هایاما یوشیکی
هایاما یوشیکی Hayama Yoshiki متولد سال 1894 در کیوشو، از برجستهترین نمایندگان ادبیات کارگری نوین ژاپن به شمار میرود. بیشتر آثار او در آن مقطع تاریخیای نوشته شدهاند که دولت ژاپن با فشار شدید و گاه بی رحمانه بر تودههای کارگر و کشاورز در مسیر شتاب بخشیدن هرچه بیشتر به روند نوسازی بنیانهای فرهنگی- اجتماعی و صنعتی کردن اقتصاد ژاپن گام بر میداشت. با توجه به خاستگاه اجتماعی نویسنده که فرزند کارمند دولت دون پایهای بود و اجبارش به کار کردم از همان سنین نوجوانی از نزدیک با مسائل و جوانب مختلف زندگی کارگری آشنا شد و در حقیقت سوژه اکثر آثارش را شخصاً لمس کرد. هایاما بعد از اخراجش از دانشگاه واسادا سالها در کشتیهای تجاری و کرجیهای حمل ذغال سنگ به عنوان ملوان و کارگر مشغول به کار بود که تبلور تجرربیات او در این زمینه در معروفترین رمانش به نام مردانی که در دریا زندگی میکنند منتشر به سال 1928 به خوبی قابل مشاهده است.
با کنار گذاشتن کار در دریا برای امرار معاش به کارهای مختلفی از جمله کارگری کارخانه سیمان، اپراتوری کارخانه برق، کارمندی دفاتر آموزشگاهها، کارگری چاپخانه و غیره پرداخت که تجربیاتش در این مشاغل بعدها دستمایه خلق بسیاری از رمانها و داستانهایش منجمله داستان کوتاه نامهای در بشکه سیمان letter found on cement barrier قرار گرفت. از سال 1919 فعالانه در جنبشهای کارگری ژاپن شرکت کرد و در همان سال به زندان افتاد و از آن پس زندگیش به تناوب در جنبشهای کارگری و زندان سپری شد به نحوی که اکثر آثارش را در محبس نوشت. مشخصه بارز آثار هایاما یوشیکی پرهیز از دخالت دادن احساسات در واقعیات عریان زندگی دشوار کارگری و جلب ترحم خواننده است. او با نثر موجز و فشرده خود بیشتر تلاش میکند تا خواننده را با مطرح کردن مسائل و ماجراهای واقعی به تکان و تفکر برانگیزد نه اینکه ترحمش را جلب کند به نحوی که حتی در داستانهایی کهتم آنها آگاهانه حامل پیام و نظر سمت دار و مشخص است، نظیر همین داستان نامهای در بشکه سیمان، خواننده تا انتها کنجکاوانه داستان را پی میگیرد و در پایان بی آنکه با نتیجه گیری کلیشهای یا شعارگونه روبرو شود وادار میگردد به موقعیت مطرح شده در داستان بیاندیشد و در آن تعمق کند. داستان نامهای در بشکه سیمان برای نخستین بار در سال 1926 منتشر شده است. هایاما یوشیکی در سال 1945 در نهایت فقر و استیصال چشم از جهان فروبست. (جهان داستان کوتاه، مترجم: آرتوش بوداقیان، نگاه، چاپ اول: 1376)
بررسی داستان کوتاه «نامهای در بشکه سیمان»
داستان کوتاه نامهای در بشکه سیمان با توصیف وضعیت کارگری به نام ماتسودو یوشیزو ژاپنی آغاز میشود. هر چند نام کارگر در ابتدای داستان ذهن خواننده را به نوعی به محدوده جغرافیایی خاصی هدایت میکند، اما توصیف زیبا و قوی نویسنده، چنان با قدرت داستان را به پیش می راند که در خلال داستان و در پایان، احساس محصور بودن در جغرافیایی خاص را از بین برده و هم زبانی خاصی را به وجود میآورد. هم زبانی همراه با همزمانی که همه ناشی از احساس دردی مشترک در بین انسانهایی از این دست است.
ماتسودو یوشیزو سرگرم خالی کردن بشکههای سیمان بود. تلاش میکرد بدنش را تا آنجا که میتواند دور از سیمان نگه دارد ولی موها و لب بالاییاش با قشر ضخیم خاکستری رنگی پوشیده شده بود. ناامیدانه بر آن بود تا دماغش را بگیرد و سیمان سفت شده را که موهای منخرینش را همچون بتون آرمه سخت و سفت کرده بود بیرون بریزد، ولی دستگاه بتن ساز دقیقهای ده محموله بتن بیرون میداد و او مجبور بود به سرعت آن را تغذیه کند تا در کار دستگاه وقفهای پیش نیاید.
برخلاف داستانهایی که در مایههای فرمالیسم روسی به رشته تحریر در میآیند، شروع داستان «نامهای در بشکه سیمان» نه تنها همراه با یک ضربه و شوک نیست، به آرامی مطرح میشود. شاید تنها دلیلی که مخاطب را به خواندن داستان ترغیب میکند، ارتباط نام منحصر به فرد و دارای ابهام داستان و سطر اول داستان است.
ایدهی طرح داستانی در دل یک داستان دیگر از یک سو و بیان داستان در قالب نامه که در جای جای آثار چاپ شده مدرن و پست مدرن دیده میشود، اینبار به صورت یکجا، طراوت خاصی به داستان حاضر بخشیده است. دو داستان که در عین حالی که مجزا هستند، اما با داشتن رشتههای ارتباطی و مشابهتهایی که به لحاظ محوا و مضمون دارا میباشند، موجب انفکاک نگردیده و وحدت خاصی را به دنبال دارد. هایاما یوشیکی با مهارت خاصی که در نوشتن درباره دنیای پر طلاتم کارگری به دست آورده است که آن هم حاصل زندگی پر از فراز و نشیب و تجربههای تلخ دوران سخت و پر مرارت زندگی اوست، در بیانی شفاف و بی پرده، خالق داستانی شده است که کشمکش بین شخصیت اصلی داستان به عنوان نماینده دنیای کارگران و دنیای پیرامون او به خوبی نمایانده شود. کشمکشی که ماتسودوی کارگر پس از یافتن نامه در بشکه سیمان با خودش دارد و همچنین حالت سرخوردگی او پس از مطالعه نامه و درگیریهای او با خودس بر سر نوشیدن یا ننوشیدن یک نوشیدنی پس از یک روز کاری و ... همه نشانههایی از پرمایه بودن داستان است.
نویسنده با بیان جزئیات فضاهاو اتفاقات و وجوه شخصیتی اشخاص حاضر در داستان، سعی در پرورش فضا و کشمکشهای میان شخص و نفسش و همچنین قهرمان داستان با سایر عناصر داستان دارد. در این میان نباید از فضاسازیهایی که نویسنده در خلق آنها موفق بوده است، غفلت کرد. قطعاتی چون:
1-«... تلاش میکرد بدنش را تا آنجا که میتواند دور از سیمان نگه دارد ولی موها و لب بالاییاش با قشر ضخیم خاکستری رنگی پوشیده شده بود. ناامیدانه بر آن بود تا دماغش را بگیرد و سیمان سفت شده را که موهای منخرینش را همچون بتون آرمه سخت و سفت کرده بود بیرون بریزد، ولی دستگاه بتن ساز دقیقهای ده محموله بتن بیرون میداد و او مجبور بود به سرعت آن را تغذیه کند تا در کار دستگاه وقفهای پیش نیاید...»
2-«... امیدوار بود در فرصت کوتاه استراحت بعدازظهر بتواند بینیاش را پاک کند، ولی وقتش که رسید متوجه شد که لوله خروجی دستگاه بتن ساز مسدود شده و مجبور شد وقتش را صرف باز کردن آن بکند. غروبگاهان دیگر احساس میکرد دماغش مثل این است که گچ گرفتهاند.»
3-«... روز دیگر داشت به پایان میرسید. بازوان ماتسودو از شدت خستگی بالا نمیآمدند و مجبور بود تمام قوایش را برای حرکت دادن بشکهها بسیج کند.»
4-«... حیرت زده زیر لب لندید: «این دیگر چیست؟» ولی نمیتوانست اجازه دهد کنجکاوی باعث کاهش سرعت کارش شود. به سرعت سیمان را با پارو در چهارچوب پیمانه کنی ریخت و از آنجا به درون دیگ به هم زن خالی کرد و مجدداً به پارو کردن سیمان پرداخت.»
5-«... با خودش زمزمه کرد: صبر کن ببینم، این جعبه چطوری توی بشکه سیمان پیدایش شده؟ خم شد و جعبه را برداشت و آن را توی جیب جلویی لباس کارش انداخت: لعنتی! وزن چندانی ندارد، به نظر نمیرسد پول چندان زیادی تویش باشد. آخر دیگر چه چیزی جز پول میتواند داخلش باشد؟
حتی همین مکث کوچک که از برداشتن جعبه ایجاد شده بود او را از سرعت ماشین عقب انداخت و با عصبانیت مجبور شد سیمان را با سرعت بیشتری پارو کند تا در کار دستگاه وقفه ایجاد نشود. همچون ماشین اتوماتیک از بند گسیختهای بشکه بعدی را خالی کرد و مجدداً به دستگاه، سیمان رساند».
6- «... ماتسودو پیش خود میاندیشید:
ـ لعنت بر همه چیز! این دیگه خیلی زیادی میکنه، بله، لعنتی دیگه واقعاً زیادی میکنه! پیرزنه باز هم آبستن است!
به شش بچهاش میاندیشید که هم اکنون در اتاق محقرشان درهم میلولیدند و به بچه جدید که درست مثل زمستانی که داشت میآمد در راه بود و به زنش که آن طور آشفته و سراسیمه شکم پشت شکم بچه میزایید. زیر لب خندید: بگذار ببینم، روزانه یک ین و پنجاه سن مزد میگیرم. برای خورد و خوراکمان مجبوریم روزی دو پیمانه برنج بخریم از قرار پیمانهای پنجاه سن. نود سن باقیمانده هم که خرج لباس و کرایه خانه میشود. لعنت بر همه چیز! پس من پول یک لیوان عرق را از کجا باید بیاورم؟ »
7-استخوانهایش، گوشتش، مغزش همه تبدیل به پودر شدند. بله، نامزدم به شکل تودهای سیمان به ابدیت پیوست. تمامی آنچه که از او باقی ماند تکه پارچهای از لباس کارش بود. امروز مشغول دوختن کیسهای بودم که نامزدم را تویش خواهند ریخت. من این نامه را یک روز پس از آنکه نامزدم به سیمان تبدیل شد مینویسم و هنگامی که نوشتن آن را تمام کنم میاندازمش توی کیسهای که در داخل این بشکه است.
شخصیت اصلی داستان «نامهای در بشکه سیمان» ماتسودوی کارگر است. پرداخت شخصیت در این داستان با شیوهای ماهرانه صورت پذیرفته و نویسنده از معرفی مستقیم آن دوری جسته است. بیان شرایط کار و زندگی ماتسودو که به نوعی نمایندهی قشر کارگر و در قطع کوچکترش آیینهی تمام نمای خود نویسنده است، شناسنامهای شده است برای شناخت و نمایاندن آنچه که میبایست به صورت بی پرده و خشک بیان شود. همین شیوه میتواند الگویی برای نویسندگان جوان باشد که جویای یافتن شیوههایی برای معرفی شخصیتها و شخصیت پردازی در آثار خود هستند.
در داستان حاضر نباید تاثر خودگویی های شخصیت اصلی را از یاد برد. مونولوگ هایی که به معرفی شخصیت و بیان احوال و درونیات او میپردازند. تنها دیالوگ این داستان را در انتهای آن میتوان دید که دیالوگی تاثیرگذار و تاریخی است. دیالوگی که تیر خلاصی است بر پیکر نیمه جان آنانکه کارگران و دنیای پر درد آنان را به باد نسیان سپردهاند و به فکر بافتن کلاه خود هستند از نمدی که چه بسا آلوده به خون هزاران کارگری است که در چرخه نامهربان کار سخت، جان خود را از دست میدهند.
ـ من میخوام نوشیدنیام را بخورم احمق! (فریاد میزد) از این به بعد هر چی که دم دستم بیاد داغون میکنم!
زنش گفت: خوب که این طور! پس آنقدر پول داری که بتوانی ساکی بخوری، بله؟ پس تکلیف بچههایت چه میشود؟
این داستان را به لحاظ دیالوگ باید داستانی فقیر محسوب کرد. اما این فقر لطمهای بر روند کلی داستان وارد نکرده و به نوعی میتوان گفت، اضافه شدن یک نامه که قسمت اعظم داستان را به خود اختصاص داده است، تنوع و سرزندگی مورد نیاز را که در سایهی دیالوگ مند بودن به داستان وارد میشود، به آن تزریق کرده است.■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.
http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر