نویسنده و کارگردان: "کاوه مهدوی"، بازیگران: خانوادهی دههی پنجاه: علیرضا مهران (اکبر)، جعفر کرمانی (اصغر)، شیما ملکیان (عذرا)
دههی شصت: فرامرز قلیچخانی (بردین)، سینا نصرالهی (شوران)
دههی نود: احسان ناجی (پارسا)، رستا رضوی (مهسا)، مهدی حاجتپور (پیک موتوری)
مجری طرح: "امیرحسین شفیعی"، طراحان صحنه: "کاوه مهدوی، علیرضا مهران"، طراح گریم: "سعید فارغ"، آهنگساز: "علی انوری"، طراح پوستر و بروشور: "حمید شیرزاده"، دستیاران کارگردان: " مهدی حاجتپور، فرید جلالی"، مدیر صحنه: "پیمان سفرزاده"
قبل از هر چیز با بروشور نمایش روبرو هستیم. بروشوری ساده و مختصر که نشان از بضاعت گروه دارد و شاید هم میخواهد اشاره ای داشته باشد به نگرش مینیمالیستی و بیتکلفی گروه. اما طرح روی صفحهی اول اگر چه اشاره به غذا دارد و نوعی ارتباط با محتوای نمایش، اما از المانهایی بهره برده است که هیچ رابطهای با خانوادههای سه دهه ندارد. انتخاب نوع نان (تست) و کپک زدگی و سوختگی آنها نه غرابتی با خانوادههای دهه 50 و 60 دارد و نه با مثلاً، اشرافیت و نوکیسه بودن خانوادهی دهه 90. به هر حال این طرح به نظرم بکلی بیگانه است با مضمون نمایش و جز ارتباطش با مسئله غذا که انگار گرهگاه نمایش است و مسئلهی اصلی شخصیتهای نمایش، صرف نظر از این که به کدام برههی زمانی و طبقهی اجتماعی تعلق دارند، کمکی به معرفی محتوی نمایش ندارد.
بعد روبرو میشویم با طراحی صحنهی بسیار ساده و دم دستی نمایش، که سفرهای دراز بر کف صحنه گسترانده شده است و قابلمههای ریز و درشتی که کاربرد این همه از این دست، تا پایان نمایش بر من معلوم نشد.
نه زندگی آن خانوادهی کارگری که کارشان مدام املت خوری است، نه دو رزمندهی جنگ که غذایشان کنسرو است و کمپوت و نه خانوادهی دههی نودی که بیشتر سفارش غذا
میدهند تا پخت و پز. و از همه بیمصرفتر طراحی قفس توری که پیک موتوری در آن قرار دارد. اصلاً بود و نبود این بخش طراحی در صحنه بر کدام اهمیت دراماتیکی پای میفشارد؟ حداقل من که نتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم، مگر آن که کارگردان و نویسندهی آن (کاوه مهدوی) بگوید که کدام بار معنایی را قرار بوده است این طراحی به بیننده منتقل کند تا ما متوجه مطلب بشویم.
حضور تمامی نمایندگان سه دهه، بر سریک سفرهی دراز و خالی، اگر چه خود میتوانست تاثیری مهم بر انتقال پیامی خاص در این اثر دراماتیک بگذارد، اما با توجه به بافت نمایش و ابعاد دراماتیکی آن، کاربرد خود را از دست میدهد. شاید تنها احتمال ضروری جلوه دادن این سفره و دخالت و مشارکت افراد این سه دهه در امور یکدیگر، تاکید بر فن فاصله گذاری برشتی بوده باشد، که به نظرم در این باره نیز چندان موفق نبوده است.
نمایش با آوازهخوانی اکبر (علیرضا مهران) شروع میشود. با شنیدن نوع ترانهها و آوازهای مورد علاقهی او، که قطعاً از نظر دراماتیکی باید معرف شخصیت او باشد، در نهایت تعجب با شخصیت لمپنی کارگری روبرو میشویم که دست بزن دارد، با واژگان خاصی به جای حرف زدن مرتب فحاشی میکند و گاه خودزنی میکند، از مرغداری دزدی میکند، تخم مرغ فاسد به خلایق میفروشد و اصولاً فاقد اخلاقیات یک انسان شریف است و مورد اتهام برادرش است که به هنگام دستگیری پدر (به دلیل سیاسی، چون عذرا از شکنجهی او حرف میزند) در صحنه حاضر نبوده و به نوعی دست به فرار زده است و او هم به همین دلیل حاضر نیست از برادرش کمک بگیرد. همین فرد در دورهی جنگ متحول میشود. البته ما این دگرگونی آرمانی را بسیار در بین اقشار پایین دستی جامعه در دوران جنگ شاهد بودهایم و از این نظر نمیتوان آن را نادرست تلقی کرد.
در بین خانوادهی دههی 50، هم شخصیت عذرا (با بازی خانم ملکیان) خوب پرداخت شده است و هم بازی دقیق و زیر پوستی ایشان با آن لحن گفتاریاش، که بیشتر ملتمسانه است و بغض در گلو دارد (با توجه به جایگاه زن آن هم در طبقات فرو دست جامعه و در آن دهه)، توانسته است جلوهی زیبایی به این نمایش بدهد. اما متاسفانه نه شخصیت اکبر جا افتاده است و نه شخصیت اصغر.
اما بازیگران دهه شصت (قلیچ خانی و نصرالهی) بازیهای درخشانی ارائه میدهند و آقای قلیچخانی با مهارت زیاد توانسته است از پس شخصیت متناقض خود و احساسات و عواطف گوناگون و متغیر در لحظات خود بر بیاید. شخصیتها هم تا حدودی پختهتر شدهاند، هر چند بخش روایت آن دچار نقیصهای جدی است. این دو رزمنده هستند و پس از کشتن چند نفر (دشمن؟!!) در محلی مخفی شدهاند و از آن وحشت دارند که مورد شناسایی قرار گیرند. ابهامات موجود در این باره:
1- آیا واقعاً دشمن را از بین بردهاند یا قاتلانی هستند که افرادی عادی را به قتل رساندهاند و تحت تعقیب قرار گرفتهاند. (دیالوگهای دوطرف در مورد کشتن دو نفر و سهم هر کدام از این دو در کشتن آن افراد و واکنش هراسناک و محتاطانهاشان نسبت به هر حرکت و صدایی در اطراف خود، نشانگر چیست؟)
2- این دو در کدام سرزمین هستند؟ در ایران، در عراق، یا در منطقهی تحت اشغال عراقیها؟ باید حدس بزنیم احتمالاً سومی درست باشد. چون اگر در جبهه بوده باشد چرا خود را مخفی کردهاند؟ و چرا در یک خانه مخفی شدهاند؟ البته اگر خانه ای بوده باشد.
3- چرا باید از شناخته شدن بترسند و تلاش کنند که لباسهایشان را بسوزانند؟ کسانی که در تعقیب آنها هستند (عراقیها؟) اگر آنها را با زیرپیراهنی و شلوار و کفش نظامی ببینند، متوجه موضوع نمیشوند که اینها چکارهاند؟ اصلاً آنها در کجا هستند؟ در سنگر زیرزمینی و عراقیها در روی زمین و در جستجوی آنها؟ یا در مخفیگاهی که ممکن است هر لحظه لو برود و آنها (؟) به سراغشان بیایند. صحنهپردازی ضعیف این بخش کمکی به یافتن پاسخ این پرسشها نمیکند.
4- شوران هم دارای یک شخصیت لمپنگونه است که کارش به میدان جنگ کشیده شده است. ظاهراً آدمی است جسور با سر نترس (اما از وحشت لو رفتن میخواهد لباسهایشان سوزانده شود تا مبادا شناخته بشوند، که البته میشود اسمش را احتیاط هم گذاشت و دوراندیشی. اما شخصیتش که این را نشان نمیدهد یا حداقل با ادعاهایش در تضاد است) با این حال این فرد جسور و نترس و رزمنده، مهمترین دغدغهی ذهنیاش پر کردن شکمش است، تا جایی که دوراندیشی بردین را که باعث شده است مواد غذایی را برای روزهای آینده ذخیره کند، مورد حمله قرار میدهد. بعد، ناگهان در پایان بندی شعاری نمایش، همین فرد بیدلیل (البته اگر بخواهیم مثلاً جنبهی نمادین آن را در نظر نگیریم، چرا که وصلهی ناجوری است) آب کمپوت آلبالو را (که بیشتر شبیه رب رقیقی است تا نماد خون را به ذهن متصور کند) در ظروف تک تک بازیکران نمایش توزیع میکند تا آنها در صحنهی حماسی شدهی پایانی نمایش، با ریختن آن به روی زمین نشان بدهند که صرف نظر از تفاوتهای فردی (حتی نوکیسههای ثروتمند و حسابگر دههی 90؟!) حاضر نیستند به قول شوان، زمین که هیچ، یک قطره از آب کمپوت آلبالو را هم به دست دشمن بدهند. صحنهای که شعارزدگی آن به شدت توی ذوق میزند. البته قابل درک است که چون موضوع تئاتر دفاع مقدس است، این گونه پایانبندی شده باشد.
5- شخصیت بردین با تناقضات رفتاری و عاطفیاش باعث ایجاد لحظات طنزگونهای میشود که مرتب خنده بر لب تماشاگران میآورد. و از این نظر بسیار شخصیت جذاب و دوستداشتنی است. او که آدمی ترسو، دلرحم و تا حدودی لطیف است و دلش مرتب برای زرشک پلو با مرغ خواهرانش تنگ میشود و از پرخاشها و کتکهای شوان دچار وحشت میشود و در لاک دفاعی خود فرو میرود، ناگهان معلوم میشود که برخلاف دستور شوان (که بیشتر ناشی از زورگویی و قلدری شوان است تا تصور ارشدیت نظامیگری) لباسهای نظامی و چفیهی (نماد رزمندگی) خودشان را نسوزانده است و اعلام میکند تحت هیچ شرایطی هم حاضر نیست که به این عمل دست بزند.
به هر صورت، صرف نظر از این ابهامات در شخصیتپردازی و فضاسازی، به یمن دیالوگهای قوی و جاندار و بازیهای خوب بازیگران آن، این بخش اصلیترین بار دراماتیکی نمایش را بر عهده دارد.
اما شخصیتهای دههی 90 هم در فردیت خود باسمهای هستند و هم به عنوان نمادی از مردم این دهه نا موفق. شخصیت پیک موتوری هم به هیچ وجه جا نمیافتد (فردی از دههی هفتاد که در دهه نود تازه به بیست سالگی رسیده و فرزندی چهار ساله دارد!!! البته اگر اشتباه نکرده باشم در سن کودک) و معلوم نمیشود اصلاً" اهمیت وجودیاش در چیست؟ آیا فقط در پیشبرد چند دیالوگ برای نشان دادن شخصیت پارسا؟ مگر نمیشد همین وجه را با چند دیالوگ بین او و همسرش و فقط با افکت، صدای زنگ و صدای پیک موتوری به همین هدف دستیافت؟ داستان آن مرد نیکوکاری که هر روز یک غذای ثابت را سفارش میداد، چه کمکی به پیشرفت داستان داشته است؟ فقط برای این که پیک موتوری بیاید و به بهانهی مرگ این مرد، غذای اشتباهی را که برده است برای او برگرداند به پارسا بدون این که پولی بابت آن مطالبه کند؟
در هر حال نمایش از ضعف داستانی و شخصیت پردازی بسیار رنج میبرد. اما دیالوگها در مجموع در ایجاد یک فضای کمیک- تراژیک موفق میباشند و به خوبی جا میافتند. سینا نصرالهی (شوران) به خوبی توانسته است از عهدهی شخصیت زمخت خود و لهجهی کرمانشاهیاش برآید. نمیدانم که ایشان واقعاً کرمانشاهی است یا قدرتمند در ادای این لهجه.
موسیقی اگر چه دلنشین است، کمک چندانی به پیشبرد بار دراماتیکی نمایش نمیکند. صحنه آرایی و نورپردازی هم در کمال سادگی است. اما این سادگی اگر چه میتوانست به نوبهی خود اثر بخش باشد و کارآ، در این کاربردش بیشتر حکایت از ضعف صحنه پردازی و نور دارد تا قوت آن.
با تمامی این احوال و با اطلاع از امکانات و سوابق دست اندرکاران این نمایش، میتوان به آن نمرهی مثبت و قابل قبولی داد. من علیرغم نظرات فوق از دیدن آن لذت بردم و به همهی دست اندرکاران آن خسته نباشید میگویم و اضافه میکنم، دست مریزاد!■
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.
http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html