ادبیات جهان و به ویژه ادبیات غرب تقریباً" درنیمهٔ دوم قرن بیستم و بخصوص در دهههای 70 و 80 میلادی به سمتی گرایش و بینش پیدا کرد که میتوان این سمت و سیاق را " پسامدرن " نامید. پسامدرن در مقابل مدرن و مدرن در مقابل سنت قد علم کرد و این سیر و روند در جهان در زوایایی طبیعی به نظر میآید و البته د رجهاتی هم، بر اساس تغییر و تحولاتی بودکه در چرخش هستی، خود آگاه و ناخود آگاه به وقوع پیوست که عواملی چون حوادث و رویدادهای طبیعی، سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فلسفی در جهان خود مسببی در جهت این تغییرات بود.
و منبعد برای اولین بار ظاهراً" مفهوم پست مدرن را فدریکو دی اونیس نویسندهٔ اسپانیایی در کتاب گزیده شعر خود بکار برد و بعد ازآن در بطن دنیای پسامدرن نویسندگانی چون: ژاک دریدا در حوزهٔ زبان شناسی و ... و افرادی چون ولادیمیر ناباکوف، ویلیام باروز، جان بارت، دونالد بارتلومی، ای. آل. دکتروف، توماس پینچن ودون دِلیلو و ... تولد یافتند و تئوریهایی را برای جامعه تجویز نمودند که درون مایهٔ این تئوریها برگرفته از شک اندیشی، وانمودگرایی، انکارحقیقت و واقعیت و تنهایی انسان و جدا افتادگی او ازجامعه و فردگرایی است.
البته به موازات و مساوات همین نویسندگان، دیگر نویسندگانی هم در آمریکای لاتین و مرکزی، آفریقا و آسیا بودند که دقیقاً" مقابل این نویسندگان به شمار میرفتند و اغلب درصدد برآمدند تا که به باز آفرینی فرهنگ و باورداشت های جامعه و البته نژاد و قومیت و مذهب و فلسفهٔ اخلاق و تئوریهای رئالیسمی بپردازند که اهدافی این گونه، بیشتر به نیروی بالقوه و بالفعل توأم با مسالمت و همزیستی وخِرد جمعی بود که میتوان به گابریل گارسیا مارکز، بارگاس یوسا، میخل آستورباس، وبن اوکری و از افرادی نام برد که گرایش و روش آنها با مکتب رئالیسم و شاخکهای آن کلافی عمیق و عجین خورده بود و یا ازافرادی نام برد که تشبث آنها به مکتب رئالیسم و شاخکهای آن بیشتر از دیگر مکاتب بود و به تعبیری میتوان گفت علاقه و علقهٔ بیشتری را به این مکتب از خود به نمایش میگذاشتند. با این تعابیر، آنچه متبادر به ذهن میرسد این که اسطوره و اسطوره پروری در دنیای سنت و مدرن بیشتر از دنیای پست مدرن مدنظر بود. بهگونهای که پیشینهٔ تاریخی و فرهنگی اقوام خود آینهای است در مقابل ما. با این فرآیند
میتوان چنین پنداشت که نوعی رابطهٔ دیالکتیکی عینی و ذهنی در بازنمایی جهان وجود داشت که اساس این روابط را احساسات نوستالژیکی و متدهایی آرکائیک توأم با عواطف و هیجانات و باورداشت های عامیانه و حقایق طبیعی تشکیل میدادند. بنابراین چون در آن ازمنههای تاریخ دالها و مدلولها مشخص و تعیین شده بودند و اضلاع برتر در حوزههای هنری و ادبی و ... به عنوان نوعی پارادایم به اثبات رسیده بودند لذا حضور و شهود اسطورهها به عنوان ژانری ارزشمند در جامعه تزریق و تفهیم میشد.
ولی مهمترین عناصری که دنیای دیروز را با اسطورهزایی مواجه ساخت، حرکتی بنام " همگرایی" بود. این هم گرایی که از جانب مردم شکل میگرفت با اقتباس از همان گروههای مرجع که اسطورهها بودند و از خود ویژگیهای ممتازی را به نمایش گذاشتند، به وقوع میپیوست. در زمان سنت و مدرن اسطوره در دو شکل عینی و ذهنی به جامعه منتقل میشد. به طوری که نویسندگان سعی بر آن داشتند تا که با بهره گیری از بسترهای واقعی و غیر واقعی برای جامعه خود اسطوره سازی کنند. این اسطوره سازی ها دارای دو شمایل بودند. نخست اسطورههایی که در تاریخ ملل و اقوام وجود داشتند و مورخین و محققین دقیقاً" به واقعیّات آنها در تاریخ میپرداختند، در ثانی اسطورههایی که عینیت نداشتند و تنها ساختهٔ ذهن مردم و نویسندگان و مورخین بودند که این نوع اسطورهها اگر چه در ابعادی دارای پیامدهایی واقعی و خوشایند برای ملل محسوب میشدند اما به نوبهٔ خود دارای پی آمدهایی مخرب و ناخوشایند هم بوده و هستند. به هر روی، این نوع اسطورهها بر اساس مرور زمان در بین جوامع جایگاه و پایگاهی مستحکم را بوجود آوردهاند و امروزه در همهٔ زمینهها به عنوان نوعی پارادایم در بین مردمان یک سرزمین خودنمایی میکنند.
با این وصف، این نوع دستمایهها که از خصیصههایی فرآرونده برخوردارند با پایههای فکری دنیای پسلمدرن سازگار نبود و متفکرین پست مدرن با نگاهی پارادکسیکال به جهان دیروز سعی برآن داشتند تا که پراکسیس های رفتاری و فکری جهان دیروز را با پارامترهایی روش مند امروز تغییر دهند و دقیقاً" درصدد برآمدند تا که در مقابل هر واژهای، واژهای متضاد و غیر همگون با آن را بوجود آورند. به عنوان مثال: در مقابل منطق بی منطقی را در بین آحاد مردم ترویج دادند. در مقابل حضور، غیبت را متداول کردند و یا در مقابل روایت و واقعیت، ضد روایت و توهم و انتزاع را بسط دادند و یا درمقابل نظم و آرامش، بی نظمی و بیقراری را رواج دادند و ...
لذا حاصل این پیامد باعث شد تا که حرکتی بنام فردگرایی بوجود آید. فردگرایی با حضور تکثرگرایی در زمینههای ادبیات، هنر، فلسفه، عرفان و معماری رخ داد. مهمترین عامل مخرب و پس روندهٔ فردگرایی شبیه سازی بود. این شبیه سازی چه در صنعت و اقتصاد و چه در دانش و فرهنگ و انسانیت خودی را به نمایش گذاشت. بنابراین پسامدرن نوعی خودسازی بود که درپی آمد آن شبیه سازی رواج پیدا کرد. این شبیه سازی ابتدا در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته در همهٔ ابعاد و زمینههای هنری و علمی رواج پیدا کرد و بعد ازآن که دارای پیامدهایی ناگوار و انومی هایی ناخوشایند بود به کشورهای در حال گذار به توسعه و جهان سومی تسری و منتقل شد. در آغاز، این گونه شبیه سازی در بسترهای دانشگاهی و کانونهای علمی رخ داد به شیوهای که مدرک گرایی بدون هیچ پیش زمینه و پشتوانهٔ علمی در جامعه باب و ترویج یافت و آمار دانشجویان در جهان سوم با افزونی دانشگاهها بالا رفت. این مهم پس رونده در همهٔ گرایشها و مقاطع علمی متداول شد و در جامعه، ما حداقل با صدها لیسانس و فوق لیسانس و دکترا مواجه شدیم که نه تنها در تعالی و بالندگی سطح علمی و فرهنگی مؤثر نیفتادهاند بلکه این خود مسببی شده در جهت عدم رشد و بازنمایی علم و فرهنگ و دانش فرآرو.
دیگر شبیهسازی مرتبط با وسایل و وسائط نقلیه، ارتباطی و وسایل خانگی است که در همهٔ زمینهها جامعه را تصاحب نمودهاند. شبیه سازی دیگر جراحیهای مشابه به هم میباشد که جهان را از حیث طبیعی و واقعی به ویژه جهان احتماعی و انسانی را زیر سئوال برده است به گونهای که جراحیهای مختلف انسانی به ویژه جراحی دماق و صورت و جراحیهای پلاستیکی کاملاً" هرفردی را در فرد دیگر مستحیل میکند که از جمله ناهنجاریهای اجتماعی به شمار میآیند که دنیا را با فرد گرایی مواجه ساخته است. دیگر شبیه سازی در حوزهٔ ادبیات و شعر به وقوع پیوست که میتوان به اشعار و رمانها و داستانها و در مجموع نوشتارهایی اشاره نمود که امروزه چه از حیث ساختار و چه از لحاظ محتوا با هم فرقی ندارند. بنابراین این عوامل خود باعث این شد تا که حرکتی بنام " فرد گرایی" در جوامع رواج پیدا کند و امروزه اگر چه این فرد گرایی ها در کشورهای توسعه یافته تا اندازهای قانونی و روش مند شدهاند و پیامدهای ناگوار کمتری را برای جامعه خویش در پی دارند اما در کشورهای جهان سوم به نوعی آنارشیسم و اغیارگرایی تبدیل شدهاند که در هیچ زمینههایی دارای زیر ساختهایی قابل فهم و توجه و روساختهایی معقول و منطقی نیستند. با این حال، نکته این جاست که در جهانی با این شرایط، طبعاً" نمیتوان به دنبال اسطوره زایی بودبلکه اسطوره زدایی بر اسطوره زایی چربش بیشتری دارد. مهمترین علت این است که فرد گرایی، هنرمند و یا شاعر را مخاطب گرا نمیکند و در مقابل نیز، مخاطب ومردم جامعه هم در نوع خود به فرد گرایی پیوستهاند. وقتی همه چیز در یک جامعه باشد به مانند (اینترنت، وات ساپ، تویتر، تلگرام و ...) و همه در یک سطح ازآن چیز استفاده نمایند و یا همه در یک سطح ازلحاظ فرهنگی، هنری، اقتصادی و غیره قراربگیرند، اگر چه این خود دارای محاسن ویژهای هم برای جامعه محسوب میشوند اما دیگر چیزی به نام اسطوره معنا ندارد.
اسطوره همیشه یک کف ترازوی آن را تاریخ و فرهنگ یک قوم یا ملل تشکیل میدهد و کف دیگر را مردم آن سرزمین که درذهن خود این اسطوره را تربیت و پرورش دادهاند. و دیگر این که اسطوره زمانی شکل میگیرد که جامعه با تفکر و یا صنعت جدیدی و یا باورداشت های جدیدی مواجه شود و بر اساس نیازمندی به آن تفکر و یا صنعت و ... آن را پذیرا باشد. به مانند ایلیاد و ادیسهٔ هومر، یا شاهنامهٔ فردوسی و یا به مانند صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز یا بینوایان ویکتور هوگو و یا قلعهٔ حیوانات جرج آُرول و یا ویس و رامین گرگانی و یا شیرین و فرهاد و یا اسطورههای یونان باستان و مصر و ...
اما مهمترین چیزی که امروزدر بین هنرمندان، ادباو ... مهجور مانده این است که اغلب این افراد به دنبال اسطوره بودن هستند و البته زمان فراوانی را هم صرف همین کار میکنند، غافل از این که از دنیای امروز و مؤلفههای آن خبر ندارند. بنابراین میتوان چنین ابراز داشت که اسطوره در دنیای دیروز به عنوان یک معیار مدنظر بود و توجه و نیل به آن از عمدهترین اهداف به شمار میآمد ولی در دنیای امروز به عنوان یک معیار یا ارزش قلمداد نمیشود بلکه به عنوان یک فرآیند ازآن یاد میشود که تقریباً" بی پایان است. حال وقتی از اسطوره به عنوان یک فرآیند یاد میشود و این فرآیند از خود به خود و از برای خود باشد بی گمان پیامد آن اسطوره گون نیست.
دیگر نکته که شاید به ذهن مخاطب خطور کند و البته صاحبان کرسی در جهان پست مدرن بر آن تاُکید مؤکد دارند این است که اسطوره فی نفسه دراندرون خود استبداد خلق میکند و یا ایستایی را در مقابل پویایی میآورد. ولی به نظر میآید که هر اسطورهای چه عینی و چه ذهنی اگر هدف آن اسطوره سازی و ساختن جامعه باشد، آن اسطوره را نمیتوان مستبد نامید اما اگر تأثیر آن در جامعه مشهود نباشد و یا احیاناً" کم رنگ باشد، آن جاست که بر این اسطوره میتوان ایراد گرفت. با این حال، میتوان چنین استنباط کرد که خیلی ازچهره های علمی و هنری که امروزه در جهان تأثیر اساسی گذاشتهاند، طبعاً" به عنوان اسطورهٔ فرهنگی یا علمی و هنری ازآن ها یاد میشود.
دیگر نکته این که کشورهای در حال گذار به توسعه با انواع اسطوره در زوایایی آشنا نیستند و این خود عاملی است در جهت پس رفت در جوانب مختلف. اسطوره را میتوان به سه قسم منقسم نمود. نخست اسطورهٔ محلی است. به اسطورهای گفته میشود که دریک محل یا منطقه و یا شهر دارای شهرت و جایگاهی تاریخی، علمی و هنری و ... میباشد. دوم اسطورهٔ ملی است. به اسطورهای گفته میشود که در یک کشور دارای شهرت و جایگاهی تاریخی، علمی و هنری و ... میباشد. و سوم اسطورهٔ جهانی است. به اسطورهای اطلاق میشود که دارای شهرتی جهانی در همهٔ جوانب تاریخی، علمی، هنری و ... میباشد. بنابراین خیلی از هنرمندان ما در گزینش اسطوره دچار نوعی توهم و هذیان میشوند و در انتخاب جایگاه خود به خطا میروند. چه این که یا خود را بدور از بازشناخت خود و جامعه اسطوره میپندارند و یا این که خویش را بدور از واقعیت جایگزین اسطورهها میکنند. لذا هر هنرمند یا ادیب و یا هر شخص کاریزماتیک در حورهٔ سیاسی و اجتماعی که حد و اندازهٔ خود را در آن جایگاه که هست نمیداند، بی شک آن فرد دچار توهم است. لذا آگاهی به جایگاه و پایگاه خود باعث میشود تا که به درجات بالاتری هم دست یابیم ولی عدم آگاهی از جایگاه و پایگاه خود، ما را در همان منزلت و جایگاه متوقف میکند و حتا امکان از دست دادن آن جایگاه هم ممکن و میسور است. بنابراین آنچه که میتوان از اسطوره در جهان امروز برداشت نمود این که اگر چه ابتدا اسطورههایی در جهان پست مدرن به عنوان الگو بوجود آمده ولی اندیشه و تفکر این اسطورهها خود بر ضد اسطوره قیام کردهاند و فرد گرایی را ناخودآگاه د رمقابل هم گرایی و جمع گرایی قرارداده اند که دنیا با این که در مسیر فرآرونده ای قرار گرفته اما به مانند کوه نوردی میماند که آرزوهایش را در تصور و خیال خود د رهمان دامنهٔ کوه بدست آورده و دیگر به نوک قله فکر نمیکند. با این تعابیر که ذکر آن رفت و اغلب حول و محور اسطورهها و تمایز و نقش و تأثیر آنها در جامعه و دنیای شعر و ادب و هنر تبین و تشریح شد میتوان به اقسامی دیگر از اسطوره و تأثیر آنها در تاریخ و ادبیات و سیاست ملل اشاره نمود. لذا در این دایرهٔ فهم میتوان به اسطورههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فلسفی، عرفانی و ... نیز اشاره نمود که هر کدام از این اسطورهها در مقطعی از تاریخ زندگی کردهاند و البته از خود اندیشه و یا تفکری را برجای کذاشته اند و یا این که دست به انقلابی ملی و یا جهانی زدهاند و جهان را از حالتی به حالتی دیگر در آوردهاند.
بنابراین امروزه و با توجه به سیر تاریخ، دیگر نمیتوان نگاهی یک جانبه و آرکائیک را به مقولهٔ اسطوره داشت بلکه با التفات به رشد جهان در همهٔ زمینههای علمی و گرایشهای تخصصی، بی تردید اسطورهها تنها به معنی افسانه و یا باورهای ذهنی مردم و مواردی که در کتب تاریخی ملل ازآن یاد میشود، نیست، بلکه با توجه به تعاریفی علمی و تخصصی، به هر آنچه و یا هرآن که، در یک جامعه دارای موُ لفه ها و کارکردهایی فرآرونده و مفید میباشد و در زوایایی دیگر نیز دارای جایگاه تاریخی، علمی، هنری و ادبی و ... میباشد و این جایگاه قدرت تعمیم پذیری و جامعه پذیری ویژهای را دربین ملل از خود به نمایش گذاشته و میگذارد، اسطوره می گویند.
دیگر سخن دربارهٔ گفتمانی به نام اسطوره این است که، اسطوره میتواند د ردوشکل خود را به جامعه معرفی نماید. ابتدا میتواند به عنوان یکشی ء طبیعی و باورمند باشد که دارای معانی و مفاهیمی خاص در بین مردم به شمار میرود. در ثانی میتواند یک فرد یا موجود زنده باشد که به علت ویژگیهای برترو خارق العاده ای که در جامعه از خود به نمایش گذاشته است به عنوان اسطوره شناخته شده است. دیگر نکته این که در برخی موارد امکان دارد که این اسطورهٔ مثلاً" فکری و یا فرهنگی و سیاسی در زمان خود اسطوره نباشد و بعد از گذر زمان به یک اسطوره تبدیل شود و یا این که ممکن است در زمان خود یک اسطوره باشد ولی بر اساس مرور زمان و به دلایل متفاوتی به فراموشی سپرده شود. البته مرگ یک هنرمند که به قول رولان بارت مرگ موُ لف به شمار میرود از این نگاه در بودن و یا نبودن شخصیت هنرمند و یا اثر هنرمند تأثیر گذار است وبی شک در اسطوره بودن آن تأثیر اساسی دارد.
به تعبیری دیگر تنها اندیشه و آثار نویسنده و یا هنرمند و یا فرد سیاسی نیست که او را به یک اسطوره مبدل میکند بلکه شخصیت و جایگاه و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی. و غیرهٔ اوست که در تثبیت اسطوره شدن آن تأثیر بسزایی دارند. ممکن است یک اثر هنری و ... در یک دوره و یا چند دوره دارای شهرت و جایگاهی باشد ولی در ادوار دیگر از رونق و منزلت بیفتد. بنابراین گذر زمان و تجربهٔ یک اثر توسط آیندگان، خود مهمترین عامل در جهت تثبیت یک اثر مبنی بر اسطوره شدن آن قلمداد میشود■.
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html