آیا این چرک نیشتر زده خواهد شد؟
فلامک جنیدی که تا قبل از این، مجموعه داستان "جایی به نام تاماساکو" را به چاپ رسانده بود در بهار سال جاری (1395) اولین رمان خود تحت عنوان "چرک" را در 113 صفحه توسط نشر چشمه منتشر کرده است.
"چرک" جستجویی است برای یافتن نقاط تیره و تار زندگی زنی تنها در هزارتوهای قلب تپندهٔ شهری پرماجرا و تب زده. شهری که گویی سایهٔ شوم سرنوشت بر همهٔ آدمهای ساکن در آن گسترده است و لحظهای آرامشان نمیگذارد.
اشارهٔ آغازین کتاب طعنهٔ تلخی است به بیهودگی و پوچی زیستن در دنیای مدرن. نوعی مسخ شدگی باطل و عبث در هیاهوی جرثقیلها و میلهها و تیرآهنها. قهرمان داستان که زن مطلقهٔ میانسالی است از طبقهٔ متوسط شهری، مهمترین سرگرمیاش تماشای سازهٔ چندطبقهٔ در حال احداثی که روبه روی ساختمان محل سکونتش قرار گرفته است میباشد و هر روز ساعتهای متمادی وقت خود را پای پنجره صرف تماشای این بنای نیمه کاره و رفت و آمد کارگرانی که مشغول کار هستند میکند و به سختی میتواند از تماشای آن دل بکند. آغاز کتاب همین دلخوشی ناچیز هر روزه را به تصویر میکشد: ((از همان روزی که زمین را گودبرداری میکردند تا وقتی اسکلت سرپا شد و سقفها را کشیدند هر روز نگاهش میکرد. اوایل میآمد جلو پنجره تا ببیند چه میکنند که آن قدر صدای ترسناکی دارد. فقط هم صدایش نبود که هول به دل آدم میانداخت. زمین زیر پاها میلرزید و شیشههای پنجره انگار ریز و یک بند دندان قروچه میکردند. کمی بعدتر بود که صدا برایش حکم زنگ ساعت را پیدا کرد. موسیقی جرثقیلها که راه میافتاد بیدار میشد)){صفحه 1}
عنوان کنایه آمیز "چرک" دارای دو وجه ظاهری و باطنی است. وجه ظاهری اشاره به همان معنایی دارد که در نخستین بخشهای کتاب نظر را به خود جلب میکند و آن چرک کردن دندان شخصیت اصلی داستان است که دندانپزشک به تازگی مداوایش کرده ولیکن دچار خونریزی شده و رنجش میدهد. وجه باطنی اما معرف زشتیها و پلشتیهای چرکتاب اجتماعی است که وی در آن روزگار میگذراند و هر لحظه و هر دم برایش رخدادهای تازهای میآفریند که از ظرفیت و توان او خارج است و برای مقابله با آنها باید تمام قابلیتها و
مهارتش را بکار گیرد و از یکنواختی مطلوب روزانهاش دور بیفتد و ناخواسته به دست و پنجه نرم کردن با آنها برآید و بدتر از هر چیز به گذشتهاش که این همه از آن گریزان است رجوع کند و پای آدمهایی که روزی ازشان گریخته و ترکشان کرده بود را دوباره به زندگیاش باز کند.
زن که معلم خصوصی زبان انگلیسی است بدلیل داشتن مجموعه صفات و عادات ناموزونی که در وجودش نهادینه شده از خانواده، فامیل، شوهر، دوستان و محل کارش و بطور کل تمام گذشتهای که روزی به آن تعلق داشته تارانده شده و به طبقهٔ ششم ساختمانی پناه آورده است و زندگی گوشه نشینی و تنهایی را تجربه میکند. وسواس از جمله صفات آزارندهای است که گویا همیشه و در همه حال با اوست و دست از سرش برنمی دارد:
((باید از شمردن دست برمی داشت. باید نگاهش جایی گیر نمیکرد. باید بی خیال راه رفتن بین سرامیکها میشد. اگر پایش روی خط سرامیکها میرفت مگر چه میشد؟ چیزی نمیشد. اگر از اتاق رد میشد و دستش را به چارچوب در نمیزد مگر چه میشد؟ چیزی نمیشد. تمامی نداشتند. روز به روز هم بیشتر میشدند. مگر چه میشد اگر وسواسهایش را ترک میکرد؟ چیزی نمیشد؟ اصلاً مگر وسواس بود؟ نبود؟ ارثی است؟ ارثی هم که باشد لابد علاج دارد)) {صفحه 13}
و باز در جای دیگری ((زن لبویی رنگی بود که حالا با دستهای عرق کرده حال به هم زن هم میشد. دست دادن عادت چندش آوری بود که نمیفهمید اصلاً چرا باب شده. اگر خانهٔ خودش بود پیش از آن که در را باز کند دستهایش را زیر شیرآب میگرفت و خیسی دست را بهانه میکرد. کف دستش را به پالتو کشید)) {صفحه 16 و 17}
و همین طور ویژگیهای خاص شخصیتی زن و بازتاب آن در جامعه و عکس العمل آدمهای دیگر را میتوان برشمرد که در جای جای اثر به وضوح مشهود است و فلامک جنیدی انصافاً به خوبی توانسته است با تصویرسازی بسیار واقع گرایانه و عینی او را به مخاطبش بشناساند:
((زیاد پیش میآمد که از او قیمت تدریس میگرفتند و بعد میرفتند سروقت معلمی با همین قیمت ولی خوش رو. خودش هم بود پولی به معلمِ شبیه خودش نمیداد. چرا باید خودشان را گیر معلم بدعُنقی مثل او میانداختند؟ خیلی از شاگردهایش هم خوش و بش نکردنش را تاب نمیآوردند و بعد از چند جلسه چیزی را، که معمولاً هم سفر بود، بهانه میکردند و عذرش را میخواستند. سفرهای شاگردهایش همیشه خیلی ناگهانی، فوری و بدون بازگشت بود)){صفحه 16}
در سراسر کتاب حاضر تنها صدایی که شنیده میشود صدای سرد انزجار است که از لابه لای دیوارهای خانهٔ زنی که راوی نامش را برای مخاطب بازگو نمیکند بیرون زده میشود و گوش را میخراشد. انزجار از گذشتهٔ به فنا رفته، انزجار از مادربزرگ محتضر که گویا عزرائیل فراموشش کرده و زن آرزوی مرگش را دارد، انزجار از درد دندان چرک کرده و گردن درد نابهنگامی که به سراغش آمدهاند، انزجار از دوستانش که زبانش را نمیفهمیدند و انزجار از پسربچهای که درخانه اش جامانده است و دختر شانزده سالهای که فریبش داده است و انزجار از همهٔ مردم شهر بی رحم و نامهربان که انگار آفریده شده بودند تا پیلهٔ تنهاییاش را ویران کنند و برایش دردسرهای ریز و درشتی را یکی پس از دیگری بیافرینند.
زندگی زن در لایهٔ ضخیمی از تنهایی مطلق میگذرد. آن نوع از تنهایی که شاید جانکاه و ظلمانی به نظر میرسد، اما زن دودستی به آن چسبیده است و همین که سیر رخدادهای سرزده و غافلگیرانه به شیشهٔ تنهاییاش سنگ میپرانند و خدشهدارش میکنند وی به مقابله و دفاع از آن برمی خیزد و همهٔ توش و توانش را بکار میاندازد تا آن را مثل قبلترمیم کند و باز به همان روزهای خوش تنهایی از دست رفتهاش بازگردد.
اصلیترین مشخصهٔ داستان، گفتگوهای صادقانهٔ زن است با خودش که از زبان راوی سوم شخص بیان میشوند. سفری درونی از جنس غرولندها و شکوه و شکایتهایی که همهٔ ما همه روزه بارها و بارها در وضعیتهای مشابه به زبان می رانیم. زن با خودش حرف می زند و حرف می زند و گره پیچیدگیها و موانع نامتعارفی که اجتماع خشن برسر راهش میگذارد و همچنین تناقضات و تعارضات شخصیاش را، از طریق همین گفتگوها و کنکاشهای درونی است که میگشاید و یکی یکی برشان میدارد. سؤالات زن از خودش در مورد هر اتفاق و هر چیز ساده و پیش پا افتاده و یا هر شئ ای که نظرش را جلب میکند لحظه به لحظه و خط به خط به سمت مخاطب پرتاب میشوند. این نشان از حجم عظیم تنهایی زن دارد که چون مخاطب دیگری جز خودش نمیبیند، ناچارا از خودش سؤال میپرسد و خودش هم برایشان جوابی میابد و یا نمیابد و بی جواب رهایشان میسازد و از کنارشان میگذرد.
((دستمزد فرزان را چه کسی میداد؟ نادر؟ نادر چه چیزی میخواست که تو کمد خسرو و شیرین بود؟ اصلاً کدام گوری بود؟ چرا طاطا نمیمرد؟ گلاره واقعاً خل بود یا خودش را به خلی زده بود؟ دایی حسن چندتا بچهٔ فرانسوی داشت؟ نادر خواهربرادرهای فرانسویاش را دیده بود؟ شبیه نادر بودند؟ مازیار کاری میکرد تا گلاره روانی شود؟ بستریاش میکردند؟ کاش بکنند)) {صفحه 79}
ساختار "چرک" شدیداً پایبند به اصول رئالیستی است، با فضاسازی تاریک و دهشتناک و لحنی بسیار سرد و نیشدار. فلامک جنیدی در صدد برآمده است با نگارش این رمان ارزنده پرده از چهرهٔ سیاه و زنندهٔ شهر بردارد و واقعیتهای گزنده و بغرنجیهای تلخی که هر روز در گوشه و کنار شهر و لابه لای آدمهای بظاهر متمدن و امروزی جاری است را به رخمان بکشد. از ایشان بخاطر خلق این اثر جذاب و خواندنی نهایت تشکر را داریم.
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html