توریل موی[1]/ زن، نوشتن و ادبیات از موضوعات چالشی دو حوزه ادبیات و فلسفه است، چرا که شدیداً این هر دو حوزه را با مسئله معنا و جنسیت درگیر کرده است. بر همین مبنا مجموعه 4 جستار پیوسته تحت عنوان «من نویسنده زن نیستم» به قلم توریل موی و ترجمه فاطمه همدانیان که در ماهنامه ادبیات داستانی منتشر میشود درصدد است به دو سؤال پاسخ دهد: چرا موضوع و مسئله نویسنده زن از حدود 1910 در متن تئوری فمینیستی مورد توجه نبوده است؟ و چرا باید اکنون به آن از منظری خاص بذل توجه نمود؟
در این جستارها به گونهای دیگر به موضوع نگریسته میشود، بر این مبنا که با لحاظ نوشتن در جایگاه کنشی گفتاری و تحلیل آن در سایه فهم سیمون دوبوار از تبعیض جنسی، نشان داده میشود که نوشتن پاسخی است به نوع خاصی از انگیختگی یا به اصطلاح تلاش برای تحت فشار قرار دادن نویسنده زن برای همنوایی با برخی هنجارها به نفع زنانگی. همچنین در مقالات به این موضوع پرداخته میشود که تئوری دوبوار خود شرحی است بر استراتژیهای ویرجینیا وولف در «اتاقی از آن خود» و در نهایت به طرح این سؤال میپردازیم که چرا ما میخواهیم زنانی باشیم که مینویسند.
* * *
چرا مسئله زنان و نوشتن همچون موضوعی حاشیهای در تئوری فمینیستی امروز جای دارد؟ کاهش تمایل به ادبیات از سالهای اولیه شکلگیری تئوری فمینیستی قابل توجه است. هر چند من صرفاً راجع به ادبیات صحبت میکنم اما بدین میاندیشم که این تقلیل تمایل به ادبیات طیف گستردهتری از مسائل در تئوری فمینیستی را شامل میشود که خود عبارت است از تقلیل تمایل به موضوعات مربوط به زنان و زیباییشناسی و/ زنان و خلاقیت در متن تئوری فمینیستی. بر این مبنا باید ابتدا به شرح برخی دلایل نظری بپردازم درقالب اینکه چرا این موضوع با کمبود توجه و علاقه مواجه شد؟ چه زمانی روی داد؟ و دلایل نظری عدم توجه فمینیسم به موضوعات زیباییشناسی در چیست؟ در این میان امیدوارم که بتوانم به مسئله تئوریک و ارزش موجود برای کار بر روی آن اشاره کرده و آن را تبیین کنم. همچنین به تحلیل جایگاه
نویسنده زن میپردازم؛ برای این کار نوشتن را در جایگاه کنشی گفتاری مدنظر قرار میدهم. چرا برخی از زنان نویسنده از اینکه خود را نویسنده زن بخوانند امتناع میکنند؟ چطور میتوانیم ادعا کنم «من نویسنده زن نیستم»؟ برای پاسخ به این سؤال چارچوب کار خود را بر «جنس دوم» سیمون دوبوار نهادم. همینطور نشان خواهم داد چطور سیمون دوبوار به ما کمک میکند تا دریابیم ویرجینیا وولف چگونه راجع به موضوع زنان و نوشتن میاندیشید. و بحثم را با این مبحث پایان میدهم که چرا ادبیات مهم است. امید است طرح بحث کوتاه من در اینجا فتح بابی باشد آغازگر دیگر تحلیلهای بعدی.
بررسی پیشینه: تشخیص مسئله
از میانه 1970 تا 1980، دههای بوده که نوشتن زنان و نوشتار زنانه[2] بیرون و درون فضای دانشگاهی بسیار مورد توجه و نظر بوده است. کتابهایی با عناوینی چون: ادبیات خود آنها[3] (شوالتر، 1977)، نوشتن زنان و نوشتن درباره زنان[4] (یاکوب، 1979) یا آثاری چون: داستانهایی از آرزوهای زنانه[5] (کاموف، 1982) و بوطیقای جنسیت[6] (میلر، 1986) به منصه طبع رسیدند. برای آنان که آن زمان جوان و اثرپذیر بودند این آثار هیجانبرانگیز، چالشی و به لحاظ نظری مهم تلقی میشدند. در دهه 1980 تئوری فمینیستی به طور جدی و گسترده درگیر مسئله زنان و خلاقیت/ زنان و نوشتن/ زنان و خلق اثر هنری شد.
در عین حال نوشتن زنان اغلب در قالب نوشتن توسط زنان، درباره زنان و برای زنان تعریف میشد. مفهوم نوشتار زنانه مورد حمایت نویسندگان و روانکاوان فرانسوی چون: هلن سیکسو[7] و لوس ایریگاری[8] بود، این مفهوم پیشرفتی موازی و علقهای نزدیکتر با ایدههای روانکاوانه زنانگی داشت. نوشتار زنانه سبب رشد و تکثیر نوشتاری شد که زنانگی را در محور توجه خود قرار میداد که در کل در معنای نوشتاری بود که توسط زنان صورت میپذیرفت، هرچند این موضوع که در نوشتار مردانه نیز شاهد ظهور زنانگی هستیم هم مورد تأیید بوده است.
برای بسیاری از زنان نویسنده این موج تمایل به نوشتن زنانه، آزادی محض بود؛ و این در حالی بود که دهههای قبل مشحون از نوشتارهایی با تصاویر کژدم و سوگیرانه از زنان بود. دوریس لسینگ[9] در مقدمه اثرش «دفترچه طلایی[10]» در 1962 به خوانندگانش یادآور میشود که:
«ده و یا شاید پنج سال قبل ... رمانها و نمایشنامههایی که اغلب توسط مردان نوشته میشدند، برای انتقاد از زنان آنها را خائن و گردن کلفت و حتی نفوذی و زیرآبزن نشان میدادند. اما این گرایشهایی که در نوشتار مردانه لحاظ میشد، به لحاظ بنیادهای فلسفی –همانطور که معمول و مرسوم بوده- یقیناً نه زنستیز و نه گونهای حالت پرخاشگرانه یا عصبی تلقی میشد» (لسینگ، 1999، XIV).
آنچه لسینگ در ذهن داشت نه تنها توسط نویسندگان آمریکایی چون: نورمن مایلر[11]، هنری میلر[12] و کیت میلت[13] در کتاب مهم و تاریخی وی سیاستهای جنسی[14] (1969) صریحاً بیان شد، بلکه اصولاً مردان بریتانیایی تحت رهبری کینگزلی آمیس[15] و جان اوزبرن[16] در دهه 1950 تحت عنوان «مردان جوان خشمگین» در چنین فضایی توصیف میشدند.
با وجود چنین پیشزمینهای، ظهور نوپدید و شمار بالای زنان نویسنده در دهه 1970 قابل توجیه است. درواقع زنان نویسنده در نوشتههای خود از آرزوها و تمایلات خود در نوشتههایشان میگفتند؛ و زنان خواننده این آثار هم بازتابی از احساسات و خواستههای خود را در این آثار مییافتند. با این وجود جای تعجب نیست که زنان نویسنده بسیاری در این مدت پا به عرصه حضور گذاشتند. اما برای برخی دیگر از زنان نویسنده اینگونه نوشتههای یکنواخت و مشابه راجع به زنانگی و تفاوتهای جنسیتی آزاردهنده بود، مثلاً ناتالی ساروت[17] در مصاحبه خود در 1984 میگوید: «وقتی مینویسم نه مرد هستم و نه زن، نه سگ و نه گربه، حتی خودم هم نیستم، من هیچ هستم»، همچنین ساروت در ادامه مصاحبه خود برای تبیین بهتر ادعایش میگوید: «چیزی تحت عنوان نوشتار زنانه وجود ندارد و خودم هرگز تاکنون چنین چیزی ندیدهام»{1}. ساروت در جایی دیگر نیز بیان میکند که: «سخن گفتن راجع به چیزی تحت عنوان نوشتار زنانه یا مردانه کاملاً بیمعنی است» {2}.
لسینگ نویسنده «دفترچه طلایی» در 1962 –اثری که همچون کتابی مقدس برای همه فمینیستهای غربی در آن دوره تلقی میشد- سریعاً منکر این مسئله شد که کتابش راجع به تفاوتهای جنسی است. بلکه لسینگ مدعی شد که کتابش راجع به اثرات زیانبار تفاوتها است: «اساس و بنیاد و سازمان این کتاب و هر چه در آن است به وضوح و شفافیت این را میگوید که ما نباید چیزها را تقسیم کنیم یا دست به بخش بخش کردن آن بزنیم» (1999: xiv–xv).
شخصیتهای متمایز دو کاراکتر ساول و آنا که از فروپاشی عصبی رنج میبرند در پایان رمان لسینگ پیدا نیست، در تأیید این نتیجهگیری لسینگ در مقدمه رمانش مینویسد: «شما هرگز نمیتوانید میان ساول و آنا تفکیکی قائل شوید، حتی این تفکیک میان آن دو و دیگر شخصیتهای رمان عملی نیست» (p. xii).
و اکنون که در یکی از درخشانترین دورههای آثار نوشتاری زنان به سر میبریم نیز مخاطب صداهای مخالف و متفاوت بسیاری هستیم. اما کدامیک از این صداها درست و کدامشان غلط است؟ چرا برخی از زنان برجسته نویسنده شدیداً از اینکه ایشان را به عنوان نویسندگان زن و آثارشان را نوشتار زنانه بخوانند برافروخته میشوند؟ مسئله اینجاست که تیغ برنده تئوری فمینیستی امروز نمیتواند پاسخی به این سؤالات بدهد، چرا که دغدغه زنان و نوشتن اصلاً مسئله تئوری فمینیستی امروز نیست. اما چرا تئوری فمینیستی دغدغه زنان و نوشتن ندارد. در جستار شماره بعد به این سؤالات و چالشهای مربوط به آن خواهیم پرداخت.
پینوشت:
{1} این نقل قول برگرفته از مصاحبه سونیا رایکیل با ساروت است که خود به نقل از جفرسون میباشد (Sarraute, 1984: 40).
{2} ارجاع جفرسون به میشل گاسی Michèle Gazier (1984)، ناتالی ساروت و کاربرد ضمیر «آن» به جای مؤنث و مذکر در مجله تلراما (انتشار در پاریس).
* منابع در شماره نهایی مقاله درج میشود.
[1]. پروفسور ادبیات Toril Moi / دپارتمان ادبیات دانشگاه دوک
[2]. écriture féminine
[3]. A Literature of Their Own
[4]. Women Writing and Writing about Women
[5]. Fictions of Feminine Desire
[6]. The Poetics of Gender
[7]. Hélène Cixous
[8]. Luce Irigaray
[9]. Doris Lessing
[10]. تم اصلی در این کتاب لسینگ The Golden Notebook که راجع به نویسنده زنی به نام آنا ولف است، درباره استالینیسم، جنگ سرد، تهدید اتمی، و همینطور کشمکش زنان با شغل،مسائل جنسی، عشق، مادری و سیاست است.
[11]. Norman Mailer
[12]. Henry Miller
[13]. Kate Millett
[14]. Sexual Politics
[15]. Kingsley Amis
[16]. John Osborne
[17]. Nathalie Sarraute
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.
http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر