نقدی بر مجموعه شعر «زوم» سروده‌ی «لیلا محمودی»/ عبدالعلی دستغیب

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نقدی بر مجموعه داستان «زوم» سروده‌ی «لیلا محمودی»/ عبدالعلی دستغیب

 

103 قطعه شعر کوتاه دارد، که شماری از آن‌ها هایکوهای ژاپنی و چینی و خسروانی‌ها و چهار گانی های ایران دوره‌ی ساسانی و سامانی شبیه است. در این گونه قطعه‌ها مضمونی حسی یا اندیشگانی به نمایش در می‌آید و تاثیری بر خواننده می‌گذارد که بیشتر مضطرب کننده یا اسف بار است. پیداست که سراینده‌ی این دفتر شعر با مایه‌ها و موومان های اضطراب آور رویارو شده و اکنون یاد آوری آن‌ها او را به قسمی اضطراب وجودی در انداخته است اما هنر شاعر ما در بیان این دلشوره ها و تشویش‌ها به شیوه ای چشم گیر با مشکلی اجتماعی گره می‌خورد

 

: دلشوره هایم

کشوری را نگران می‌کند

باید دلم را به یک چمدان تبعید کنم

(شعر 41 صفحه 49)

نخست تعبیرات به نمایش در آمده در دفتر شعر زوم را مطالعه می‌کنیم

برخی ازاین تعبیرات خلاف آمده عادت است

: دلوهای خالی

که از چاه خورشید را بر نمی‌کشند،

زمستان ذغال می‌شود،

نعل ماه را رکاب بکوبم،

اهوها گل به گل دامن راوی را می‌چرند،

ابرهای اندوه ناودان را می‌گریند،

دیواری به رنگ آب،

هل دادن سکوت،

جارو کردن جن‌های خانه،

آرزوی سبز و آبی نقاشی را قدم زدن،

سمفونی قدم‌های مخاطب را گوش دادن به وسیله‌ی زمین،

درختانی پر از شاخه‌های کلاغ،

روابط برخی از تعابیر تازه در آمد آسان یاب است و تا حدودی مجسم کننده

این قطعه را نگاه کنید

صنوبرها

تا زانو

در رود خانه خشک

فرو رفته‌اند

تا زمزمه‌ی آب را بشنوند

(شعر 45 صفحه 53)

سال‌ها پیش شاعره ای جوان دفتر شعری به چاپ رساند به نام " با تشنگی پیر می‌شویم "

خواندم زمانی که اخوان ثالث به لندن رفته بود با ابراهیم گلستان در باره‌ی این دفتر شعر سخن گفته بود.

اخوان گفته بود من با خواندن دفتر شعر از تشنگی پیر می‌شویم به گریه افتادم و گلستان هم تائید کرده بود که چنین حالی را در خواندن شعر یافته بوده است

زمانی که من مجموعه شعر زوم را می‌خواندم چیزی عمیق تر از حال گریستن یافتم به مراتب قوی تر از حالی که از خواندن آن کتاب به اخوان و گلستان دست داده بود.

همین قطعه کافی است تا رنج‌های شبانه روزی لیلا محمودی را به زبان شعر برای ما روایت کند خود را می‌بینیم که عمری صنوبروار تا زانو فرو رفته‌ایم تا زمزمه آب را بشنویم و متاسفانه نمی‌شنویم.

روزی حافظ در اندر یافت جریان بی رحم زمان پاد زهری آماده می‌کرد و می‌سرود.

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

اما شاعر مدرن این را دل خوش کنکی بیش نمی‌داند و می‌گوید.

در این سنگستان پر زباله /چه ریشه‌هایی چنگ انداخته‌اند / چه شاخه‌هایی می‌روید /آدمیزاد تو را حدس و پاسخی نیست / چون در این دست که آفتابش گدازان و سوزان است تو تنها با توده ای از پیکره‌های شکسته‌ی روزگاران دیرین سرو کار داری / درختان مرده پناهی و سایه ای نمی‌دهند / و آوای زنجره تسکین بخش نیست /و در صخره‌های خشک نشانی از آوای آبی به گوش نمی‌رسد. (دشت سترون _ الیوت) ترجمه پرویز لشکر ...تهران 1351

شعر لیلا محمودی میان این دو قطب متضاد جهان را باغ دیدن و جهان را سنگستان دیدن در نوسان است.

شاعر ما در همان زمان که رنج و اضطراب‌های انسان امروز را بیان می‌کند در عمق وجود خود به احساسی امیدوار کننده تماس می‌گیرد.

هر شب /در عمق تنهایی‌ام /تنها صدای تو را می‌شنوم /که از لابلای موهایم رد می‌شوی /از کنار گوشم / گاهی آنقدر نزدیکی /که عکس‌های توی قاب به تو زل می‌زنند / شیوع پیدا کرده ای / در تمام هستی من

(شعر 103 صفحه 112)

اکنون می‌رسیم به تعبیرهای آشنای لیلا محمودی که گر چه امروزی ست آشنا نیز هست مانند این شعر کوتاه

در این واژه‌ها

پروانه ای پر می زند

رنگ بال‌هایش را گم کرده است

گمان می‌کنم حس فقدان را در همین قطعه‌ی کوتاه لیلا محمودی با زبانی مدرن اما موثر بیان کرده است.

دلخوش نکردن به درخت انجیر،

پنجره‌ی تنهایی،

مدادهای تریاکی لب پریده،

سرمه باران گونه‌ها،

به مهمانی شکوفه‌های سیب رفتن،

سراینده‌ی دفتر زوم گاهی مانند هدایت به این نکته می‌رسد که

با همین فندکی/ که روزهایم را دود کرده‌ام / شمع‌ها را روشن می‌کنم

هدایت گفته بود که این زمان به قتل عام روزهایم مشغولم

حافظ و خیام به ما توصیه می‌کنند که دم را غنیمت شمریم اما در این زمینه لیلا محمودی آب پاکی روی دست‌های ما می‌ریزد و می‌گوید.

به خیام بگو / ما سال‌هاست گورمان را گم کرده‌ایم / کودکانمان از کوزه‌های دسته جمعی آب می‌خورند.

در همین قطعه طنز ظریف و پنهانی وجود دارد که یکی از ویژگی‌های سروده‌های این شاعر است و بیان او گاهی بسیار برنده و خشن می‌شود و حالت طنز خود را از دست می‌دهد.

سرت را می‌برند / در تیزی زمان / با شمشیر کندشان

این شعر حدت و شدت تراژیک دارد و انسان از خواندن آن در حالی که تندی و تیزی زمان را همچون شمشیری بر گردن خود احساس می‌کند و همین.

حس تراژیک در قطع 57

تکرار می‌شود

" به عزاداری خودم مشغولم"

باری اشعار لیلا محمودی قالبا تراژیک و غم انگیز است و معطوف به گذشته ای ست اضطراب آور و ناگوار، اما این به آن معنا نیست که لحظه‌های زیباو شادمانه در کتاب او نباشد حس زنانگی لطیفی در اشعار وصفی و هایکو وار او دیده می‌شود که بسیار لطافت و ظرافت دارد و زیباترین نمونه‌ی اینگونه سراینده این قطعه کوتاه است.

حرف می‌زنی

دسته چکاوک

از بدخشان لبه‌ات

هوس قند می‌کنند

(شعر 36 صفحه 44)

نقدی بر مجموعه داستان «زوم» سروده‌ی «لیلا محمودی»/ عبدالعلی دستغیب

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692