• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • «من نویسنده زن نیستم»؛ بخش سوم نویسنده «توریل موی»؛ مترجم «فاطمه همدانیان»/ اختصاصی چوک

«من نویسنده زن نیستم»؛ بخش سوم نویسنده «توریل موی»؛ مترجم «فاطمه همدانیان»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

«من نویسنده زن نیستم»؛ بخش سوم نویسنده «توریل موی»؛ مترجم «فاطمه همدانیان»

مطابق با آنچه در بخش‌های اول و دوم (در شماره‌های 69 و 70 ماهنامه داستانی چوک) آورده شد به مسئله ادبیات، نوشتن و زنان، طرح ابتدایی بحث و رویکرد برخی از نویسندگان زن مطرح چون دوریس لسینگ و رویکردشان راجع به جنسیت و زن در نگارش، نیز به نقش تئوری پساساختارگرایی و اثر برجسته جودیت باتلر «آشفتگی جنسیتی» بر مسئله زنان و نوشتن در ادبیات پرداختیم. در این بخش به وضعیت نوشتن در دوره معاصر، نویسندگان معاصر زن با تاکید بر نگاه و تحلیل سیمون دوبوار به مسئله زن و نویسندگی در ادبیات خواهیم پرداخت.

دوره معاصر

امروز از 2008 به این طرف هنوز هم منتقدان برجسته ادبی روی نویسندگان زن کار می‌کنند. سطح علمی کتاب‌ها در این زمینه بالا است و دستاوردهای موجود در این زمینه مجموعاً در محافل آکادمیک به رسمیت شناخته شده است. مثلاً در 2006 کتاب برجسته پولا بک‌شایدر[1](2005) راجع به شاعران زن انگلیسی قرن 18 برنده جایزه جیمز راسل لوول[2] (انجمن زبان مدرن[3]) شد. بعلاوه از دهه 1980 نسل جدیدی از نویسندگان زن ظاهر شدند و منتقدان بسیاری خلق فضایی فکری برای بحث بر سر چالش‌های جدی در این زمینه را نوعی وظیفه تلقی نمودند. ماری ایگلتون[4] (2005) در کتاب معرفی زنان نویسنده در ادبیات داستانی معاصر[5] تاکید می‌کند بر اینکه فمینیسم همیشه راجع به دو مسئله نویسندگی و قدرت دغدغه‌مند بوده است. او نشان می‌دهد که چهره هنرمند و نویسنده در نوشتار زنان در حوزه زبان انگلیسی از دهه 1970 با اهمیت تلقی می‌شده است. ماری ایگلتون همچنین در بنیانگذاری مجله‌ای تحت عنوان نوشتار معاصر زنان[6] که به ادبیات زنان بعد از 1975 اختصاص داشت، همکاری داشت. این هم‌گامی تئوری و عمل فمینیستی در

ادبیات هرچند امروز دستخوش عدول شده اما تا انتهای دهه 1980 همچنان پابرجا ماند. نتیجه این ناهم‌گامی نوعی شیزوفرنی فکری است که در آن نیمی از مغز به خواندن نوشتار زنان می‌پردازد، در حالی که نیمی دیگر از مغز به مرگ مولف می‌اندیشد و این واژه متغیر «زن» را به لحاظ تئوریک دستخوش بی‌اعتباری می‌کند. در اینجا تعجبی نخواهد بود که شاهد این باشیم که تعداد بسیاری از کتب و مقالات درباره نویسندگان زن با عذرخواهی‌ها و پوزش‌های بسیار همراه است. و معمولاً نویسنده در همان آغاز این اطمینان را به ما می‌دهد که کلام او (She) واقعاً چیزی علیه رولان بارت یا میشل فوکو در برنخواهد داشت. یا اینکه یادآور می‌شود نمی‌خواهد واقعاً چیزی راجع به نویسندگان واقعی در جهان بنویسد بلکه نوشته او صرفاً درباره تصویر مولف در متون ادبی است؛ یا اینکه وقتی او واژه زن را به کار می‌برد منظورش واقعاً زن است و چیزهایی از این قبیل. چنین ساخت‌های نوشتاری خود نشانه‌هایی از تنش نظری در زمینه ادبیات زنان است. نظریات امروز ما در زمینه ادبیات زنانه به جای حمایت زنان علاقه‌مند به بررسی نوشتار زنانه، با ایجاد احساس گناه و حتی بدتر از آن ایجاد ترس در ایشان سبب دوری‌گزینی زنان برای کار روی موضوع زنان و نویسندگی در کنار هم می‌شوند. این وضعیت از آن دست وضعیت‌های نادری است که من راجع به آن بحث کرده‌ام و ضرورت بحث‌های تئوری‌تر و فلسفی‌تر را طرح نمودم. آنچه که ما واقعاً در اینجا بدان نیازمندیم و بسیاری از زنان و مردان آن را به وضوح بااهمیت تلقی می‌کنند توانمندی در توجیه تئوریک است، و اصلاً هم مشکلی نخواهد بود که این توجیه تئوریک از رویکرد سیاسی صورت پذیرد.

من نویسنده زن نیستم؛ معمای پیچیده سیمون دوبوار

در ابتدای کتاب «جنس دوم[7]»، سیمون دوبوار نشان می‌دهد که چطور در یک جامعه سکسیست[8] (تبعیض جنسی) مردان امری عمومی و زنان خصوصی محسوب می‌شوند؛ مرد یکی است و زن آن یک دیگر. این درواقع تعریف دوبوار از سکسیسم است و این تعریف هر آنچه که او در کتاب جنس دوم می‌نویسد تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. این تحلیل بسیار ساده است که صرفاً به برجسته بودن اثر دوبوار اکتفا کرده یا اینکه بدان نظر کنیم که همچنان کتاب وی پاسخگوی بسیاری از سوالات ما در دنیای امروز کنونی است. دوبوار با گفتن روایتی در قالب گفتگو بدین نتیجه می‌رسد: من اغلب در میانه مباحث تجریدی با مردان از شنیدن این حرف آزرده می‌شوم: «تو اینطور یا آنطور می‌اندیشی صرفاً به خاطر اینکه تو یک زن هستی»؛ اما در اینجا تنها دفاعیه من در پاسخ به آنها این است که: «من اینطور یا آنطور می‌اندیشم زیرا درستش همین است، و بدینوسیله سوبژکتیویته خود را حذف (éliminant) می‌کنم. در این میان پاسخ متقابل این است که: «شما اینطور می‌اندیشی چون یک مرد هستی» و به دلیل فهم این حقیقت، مرد بودن یک ویژگی ممتاز نیست. یک مرد به خاطر مرد بودن در جایگاه درستش است و یک زن اما در جایگاهی غلط. در حقیقت، همچون مردم باستان که عمودی مطلق را با ارجاع به کجی و مورب بودن تعریف می‌کردند، نوع کامل انسانی نیز مرد نامیده می‌شود. زنان دارای رحم و تخمدان هستند؛ چیزی که آنها را در شرایطی خاص قرار می‌دهد و سبب محبوس شدن ایشان در سوبژکتیویته خویش می‌شود؛ تا آنجا که اغلب تفکر زنان را به اعضای تولید مثلی ایشان ارجاع می‌دهند. در این بزرگنمایی مرد فراموش می‌کند که آناتومی او نیز چیزی متشکل از هورمون‌ها و غدد تولید مثلی‌اش است. او بدن خود را به مثابه گونه ارتباطی عادی و مستقیم با جهانی می‌داند که در آن به باور ابژگی خویش دست یافته است، در حالی که در باور او بدن زن و هر چه به آن مربوط می‌شود از ارزش و وزن کمتری برخوردار است: یک مانع، یک زندان (Beauvoir, 1984: xxi–xxii, translation amended) {10}.

اشاره کردیم که دوبوار اصرار بر حذف سوبژکتیویته خود در پاسخ به اظهارات خصمانه نسبت به تفکرش داشته است. همینطور اشاره کردیم که دوبوار تمایزی قاطعانه میان حذف اجباری سوبژکتیویته جنسیتی خود و زندان اجباری درون آن قایل بود. برای دوبوار این جوهره فلسفی سکسیسم است. جامعه معاصر ما هم نشان می‌دهد که همچنان این منطق سکسیستی کار می‌کند. در فوریه 2007 درو فاوست[9] اولین زنی بود که در تاریخ تاسیس دانشگاه هاروارد به ریاست آن برگزیده شد.تاکید بر جنسیت او در رسانه‌ها تا آنجا شدت یافت که اینگونه القا شد که وی به دلیل جنسیت خود به این سمت منصوب شده است:

"در روز یکشنبه، دانشگاه هاروارد در تاریخ 371 ساله خود برای اولین بار نام فاوست را به عنوان اولین زنی که به مقام ریاست این دانشگاه رسید اعلان کرد. او در مصاحبه‌ای می‌گوید: «امیدوارم انتصاب من نمادی از فرصت‌های پیش رو و گشاده بر نسل‌های آینده باشد، فرصتی که حتی برای یک نسل پیش از خودم غیرقابل تصور بود. فاوست در ادامه گفت: «اما من زنی نیستم که به ریاست هاروارد منصوب شدم بلکه من صرفاً رییس دانشگاه هستم فارغ از جنسیتم»" {11}.

فکر می‌کنم فاوست به خوبی از پس کارهای مربوط به خویش در جایگاه یک رییس برآمده است. او به زن بودن خویش اذعان دارد و بر اهمیت این حقیقت تاکید دارد، اما پیش از تاکید بر آن او نمی‌خواهد به ریاست وی از منظر زن بودنش بنگرند. اما حقیقت آن است که او نمی‌بایست زن بودن خود را منکر شود. هیچ مردی که تا کنون به ریاست هاروارد رسیده برای انجام امورات مربوط به منصب خود مرد بودن خویش را منکر نشده است.

برای فهم اینکه چه چیزی در این میان رخ داده در نظر آوردن این جمله که «من نویسنده زن نیستم» تا حدودی کمک می‌کند. (جین آستین (1975:73) این قضیه را بازخوردی از یک سخن یا جمله‌ای که بیان شده و چگونگی دریافت آن توسط مخاطب تلقی می‌کند). اول از همه، وقتی یک زن درمی‌یابد که باید به اینکه «من نویسنده زن نیستم» یا «من رییس زن دانشگاه هاروارد نیستم» اشاره کند، این ادعا هرگز ادعایی کلی یا اصلی فلسفی نیست (که اگر بود جمله‌ای به وضوح پوچ و بی‌معنی خواهد بود). و همیشه معمولاً واکنش شخص به فتنه انگیزی است که در آن سعی بر آن می‌شود که از جنس یا جنسیت زن علیه او (her) استفاده شود. چنین جملاتی نوع خاصی از عمل دفاعی در گفتار فرد است: بنابراین، وقتی ما چنین جملاتی را می‌شنویم، باید دنبال آن فتنه‌انگیزی باشیم. اخیراً به یک برنامه رادیویی گوش می‌دادم که در آن مردی تماس گرفته بود و مدعی آن بود که تمام صحبت‌ها راجع به جنسیت و نژاد در اصول دموکراسی کاملاً غیرمرتبط است: «ما رییس جمهور انتخاب می‌کنیم نه نژاد یا جنسیت او را».

درسی که ما باید از دوبوار بیاموزیم آن است که در یک جامعه سکسیست یا راسیست، نتیجه چنین ادعاهای خوش نیتی مجبور کردن زنان و سیاهان، و دیگر اقلیت‌های نژادی به حذف سوبژکتیویته جنسیت‌زده یا نژادمدار ایشان است، یا به عبارتی دیگر نقاب به چهره زدن و تبدیل شدن به انسانی عمومی بدون خصیصه ممتاز است به گونه‌ای که تجربه زیسته ایشان را به مثابه انسانی عینیت یافته در جهان کم ارزش تلقی کرده است. وقتی فرد از گزینه سیاه یا زن عدول می‌کند و بنابر آنچه دوبوار می‌گوید به دسته کلی و عمومی می‌پیوندد در زندان جنسیت یا نژاد خویش حبس می‌شود.

اگر سعی کنم موقعیتی را تصور کنم که مردی در آن بگوید: «من یک نویسنده هستم، نه یک مرد نویسنده»، تنها چیزی که به ذهنم می‌آید این است که آن را در پاسخ به فتنه‌انگیزی یک فمینیست گفته باشد. حتی در مشاغلی که اکثریت را زنان تشکیل می‌دهند مردان هیچ اجباری نمی‌بینند که جنس یا جنسیت خود را منکر شوند. مردی که آموزش پرستاری می‌بیند «پرستار مرد» نامیده می‌شود. حتی سایتی تحت عنوان مجله پرستار مرد[10] نیز وجود دارد {12}. برآیند این وب سایت حاکی از آن است که پرستاران مرد دسترسی آسان و فراگیر به وب سایت داشته و در آن راجع به خود در جایگاه پرستار، پرستار مرد یا مردانی در شغل پرستاری بدون احساس محدودیت سخن گفته و حتی تا آنجا پیش رفته‌اند که به تبعیض زنان پرستار علیه خود معترض هم شده‌اند. در اینجا مردان پرستار هیچ اجباری در این نمی‌بینند که بگویند: «من یک پرستار مرد نیستم بلکه یک پرستار هستم». این خود بیانگر آن است که در یک جامعه سکسیست کسی نمی‌تواند مردی را با ارجاع به جنسیت وی تحقیر کند (عجالتاً این صرفاً یک فرض در اینجاست) مرد یا مردانگی هنوز یک هنجار است و زن و زنانگی انحراف از آن محسوب می‌شود.

برای نویسندگان زن بسیار مخرب خواهد بود اگر بدیشان گفته شود که آنها باید به عنوان یک زن یا به مانند یک زن دست به قلم ببرند. اما چرا اینگونه است؟ و چرا او باید با برخی از هنجارهای کلیشه‌ای در نوشتار زنانه همنوایی کند؟ این مطمئناً همان چیزی است که ساروت[11] بدان می‌اندیشد و به همین علت هم هست که اغلب به اندیشه نوشتار زنانه می‌تازد و به آن نقد می‌زند. از طرفی هم اگر یک نویسنده زن احساس کند باید به نوشته‌اش قالبی عمومی و کلی دهد باز هم برایش مخرب است چرا که این فراگیری و عمومیت نوعی ازخودبیگانگی در وی بوجود می‌آورد که خود سبب شکاف بین جنسیت و انسانیت وی خواهد شد. و این همان معمای پیچیده‌ای است که ساروت بدان اشاره نمی‌کند. اما حتی اگر نویسنده‌ای چون ساروت بر غیرشخصی بودن نویسنده در امر نوشتن تاکید دارد، این بدان معنا نیست که همه زنان دیگر نویسنده به این سبک می‌اندیشند.

در واقع برای این معمای پیچیده هیچ راه حل قطعی وجود ندارد. تمام آنچه که می‌توان انجام داد، حضور ذهنی است که ما را در یافتن فتنه‌انگیزی یاری می‌رساند، برای اینکه نشان دهیم فتنه‌انگیزی وجود دارد که صرفاً ما را در موقعیتی قرار داده که از اساس به لحاظ سکسیستی پیچیده است؛ واکنش مناسب در این میان آن است که تا جایی که امکان‌پذیر است از انتخاب میان دو گزینه نومیدکننده -یعنی همان کاری که درو فاوست، رییس دانشگاه هاروارد انجام داد- امتناع کنیم. {13}

در اینجا ممکن کسی این ادعا را مطرح کند که: پس در عمل چگونه خواهد بود؟ یا اینکه کسی ممکن است بگوید: آیا خود تو گزینه زن بودن را برای نویسنده یک امتیاز به حساب نمی‌آوری؟ یا اینکه چطور نسبت به اینکه نویسنده‌ای که زن است و او که نیست اطمینان حاصل می‌کنی؟ اما نکته‌ای در اینجا نادیده انگاشته شده است. اینکه تحلیل دوبوار از سکسیسم تنها زمانی کاربردپذیری دارد که شخصی برای خود در نویسندگی گزینه زن بودن را به حساب می‌آورد. در اینجا چیزی برای گفتن راجع به معرفت‌شناسی، حقیقت و ذات وجود ندارد. در این موقعیت که از آن سخن می‌گویم تئوری‌های بازتولید، ساخت، نمایش و ایجاد جنسیت تئوری‌هایی نامرتبط تلقی می‌شوند. نویسنده زنِ مثال‌های من ممکن است تراجنسی، دوجنسه، لزبین یا مردی باشد که به عنوان یک زن تلقی شده است. این استدلال مانعی است برای این باور در ما که «ما جنسیت خود را به نمایش می‌گذاریم»؛ حال با ارجاع به معنایی که دوبوار به این جمله می‌دهد یا معنایی که باتلر بدان می‌دهد. تمام آنچه دوبوار در پاسخ به این مسئله مدنظر می‌آورد آن است که شخص در موقعیتی قرار گیرد که توسط یک دیگری زن تلقی شود. هیچ نظریه‌ای راجع به منشا جنسیت این حقیقت را تغییر نخواهد داد که در یک جامعه سکسیست افرادی که زن محسوب می‌شوند در ارتباط با هنجار مردانگی به مثابه دیگری تلقی می‌شوند. وقتی من مدعی می‌شوم که ناتالی ساروت یا ویرجینیا وولف نویسنده زن هستند، پس همه آنچه مخاطب من نیازمند است که بداند آن است که این دو نویسنده به عنوان زنان نویسنده محسوب شده و دیگران هم آنها را همین‌گونه نگریسته‌اند. {14}

*منابع در بخش پایانی خواهد آمد.

پی‌نوشت‌ها:

{10}The original text can be found in Beauvoir (1986: 14–15). I discuss this passage at length in my essay ‘“I Am a Woman”: The Personal and the Philosophical’ (Moi, 2005, particularly pp. 201–26).

{11}‘Harvard Names First Female President’, by the Associated Press published in The New York Times, 12 February 2007. URL: http://www.nytimes.com/aponline/us/AP-Harvard- President.html?pagewanted=all

{12}See http://www.malenursemagazine.com/

{13}The consequences of this analysis for the feminist debate about the relationship between equality and difference will have to be developed elsewhere.

{14}In fact, Butler and Beauvoir are both against gender stereotypes. In 1999, looking back on Gender Trouble, Butler writes: ‘The dogged effort to “denaturalize” gender in this text emerges, I think, from a strong desire both to counter the normative violence implied by ideal morphologies of sex and to uproot the pervasive assumptions about natural or presumptive heterosexuality that are informed by ordinary and academic discourses on sexuality’ (Butler, 1999: xxi).

 


[1]. Paula Backscheider

[2]. James Russell Lowell

[3]. Modern Language Association

[4]. Mary Eagleton

[5]. Figuring the Woman Author in Contemporary Fiction

[6]. Contemporary Women’s Writing

[7]. the second sex

[8]. sexist

[9]. Drew Faust

[10]. Male Nurse Magazine

[11]. ناتالی ساروت Nathalie Sarraute یکی از برجسته‌ترین نویسندگان مکتب رمان نو در فرانسه است. اثر تئوریک او عصر بدگمانی (۱۹۵۶) در کنار کتاب درباره رمان نو نوشته آلن رب‌گریه مانیفست این مکتب شمرده می‌شوند.


 

نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html

داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.

http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html

دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک

http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html

دانلود نمایش رادیویی داستان چوک

http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html

دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک

http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html

فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك

http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html

بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان

http://www.chouk.ir/honarmandan.html

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک

https://telegram.me/chookasosiation

اینستاگرام کانون فرهنگی چوک

http://instagram.com/kanonefarhangiechook

بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر

http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692