ندای اگزیستانسیال در متن
سیمون دوبوار یکی از برجستهترین نویسندگان و فلاسفه اگزیستانسیال فرانسوی است. دوبوار در کنار دیگر اگزیستانسیالیستهای مطرح چون: ژان پل سارتر، آلبر کامو و موریس مرلوپونتی کار کرده است. وی آثار مطرحی در حوزههای اخلاق، فمینیسم، داستان، اتوبیوگرافی و سیاست از خود برجای گذاشت.
روش کار دوبوار از ابعاد متعدد اخلاقی و سیاسی قابل بررسی است. او در سیاست ابهام[1]، به بسط اخلاق اگزیستانسیالیستی میپردازد؛ دوبوار در این کتاب، روح جدیت[2] را، که برآیند آن شناسایی افراد بر حسب انتزاعیاتی خاص چون مسئولیت و آزادی فردی است، محکوم میکند. در جنس دوم[3]، با گفتمانی ستیهنده این حقیقت که زنان در سراسر تاریخ به قلمرو همواره حاضر[4] تنزل یافتهاند، زیر سوال میبرد و زنان را پذیرنده منفعل نقشهایی قلمداد میکند که جامعه برای آنها لحاظ کرده است. در ماندارینها[5] دوبوار به داستانپردازی چالشهای انسانهایی میپردازد که در پایان جنگ جهانی دوم به دام روابط شخصی و اجتماعی سرشار از ابهام افتادهاند. تاکید بر آزادی، مسئولیت و ابهام بر تمام کارهای دوبوار سیطره دارد و ایضا همین فاکتورها بانگ تمهای اصلی در فلسفه اگزیستانسیال است.
رویکرد فلسفی دوبوار، به طور قابلملاحظهای دارای تنوع است. او از مکاتب و نظریهپردازان بسیار تاثیر پذیرفت؛ چون فلسفه فرانسه از دکارت تا برگسون، پدیدهشناسی ادموند هوسرل و مارتین هایدگر، ماتریالیسم تاریخی کارل مارکس و فردریش انگلس و ایدهآلیسم ایمانوئل کانت و هگل. دوبوار علاوه بر تخصص فلسفیاش، یک چهره ادبی نیز است، رمان ماندارینها، اثر دوبوار در سال 1954 برنده جایزه معتبر گنکور[6] شد. مشهورترین و متنفذترین کار فلسفی دوبوار، جنس دوم(1949) نقطه آغاز جنبشی فمینیستی شد و تا به اکنون از متون اصلی در بررسی آزادی و سرکوب زنان باقی ماند.
بیوگرافی: سیمون دوبوار در 9 ژانویه 1908 در پاریس متولد شد. پدرش، جورج برتراند دوبوار[7] و مادرش، فرانسوا براسور[8] بود. پدرش، جورج که از خانوادهای تقریبا اشرافی بود، آرزوی هنرپیشه شدن را در سر میپروراند، اما حقوق خواند و به استخدام دولت درآمد و درعین حال به صورت تخصصی به منشیگری حقوقی مشغول شد. پدرش علیرغم علاقهای که به تئاتر و ادبیات داشت و در عین آتئیسم بودن، شدیدا محافظهکار بود و گرایشات آریستوکراتش وی را به سمت راست افراطی متمایل میساخت. در دسامبر 1906 او با فرانسوا براسور ازدواج کرد، فرانسوا نیز از خانوادهای بورژوازی بود که خانوادهاش جهیزیه قابل توجهی به او دادند، که البته همهاش در جنگ جهانی اول از دست رفت. با توجه به عدم حضور اجتماعی فرانسوا و نداشتن مهارتی در زمینه شغلی، وی زنی شدیدا مذهبی بود که سعیاش بر آن بود تا فرزندانش را پایبند به دین کاتولیک تربیت کند. مذهب فرانسوا و گرایشات بورژوازی وی منشا عمده تعارض و تضاد میان فرانسوا و دختر بزرگش سیمون شد.
سیمون ارنشتاین لوسی ماری برتراند دوبوار، که در صبح 9 ژانویه 1908 متولد شد، از همان اوان کودکی ذهنی کنجکاو و پرسشگر داشت. دوبوار خیلی زود مسئول آموزش خواهر کوچکتر خود، هلن، که دو سال بعد از او در سال 1910 متولد شد، گشت. در کنار استعداد ذاتی دوبوار پدرش نیز کتابهایی از آثار برجسته ادبی را برای وی تهیه کرده و وی را به خواندن و نوشتن از همان سالهای اولیه زندگی تشویق میکرد. تشویقات پدر تا زمان نوجوانی دوبوار ادامه داشت، تا آنجا که پدر با ورشکستگی مالی مواجه شد. پدر دوبوار با توجه به اینکه نمیتوانست هزینه تحصیل فرزند خود را تامین کند همچنان نگاهش به دوبوار سرشار از افتخار و غرور و البته ناامیدی (بابت عدم حمایت مالی وی) بود. در مقابل، دوبوار که همیشه بیش از مادرشدن یا همسری در طلب نویسندگی و استادی بود، با جدیت مطالعات خود را دنبال میکرد. دوبوار تحصیلاتش را در مدرسه خصوصی کاتولیک برای دختران در موسسه آدلاین دزیر تا سن 17 سالگی ادامه داد. در همین موسسه بود که دوبوار با الیزابت مابیل (زازا)[9] آشنا شد و دوستی ایشان تا زمان مرگ زازا در 1929 ادامه داشت. هرچند دکتر مرگ زازا را بر اثر مننژیت تایید کرده بود اما دوبوار معتقد بود دوست محبوبش به خاطر شکست قلبی در چالشهایی که با خانوادهاش بابت آن ازدواج سنتی که برایش ترتیب داده بودند، جان خود را از دست داد. دوستی با زازا و مرگ وی بقیه زندگی دوبوار را تحت تاثیر قرار داد؛ دوبوار خود نیز بارها راجع به تاثیر این حادثه بر زندگی خود و انتقاداتش به سختگیری بورژوازی نسبت به زنان، سخن گفته است.
دوبوار تحت تاثیر تحصیلات و تربیت مادرش، فردی عمیقا مذهبی بود، اما در سن 14 سالگی با بحران ایمان مواجه شد و وضوحا بدین نتیجه رسید که خدایی وجود ندارد. و تا زمان مرگش یک آتئیست باقی ماند. طرد مذهب از جانب دوبوار با تصمیم وی برای تحصیل فلسفه و تدریس در این حوزه همراه شد. دوبوار به جز آن یک باری که تصمیم داشت با پسرعمویش _ژاک شامپینیو- ازدواج کند، هرگز به ازدواج نیاندیشید و ترجیح داد که صرفا زیستی اندیشمندانه داشته باشد.
دوبوار در 1925 در امتحانهای بکالوریا[10] در ریاضیات و فلسفه نمره قبولی کسب کرد. او سپس به مطالعه ریاضیات در انستیتو کاتولیک و ادبیات و زبان در انستیتو سنت ماری مشغول شد. وی پیش از آغاز مطالعات فلسفیاش در 1927، در 1926 نمره قبولی را برای گواهی مطالعات عالیه در ادبیات فرانسه و لاتین کسب کرد. برای مطالعه فلسفه در سوربن، دوبوار امتحانات مربوط به گواهی تاریخ فلسفه، فلسفه عمومی و یونان و منطق را در سال 1927 پاس کرد و در 1928 در امتحانات علم اخلاق، جامعهشناسی و روانشناسی نمره قبولی دریافت کرد. او برای دریافت درجه دکتری خود تزی راجع به لایب نیتس به راهنمایی لئون برونشویگ نوشت و سپس کار تدریس عملی خود را در دبیرستان جانسون دی سالی[11] در کنار دیگر همدانشگاهیهای خود مرلوپونتی و کلودلویاستروس –دو نفری که با ایشان در دیالکتیکی فلسفی قرار داشت- به انجام رساند.
در 1929 دوبوار در رقابتی سطحبالا، رتبه دوم را در امتحان دانشیاری فلسفه همرده با پاول نیزان[12] و ژان هیپولیت[13]، کسب کرد، نفر اول این امتحان ژان پل سارتر بود. برخلاف دوبوار هر سه مرد تراز اول درکلاسهای آمادگی امتحان دانشیاری شرکت کردند و دانشجویان رسمی اکول نورمال سوپریور[14] بودند. درواقع، دوبوار در سن 21 سالگی جوانترین دانشجویی بود که تاکنون توانسته بود امتحان دانشیاری فلسفه را پشت سر گذارد و نیز جوانترین استاد فلسفه در فرانسه محسوب میشد.
در دوران حضورش در اکول نرمال بود که دوبوار، سارتر را ملاقات کرد. سارتر و حلقه دوستان نزدیکش (شامل رنه ماهو که لقب «کاستر» را به دوبوار داد و پاول نیزان) در اکول نرمال بهشدت نخبهگرا بودند. دوبوار برای پیوستن به حلقه سارتر و دوستانش بسیار مشتاق بود، پس از موفقیت دوبوار در امتحانات کتبی دانشیاری، باب آشنایی سارتر و دوبوار گشوده شد. بنابراین دوبوار به سارتر و رفقایش پیوست تا برای امتحان فرساینده شفاهی برای دانشیاری آماده شوند. در آنجا بود که دوبوار برای اولین بار در سارتر ارزشی عقلانی را یافت که در آن به ارزیابی خودش پرداخت، خصوصیتی که به مفروضات بیلیل در ارتباط با عدم اصالت فلسفی دوبوار (در خودش)، منتهی شد.
سارتر و دوبوار تا آخر عمرشان دو عاشق لاینفک باقی ماندند هرچند که هر یک از ایشان خود را در این رابطه محدود نکرده و عشقهای احتمالی دیگری را نیز تجربه کردند. با آنکه سارتر و دوبوار هرگز با هم ازدواج نکرده بودند (علیرغم خواستگاری سارتر در 1931)، و بچهای هم نداشتند و حتی در خانه مشترک زندگی نمیکردند، همچنان تا مرگ سارتر در 1980 دو شریک رمانتیک و فکری باقی ماندند. صمیمیت لیبرال میان سارتر و دوبوار در طی زمان بیشتر شد و اغلب به گونهای نابرابر اعتبار دوبوار را در جایگاه یک زن نسبت به شریک مردش سارتر، بیشتر خدشهدار میکرد. علاوه بر جایگاه یکتای دوبوار در کنار سارتر، وی روابط صمیمی دیگری با زنان و مردان دیگری هم داشت. برخی از مشهورترین این روابط شامل رابطه با: ژاک بوست (روزنامهنگار)، نلسون آگرن (مولف آمریکایی) و کلود لانزمان (کارگردان مستند هولوکاست) است.
در 1931 دوبوار برای تدریس در دبیرستان مارسیلی منصوب شد و این در حالی بود که سارتر به تدریس در لوآور[15] منصوب شده بود. در 1932 دوبوار به دبیرستان ژاندارک[16] در روان[17] منتقل شد و در آنجا به تدریس ادبیات پیشرفته و فلسفه پرداخت. در روان، دوبوار به خاطر انتقادات آشکارش از وضعیت زنان و گرایشش به صلح مورد مواخذه واقع شد. در 1940 ، نازیها پاریس را به اشغال خود درآوردند و در 1941 دوبوار از سمت استادی خود توسط دولت نازی برکنار شد. در نتیجه تاثیرات جنگ جهانی دوم بر اروپا، دوبوار به واکاوی مشکل تعامل سیاسی و اجتماعی روشنفکری در مردمان زمان خود پرداخت.
به دنبال شکایت یک پدر و مادر از دوبوار تحت عنوان بهفساد کشاندن دخترشان، دوبوار بار دیگر در 1943 از سمت استادی برکنار شد. او دیگر هرگز به جایگاه استادی برای تدریس بازنگشت. هرچند که دوبوار فضای کلاس درس را دوست میداشت، اما همیشه از اوان کودکی علاقهمند به نویسندگی و تالیف بود. مجموعه داستانهای کوتاه او تحت عنوان «همه چیز اول از روح شروع میشود»[18] توسط ناشر مورد قبول واقع نشد و تا سالها بعد (1979) چاپ نشد. داستانپردازی وی از رابطه مثلثی میان خودش، سارتر و دانشجویش (اولگا کوزاکویچ) در کتاب «او میآید که بماند»[19] در سال 1943 چاپ شد. این رمان دوبوار – سارتر متن دستنوشت این رمان را حین نگارش کتاب خود «هستی و نیستی» خواند- که از سال 1935 تا 1937 نوشتن آن به طول انجامید، به گونهای موفقیتآمیز سبب شهرت گسترده وی شد.
دوبوار آغاز کار نوشتن خود را با عنوان «دوره اخلاقی» زندگی ادبی خود میخواند. از 1941 تا 1943 او رمان خود تحت عنوان «خونِ دیگران»[20] را نوشت؛ این رمان به عنوان یکی از مهمترین رمانهای اگزیستانسیالیستی رنسانس فرانسوی اعلام شد. در 1943 او اولین مقاله فلسفی خود را تحت عنوان «پیروس و سینیس»[21] نگاشت. نهایتا، این دوره شامل نگارش رمان دوبوار تحت عنوان «همه میمیرند»[22] -که نگارش آن از 1943 -1946 به طول انجامید- و تنها نمایشنامه نوشت او «چه کسی باید بمیرد»[23] -که در سال 1944 نوشته شد- میشود.
با وجود موانع متعدد موجود، دوبوار تعهدات سیاسی خود را در دهه 1930 و 1940 ذیل توسعه مترقیانه تعریف کرد و همراه با سارتر، موریس مرلوپونتی، ریمون آرون و دیگر روشنفکران، نشریه سیاسی غیروابسته چپگرایی را با عنوان «دوران مدرن»[24] در 1945 به منصه نشر رساندند. در این مجله دوبوار هم به عنوان ویراستار و هم نویسنده فعالیت میکرد. مقالات وی در این مجله شامل: «ایدهآلیسم اخلاقی و رئالیسم سیاسی» و «اگزیستانسیالیسم و خرد عامه» در 1945، «چشم برای یک چشم» در 1946 ؛ و همچنین در 1946 دوبوار در مقالهای تحت عنوان «ادبیات و متافیزیک» روش فلسفیدن خود را در ادبیات تبیین میکند. انتشار این مجله و گرایشات چپ دوبوار (تاثیر وی از خوانش مارکس و ایدهآل سیاسی روسیه) رابطه چالشی وی را با کمونیسم نمایان ساخت. این مجله و مسئله تعهدات سیاسی روشنفکری، به تم اصلی رمان او با عنوان «ماندارینها» (1945) تبدیل شد.
دوبوار رساله اخلاقی دیگری را با عنوان «اخلاق ابهام»[25] در 1947 منتشر کرد. هرچند که خود دوبوار هرگز از این کارش ابراز خرسندی نکرد، اما این کار او یکی از بهترین نمونههای اخلاق اگزیستانسیالیستی باقی ماند. در 1955 او کتاب «آیا باید ساد را بسوزانیم» منتشر کرد، این کتاب مجددا به سوال از اخلاقیات، از رویکرد مطالبات دیگری و تعهدات به دیگری میپردازد.
دوبوار به دنبال چاپ مقالاتش در مجله دوران مدرن در 1948، متن انقلابی خود راجع به بررسی سرکوب زنان را در دو مجلد در 1949 با عنوان «جنس دوم»[26] منتشر کرد. پیش از نگارش کتاب جنس دوم، دوبوار هرگز خود را یک «فمینیست» تلقی نمیکرد، اما جنس دوم دوبوار را به عنوان چهرهای فمینیستی در بقیه عمرش، برجسته کرد. این کتاب همچنان که مورد استقبال بسیاری از فمینیستها و روشنفکران قرار گرفت، درعین حال به گونهای بیرحمانه توسط جناحین چپ و راست مورد حمله واقع شد. در دهه 70 که به علت شکلگیری بسیاری از جنبشهای فمینیستی مشهور است، دوبوار نیز با آغوش باز در تظاهرات فمینیستی شرکت میکرد و به نوشتن و سخنرانیهای خود راجع به وضعیت زنان ادامه داد، همچنین دادخواستهایی را در حمایت از حقوق متعدد زنان امضا کرد. در 1970، دوبوار با امضای مانیفست 343[27] برای حقوق مربوط به سقط جنین، به برپایی جنبش لیبرال زنان فرانسه یاری رساند و همچنین در 1973 بخشی از مجله دوران مدرن را به مباحث فمینیستی اختصاص داد.
به دنبال موفقیتهای ادبی و زندگی پرثمر علمی دوبوار و سارتر، زیست حرفهای دوبوار با شهرتی بینظیر از جانب فلاسفه در طول دوره زندگیاش برجسته شد. این شهرت در دو عامل نهفته است، یکی آثار برجسته خود دوبوار و دیگری رابطه و همراهی وی با ژان پل سارتر. دوبوار با شهرتی برآیند زندگی حرفهایاش، بقیه عمر زیر ذرهبین انظار عمومی بود. علیرغم اینکه بسیاری از ایدههای دوبوار از چارچوب فکری خودش و در مسیری بسیار متفاوت و رادیکالی نسبت به کارهای سارتر بوده، اغلب به گونهای ناعادلانه قضاوت میشد که دوبوار صرفا شاگرد فلسفه سارتر است (بنا به گفته خود دوبوار).
طی دهه 1940 دوبوار و سارتر که در زمانهای بسیاری از فرهنگ کافهنشینی و زندگی اجتماعی در پاریس لذت میبردند، خودشان را از روی علقه و وابستگی درون حلقه دوستان نزدیکشان، «خانواده» نامیدند. همچنین، شهرت دوبوار مانع از سفر وی به دیگر کشورها نشد و وی مسافرتهایی را به دیگر کشورها داشت. برآیند مسافرتهای وی دو اثر است؛ «آمریکا روز به روز»[28] که برای اولین بار در 1948 چاپ شد و «مارچ طولانی»[29] که در 1957 چاپ شد. آمریکا روز به روز، که بعد سخنرانی وی در تور ایالات متحده در 1947 نوشته شد و مارچ طولانی بعد دیدار او به همراه سارتر از چین کمونیستی در 1955 نوشته شد.
کارهای بعدی دوبوار شامل آثار داستانی، جستارهای فلسفی و مصاحبههای وی میشود. البته راجع به کنش سیاسی دوبوار باید گفت که صرفا محدود به مباحث فمینیستی نمیشود، بلکه شامل انتشار اثر اتوبیوگرافیک وی در چهار مجلد و مداخله مستقیم سیاسی وی در انتقاد شدید از جنگ فرانسه در الجزایر و شکنجههای الجزایریها توسط افسران فرانسوی نیز میشود. در 1970 او مطالعهای تاثیرگذار حول سرکوب افراد سالخورده جامعه با عنوان «سالخوردگی»[30] منتشر کرد. این کتاب دوبوار رویکردی همچون جنس دوم را در خود دارد، که صرفا موضوعی متفاوت را بررسی میکند.
دوبوار در 1980 شاهد مرگ همراه تمام عمرش (سارتر) بود و آن را در 1981 در کتابش با عنوان «خداحافظی با سارتر»[31] بازگو کرده است. بعد مرگ سارتر، دوبوار رسما مصاحب خود، سیلویا لوبن را به فرزندی پذیرفت، که وی نیز بعدا قیم ادبی دوبوار شد. دوبوار در 14 آوریل 1986 بر اثر اِدِم ریوی درگذشت.
رمانها
دوبوار در اتوبیوگرافیهای خود اغلب ادعایش این بوده که اگرچه علقهاش به فلسفه در تمام طول عمر استمرار داشته، اما همیشه قلبا آرزو داشته که مولف ادبی بزرگی شود. چیزی که او در انجامش سربلند بیرون آمده، نگارش چندین اثر ادبی اگزیستانسیال در قرن بیستم بوده است. همانطور که از آثار کامو و سارتر برمیآید، دغدغه اگزیستانسیالیسم در فرد، وی را به جهانی پوچ و به دور از اراده پرت میکند؛ چنین برآیندی به خوبی در رسانه هنری داستان به تصویر کشیده میشود. تمام رمانهای دوبوار شامل تمهای اگزیستانسیال، مشکلات و مسایلی است که وی از طریق آن درصدد توصیف وضعیت انسان در زمانهای آشفتگی شخصی، تحولات سیاسی و ناآرامی اجتماعی است.
اولین رمان دوبوار، «او برای ماندن میآید» در 1943 منتشر شد. این رمان با نقل قولی از هگل درباره میل به خودآگاهی به دنبال مرگ دیگری، آغاز میشود. این کتاب مطالعه روانشناختی پیچیدهای از جنگیدن برای خودِ خویشتن است. با توجه به نگارش کتاب در طول جنگ جهانی دوم، کتاب پیچیدگی جنگ را در روابط فردی به تصویر میکشد. شخصیت اصلی داستان، فرانسوا اجبارا به این نتیجه میرسد که تافتهای جدابافته نیست، و رابطهاش با معشوقش پیتر، امری ضمانت شده نیست، بلکه همچون دیگر همه روابط دستخوش ناملایماتی مستمر خواهد بود. این اثر سبب شهرت اولیه دوبوار شد و سبب نگارش یکی از تحسینبرانگیزترین رمانهای وی «خونِ دیگران» در 1945 شد. این رمان مسئولیت اجتماعی فرد را متناسب با زمانی که در آن به سر میبرد، مدنظر قرار داده است. با توجه به نگارش این رمان در زمان اشغال آلمان توسط فرانسه، رمان به زندگی رهبر میهنپرست، ژان بلومارت و درد و رنج او در پی بدرقه معشوقهاش تا مرگ وی میپردازد. این رمان یکی از رمانهای اگزیستانسیال آوانگارد در حوزه مقاومت اعلام شد و نیز شاهدی بر تناقض غمانگیز میان مسئولیتی که ما در برابر خودمان، کسانی که دوستشان داریم، هموطنانمان و درکل انسانیت داریم، است.
در 1946 دوبوار «همه میمیرند» را منتشر کرد، این کتاب به مسئله مرگ و جاودانگی میپردازد. در این رمان هنرپیشه زن بلندپروازی است که درمییابد مردی عبوس و مرموز (رایموندو فوسکا) زیستی جاودانه دارد، بنابراین این زن به گونهای وسواسی نسبت به جاودانگی خود دغدغهمند میشود، او معتقد است بعد از مرگش میتواند توسط این مرد همچنان جاودانه بماند. اگرچه این کار دوبوار توسط مردم و منتقدان چندان مورد استقبال واقع نشد، اما هنوز هم برانگیزاننده پدیده زمان و مرگ است و آن تمایلی که همه انسانها به جاودانگی به هر شکلی دارند و اینکه چطور این تمایل منجر به انکار تجربه زیسته در مکان و زمان حال خواهد شد.
ماندارینها، مشهورترین و تحسینبرانگیزترین رمان دوبوار است که در سال 1954 منتشر شد و خیلی زود بعد انتشار برنده جایزه معتبر گنکور شد. این اثر به بررسی مسئولیتهایی میپردازد که روشنفکر در برابر زنان و مردان جامعهاش دارد. این اثر به واکاوی فضایل و مشکلات فلسفه، ژورنالیسم، تئاتر و ادبیات میپردازد و همچنین سخنگوی عصر خود و انجام تغییرات اجتماعی در آن است. درواقع ماندارینها به طرح دغدغهمندیهای دوبوار میپردازد، وی بر مباحث مربوط به کمونیسم و سوسیالیسم، ترس از امپریالیسم آمریکای و بمب اتم، و روابط فرد روشنفکر با افراد دیگر و جامعه تامل میکند. وی همچنین به طرح مسئله وفاداری سیاسی و شخصی میپردازد و اینکه چطور دو مناقشه غالب به نتایجی تراژیک ختم میشوند. و در آخر، رمان دوبوار با عنوان «تصاویر زیبا»[32] در 1966 به واکاوی شبکه روابط انسانی، آداب و رسوم و نفاق اجتماعی در جامعه پاریس میپردازد.
داستانهای کوتاه
دوبوار دو مجموعه داستان کوتاه را به رشته تحریر درآورد. «همه چیز اول از روح شروع میشود» اولین مجموعه داستان کوتاه دوبوار بود که در 1937 توسط ناشر مورد پذیرش واقع نشد و تا 1979 چاپ نشد. دهه 1930، دههای بود که ناشران کمتر تمایلی برای چاپ آثار نویسندگان زن و یا چاپ داستانهایی راجع به زنان از خود نشان میدادند و به همین علت عدم پذیرش این اثر دوبوار از جانب ناشر چندان عجیب نیست. این اثر دوبوار حدود چهل سال بعد با تکریم و احترام چاپ شد. این مجموعه داستان، بینشی جذاب از دغدغههای دوبوار راجع به زنان و گرایشات خاص و وضعیت ایشان را خیلی پیشتر از نگارش جنس دوم، به مخاطب ارائه میکند. این مجموعه متشکل از پنج فصل است که هر یک از این فصول با عنوان شخصیت زن اصلی داستان مشخص میشود. داستانها حاکی از آداب و رسوم طبقات مرفه فرانسه است که علایق شخصی خود را پشت حجاب روشنفکری و استبداد مذهبی پنهان میکند. داستانهای مجموعه به مباحث مطالبات تحمیلی مذهبی و طرد آن از جانب افراد جامعه، میل به بزرگ جلوه دادن زندگی برای دیگران، بحران هویت در زمان فشار برای همنوایی با فریبها و دشواری زن بودن در سرسپردگی به بورژوازی و آموزش و انتظارات مذهبی میپردازد. دومین مجموعه داستان کوتاه دوبوار «زن ویرانشده»[33] در 1967 منتشر شد و با استقبال خوبی مواجه شد. این مجموعه داستان هم به زندگی سه زنی میپردازد که هر یک به شکلی درگیر سوءظن و تشکیک هستند. هر یک از ایشان در روابط خانوادگی خود با بحرانی مواجه هستند، همان چیزی که خود دوبوار نیز در گریز از مسئولیت و رسیدن به آزادی با آن مواجه است. این مجموعه داستان بر مبنای تمهای اخلاق و فمینیسم، به تبانی فرد در ویرانی خودش میپردازد که اغلب توسط خودش انکار میشود.
تئاتر
دوبوار صرفا یک نمایشنامه با عنوان «چه کسی باید بمیرد؟» به رشته تحریر درآورد. این نمایشنامه در سال 1945 مصادف با انتشار مجله دوران مدرن به روی صحنه رفت. فضای این نمایشنامه به اروپای جنگ جهانی دوم برمیگردد. مسئله حاکم بر این نمایشنامه، ارزش نهادن بر فدا کردن خود در راه آرمان جمعی است. این نمایشنامه از تاریخ قرن 14 شهرهای ایتالیایی تاثیر پذیرفته، شهرهایی که تحت محاصره و گرسنگی جمعی، زنان، بچهها، افراد ضعیف، پیر و بیمار را بیرون میانداختند تا احتمال اینکه مردان نیرومند کمی بیشتر زنده بمانند بالاتر رود. نگارش این نمایشنامه در شرایط متزلزل و فراموشنشدنی اشغال فرانسه توسط نیروهای نازی بوده است. در نمایشنامه، مطابق با تعهدات اخلاقی دوبوار، که آزادی، حرمت فردیت و احترام به افراد جامعه صرفا درون چارچوب آزادی ارزشگذاری میشود، افراد شهر تصمیم میگیرند یا همه برای شکست دشمن بسیج شوند یا همه بمیرند. هرچند این نمایشنامه شامل شمار مهمی از تمهای اگزیستانسیال، اخلاقی و فمینیستی است که به خوبی هم بسط داده شده، اما نتوانست همچون دیگر آثار ادبی دوبوار از استقبال خوبی برخوردار شود. اگرچه دوبوار دیگر به نوشتن نمایشنامه نپرداخت اما بسیاری از شخصیتهای رمانهای وی بازیگر و نمایشنامهنویس بودهاند، این خود بیانگر اعتقاد خاصی است که دوبوار به تاثیر هنر تئاتر درطرح مسایل مهم سیاسی-اجتماعی و اگزیستانسیالیستی داشت.
کارهای اتوبیوگرافیک
دوبوار در کارهای اتوبیوگرافیک خود، به ما میگوید در تمایل نسبت به نوشتن راجع به خودش، در درجه اول میخواهد معنای زن بودن را تبیین کند و درک همین معنا است که به تولد جنس دوم میانجامد. برهمین مبنا دوبوار در زندگینوشت خود در چهار مجلد، که به طرح جزییات زیستی و فلسفی خود میپردازد، بسیار موفق عمل کرده است. در این مجلدات نه تنها دوبوار به ارائه تصویری متغیر از زندگی خود میپردازد بلکه همچنین تصویری ملموس از چهرههای برجسته قرن بیستم چون: آلبر کامو، ژان پل سارتر، مرلوپونتی، ریچارد رایت، ژان کوکتو، ژان ژنه، آنتوان آرتو و فیدل کاسترو ارائه میکند. اثر اتوبیوگرافی دوبوار هم زمینههای فلسفی و هم غیرفلسفی را پوشش میدهد. این نکته بسیار مهم است که نقش اتوبیوگرافی را در پیشرفت تئوریک دوبوار بیاهمیت جلوه ندهیم. در حقیقت، بسیاری از دیگر اگزیستانسیالیستهایی چون نیچه، سارتر و کیرکگارد از اتوبیوگرافی به عنوان عنصر کلیدی فلسفی استقبال میکنند. دوبوار نیز همیشه اهمیت وضعیت و تجربه فردی را در صورت احتمال و ابهام وجود (اگزیستانس) حفظ کرد. در اثر بیوگرافیک دوبوار ما با چهره شخصی و یکتای دوبواری مواجه هستیم که به عنوان فیلسوف، اصلاحطلب اجتماعی، نویسنده و یک زن در زمان دستاوردهای بزرگ فرهنگی و هنری و تحولات سیاسی فعالیت میکند.
اولین مجلد از اتوبیوگرافی دوبوار با عنوان «خاطرات دختر وظیفهشناس»[34] (1958) دوران کودکی دوبوار، روابط او با والدینش، دوستی او با زازا و دوران مدرسه او تا دوران حضورش در سوربن به تصویر میکشد. در این مجلد دوبوار رشد فکری و مستقل شخصیتی و تاثیراتی که او را برانگیخت تا به سوی فیلسوف شدن و نویسنده شدن برود شرح میدهد. همچنین او در این مجلد تصویر زنی را ارائه میکند که در کلاسهایش نقادانه حضور مییافت و انتظاراتش را از زنان در سالهای اولیه زندگیشان دیگرگونه طرح میکرد. مجلد دوم از اتوبیوگرافی دوبوار با عنوان «عنفوان جوانی»[35] (1960) غنیتر از دیگر مجلدات اتوبیوگرافیک (سه جلد دیگر) او ارزیابی میشود. این مجلد دوبوار چون مجلد اول او، هم در فروش و هم در منصه نقد بسیار موفق بوده است. این مجلد به سالهای 1929 تا 1944 از زندگی دوبوار اختصاص دارد –دوران گذار از دانشجویی و رسیدن به مسئولیتهای شخصی در زمان جنگ و صلح. در بسیاری از جاهای کتاب وی به انگیزههای خود برای بسیاری از کارهایش اشاره میکند، همچون نگارش جنس دوم و ماندارینها. در جلد سوم از مجلد خود با عنوان «اجبار شرایط»[36] (1963) به شرح زندگی خود در دوره زمانی پایان جنگ جهانی دوم در 1944 تا سال 1962 میپردازد. در این مجلد، دوبوار نسبت به تعهدات سیاسی روشنفکر به کشورش و بر حسب زمان خود، بسیار آگاهتر مینویسد. دوبوار در این مجلد سالهای بعد از جنگ را سالهای شکوفایی روشنفکری در پاریس بعد از جنگ میخواند و روایتهای سرشاری را از نویسندگان، فیلمسازان و هنرمندان نقل میکند. این مجلد بر دهه میان 1952-1962 (زمانهای دشوار) تاکید دارد، سالهایی که دوبواری مقهور و بدبین را در خود دارد، دوبواری که به شهرت رسیده، سن و سالی گذرانده و شاهد جنایات سیاسی فرانسه در جنگ با الجزایر بوده است (او در این باب، در همین مجلد به وکیل جیزیل حلیمی و پرونده جمیله بوپاشا اشاره کرده است). این مجلد اتوبیوگرافیک دوبوار به خاطر صداقت بیپروای وی راجع به سالخوردگی، مرگ و جنگ در قیاس با دو مجلد قبل چندان مورد استقبال واقع نشد. آخرین و چهارمین مجلد اتوبیوگرافیک دوبوار در این مجموعه، به سالهای 1962- 1972 اختصاص دارد. مجلد چهارم با عنوان «همه آنچه گفته و انجام شد»[37](1972) تصویری از فیلسوف و فیمینیستی عاقلتر را ارائه میکند، که به گذشته خود، به روابط خود و موفقیتهایش مینگرد و به این نتیجه میرسد که همه آنچه که انجام داده بهترین بوده است. در این مجلد است که دوبوار تعهداتش را به فمینیسم و تغییرات اجتماعی بسیار واضحتر از آنچه در مجلدات قبلی بدان اشاره رفت، نشان میدهد و اینکه همچنان به مبارزه خود با فضایل و مشکلات کاپیتالیسم و کمونیسم ادامه میدهد. به علاوه او به کارهای قبلی خود چون جنس دوم برمیگردد تا مجددا انگیزهها و نتایج خود را درباره ادبیات، فلسفه و خاطراتش ارزیابی کند. او مجدد به تمهای مرگ و مردن و اهمیت وجودی آنها برمیگردد، طوری که انگار دارد آنچیزهایی که به ایشان عشق میورزیده از نظر میگذراند.
در اینجا نیز باید به دو کار دیگر اتوبیوگرافیک دوبوار اشاره کرد؛ هرچند که نمیشود نام اتوبیوگرافیک بر آنها نهاد، چرا که بیشتر ساختاری خودگویانه دارند. اولی آثار دوبوار راجع به زندگی و مرگ افرادی است که دوبوار دوستشان داشت. یکی از این آثار، بازگویی شخصی و احساسی دوبوار از مرگ مادرش در کتابی تحت عنوان «مرگی بسیار ساده »[38] (1964) است. این اثر یکی از بهترین کارهای دوبوار در ارائه تصویری بهروز از ابهام عشق و تجربه فقدان عزیز است. در 1981 یک سال بعد از مرگ سارتر، او کتاب «خداحافظی: وداع با سارتر»[39] را منتشر کرد که در آن به بازگویی روند سالخوردگی و رنجوری سارتر تا زمان مرگش پرداخت. این اثر دوبوار، اثر مناقشه برانگیزی بود، چرا که بسیاری از مخاطبان آن را در خور ادای احترام به فیلسوف بزرگی چون سارتر نیافتند و آن را صرفا افشاگری ناشایستی از بیماری سارتر قلمداد کردند.
دومین مجموعه خودگویانه دوبوار که میتوان در دسته آثار اتوبیوگرافیک او قرار داد، نامههای سارتر به دوبوار با عنوان «نامههایی به کاستر و دیگران»[40] (1983) و جوابیههای دوبوار به سارتر با عنوان «نامههایی به سارتر»[41] بود که بعد از مرگ دوبوار در 1990 به چاپ رسید.و در آخر، «عشق و عاشقی در دو سوی اقیانوس اطلس»[42] که توسط سیلویا لوبن دوبوار (فرزندخوانده دوبوار) در 1997 گردآوری شد، و در 1998 به چاپ رسید؛ این کتاب نامههای عاشقانه سیمون دوبوار به نلسون آلگرن است. هر یک از این کتابها ما را با ابعاد دیگری از شخصیت یکی از زنان فیلسوف قدرتمند و یکی از تاثیرگذارترین زنان روشنفکر قرن بیستم در تاریخ تفکر غرب آشنا میکند.
[1]. The Ethics of Ambiguity
[2]. spirit of seriousness
[3]. The Second Sex
[4]. immanence
[5]. The Mandarins
[6]. Prix Goncourt
[7] . Georges Bertrand de Beauvoir
[8]. Françoise (née) Brasseur
[9] .Elizabeth Mabille (Zaza)
[10] . baccalauréat exams
[11] . lycée Janson-de-Sailly
[12] . Paul Nizan
[13]. Jean Hyppolite
[14]. the École Normale Supérieure
[15] . Le Havre
[16] . Jeanne d'Arc
[17] . Rouen
[18] . Quand prime le spirituel (When Things of the Spirit Come First)
[19] . L'Invitée (She Came to Stay)
[20]. Le Sang des Autres (The Blood of Others)
[21] . Pyrrhus et Cinéas
[22] . Tous Les Hommes sont Mortels (All Men are Mortal)
[23] . Les Bouches Inutiles (Who Shall Die?)
[24]. Les Temps Modernes
[25] . Pour une Morale de l'Ambiguïté (The Ethics of Ambiguity)
[26] . Le Deuxième Sexe (The Second Sex)
[27] . Manifesto of the 343
[28] . L'Amérique au Jour le Jour (America Day by Day)
[29] . La Longue Marche (The Long March)
[30] . La Vieillesse (The Coming of Age)
[32] . Les Belles Images
[33] . La Femme Rompue (The Woman Destroyed)
[34] . Mémoirs d'une Jeune Fille Rangée (Memoirs of a Dutiful Daughter)
[35] . La Force de l'Âge (The Prime of Life)
[36] . La Force des Choses (The Force of Circumstance)
[37] . Tout Compte Fait, (All Said and Done)
[38]. Une Mort très Douce (A Very Easy Death)
[39] . La Cérémonie des Adieux (Adieux: A Farewell to Sartre)
[40] . Lettres au Castor et à Quelques Autres (Letters to Castor and Others)
[41] . Letters to Sartre
[42] . A Transatlantic Love Affair
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.
http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر