در بخش ابتدایی این سری از جستارها که به مسئله ادبیات، نوشتن و زنان اختصاص دارد، به طرح ابتدایی بحث و رویکرد برخی از نویسندگان زن مطرح چون دوریس لسینگ و رویکردشان راجع به جنسیت و زن در نگارش در قالب پیشینه بحث پرداختیم، در این بخش نیز به نقش تئوری پساساختارگرایی و اثر برجسته جودیت باتلر «آشفتگی جنسیتی» بر مسئله زنان و نوشتن در ادبیات خواهیم پرداخت.
در چالش با تئوریهای پساساختارگرا راجع به مؤلف و نوشتن
اولین دلیل بر اینکه چرا تئوری فمینیستی راجع به زنان و نوشتن سکوت پیشه کرده، توسعه و فراگیری تئوری پساساختگرایی است. در اواخر دهه 1970، مقاله رولان بارت[1] (1977) تحت عنوان «مرگ مؤلف[2]» آغازگر نقل قول از هر متنی بود. همچنین ژاک دریدا[3] (1988) و ضد اومانیسم رادیکال میشل فوکو[4] (1977) برای آنکه نشان دهند متون ادبی صرفاً متنهایی هستند با نظام نشانگان که معانی را از طریق بکارگیری دالهایی خلق میکنند دست به تلاشی سیستماتیک زدند. در دهه 1980 چنین تئوریهایی آغازگر تضادی جدی با علقههای نوشتار زنانه بودند. در عین حال فمینیستهایی که علاقههایی به کار کردن روی آثار نوشتاری زنان داشتند با ارجاع به بارت، دریدا و فوکو قانع میشدند که موضوع اینکه نویسنده زن باشد یا مرد چه اهمیتی دارد. در آمریکا اما تنشهایی در همین باب -با توجه به آثار ملی- مباحثی را میان پگی کاموف[5] و نانسی میلر[6] راجع به جایگاه مؤلف زن موجب شد. این مباحث در دو زمینه ظهور کرده است: یکی در دو مقاله از سال 1981، و دومی در رد و بدل کردن نامههایی از 1989. در این هر دو زمینه، طرح مباحثی راجع به نویسنده زن و نوشتار زنانه سبب تحول فضای تئوریک دهه 1980 شد. در 1980 کاموف به «تقلیل فمینیستی اثر هنری به امضا» اعتراض کرد (Kamuf, 1980: 285
در 1981 وی مدعی شد که علقههای موجود به نوشتار زنانه صرفاً نسخهای فمینیستی از اومانیسم لیبرال و سنتی بوده که فوکو آن را پس از مدتی طولانی بیمصرف ماندن مورد مداقه قرار داد. {1}از طرفی میلر بنابر آنچه کاموف بدان توجه کرده – که خود از منظر تئوریک درست مینمود- بدین میاندیشید که فمینیستها نیازمند آن هستند که بر نوشتار زنانه تمرکز کنند اگر نه این نویسندگان زن بزودی دستخوش فراموشی تاریخی خواهند گشت. و این غفلت از نویسنده زن به مثابه برآیندی از ایفای نقش درون سنت تبعیض جنسی مینمود{2}. اما طرح بحث کاموف و میلر چون کشتی بود که در شب راه میپیمود؛ بطوریکه نه تئوری کاموف مورد هجمه میلر واقع شد و نه تاکید میلر بر نیت و انگیزه سیاسی مورد نقد کاموف بوده است.
اما وقتی ایشان بعد از هشت یا نه سال بدین مباحث بازگشتند، همه چیز به گونهای دیگر نمایان شد. کاموف بعد از آن سالها کسی بود که به گونهای بسیار مبلغانه به سبکی شالوده شکن قلم میزد و اعلان کرد که دیگر خود را فمینیست نمیداند، چرا که معتقد بود این کلمه و عنوان –فمینیست- نظامی بسته را خلق میکند که ناگزیر نمیگذارد مؤلف (در اینجا مؤلف زن) دست به شالوده شکنی خودش بزند. {3} از طرفی میلر همچنان بدین میاندیشید که وجود فمینیسم به لحاظ سیاسی یک ضرورت است، اما نوشتههایش دیگر آن تندخویی و عجالت و خوشبینی مقاله سال 1981 را نداشت، او در جایی مینویسد: «آن شادی برآمده از (سیاستهای هویتی) سپری شده، اینکه ما در کجا ایستادهایم و به کجا میرویم یا ساخت زبانی ما به چه صورتی است همه چیزهایی بسیار مبهم هستند»{4}.
در 1981 مسئله اینکه جنس یا جنسیت مؤلف با ادبیات چه میکند بیپاسخ ماند. کاموف اما بعد از آن سالها دیگر نمیخواست راجع به مؤلف سخن بگوید، حال آنکه پیشتر در 1980 معتقد بود علقه به نوشتار زنانه حداقل وظیفه سیاسی فمینیستها است. بر این اساس بود که مباحث تئوریک خوبی علیه رد اصل متافیزیک جنسیت کاموف طرح شد، چیزی که در مقاله میلر مطرح نشده بود. در 1984 جایاتری اسپیواک سعی کرد تا این علقهها را با طرح مفهوم «ذاتگرایی استراتژیک» به هم پیوند دهد و بر این اساس کار خود را بر حسب شیوه کلیدی «برتری عمل بر تئوری» بنیان گذاشت {5}. و این خود پلی بود که به موضع نانسی میلر زده شد: «آنگاه که تئوری کار نمیکند؛ باید اولویت را به عمل سیاسی داد. اما با این حال مسئله سر جای خود باقی است و همچنان مشکل نظریه و تئوری پروندهاش بدون راهکاری باز است. در 1989 کاموف و میلر، دیگر به مسئله نویسنده زن بهایی نداده و به آن نپرداختند.
در 1989 اسپیواک بیان کرد که خودش بحث کاربرد استراتژیک ذاتگرایی را مورد بازنگری قرار میدهد و حالا گویی اصلاً مسئله عذر و بهانهای بر ذاتگرایی بیش نبوده و کلیت مسئله همچنان در هوا مانده است (Spivak, 1989: 127, 128){6}. تا آنجا که من میدانم ما نظریه قابل تاملی راجع به زنان، نوشتن و ادبیات بعد از آن مباحث میان کاموف و میلر نداریم. و همچنان مسئله درک اهمیت و عدم اهمیت جنس یا جنسیت مؤلف از بیست سال پیش تا کنون همچنان مسئلهای حل نشده باقی مانده است.
آشفتگی جنسیتی جودیت باتلر: نه زن/ نه ادبیات
دلیل دیگری که سبب شد تا زنان و نوشتن مورد غفلت تئوریهای فمینیستی واقع شود تاثیری بود که جودیت باتلر بر این تئوریها داشت. یک سال بعد از افول نظرات کاموف و میلر راجع به مؤلف و جنسیت، باتلر اثر تاثیرگذار خود آشفتگی جنسیتی[7] را به منصه طبع رساند (1990). باتلر با به چالش کشیدن مقوله «زن» بر این باور بود که ما باید به جای زن راجع به «جنسیت» سخن بگوییم. به علاوه جنسیت خود تأثیر نمادین ساختهای قدرت ناشی از هنجار دگرجنسگرایی و تبعیض جنسی دگرجنسگرا بود. آشفتگی جنسیتی باتلر فضایی ذهنی را ایجاد کرد که در آن حقیقت واقع کاربرد واژگان «زن و مرد» حاکی از شواهدی قطعی مبنی بر این بود که گوینده بیچاره درکی از انسانهای این جهانی که در تناسب با مقولههای کلیشهای و مرسوم زنانگی و مردانگی نیستند، ندارد {9}. باتلر با این ادعا که جنسیت امری نمادین و نمایشی است، بر این معنا تاکید داشت که ما جنسیت را با انجام امور جنسیتی خلق میکنیم. همچنین رفتارهای ما هستند که هنجارهای جنسیتی اجتماعی را تضعیف یا تقویت میکند. چنین رویکردی از باتلر دارای اشتراکاتی با رویکرد سیمون دوبوار خصوصاً این جمله که «یک زن، زن به دنیا نمیآید بلکه زن میشود» دارد؛ درواقع دوبوار بدین میاندیشید که انسانها خود را از طریق اعمالی که در این جهان انجام میدهند، به گونهای معنا و خلق میکنند. هم باتلر و هم دوبوار، هر دو، ضد ذاتگرایی هستند و هر دو -هر چند با بنیانی متفاوت- معتقدند که جنسیت در جامعه تولید میشود و بر همان اساس هم میتواند در جامعه تغییر نماید. اما از طرف دیگر، دوبوار و باتلر رویکردی کاملاً متفاوت بر سر مسئله اهمیت بدن و عاملیت دارند: دوبوار معتقد است که انسانها سوژهها را با یکدیگر ترکیب میکنند تا دست به عمل و انتخاب بزنند؛ حال آنکه تفکرات باتلر راجع به بدنها به گونهای است که آنها را برآیند پروسه تحقق فرافکنی سوژهها و نه ترکیب آنها دانسته و شدیداً وجود «فاعل در پس هر فعلی» را انکار میکند (Butler, 1993: 9).
با وجود تفاوت رویکرد دوبوار و باتلر، نظریات هر دو ایشان از نظریات ریشهای جنسیت محسوب میشوند. در واقع هر دو ایشان به این مسئله پاسخ میدهند که چطور جنسیت در خلق یا شدن انسان تاثیرگذار است. البته که در این نظریات نباید به دنبال نتایج اخلاقی یا سیاسی بود. این نظریات بنیادین در حوزه تئوری فمینیستی صرفاً به ما نمیگویند که باید با وجود پدیده جنسیت چه بکنیم.
در اینجا اگر بخواهم رویکرد خود را برای توجیه موقعیت زنان در جامعه به کار بگیرم، نمیتوانم صرفاً به تبیین وجود پدیده جنسیت بپردازم. بلکه بیش از آن نیازمند این هستم که اصولی را برای یک جامعه متعادل و عادل در نظر بگیرم یا اینکه اصولی را برای چگونگی رفتار افراد با یکدیگر اختیار کنم یا به تبیین این مسئله بپردازم که چرا آزادی را دارای بالاترین ارزش –به لحاظ فردی یا سیاسی- تلقی میکنم.
درواقع همین آشفتگی جنسیتی باتلر بود که سبب تغییر جهت پیکان تئوری فمینیستی از ادبیات و نقد ادبی شد. باتلر فیلسوفی با استثنائات چندی است که هرگز وقعی به ادبیات ننهاده است. در دوره دهه 1990 تئوریهای فمینیستی کمتر به مسائل زیباییشناسی پرداختند. در همین دوره سخن گفتن راجع به زنان با محوریت زیباییشناسی در پرانتز صورت میگرفت. و در اواخر همین دهه نیز بنیانگذاری و بسط تئوری خاصی راجع به زنان و نوشتن مسئلهای مضمحل مینمود.
{1} اگر تئوری فمینیستی مبنای خود را بر این مسئله قرار ندهد که زبان زنان، ادبیات، سبک و تجربه زنانه چیست و در دستیابی به پاسخ آن حقیقت ماجرا را مدنظر قرار ندهد پس چه فرقی با اومانیسم دارد که باورش به حقیقت وجودی انسان در کلیت خود است (Kamuf, 1990: 108).
{2} معتقدم ما زنان باید برای زنانی کار کنیم که مینویسند تا تن به فراموشی دوباره تاریخی نسپاریم (p. 113) ... اگر مطالعات زنان تبدیل به مطالعات جنسیت بشود، از پرداختن به واقعیت مسائل زنان دور میافتد (Miller, 1990).
{3} ارجاع کاموف به کاموف و میلر (1990: 132).
{4} ارجاع میلر به کاموف و میلر (1990: 124, original emphases).
{5} فکر میکنم از واجبات است که موضعی ضدذاتگرایی بگیریم... اما مسئله اینجاست که به لحاظ استراتژیک نمیتوانیم چنین کاری بکنیم. حتی وقتی راجع به عمل فمینیستی یا برتری عمل بر تئوری فمینیستی سخن میگوییم نه تنها مبتلابه تعمیمگرایی میشویم بلکه مبتلابه شمولیت میشویم (Gayatri
Chakravorty Spivak, 1990a: 166, original emphases)؛ از متن مصاحبهای با اسپیواک که برای بار دوم تجدید چاپ شد.
{6} این مصاحبه تحت عنوان «خارج از ماشین تدریس» در سال 1993 منتشر شده است. اسپیواک در مصاحبه دیگری بر نقد «ضدذاتگرایی استراتژیک» تاکید کرده است (Spivak, 1993a). ■
[1]. RolandBarthes
[2].‘The Death of the Author’
[3]. Jacques Derrida’s
[4]. Michel Foucault
[5]. Peggy Kamuf and
[6].Nancy Miller
[7]. Gender Trouble
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک https://telegram.me/chookasosiation نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید. http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html دانلود نمایش رادیویی داستان چوک http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان http://www.chouk.ir/honarmandan.html اینستاگرام کانون فرهنگی چوک http://instagram.com/kanonefarhangiechook بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر |