یکی ازعوامل مؤثردرماندگاری یک اثر، درحقیقت واگویه های تحلیلی است که درنوسروده های معاصربیش ازآثار کلاسیک جای خالی آن احساس میشود. با نقد وتحلیل دراشعار شاعران گمنام ِشعروادبِ معاصر میتوان به درک ژرفی ازسبک های رایج درنوسروده های امروزدست یافت و نیزبا ابزارهای ادبی، خصوصیات ومقتضیات زمانی ومکانی با عنایت به زمینههای فکری حاکم در هربرهه ای که درآن به سرمی بریم، آشنا کرد.
مفتون امینی، از بزرگ شاعران عزلت نشینی است که نه تنها درزمینهٔ شعروادب صاحب آثار ماندگاری میباشد؛ بلکه درزمینهٔ نثر وآثار تحقیقی وتحلیلی نیزگنجینهٔ ادبیات معاصررا جانمایه کرده است. ارزیابی اشعار مفتون امینی در زمینههای تحلیل عناصرخیال، عاطفه، اندیشه، وشیوه های بیان ادبی درامور عینی و ذهنی وتاثیر برقلمرو ادبیات معاصر نشان میدهد که شاعر چگونه درتداخل وتبدیل آثارش درتحریرهای گوناگون، یکایک آن را برجسته نموده و بخش اعظم آثارش را به واگویه هایی سپرده که خود میتواند متأثر از نگاه خردمندانه و تعقلگرانهٔ شاعری درون گرا باشد.
باریک اندیشی وتوجه مفتون به جنبههای تازهٔ معانی قابل تأملوتعمق است. درهمجواری با این عوامل میتوان شعرمفتون راازحیث اندیشه، عاطفه وخیال ازیک سودربردارندهٔ دغدغههای اجتماعی که موجب اعتلای کلام شاعرترک زبان شده، ازسوی دیگرنکته سنجی وباریک بینی ازلحظههای عادی زندگی نیزسطح شعروی رابالابرده وبرنقاط قوت آن افزوده است.
زبان شعرش درعین حال که ساده وگیراست، یک پیچیدگی خاص موجود درآن، خواننده را به تکاپوی ذهنی وا میدارد. امینی با درک درست ازواژگان درجهت بیان افکارش به خلق تصاویربکر روی میآورد، تصویرگرایی، خیال و عاطفه از عناصرلاینفک شعر مفتون میباشد.
یدالله امینی مثل چهرههای بزرگ دیگرشعرنیمایی همچون؛ هوشنگ ابتهاج، منصوراوجی، اسماعیل شاهرودی و ابوالقاسم ایرانی و...برای نسل جوان غریب وناشناخته مانده است. به نظربنده یکی ازدلایل اصلی غربت این بزرگواران دورماندن آنان ازمحافل ادبی دربطن پایتخت میباشد. کسانی
مثل شاملو، اخوان ثالث، فروغ، آتشی، نصرت رحمانی و نادرنادرپور که در تهران زندگی کرده و درمحافل ادبی حضورداشتهاند، فرصت بیشتری برای مطرح شدن وشناخته شدن پیدا کردهاند. اگر از همین منظربه انقلاب شعری این بزرگواران عنایت گردد، شعر مفتون امینی دربزنگاه های خاص تاریخ به منصهٔ ظهوررسیده و از نظرساخت و صورت شعری قدرتمند عمل کرده وازحیث زمانی ومکانی چنددورهٔ تحول شعری نیزبه خود دیده است. درهمین عصر، اگر نیما یوشیج توانست ساخت و صورت نوینی به شعرفارسی عرضه دارد، مفتون امینی نیز به تبعیت ازپدرشعرنو، حال وهواهای نسبتاً"متفاوتی را–هرچند محدود– وارد شعرنیمایی کرد. این تحولات درمجموعه اشعار دریاچه، کولاک، انارستان به شکل پررنگی چشمگیر میباشد.
به هرحال مفتون به حق مفتون شعرنیمایی و قالبهای دیگری چون؛ شعرسپید میباشد. وی تحول را از ممیزهای اصلی شعرمی داند، زیرا اعتقادبراین امرداردکه شعر بایدبراساس مقتضیات زمانی ومکانی وبه فراخورآن باسلیقه هاوعلاقه ها نیز همخوانی داشته باشد یا به تعبیری نوشدن شعررا ازضروریات ادبیات معاصرمی داند. شاعر با باور براین فرض، از همین جایگاه درحدهمان مجموعه اشعارش ازاین پل گذشته وبه سلامت حال وهوای تازهای را درشعرخود ارائه میدهد.
تجربههای عینی وذهنی شاعر درآثارش را میتوان مرکزاصلی شعر نیمایی، شاملویی وآوانگارد دانست که توانسته چه ازحیث اندیشه وچه ازحیث صورت وساختاراز عهده این مهم به کمال برآید. زاویهٔ نگاه دراشعارش چیزی فراتراز تماشاست، تماشای سختیها وزشتی ها پیشاهنگی است که به فراخور اوضاع روزگار، روح وجانش را آزمود.
امینی، شاعررنج ها ودردهایی است که باصراحت احساسش را برزبان جاری میکند. شاعرمتواضعی که متاسفانه نه خودش ونه آثارش به شهرت چندانی دست نیازیده است. رواست شاعرگمنامی که تمام زندگانیش درپاره ای ازآسیب های اجتماعی وسیاسی سپری شده، اینگونه مورد بی مهری وکم توجهی اهل ذوق وادب باشد؟!
میرفتم سر کوه
میدیدم که از شهر دور شدهام
اگر چه آن را میبینم
میآمدم از کوه
دامنه
پایین
میدانستم که به شهرنزدیک شدهام
هرچند که آن را نمیدیدم
شاید چنین بود
یا چنین مینمود
فاصله با «او» که من داشتم
وبازی با فاصله
که او میخواست ... (از پرسهٔ خیال در اطراف وقت سبز، ص 6)
مفتون تجربهٔ زندگانی خود رادرگذاراز عوالم مادی ومعنوی با مفهومی فراتر در اشعار ترکیاش منعکس میکند. حضورش دراین زمینه مزیتی انکار ناپذیراست که با ذوق شاعرانه ونیروی ابتکارخود، تحولی بس عمیق درادبیات ترکی به جانهاده است. درون مایههای شعرش چه فارسی وچه به زبان ترکی درمسائل اجتماعی- وطنی تأمل عالمانهٔ وی را نشان میدهد که بیشتر مربوط به احساسات شاعرانهای که دربرهه ای از زندگانیش با ویژگیهای انعطاف پذیری و تغییر جلوه، دوام خویش را حفظ کرده است.
این تعمق وتامل به طورعادلانه ودورازهرگونه افراط و تفریط درجهت ارضای مخاطب میباشد. زیرا هیچ علمی با مراقبت و وظیفه شناسی به سرانجام نمی رسدمگراینکه برمجاهده وکوشش فردی متصف شده باشد. ناگفته نماندکه مللی ازعلم ِ نقدو تحلیل گستردهٔ آن بهره میبرد که تربیت صحیح آن در جهت درک ظرائف ادبیات وزیبایی های نهفته درآن را به خوبی تشخیص دهد؛ چرا که نیروی نقد وبررسی چون و چراهای آن همه و همه به شور و هیجان، شکوفایی، در پرتو انوار همین بارقهها شکفته و پروش یافته و به بار مینشیند.
به هرحال نقدها ومعرفی هاو اشارههایی به آثاراین شاعر آذربایجانی شده است ولی این اندک نمیتواند نیاز مخاطب امروز را برآورده کند. نکتهٔ دیگر اینکه استاد بزرگواریدالله امینی، با بنده نوازی ِدیگر بارخودو با وجود بیماری و رنجوری، همچنان شاعران جوان را مورد تشویق وحمایت معنوی قرار میدهند.
زندگی نامهٔ یدالله امینی (مفتون)
یدالله امینی درسال 1302 درروستای هولاسو 5 کیلومتری شهرستان شاهین دژاز توابع استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود. تاریخ تولد مفتون برابرتقویم رسمی صد وسی سالهٔ سازمان ثبت احوال مطابق است با 21 خرداد ماه سال 1305 هجری شمسی میباشد، اما درشناسنامهٔ وی، تاریخ تولد با سه سال تفاوت روزدهم ماه بهمن سال 1302 شمسی قیدشده است. طبق شناسنامه، نام اصلی وی یدالله امینی فرزندِ مرحوم عبدالله (خان میرزا بیک) میباشد. اکثر مردم اورا با تخلص شعری «مفتون» میشناسند.
امینی درسال 1325 وارددبیرستان فردوسی تبریزشد. ازهمان لحظهٔ ورودبه دبیرستان، نخستین شعر اجتماعی- سیاسی وی نیز جرقه زد. نخستین شعرمفتون امینی درمطبوعات سال 1319 درمجلهٔ"راهنمای زندگی"منتشرشد. سپس به دنبال آن اولین شعر منظومش نیز با غزل و چهارپاره در قلمرو ادبیات کلاسیک خودنمایی کرد. اما بازتاب اشعار نیمایی امینی به شکل گسترده وجدیتر به سال 1336 بر میگردد.
اولین مجموعهٔ اشعار وی با عنوان «دریاچه» که بیشتردر بردارندهٔ دغدغههای اجتماعی-سیاسی بود با درون مایههای رایج آن دوره ازفقر، امید، تجاوز، شکنجه و...گرفته تا مرگ، زندگی، پستی وبلندی درجهان بینی و هستی شناسی این شاعرایرانی، در تغییریا حداقل حدوداوضاع اجتماعی آن زمان مؤثربوده است.
مفتون باپس زدن جریان حاکمِ سالهای 1332 ه.ش یعنی سمبولیسم اجتماعی ورمانتیکِ سیاه که بیشتردراشعار شاعرانی چون؛ فریدون مشیری، نصرت رحمانی، نادر نادرپورو...جریان داشت، توانست حال وهوایی تازه وارد شعرخود نماید. لذابه رغم سال هاکوشش وپژوهش درعرصهٔ ادبیات، هیچ گاه راه را گم نکرد وبا نگره براوضاع اجتماعی وفرهنگی به گسترش جهان بینی نسبت به پیرامونش نیزهمت گماشت. جهان بینی پرجاذبهاش که به نوعی ریشه درتلفیق شعرنو وکهن داشت، این باربه شکل جدیتری با شعرنیمایی برساحت ادبیات معاصر وزیدن آغاز کرد.
امینی درسال 1328 ازدانشکدهٔ حقوق تهران فارغ التحصیل شد، سپس به مدت 31 سال در وزارت دادگستری خدمت کرد. درسال 1350 نیز به جهت سیاسی بودن اشعارش وارتباط با محافل روشنفکران تبریز به همراه دوستان صمد بهرنگی و بهروز دهقانی و...مورد پیگرد واذیت وآزارساواک قرارگرفت. بعد ازآن جریان، از سمت قضایی برکنارو به تهران منتقل گشت. هرچند بعداز انقلاب دوباره دعوت به کارشد اما ضربهٔ روحی ناشی از همین جریانات که بیشتر به دست ساواک انجام میگرفت، درسال 1359 به طورجدی و مستمردر اشعارش منعکس گردید.
دههٔ چهل زندگی مفتون که سرشاراز فراز و نشیبهای سیاسی بود، کارنامهٔ شعریبعداز انقلابش را نیزدستخوش تحول کرد. همین تحولات دست شاعررا در پیروی ازسبک نیمایی و شاملویی بازکرد. از رهگذر همین امر، امینی نیز جزو شخصیتهای پیرو این سبک و خط بوده، چرا که ارائهٔ احساسات ناسیونالیستی و تفکرات بی پردهاش، با این شیوه، به سرعت مطرح میشد.
یکی ازنکاتی که درزندگی مفتون بیش ازهرچیزی به چشم میخورد، مسألهٔ مهاجرت بود. مهاجرتی که به ناچار از او شاعری معترض نیز ساخت. هرچندحریری ازحجب وحیا سراپردهٔ اشعارش را پوشانده، اما همچنان حس اعتراض، آزادیخواهی و...که به نوعی ازاحساس وطن خواهیاش بلند میشد به عقدههای روانی وی دامن زده و فریاد منکوب و سرکوب شدهاش را به شکل مهاجرت تشدید کرد.
دیگر مجموعههای مفتون عبارتند از:
«دریاچه»(1336)/«کولاک»(1344)/«انارستان»(1347)/«عاشیقلی کروان»(1358)/«فصل پنهان»(1370)/«یک تاکستان احتمال»(1376)/«سپندخوانی روز»(1378)/عصرانه درباغِ رصدخانه»(1383)/«بومرنگ»(1384)/«من وخزان وتو»(1385)/«شب 1002»(1386)/«اکنونهای دور»(1387)/«ازپرسهٔ خیال دراطراف وقت سبز»(1389)/«جشن واژهها وحس ها وحال ها»(1391)، سرمه فام وخط نستعلیق، نهنگ یا موج و...درقلمرو نثر نیزآثاری چون: «سفری در سفینهٔ حافظ»(1389) دارد که به بررسی وتصحیح غزلهای حافظ براساس نسخ معتبرِ علامه قزوینی، هوشنگ ابتهاج و پرویز خانلری درکارنامهٔ ادبی خود به ثبت رسانده است.
مفتون درکنار سرودنِ شعر، کارهای علمی وپژوهشی نیزانجام داده است. ازجمله؛ درسال 1356 کتاب «مسائل حقوقی با دکترمحمود سلجوقی» را که یک تحقیق حقوقی بود، به چاپ رساند. او بارها برای سخنرانی به انجمنها و کنگرههای هنری وادبی دعوت شده است. لازم به ذکر میباشد که «پژوهشی دراشعار مفتون امینی» با عنوان"خماری وخلسه ای"شش دفتر شعر وی را ازسال های 1391- 1383 را در برمی گیرد. به نظر نگارنده همین شش دفترمی تواند ارضاء کنندهٔ اندیشه ودغدغه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی توام با پیشگفتارهای عمیق فلسفی شاعر باشد. وای کاش به قول مفتون؛
«...شعر ما کاش که آموخته بود
دوسه رفتار از رود.»(جشن واژهها و حسها و حالها، ص 5)
مؤلفههای شعری مفتون امینی
1) شعر حسرت
"شعرحسرت"درزبان ترکی به وفور یافت میشود. اما نوع بیان وهمچنین شیوهٔ پردازش آن، کارهرکسی نیست. ولی مفتون عنان آن را هنرمندانه به دست گرفته ودرجنگل های سرسبزِآذربایجان به جولان درآورده است. در این وادی؛ غم، عشق، فراق، وطن و...از پربسامدترین واژههایی میباشد که شاعررا به شکار آن ترغیب کرده است. واژههایی که درآن بزرگی یک انقلاب، پیوندی ژرف وبنیادین را در وجودش فراگیر کرده تا از لحظههای فراموش نشدهٔ زندگیاش، قاب و قالبی زیبا بسازد.
2) شهریاردوم
"شهریاردوم"خطهٔ آذربایجان برای نخستین باردوبیتی (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل) را به صورت جدی وارد شعرترکی کرد. خواننده درشعرمشهور «عاشیقلی کروان» این نکته رابا بداهت درمی یابد که توفیق هرشاعری رامی توان ازهمان منظر زبانی درخدمت شرایط وموقعیتهای اجتماعی آن زبان قرارداد. این مجموعه فقط به زبان ترکی، شیرین و زیبا است، چرا که بعضی ازاشعاربه هیچ وجه قابل ترجمه نیستند. گاهی ترجمهها نمی توانندآن طور که شایسته است از عهدهٔ این رسالت به خوبی برآیند.
مفتون در «عاشیقلی کروان» توانسته بااسلوبی استواروسخته به یک نگرش معتدلتری ازشعرترکی برسد. نگرشی بارویکردی کلامی، نوعی متفاوت سرایی چه درزمینهٔ اجتماع، زندگی، عشق وچه با کارکترهای واقعی، منجربه تقویت همان اصالتهایی شده که درهمهٔ زبان هاواصولا"درادبیات معاصر، بیانگرذوق واستعداد، قریحه وصفات، افکارو تصورات، عواطف واحساسات و...که هرکدام به شکلی درساختاراجتماعی، تاریخی، فرهنگی، وادبیات درخور تأمل و تعمق میباشد.
ازرهگذر همین عوامل آثاراین شاعرگرانسنگ به لحاظ قالب، فرم و زبان ازشگردهای ادبی بهره برده است. زبانی نرم، موجز، فوقالعاده توانا که به واسطهٔ همین قدرتِ درون، تمام امکانات ادبی رابا همان ظرفیت ذهن خیال باف و شاعرانه، معیارهای ادبیاش را نیزاندازه بگیرد. غنای زبانش محصول بینش ومنشی هایی هست که ازنحوهٔ ارتباط با طبیعت، نگاه ژرف وچند سویهاش به دامنهٔ بیکران هستی، بیش ازهرچیزدیگری به عمق گرایی شاعردامن زده است. ازاین روست که صنایع ادبی، متقابلاً"با زبان پربارادبیات درجهت برجسته سازی های ظاهری کلام، تشبیه، استعاره، نمادهای غیرمستقیم و متناقض را به شکل هنرمندانهای وارد اشعار ترکی و فارسی خود میکند.
بو نئجه دام دیر، بو نئجه نردووان؟!
بو نئجه یوخاریاچیخماق؟!
گورمه میشدیم؛ پیلله لر او ستونده ده سؤزیازیلا
(اودا، نه ترسه-ترسه سؤلر)
بئر پیلله ده یازیب لار؛
«آغیر گلمه!»
او بیری سینده یازیلیب:
«یونگول چیخما!»
بئر آیری سیندادا، اوخویور سان کی؛
«آغایاغی نی حاق او ستونه قویما!»...
بوندا ایدی کی بیلمه دیم هانسی یاندان بوغونوق بئر سس گلدی
کی «اؤزونو یاهالتما کیشی!
یونگولچیخماماغی، آل ایچون یازیب لار
آغیرگلمه مگی، آیاق ایچون!» (عصرانه در باغ رصد خانه، صص 96-95)
گرچه ساختمان فکری، اندیشه، تخیل، عاطفه از نظر پردازش زبان وخصوصیات دقیق شاعران با یکدیگر متفاوت عمل میکند به هرحال درک، در هرمخاطبی به وسیلهٔ ارتباط وابزار مادی چون زبان راحتتر صورت میپذیرد. چرا که هرچه اندیشه به رشد نهایی رسد، مرحلهٔ کمال طبیعی درهضم این پژوهش نیز به حد تعالی نزدیک میشود. هرچند شاعران با شبکههای ارتباطی احساس وعاطفه آخرین منزل نمورا زیربنای نیروی تعقل واندیشه میدانند؛ اما هیچ عاطفهای به خوبی شکفته نمیشود مگراینکه ازطرف عقل وادراک کامل بوده باشد، شعری که بتوان در پناه آن به مزایای ظاهری و معنوی، علمی وایمانی دست یازید. نه اینکه رسالت شاعران بسط وتوسعهٔ شعری به فراخور روزگارست خود یکی ازعوامل محبوبیت اجتماعی ورمز نفوذ درروح وروان مخاطب به شمار میآید..
3) شعرگفتاری
یکی ازویژگیهای شعرامینی، نوعی شعرگفتاری مستقیم محض است. درحقیقت باقدرت میتوان گفت که مفتون آغازگر شعرگفتاری است. برای اولین بارشعرگویه ای (شعرکلامی یا گفتاری) ازاو درروزنامه بازار رشت درسال 1366 که ویژه ادبیات بود، به چاپ رسید. حتی شاعرانی مثل صالحی که ادعای آغازگری شعرکلامی را دارند بعد ازمفتون به سرایش این نوع شعر رسیدهاند. همین طورشاعرانی چون؛ احمدی و بیژن جلالی نیز درکارنامهٔ آثارشان، خود را به عنوان اولین کسانی معرفی کردهاند که به سرودن گویه اهتمام ورزیدهاند، جای بحث دارد. اما تداوم این ادعا، فقط دراشعار کسانی چون صالحی ومفتون با قوت تمام ادامه دار بوده است. به قول شاعر: «خیلیها ادعا کردن که این نوع شعر را شروع کردهاند، اما حقیقت این است که بنده و صالحی با قوت آن را ادامه دادهایم. هرچند کتابهای صالحی نیز خیلی بعد ازسال 66 که شعرگویه را سروده بودم، چاپ شدند درحالی که صالحی تا سال 67 شعری با عنوان گویه نداشت.»
باید بپذیریم که امینی هرچند شاعری عزلت نشین است؛ اما این خلوت شاعرانه درحقیقت روح اشعارش را نه تنها تضعیف نکرده بلکه قدرت محتوی ودرونمایهٔ آن همچنان برمدارهدفمندانسانی، انقلابی، اجتماعی، سیاسی میچرخد. حضور چنین اشعاری با روح وجان شاعرپیوندی ژرف داشته وهمین تعهداخلاقی از وی شاعری با وجدانی آگاه ساخته است.
امینی از شاعران قبل و بعد ازانقلاب است. زبان، اندیشه وجهان بینی دراشعار بعد از انقلابش، شهرت بیشتری دارد. در شعرهایش؛ طبیعت ورنگها، لحظههای شاعرانهای را می آفریندکه گویی شاعر برای اولین بار این همه زیبایی را درک واز آن لذت میبرد. گویه هایش نیزاز تعلقات و پیوستن به خیزابهای بالندهٔ عشق ومعرفت خبر میدهد.
بعداز انقلاب نیزحال و هوای اشعارش همان فضای اجتماعی درجامعهٔ کنونی است. عناصر زبان وایماژهای شاعرانه ازجمله شیوههای مضمون پردازی درمجموعه اشعارش به هیچ وجه قابل انکار نیست. هنرنماییهای موجود در شعر را با استادی تمام درخدمت محتوی ودرونمایه قرارمی دهد: ازاین روست که دراشعارش با فضایی پراز عشق ومحبت ودر همجواری این مهرورزی، کشاکش سختیها و مصائب، مبارزه با بی عدالتی و...را با نگرشی عمیق و فلسفی دنبال میکند.
شاعردرون گرایی که درورای صورت پدیدهها به جستجوی حقیقت نیز گریز می زند.
اندیشه ازدیگر ملازمات شعری مفتون است که ازطریق تخیل، عاطفه، تصویر، قابل دریافت نیست، بلکه رنجی بس عظیم دربن مایههای شعرش نهفته که برخوانندهٔ اشعارش، دغدغهای را برجا میگذارد که هیچ قدرت احساسی نمی توانداز زیر پوستهٔ تأثیرگذارش برهد.
دراشعار امینی گزارههای پرسشگرانه، مخاطب را به یک پاسخ قطعی محتوم نمیکند، میکوشد تا خواننده را به میزان باور هزاران تصویر زنده که هرکدام به نوعی ازدیدگاه های متفاوت بیان میشود، دعوت میکند. «منِ» شاعریاش، یک فرد عادی جامعه است که سعی دارد با قدرت نفوذی کلمات، ازگذرگاه پر تنش اجتماع گذشته تا اثرگذاری آن را در روحیات زندگی اشخاص جستجو نماید. گاهی هم این «من» رهیافتی به خودشناسی ونقد خویشتنِ خویش میباشد که بیشترین دست مایههای اشعار مفتون را تشکیل میدهد.
ازکه بپرسم
که چرا
درختانِ کج شاخه از باغ فضای بیشتری میگیرند
ودر مقابل نه چندان میوهای میدهند و
نه چنان سایهای
حال آنکه
رودخانههای شاخه گشا
که تشنگی خاکیان را میگیرند
دیرتر ئو باریکتر به دریا میرسند
همسرم از بالای سر
که نوشتن این سطرها را میدید
گفت
که این رودها تاوان آن درختها را میدهند
اما من و شما انسانها
کدام جور هم کشیدهایم؟» (جشن واژهها و حسها و حالها، ص 72)
امینی شعرترکی نیزدرکارنامهٔ ادبی خود دارد. اکثراشعار فولکوریک ترکیاش درونمایه ای ازعشق، همدردی، آرزو، وگاه باشمهای ازیأس ونوامیدی همراه است. این دسته ازاشعارش درادبیات کلاسیک ترکی قابل تحسین وستایش میباشد. امینی تارو پودهای پنهانی احساسش راکه درحقیقت نماینگر رابطهٔ شاعر با زندگی ونگرش عمیقانه اش به اجتماع است را طوری دراشعار ترکیاش بازتاب میدهد که گویی به مرحلهٔ تازهای از شکوفندگی رسیده است. همان طورکه نیما میگوید:"درهیچ جا آفرینش هنری عوض نشده مگر نوع زندگی تغییرکرده باشد". بلوغ کلمات همراه با اندیشه، اثرش را باانعکاس مستقیمی ازتحولات چه درعرصهٔ زندگی، عشثق، مرگ، انتظار وچه درانتقال پیام، شعری ملموس و محسوس دراختیار مخاطبِ امروزمیگذاردکه درآن الزام به موجزنویسی با هنرمندی سامان گرفته و به بار نشسته است.
تشخیص به موقع مفتون درگزینش وچیدمان کلماتِ ترکی وگرایش به مقولههای متفاوت واشراف برآن، تقویت و تکثردر بازههای کلامی، خود میتواند دلیلی برتوانایی شاعردر شعرترکی نیز باشد. ازآنجا که اشعار ترکیِ وی ازروحیهٔ آزادیخواهی، انتقادازجوروستم و...برخورداربوده، بازبان شیرین مادری به مبارزه بااستبداد، درماندگی، تنهایی، فقر، حاشیه نشینی و...که یکی پس ازدیگری ازصبغههای کاملاً"اجتماعی شاعراست که به جزدرمقولهٔ «عشق» صریح و بی پرده ازآن دم میزند.
باهار یاخشی گونلریندن بیری دیر
گئجه یاغیشین دان قورتولان گوندوز، گونه سرمیشن اته گین
قورودور
هاواتاپ تمیز، یئل خوش، ایشیق لیق مهریبان، واوفوق آچیخدیر
اییده لر، یونجالار، یاش تورپاقلار، اوره گه یاتان اتیرلری
اووج-اووج داشیب، سپیرلر
مئشه دیبینده قوشلار، اوخوماقدان، اویناماقدان یورولماییرلار
تازاکند یولوندا، بیرآراباقیزگلین گولماقلارینی، قایناماقلارینی
خار-خارآپاریر (دئمه کی بیرطویاساری)
گیلاسلیق دا، اغلان اوشاقلاری، مکتب یورغونلوقلارینی، سرین-سرین
شیرین –شیرین، سیلکه لیرلر
قازلار، چای چیمه ن ایچینده، هانسی هیجان دان، آغ کؤینک لرینی ییرتیرلارمن
قیساآیاقلی، اوزون خه یال لی دور دوغوم برتپه دان انیره م
و، آغ داشلارلا، آلاقوزولاراورتاسیندان کئچیرر ه م
سونرا
یاشلی بیرچینارین جانا یاتان کؤلگه سینده او توروب
قیزیل شافاقلی
بیررؤیایه دالیرام
داها
یاخین داکی کیمی
نفسیمی ئوزگه نفسلره باغیلرام
سسیمی آیری سسلره قاتیرا م
دانیشیرام
اوخورام
گولوره م
آغلیرام بولاق باشیندا...(گزیدهای از شعر ترکی عاشیقلی کروان/صص 52-51)
کولاک ِ سیاسی دههٔ چهل
مایا کوفسکی درمقاله ای تحت عنوان «چگونه میتوان شعر ساخت» این گونه آورده است: «بیهوده است اگر بکوشیم تا با فلان بحر شعری، که مخصوص حرفهای درگوشی است، هیاهوی کرکنندهٔ انقلاب را منعکس کنیم. نه! باید با یک ضربه همهٔ حقوق اجتماعی را در زمانی وارد کنیم. به جای نغمه سرایی فریاد بکشیم، به جای خواندن لالایی طبل بزنیم»
(ترجمهٔ رحیمی،1351: ص 7).
ننگ تدوین، ننگ صحافی
ای دروغ آلودهٔ فرتوت
مومیاییهای اشباح قرون را کاغذین تابوت
نمرههای سرخ اوراق درخشان ِ تو از خون کف پای هزاران بردهٔ بی مزد
ونخ شیرازهات ازرشتهٔ قلاب عیاران انسان دزد
ای طهارتگاه ناپاکان مادرزاد
کیسهٔ ابریشمین سفرهها و دستکشهای هزاران قتل کیفر نام
وزیارت خانهٔ شوم رسالتهای اهریمن
ای کهن شبنامهٔ مجعول
دستگاه قرن کوک افترا بافی
بعد از این آن به که من بی تو و تو بی من
گریهٔ گندیدهٔ چنگال بازیها
چاپلوسیها
حیف باد از سینهٔ پاک هزاران کودک این شهر
وبرای تو
چاله یی در عمق چاهی پر لجن کافی!
بعد از این من با تو خواهم بود
ای کتاب پاک جغرافی!
وقتی میشود اززبان شعرسلاحی ساخت ودرقلب دشمن فروکرد، چرا نباید سرود؟! درآن زمانی که جریانهای سیاسی وانقلابی ازهرگوشه وکناروزیدن آغازیده بود، ره آوردی مثل «شعر» تنها شعارانسان دوستانهای بود که ازطریق «کولاک» برجریانهای حاکم آن دوران نازل میآمد. شعرسیاسی که ازدردهای جامعه نشأت میگرفت این باراز زبانِ شعربر دل اجتماع ریشه میدوانید.
مفتون در"کولاک" هنرایستادگی دربرابرجور وستم را با بصیرت به پیکرهٔ اجتماع تزریق میکند. هرچند کسانی چون «ابتهاج»، «شاملو»، «کسرایی» و...چهرههای شناخته شدهٔ شعرسیاسی بودند، این درحالی بود که نگاهِ مفتون ازدریچه ای دیگربه شعرسیاسی معطوف گشت. او، شادابی وطراوت جامعه را چاشنی شعرسیاسی خویش کردتا بیان متفاوت نسبت به ادبیات سال 1340 داشته باشد. حقیقتی که تحول را دراشعارش ازمنظرگاه اجتماعیتری به منصهٔ تماشا گذاشت.
مفتون درمصاحبه ای با بخش ادبیات تبیان درخصوص تأثیرسیاست برشعر میگوید: «وقایع سیاسی وتغییرات محیطی درادبیات و شعر مؤثر است اما تاثیرآن هیچگاه فوری نیست، بلکه دیرانجام وتدریجی است. ضمن این که تغییرات سیاسی باید با خیلی مسائل دیگر مثل تغییرات فرهنگی وحتی پیشرفتهای صنعتی همگرا باشد تا نتیجهاش درشعر وادبیات دیده شود. برای مثال انقلاب اکتبررا در نظربگیرید. بسیاری ازشاعران و نویسندگان روس و فرانسه کارخاصی برای انقلاب نکردند که هیچ، دو تا بزرگترینهایشان دست به خودکشی زدند، مثل مایاکوفسکی. ولی تاثیرات این شاعران بعداً در ادبیات انقلاب خودش را نشان داد. تاثیرات فرهنگی مثل آبی است که از روی سنگ جاری میشود و کم کم سنگ را سایش میدهد. تاکنون هیچ جامعه شناس و پژوهشگری نتوانسته است بگوید موضوع چیست وچه خواهد شد. کسانی که این حرفها را میزنند، سخنانشان یا جنبه ژورنالیستی داردویا به مصلحت گروه وحزب خودشان چیزهایی میگویند وهیاهویی به پا میکنند. شاعران بزرگ ایران الهام گرفته از حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستند اما قرنی طول کشید تا این تاثیرات درآثارشان دیده شود. هرچند امروزه جوامع به سرعت تغییر میکنند ودرهرده سال شاهد تغییرات بزرگی هستیم. مثلاً امروز میتوانیم مطالعه کنیم که انقلاب پنجاه وهفت چه تاثیراتی درادبیات بعد ازآن گذاشت. این سیاست است که روی شعرشاملو و یا اخوان تاثیرمیگذارد ونه برعکس. شعراینها هیچ تغییری دراجتماع ایجاد نکرد، بلکه بازتاب اجتماع درشعر این شاعران نمود پیدا کرد. شعر صرفاً سیاسی درتاریخ ادبیات ماندگار نخواهد شد. شما سنتان به آن اندازه نیست که بدانید قبل ازانقلاب تا چه اندازه شاعرسیاسی داشتیم که امروز درادبیات ما نیستند. شاعرانی که برای احزاب چپ و غیره شعر مینوشتند بسیار بود. کسانی مثل محمد قاسمی وقتی شعری منتشر میکرد عکساش نصف صفحه روزنامه را میگرفت ولی امروزاز شعر و چهره او هیچ نشانی درادبیات نیست. تازه نطق و مقاله وخطابه هم بسیار داشتند. اینها خیال میکنند درسیاست تغییر میدهند ولی درست برعکس است، سیاست است که درشعر این افراد بازتاب پیدا میکند واز آن مؤثر میشوند.»
ترکیبات سخیفی درشعر «اظهارنامه» چون؛ دروغ آلودهٔ فرتوت، کاغذین تابوت، نمرهٔ سرخِ اوراق، عیاران انسان دزد، ناپاکان مادرزاد، دست کش های هزاران قتل، دستگاه قرن کوک افترا بافی و...«بعد از این من با تو خواهم بود/ای کتاب پاک جغرافی!» انگیزهٔ رشد اندیشهاش را با هشدار آغشته کرد نه با شعار!
تغییراندیشه وتفکر وهمین طورسردادن شعارانسان دوستانه، کارهرکسی نبود که امینی این گونه حال وهوا را بسیار ماهرانه ازمنفذادبیات وارد جامعه کرد. گلسرخی دریکی ازمقاله های خود این گونه میگوید: «لطفاً"آیههای روشنفکرانه را مثل کاه وعلف جلوی ما نریزید. چرا شعر نباید شعارباشد، درجایی که زندگی کمترین شباهتی به خود ندارد. این کفراست که دنبال شعر ناب وجوهرسیال شعری، سینه چاک بدهی. من به نفع زندگی، از شعراین توقع را دارم که اگرلازم باشد نه فقط شعار، بلکه خنجروطناب و زهر باشد. گلوله و مشت باشد»(گلسرخی، بی نا: ص 8).
آن زمان که "کولاک"منتشرشددرحقیقت فضای تبریزیک فضای خفقان سیاسی بود که امینی نیز چنان ابرمردان عرصهٔ ادبیات ازنفوذبیگانگان درامورمملکت داری واهمه داشت. همین رعب ووحشت ها در «کولاک»، «دریاچه» و «انارستان» به اوج انزجار خود رسید. به قول جلال آل احمد: «قلم این روزها برای ما شده یک سلاح، ویا یک تفنگ. اگربازی کنی، بچههای همسایه هم که به تیراتفاقیش مجروح نشوند، کفترهای همسایه که پرخواهند کشید،...وبریده باد این دست اگر نداند که این سلاح را کجا باید به کاربرد»(آل احمد،1337: ص 19).
امینی تا میتوانست ازسلاح کشندهٔ شعر به عنوان یک ابزار سیاسی بهره برد. با آوردن واژگان پست وسخیف، نفرت وانزجارخود را نسبت به هرگونه بی عدالتی، ظلم و تجاوز آشکار کرد. بی آنکه غرور انسان دوستانهاش را درتنگنای کلمات دفن نمایدبا سربرآوردن زیرآماج فشارهای سیاسی، وظیفهٔ شاعرانگی خود را به نحو احسن به سرانجام رساند. همان وظیفهٔ انقلابی که بارهاوبارها درقهوه خانهها، مجلسهای روضه خوانی، سرگذرها، تکیهها، کوچهها و...تهدیدش کرده بود. «مهمترین عاملی که باعث ضعف و رکود جامعهٔ ما شد و مارا برای سرسپردگی به تسلط بیگانه آماده ساخت، بریدن از سنت خون و شهادت بود»(همان،1378: ص 57).
شعرسیاسی که معمولاً"ریشه درتحولات انقلابی دارد درایران نیزبه شکل گستردهای دستمایهٔ اشعارشاعران قرارگرفت. امینی نیزمثل ِهرشاعری بغضها وکینه ها را سیاه یا سفید بر صحیفهٔ روزگار نوشت.
پرکاربردترین کلماتی که دردههٔ چهل مورداستفاده قرارگرفت، عبارت بودنداز؛ خون، زندان، دشمن، کینه، قفس، دروغ و...دردایرهٔ واژگانی ادبیات این دوره گنجانده شد. این کلمات دراشعار مفتون نیزچنان بغضی درگلو فوران کرد. قول برشت که میگوید: «درزمانه ای به سرمی بریم که درآن سخن گفتن از درختان جنایتی است» (خویی، 1352: ص 5).
مفتون مفهوم مبارزه را مستلزم یک ادبیات قدرتمند میداند، زیرا هیچ ادبیاتی نمیتواند قدرتمندتراز روحِ شعر باشد. زیرا «در جامعه ما، همیشه مفهوم مبارزه، مستلزم مفهوم ستیز نهایی بوده است» (مختاری، 1378: ص 400).
سینه خیز از روی شنها می کشدتن را
تا بگیرد گرم درآغوش خود فردای شورانگیز میهن را
فخربراین بند پر مهر
فخر بر بوشهر!
باحلول انقلاب، مفتون دیگر شاعرسیاسی نبود، بلکه شاعری مردمی که هم برای دل خود وهم برای مردمش شعرمی سرود. هرچندگرایش به شعرمردمی را ازوظایف خود میدانست، گاهی نیزآگاهی وهوشیاری نسل جوان را ازضروریات یک جامعهٔ قدرتمند قلمداد میکرد تا آنجا که با برانگیختن محرکی مثل شعر، انگیزهٔ چگونه زندگی کردن را درکالبد جامعه تزریق نمود.
مفتون با بینش به اینکه شعرچه سیاسی باشد وچه اجتماعی هردوبا یک توازن خاص میتواند درخدمت جامعه و بشریت قرارگیرد، هرچندبا روی کار آمدن انقلاب اسلامی روحیهای شاعرانهاش تا حدودی اساساً"تلطیف یافت اما تیغ تیز اشعارش در بند بزرگترین تحول و تأثیر برحس وحال افراد باز به نحو بارزی اشاعه دارد.
گفتی:
-«چقدر» میشود از آب گفت؟
- ازمن اگر که میپرسی
«یک دریا» ...
ومن
حیران ِحکمتی که نه خواست
تا رنگ آب، «آبی» باشد...(عصرانه در باغ رصد خانه، 97)
شاعر با جنگ افزار شعردر برابرهر پدیدهای که ضد بشریت تعریف شده با غریزهٔ ادبی، خودرا مقاوم میکند. نقش ادبیات وشاعربه شکل تردید ناپذیری نخستین گام جدی درراه مردم و وطن است که از بارقهٔ نگاه شاعر بازبانی فصیح سهم بسزایی درآفرینش کارهای سیاسی- اجتماعی دارد. مفتون نیز غریزهٔ خودرا در قالب شعرگنجانیده تا فریادش منعکس کنندهٔ وجدانی باشد که اورا بارها و بارها دربرابر وطن فروشان قرار داده است.
اگراز همین منظر مفتون را شاعری اجتماعی بدانیم باید درابتدا جلوهای از بلاغت سیاسی او نیز برای مخاطب آشکار باشد، چرا که بعد سیاسی شعربا رنگ وبوی جنگ، مرگ، آزادی، شکست و پیروزی پوشش داده میشود، این درحالی است که گاهی شاعرو گاهی خواننده مرز بین این دو را یکی دانسته یا هیچ یک ازآن را روشن تراز دیگری نمیبیند.
آشنا جان
گفتی که جهان پرازرنج ها و رنج بردههاست
اما گنج بردهها بسیار کماند
ونگفتی که بسیار پراکنده نیز
هی! من وتو، اینجا باد کاشتیم
وبی آن که توفان برداریم
دیگرانی، از همان باد، نسیم، درو کردند
انگار که ما در خواب، شنا کردیم
اما دربیداری، غرق شدیم...(عصرانه در باغ رصدخانه، ص 69)
مفتون حرمت به کلمه را فقط درمعنای آن نمیجوید بلکه میکوشد درگذرگاهِ احساسی واژهها به حقیقت ناب کلمات نیزبه شکل جاوانه ای بهاء بخشد. به همین واسطه آنچه میگوید با آنچه آرزویش رادارد تعمیم دهی عشق به تمام اقشارجامعه است که بامعانی وبیانی که زبان قلمش گشته، بینش وی را نیزنسبت به مقولهٔ عشق ووطن دو چندان میکند. به قول ژان پل سارترکه میگوید: «روزی فرامی رسد که قلم مجبور به توقف میگردد. آن وقت نویسنده باید سلاح دردست گیرد.» مفتون با همین سلاح، بینش سیاسی خودرا تغییر داده وآهسته و پیوسته پا دررکابی مینهد که جانش را به واسطهٔ همان عشق درطبق اخلاص نهاده است. عشقی که خلاصه میشود درآرمان شهری که خشت خشت آن با چاشنی صلح، محبت و دوستی بنا شده باشد.
«...ارمغانی که من آوردهام، این است
یک طاقه اطلس آبی ستاره دوز
ویک طاقه دعای خودرو.» (من وخزان تو، ص 40)
رویدادهای اجتماعی دراشعار مفتون به بهای مرگ حتمی دربرابر سرکشیدن ها به ناشناختههای سیاسی نیز گردن میگذارد."کولاک"توانست ازخلال همین گشت وگذارها اشعاری را فراگیر کند که جهان بینی شاعررا فهرست وار برای مردم روزگارش به تصویرکشاند. ایستادگی دربرابرهرظلمی میتواند نمایانگرمعنای قهرمان پروری درهرزمانی به هرشکل و شمایلی متجلی گردد."کولاک"قهرمان همان روزگاربود که باآمیزش ابعاد اجتماعی به شکل قدرتمندی مضمون انقلابی به خود گرفت. یک سند روشن برای تحول ازیک حماسه به حماسهٔ دیگر، اثری درخور توجه که در درازای هرمبارزه ای قالب مخصوص به خود میگیرد. شاعر با وقوف براین قالب، مخاطب را به آوردگاه رهایی دعوت میکند.
دریغا دیر کامیها
که حسرت نزدیکی هم ندارند
با نیک فرجامیها!(از پرسهٔ خیال در اطراف وقت سبز/ص 30)
درکناراین مسائل باید اضافه کرد که"کولاک"بهترین شاهددرنقل ادبیات سیاسی– و صدالبته –انتقال دهندهٔ منابعی باشدکه بن مایههای آن رامی توان درزمینه یا پیشینهٔ تاریخی جستجو کرد."کولاک"صرقا" یک اثرادبی نیست که با جهان بینیها وباورها وتغییراتی که درمحیط پیرامون به جوش وخروش درآمده، پدید آمده باشد؟! کولاک درفضایی نفس کشیده و به قالبی درآمده که شرایط میتوانست ازشاعرش، شاعری ضد انقلاب بسازد.
علیرغم اینکه جهان دائماً"درحال تغییروتحول بوده، ذائقهٔ افراد نیز با توجه به همین تحولات دستخوش دگرگونی ست. "کولاک "نیز جریان زنده و سیال فرهنگ وادبیاتی است که توسط شاعرش ساخته و پرداخته شده تا نسل امروز را ازسرچشمه خنکای خویش سیراب نماید.
"کولاک"ادبیات زندهای است که روند رشدآن برادبیات نسلهای قبل از خود بنا شده است. هرکتابی محصول زمانهٔ خویشتن میباشد؛ چرا که هرگزنمی توان بدون درنظرگرفتن شرایط اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی وحتی سیاسی همان زمان مورد سنجش قرارداد. شاعر به فراخور همین تحولات به گسترش اندیشههای آزادیخواهانه و نوشدن اندیشههای اخلاقی که هرکدام بتدریج با ادبیات ویژه به بیان شاهکارهای خود میپردازد. مفتون نیز افزایش آگاهی وگسترش جهان بینی اقشار جامعه ووسعت دادن بینش اجتماع را نسبت به همین تحولات را از ضرورتهای زندگی واز وظایف شاعر میداند.
جایگاه"مفتون"درادبیات معاصر
درهرزمانی که تاریخ به تاخت وتاز پرداخته ادبیات هرکشوری نیزدر چنبر چرخهای آن گرفتار آمده است. با این وجود بیشترین تحولات درهنروادبیات آن مملکت رخ میدهد؛ چرا که ادبیات هرملل، حاصل همین جوش وخروش هایی است که مکتبها را لرزانده وازمراحل پرعصب آن گذشته باشد. در حقیقت فرهنگ وادب درچیرگی برهم ادامه دهندهٔ هم هستند. این چیرگی محصول قهرمان پروری ها، شکفتگیهاوتحولات درهنروادبیات کهن ومعاصراست. این میراث هرچند در چارچوب اجتماع نمیگنجد ولی عموماً"از زبان شعر وادب برای وصل کردن میآید نی فصل کردن!
اگر تأثیرشعرو شاعردرادبیات را ظرف و مظروف بدانیم شعرنیمایی مفتون را نیز باید ملاک اصلی وادامه دهندهٔ راهی دتنست که درعصرخویش همان کاری را کرده که رضا براهنی، هوشنگ ایرانی، طاهره صفارزاده، محمدحقوقی، علی بابا چاهی، محمدرضا شفیعی کدکنی، محمدعلی سپانلو، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، یدالله رؤیایی، نصرت رحمانی، اسماعیل خویی، فرخ تمیمی، فریدون مشیری، نادرنادرپور، حمید مصدق، محمدزهری، اسماعیل شاهرودی، علیرضا پنجهای و...درعصرما کرده است.
گلسرخی درخصوص وظایف هنر وادبیات این گونه مینویسد: «[...] درهنرنخست باید مبارزه علیه حقارتها، نومیدیها، بن بست ها، واخودرگی ودرویش مسلکیها واین «نیزبگذردها» باشد. درادبیات ما آینده نگری مرده است، گوی برای انسانی که دراین سوی جهان رنج میبرد، استثمار میشود ومورد تجاوز قرارمی گیرد، آیندهای حتی متصور نیست، و نباید تلاش رهایی بخش او جان مایهٔ نوشتهها باشد»(گلسرخی،1375: ص 52).
امینی با رنج بسیارتوانسته روی پای خود بایستد، اما این رنجنامه میتواند پاسخی به ظلمی که برادبیات معاصرگشته را جبران کند؟! اشعاروی میتوانست ستون محکمی برای شعرمعاصر باشد که امروزه با نهضتهای ادبی درحال فراز و فرود است. به ندرت میتوان شاعری را یافت که درشعر نیمایی درکنار بزرگوارانی چون؛ اخوان ثالث، احمد شاملو، م آزادو...قرارگیرد. «امروز توقع جامعه ازشاعر به عنوان انسانی مقام و استوار فزونی گرفته واین چیزی جز ضرورت زمانه نیست. جامعه، شاعرپرجنب وجوش میطلبد، شاعری که باید وجدان طبقاتی مردم را درمردم شکل بخشد. زیرا که شعر هنرملی ماست، ادبیات ما، ادبیات شعری است، سنت وریشه در خون مادارد، میتواند اثر بگذارد، حرکت ایجاد کند. میتواند سرود مقاومت و مبارزه باشد»(گلسرخی،1375: ص 54).
درعصرحاضر، آثارسترگ مفتون، تداومگر راهی است که درحوزهٔ شعر وادب از عوامل مؤثر وماندگار درحوزهٔ ادبیات به ویژه شعرنیمایی به شمارمی آید. این حقیقت تردید ناپذیر که نقش شعروشاعردر زندگی ادبی هرکسی اساساً"به شکل فعالیتهایی بروزمی کند، قابل انکارنیست. این فعالیتها، منعکس کنندهٔ وجدان شعری است که به شکل نمادینی درهر عصری رخنه کرده وبه جامعه عرضه میشود. «ادبیات زنده همین است که مردم زندهٔ یک دوران آن را میخوانند و به خروش میآیند»
(همان، ص 125).
اشعارمفتون دردو حال وهوای خاص موج میزند؛ اشعاری که در روح خود حلاوت جوانی را نه به سن بلکه به دل برعمق وجان مخاطب گوارا میکند. او، هرچنددههٔ نهم زندگی خویش را سپری می کنداما حال وهوا، همان حال وهواهای پرتب وتاب گذشته است که با حشرونشرنسل جوان وهمچنین شاعران هم عصرخود در تردد میباشد. امینی درمقدمهٔ «شب 1002» میگوید: «مااکنون درعصری به سر میبریم که اوضاع در هرده سال به اندازهٔ یکی دو قرن زمانهای قدیم عوض میشود. شاعری که میخواهد برای همیشه شاعر بماند...باید بوها و صداها را بشنود. در همان کوچهها و پیاده روهای اطراف خودش نه اینکه در مراسم ومجامع، او نباید شعرش را بگوید و برود بیرون، بلکه باید از بیرون که برگشت نوشتن شعرخود را شروع کند. اگراین شاعر به جای تطبیق زندگی خود با شعر، بخواهد که شعرخود را با زندگیاش تطبیق دهد نه تنها متوقف خواهد شد که به عقب نیز حرکت خواهد کرد. اساساً هرتوقفی، نوعی پس روی نیز هست؛ زیرا گذشتن از زمان را تبدیل به گذشتن زمان از خود میکند. تغییر نحوهٔ زندگی به نحوی که بعضی از تضادها را رفع کندکه موثردرانکشاف وارتقاء شعر بودند میتوانند یکی دیگراز علل وا ماندگی بشوند.»
ازاین منظر میتوان به جایگاهِ ادبی مفتون از هرحیثی بها داد و به زیربنای فکریاش، با تمام تفاصیل پرداخت. اندیشه - های مفتون به نگارگری جنایات درجهان هستی، استعمار، مبارزه با جهل وفقربه طورکلی تشویش واضطراب پیرامون خود است که درستیزه با نارواییهای اجتماعی به شکل وصورت های گوناگون واز دیدگاههای متفاوت قابل تعمق می -باشد. «شعراگرنتواند با منی که زندهام، در زمان شاعر، درزیرسلطهٔ یک نظامی اجتماعی به سرمی برم، رابطه ایجاد کند، سرودن برای انسان آینده یاوه است»(گلسرخی، 1375: ص 110).
به علت ناشتاخته ماندن مفتون امینی در جوامع ادبی، طبیعی است که ادبیات معاصراز حال و هوای شعری وی نیز خالی باشد. وارد کردن حال و هوای مختلف درادبیات معاصر حقیقتاً"تا حدایفای یک رسالت تاریخی، حائز اهمیت است؛ چراکه نوکردن ادبیات، وقتی که گسترهٔ زبان و بیان به شکل فراگیری درحال چپاول و غارت است خود، ستون محکم واستواری برپیکرهٔ ادبیات معاصر به حساب میآید.
با توجه به شاعران گمنامی چون مفتون امینی ونمونه هایی ازاین دست که امروزه قربانی خودخواهی عدهای از شاعران، محققان، نقادان وتحلیل گرانِ جوان درعرصهٔ شعر وادب شده، جای بحث دارد. «[...] شعرجوان در بند ساختن دنیای دیگری است، دنیایی که درآن دعوت به پرخاش و شعارست، درآن انتظار بی امان پا دراز کرده و قوهٔ محرکه موج می زند. شاعر جوان در بند جاودانه شدن نیست، سودای تغییر دادن درسردارد.» (همان، ص 118)
صبغهٔ اجتماعی، سیاسی هرکسی ازتجربه های شخصیاش سرچشمه میگیرد که این خود میتواند یک سند و مدرک محکمی دال برحضور فرد در صحنههای مردمی وتظاهراتهای خیابانی باشد. در مورد حضور مفتون نیز وضع همین گونه است؛ اودراشعارش به جای زبان صریح سیاسی اززبان سمبلیک و نمادین بهره میگیرد تا با چنین تاکتیکی که حاصل نیروی همبستگی واتحاد است در برابرخودکامگان وجنگ افروزان ایستادگی کرد. «[...] شعرمی تواند بزرگترین حربه باشد از سویی، وازجانب دیگر بزرگترین تأثیر را برحس و رفتار جامعه به جا میگذارد.»(گلسرخی، 1375: 112)
نسیم درشهر
آنگاه
درخیابانی از حومه چه بادی تند!
دوست من کلاهش را گرفته بود
ومن موی بلندم را
برادرزادهام نیز لبههای بی دگمهاش را
در این حال وهوابود که با خود گفتم
آنها که چیزی برای برده شدن ندارند
براین پندارند
که از این «وزیدنها» گزندیشان نیست
ومن، اما
از روزگار دیدهای این را شنیدهام
که ـ بی برگی همان است و ایستاده مرگی همان »! (جشن واژهها وحس ها وحال ها، ص 80)
بنابرین ساختار و صورت درآثارامینی، حاصل تجارب وی ازغزل گرفته تا شعرآوانگارد، شاملویی ونیمایی و... به روشنی برکارنامهٔ ادبیاش تابیده است. شاعری که با اتکای دو زبانه بودنش، شاهد وزش حال وهواهای تازهتر بر بنیاد شعر معاصر ترکی نیز میشود.
اشعار مفتون را به طوراجمالی میتوان به سه دسته تقسیم کرد؛
الف. شعرکهن
ب.شعرترکی فولکوریک
ج. شعرنیمایی، شاملویی، فرخزادی و...که هرکدام به فراخورِعصرحاضر، هسته مرکزی آثارش را تشکیل میدهد. البته تأکید نگارنده بروجوه شعروحضورمستدام شاعردراشعارنیمایی است که بیشتربرمدارمحتوی ودرون مایه درحرکت میباشد.
شاعری که خوانندهٔ اشعارش را با سیرتحول چه ازلحاظ موسیقی وتصویروچه ازلحاظ امکانات ادبی، پیوندی ناگسستنی با طبیعت، زندگی، جامعه و...همراه میکند.
مفتون با فرازو فرودهای شعرِکهن، با صعود وسقوط اشعار نیمایی وگاهی هم درافت و خیزهای ادبی دست و پا می زند. بی توجه به چالشهای ادبی، بی آنکه تحت تأثیرجریان های خاصی قرار بگیرد، حال وهوای شعرش، همچنان ساخت وصورت نوینش را حفظ کرده است.
دکتررضا براهنی درنقدی تأیید آمیز دربارهٔ بعضی از اشعارامینی مینویسد: «بزرگترین فرقی که شاعران به اصطلاح «کلاسیک» امروز ایران، با شاعران طرفدار و پیرو نیما یوشیج دارند، این است که آنها اغلب ذهنی ادبی دارند وزبان و بیان وشکل کارشان بکلی ازادبیات سرچشمه می گیردواینان–یعنی شاعرانی که به حق لقب «معاصر» میتوانند گرفت- با زبانی سروکاردارندکه با زندگی معاصر، هم عصروهم وزن است ومنظوراز زبان معاصر، زبانی است که هم اکنون ایرانی امروز بدان تکلم میکند. [...] شاعران گروه دوم، زندگی امروز راشدیدترو زنده ترحس کرده اندوبه همین دلیل به دنبال کشف ظرفیتهای شعری زبان امروز، دردنیای امروزهستند. اینان ناخودآگاه معتقدشده اند که شعراززبان شروع میشود، نه از ادبیات. شاعر، انسانی است که با زبان زنده سروکاردارد و تنها زبان زندهای که برای شاعر زنده مطرح میتواند باشد، زبان امروز است نه ادبیات دیروز. شاعر دیروز، در میدان زبان دیروز، شعردیروز را به وجود آورد محیط امروزاز اشیائی ساخته شده است که به اندازهٔ «گل وآهوی» سالها پیش ظرفیت شعری دارند وشاعرامروز باید این ظرفیتها را دراشیاءِ محیط کشف کند. اگر زندگی امروز زشت است، باید این زشتی درشعر شاعررخ کند و گرنه شعر، از نظرتاریخ ادبیات و یحتمل به عنوان سندی اجتماعی، هیچگونه اعتباری نخواهد داشت. اگر به زبان امروز وفادار باشیم، تردیدی نیست که به زبان فارسی شعرحافظ و مولوی وفادار ماندهایم. [...]»(شمس لنگرودی،1370: ص 270).
عمده مسائلی که بیشترازهرچیزی درآثارادبی مفتون جلوه گری میکند، اهدافی است که مثل ابزاری درجهت صیانت ازاندیشه چه دردوران جوانی وچه دردوران کهولت آن را برای تقویت درون مایه، فضا سازی والقای حال وهوای شاعرانه با زبانی موجز، نرم وفوق العاده توانا که با نوعی اشراق دنبال گشته، راهش را شفافتر ازشاعران معاصر دیگر تعریف میکند. این تعریف حاکی ازاوج ادراک وی، از غصه، عشق، وطن، هجرت که بر اثر فشارهای سیاسی واجتماعی و بازتاب آن دراشعار بعد از انقلاب گواه بر این ادعاست.
دغدغههای امینی درشعرهایش هرچند با زبانی نرم ولطیف بیان شده باز در ورای کلمات با نوعی بینش و منش که با رنگ وبوی مذهبی وانقلابی آغشته گشته، این تجربه را می رساندکه وی با درایت گام برعرصه ای نهاده که از فراز و نشیبهای آن به خوبی آگاه بوده و همین امر، ظرافت اندیشهاش را نه با پوستهٔ زبان، بلکه با مغزو جان در هم تنیده است.
حالا این سؤال پیش میآید که حاصل این رصد تا چه میزان میتواند در شعر بعداز انقلاب مؤثر باشد، جای بحثهای بسیار دارد. جواب این سئوال و نظایر آن در متن شعرهای امینی نهفته است.■
فهرست منابع
1. امینی، یدلله (1386)، شب 1002، چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه.
2. (1385)، من وخزان و تو، چاپ اول، تهران: نشر امرود.
3. (1391)، جشن واژهها وحس ها و حالها، چاپ اول، تهران: نشر امرود.
4. (1389)، از پرسهٔ خیال دراطراف وقت سبز، چاپ اول، تهران: نشر امرود.
5. (1383)، عصرانه درباغ رصدخانه، چاپ اول، تهران: نشرنگاه.
6. آل احمد، جلال (1337)، ارزیابی شتابزده، چ اول، بی تا، نشر فردوس.
7. خویی، اسماعیل (1352)، از شعر گفتن، چاپ اول، نشر سپهر.
8. شمس لنگرودی، محمد (1370)، تاریخ تحلیلی شعر نو، جاپ 3، چ اول، تهران: نشر مرکز.
9. گلسرخی، خسرو (1375)، دستی میان دشنه ودل، مجموعه نوشتههای پراکندهٔ خسرو گلسرخی، به کوشش کاوه گوهرین، دفتر اول، چاپ اول، نشر مؤسسهٔ فرهنگی کاوش.
10. گلسرخی، خسرو (بی تا)، حماسهٔ گلسرخی، بی نا.
11. مختاری، محمد (1378)، هفتاد سال عاشقانه (تحلیلی ازذهنیت غنایی معاصر و گزینهٔ شعر دویست شاعراز (1370-1300)، چ اول، تهران: نشر تیرواژه.
منتشر شده در فصلنامه شعر چوک شماره 8شتم بهار سال 1394
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.
http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
دیدگاهها
چقدر زيبا رقم زده ايد اين خيل كلمات افسار گسيخته ي رام نشده را....به حق كه جاي خالي استاد ارجمند ،شاعر پيشكسوت كشورمان احساس مي شد. البته مقاله ي علمي شما كاملن درست است. اگر خود آقاي اميني هم از خودشان تكاپو نشان مي دادند و پابرجاتر از اين تحول ادبي صحبت مي كردندجاي هيچ شك و شبهه اي باقي نمي ماند. متاسفانه بازار اين گونه شده است. اين گونه بازارها هم زودي شلوغ مي شود و زودي هم از ياد مي رود. اسم ورسم است كه به جا مي ماند...نه نام و نان ....برقرار باشيد.اين معلم پيرگاهي زياد حرف مي زند.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا