای تحول تغییر نیست، سبب شده است که این فرایند به آهستگی در خلال روند داستان صورت بگیرد و برای مخاطب با اینکه انتظار ندارد باورپذیر شود. برانژه تنهاییاش را دوباره کشف کرد و فهمید باید با آن روزگارش را سپری کند.
یکی از ویژگیهای تئاتر ابزورد، پرداختن به مسئلهٔ تنهایی انسان معاصر است. شخصیتهای این گونه از نمایشها هر چه تلاش میکنند باز در تنهایی خود غوطه میخورند. نکته شاخص این جریان عدم ارتباط بازیگران بر روی صحنه است. هر شخصیتی حرف خودش را میزند بدون آنکه به حرف شخص دیگر گوش کند و یک ارتباط زبانی ناموفق را تصویر میکند. این ازهمگسیختگی زبان، یک فضای ذهنی مشوش در ذهن مخاطب تداعی میکند و مخاطب هم از درک دیالوگها و صحنهها عاجز میشود.
نمایشنامه کرگدن سعی دارد از زبان طنز برای مضحکه موقعیتها، بهره جوید. طنز این نمایش، موقعیتهای هراسآمیز را به مضحکه تبدیل میکند و سعی میکند نوعی انفعال در مخاطب ایجاد کند. یونسکو با هوشیاری تمام، با پرهیز از هرگونه مشخصه زمانی و مکانی، به آن کلیتی ویژه میبخشد که اضمحلال انسانیت و پستشدن انسانها را در ساختارهای جوامع امروزی نشان میدهد و با ناامیدی سرانجام برانژهها را محکوم شدن به حبس در حصارهای تنهایی خویش میداند.■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک