بیطرفی در معرض بحران
هستی شناسی رمان
زمان، تنها زندانی است که انسان و معنا در آن زندانیاند. هایدگر زمان را تنها معمای هستی میداند و سعی میکند با فهم خود از هستی وجودی انسان که- تعبیری از من وجودی و فردی انسان است و آن را «دازاین» مینامد به تبیین زمان بپرازد. چگونه ممکن است که هستی نامحدود درعنصری زمانی و به ظاهر نامحدود، محدود شود؟ اگر هستی بهمثابه یک کل محاط بر همهچیز حتی زمان است، پس هستی معنایافته در متن داخلی زمان را چگونه باید تبیین کرد؟
پس انسان اسیر و زندانی زمان است و همراه او معنایافتگی انسانی هم در محاصره زندان زمان ایجاد شده و در اطراف او انباشت میشود. انسان و معنا! انسان با زندان زمان معنا میشود و به تعبیری معنا در اسارات و عسرت انسان بهوجود میآید.
انسان در زندان زمان معنا میشود و این معناشدگی اولین بارقه بروز معنا است. معنا با معنا شدن انسان در زندان زمان بهوجود میآید. یعنی هم انسان با معنا شدن به حصار زندان اطراف خود پی میبرد و هم معنا در شکل وجودی خود متولد میشود. اولین معنا این است، انسان میفهمد که زندانی است زندانی زمان!
فهم این معنای اول مشکل همیشگی انسان بوده است. انسان برای درک هرچه بیشتر معنای زندان بودگی خود یعنی «زندانیای که میفهمد زندانی است و آزادی او هم همراه او در این زندان است» و در تصور محدود او خارج از این زندان هم آزادیای در کار نیست! با خود در کلنجار است.
بگذارید مثالی بزنیم! روح و جسم! نگاه امروزین ما به مقوله روح فقط و فقط انتزاعی است نه ایدئولوکال! روح در این مثال فقط یک مثال است! روح انداموارهای است که جسم را حرکت میدهد، اما آیا روح که خود عامل اراده این جسم است، زندانی آن نیست؟ جز جسم روح کجا معنا و حرکت دارد. اصلاً این عامل اراده جسم بودن، معنا شدن روح را میرساند. اما معنایی که از خود اراده ندارد اما عامل اراده جسمی از غیرجنس خود است! (شیخ شهابالدین سهرودی) روح تبلور وجودی خود را در زندان جسم مییابد، پس از یک جهت جسم برتری ذاتی نسبت به روح دارد زیرا که به مثابه زمان، روح را زندانی خود ساخته تا هم خود فعل شود و هم روح معنا!
پس اگر به اصل ماجرا بازگردیم روشن میشود که این اسارت و عسرت انسان در زندان زمان، اراده حرکت زمان را هم بالفعل میکند. یعنی زمان باید زندان انسان و هستی او باشد تا خود هم حرکت کند و هم معنا شود!
فهم چنینی معنایی بهعنوان معنای اول بسیار سخت و نامنتظر است! اما پرسش مدام از هستی، بیشتر انسان را با چنین وضعیت معناشناختی آخت میکند! این آخت شدن به معنای پذیریش زندان زمان و معنای آن نیست بلکه حرکت مدام و متغیر انسان است به تغییر معنایی خود تا در کمترین حالت خود، شکل انتزاعی رهایی از چهارچوب زندان زمان برای او باقی بماند. این حرکت یعنی گسستن معنای فعلی معنا! انتظار از معناهای معنا نشده! این گریز از معنا نیست بلکه حرکت مدام انسان و هستی او است از معنایی به معنایی که خالق آن (هم حرکت و هم معناهای جدید) خود انسان است. انسان در حرکت از یک معنا به سوی معنایی دیگر، دوباره خود را و زندان اطراف خود را خلق میکند و این تنها راه مقابله و مبارزه با تخدیر، عادت و سکنا در زندان زمان است! با دور شدن از معنای اول، معنا هم در شکل معنایی خود تغییر چهره میدهد و هم حرکت مفهومی و محتوایی خود را عوض میکند!
رمان، بعدی از این پرسش مدوام از هستی است. شعر، پیس (نمایشنامه) و حتی متون فلسفی ادبی و... شکل اولیه این پرسش بوده و هستند. امروز این پرسشهای مداوم با تغییر شکل و ساختار خود هنوز سیالیت خود را حفظ کردهاند. اما آیا این اشکال برای پرسشهای بنیادی تری که از پس قرنها تغییرات معنایی از انسان، از معنا و از هستی، سربرآوردند کافی است؟ لحن پرسش و پرسنده تغییر کرده است لاجرم و لابد باید شکلی جدید به اشکال آن اضافه شود و آن رمان است.
مشخصات مؤلف:
سیاوش رحیمی به یقین در حال حاضر یکی از چند فعال عرصه ادبیات داستانی است که میتوان به آنها عنوان نویسندگان صاحب شیوه و سبک در این دیار داد. فعالیت نزدیک به چهلسال از او نویسندهای خوش ذوق و توانا ساخته است آخرین محصول اندیشههای رحیمی رمان قابل اعتنای «درهای آسمان روی زمین باز میشوند» بود که پس از چاپ در سال ۸۹ در نقد زمستانه حوزه هنری با شرکت انبوه علاقهمندان داستاننویسی در ارومیهموردنقد قرار گرفت.
رحیمی در مورد خود چنین مینویسد: متولد ۱۳۳۴ اسلامآباد غرب و ساکن ارومیههستم. از سال ۱۳۶۱ تا پایان خدمت اداریام در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پستهای کارشناسی فرهنگی، مدیر آفرینشهای ادبی و... مشغول خدمت بودهام.
رحیمیدر کنار کارهای اداری هیچگاه از نوشتن باز نایستاده است. بخشی از نوشتههای ایشان را میتوان چنین نام برد:
از کلمه به خیال- شیوههای خیال آفرینی در کلام
از کلمه به شعر- شیوههای شعرآفرینی در کلام
خوانش شعر- شیوههای درست خواندن شعر
نام نیکان- کار با کاغذ و تا برای نوجوانان
یادگار ماندگار- زندگینامه داستانی برزویه طبیب
مردقلم- زندگینامه داستانی قائممقام فراهانی
رمان «درهای آسمانروی زمین باز میشوند»
در تمام این سالها رحیمی از آموختن تجربیات داستاننویسی خود به علاقهمندان نیز غافل نبوده و با برپائی چندین دوره کارگاههای آموزشی داستاننویسی به تربیت جوانان در عرصه داستان همت گماشته است.
گزارشی از محتوا:
رمان «درهای آسمان روی زمین باز میشوند»، روایت زندگی شهید مهدی باکری است و نه زندگینامه صرف او! نه مستندی از خاطرات دور و نزدیک گذشته! از زبان خود اوست! این زندگی از خلال یک تخیل ناب روایت میشود، تخیلی از جنس اتفاق نه واقعیت! روایت در این رمان واقعیتی است که اتفاق میافتد نه به مثابه گذشتهای که واقعی است و اتفاق افتاده! راوی شخصیتی است که وجود خارجی نداشته و ندارد! گویی راوی زبان ناگفتهها است، زبان سکوت است که افشا میکند و... روای از بغل دست مهدی باکری در دانشگاه تبریز و فضای پیش از انقلاب تبریز زندگی خصوصی و جمعی خود را در وطنش کرمانشاه میسازد، او عاشق هم هست و این عشق مثل یک نخ نامرئی تا سرانجام و فرجام روایت در ذات روایت باقی میماند، راوی نقطه مقابل مهدی است! بهمرور زمان در انجام تجریبات مختلف از فضای مارکسیستی پیش از انقلاب و دوستان و همفکران وطنیاش تا میدان جنگ 8 ساله بعد از انقلاب ابتدا در جبهه غرب و در قامت یک پیشمرگ حزبی و مسلح در مقابل انقلاب و سپس در جبهه جنوب؛ تغییر، او را دوباره به بغل دست مهدی و شهادت در رکاب او میکشاند و این بار با عشق خود، سولماز! و...
نقد جامع اثر:
پیشدرآمد: از سال 1357 و از زمان وقوع انقلاب کبیر مردم ایران و بهدنبال آن وقوع جنگ 8 ساله و تحمیلی به کشور ایران، فرهنگ اجتماعی و انسانی جامعه ایران و بهویژه مناطق درگیر با متن مستقیم جنگ و جوانب آن (ضدانقلاب و...) دستخوش تغییر شد بهنحوی که مفاهیم و جریانهایی چندلایه که تأثیر مستقیم بر سرنوشت مردم، انقلاب، جنگ تحمیلی و اثرات بعدی آن داشت، بهوجود آمدند. مهاجرت اجباری مردم از خانه و کاشانهشان به شهرهای بزرگ و دور از متن جنگ، اختلافات شدید قومی و مذهبی در مناطق درگیر با جنگ (در جنوب و غرب)، تغییر بینش نسل جوان کشور که هیچگاه چنین نسلی و چنین تغییری در سالهای بعد در بین نسلهای جوان کشور دیده نشد؟! و... همه این جریانها و مفاهیم با خود معنا و کردار معنایی خاص داشت، چیزی که باید تحلیل میشد، علتیابی و آسیبشناسی میشد. وقتی معنا و کردار ویژه آن چنین خاص میشد حضور آن در اخبار، تصاویر، ذهنیت مردم، تبلیغات و... همه جنبه جاذبه داشت و نه دافعه!
به قول عزیزی که خود آهن تفتیده کوره 8 سال جنگ بود و هست: آن زمان، زمان تبلیغ بود و امروز زمان تحلیل است!
تبلیغ و تحلیل دو رویه یک سکه هستند و بهراحتی هم با هم اشتباه میافتند، چاره کار تثبیت است، تثبیت وقایع، مفاهیم و جریانها! هنر و ادبیات یگانه راه تثبیت و پالایش این مجموعه بوده و هست!
روایت شدن و روایت کردن این مجموعه با هر زبان گویا، صادق و اثر گذار حتی اگرجنس کلامش تخیل ناب باشد و چاشنی آن تفکر و اندیشه، قطعاً اثرگذار و ماندگار خواهد بود. اصلاً راوی چنین روایتی خود ناگفته بسیار دارد و بیطرفانه هم خواهد دید و هم خواهد گفت و هم خواهد شنید!
رمان «درهای آسمان روی زمین باز میشوند» چنین روایتی است. رمان! نه چیزدیگر و یا هرچیز دیگر! روشن و صریح اینکه از جنبه گفته شده در خصوص مجموعه مفاهیم، جریانها و وقایع، جز خاطرهگویی و مستندسازی بیگواه و بیاثر در ادبیات کلان کشور و برای گفتمان با جهان چه در چنته داریم...! رمان!؟ نه چیزدیگر و نه هر چیز دیگر؟!
درهای آسمان روی زمین باز میشوند سرفصلی بر این آغاز است! از معدود آثار جدی روایی در عرصه رمان و بهمعنای تام خود رمان حرفهای جنگ! رمان و جنگ! چه ترکیب مرکبی! اما حرفهای دیدن این رمان نه در گرو اصطلاح رمان جنگ، که بر ریشهیابی همهجانبه متن رمان در فضا، مکان و زمان وقوع رمان و روایت آن باز میگردد. این رمان از سمتی رمان انقلاب نیز هست. اصلاً نقبی است از انقلاب و فضای ما قبلی آن به متن 8 سال جنگ تحمیلی! بهانه این نقب شخصیت مهدی باکری است. اما پایان آن فقط شهادت مهدی نیست که سرنوشت محتوم انسانی است که هنوز نه از گذشته و نه از حال و نه آینده نیامده! سیراب نشده است و ناقص است و این یعنی همه مخاطبین این اثر!
فضای موهوم مارکسیستی و کمونیستی خالی از گفتمان چند طرفه و عادلانه که منتهی به بینش واقعی انقلاب شود، در فضای ماقبل انقلاب یا وجود نداشت و یا از سوی رژیم حاکم منکوب و یا بهوسیله طرفی از طرفین زیرسوال میرفت. در چنین حال و هوای مهدی باکری و روزبه رستگار شانه به شانه هم در کلاس درسی در دانشگاه تبریز، هم تحصیل میکنند و هم رفاقت دارند. خیر و شر شانه به شانه هم نه چون اعقاب کلاسیک و سنتی و حتی شبه مدرن و مدرن خود در برابر هم و پیروزی محتوم خیر و محکومیت شر و یا فقط هم ترازی صرف خیر و تسلیم شر در مقابل خیر! از همین جا جان دوشقه رمان و روایت دوشقه آن آغاز میشود!
به عبارتی رمان «درهای آسمان روی زمین باز میشوند» روایت مرکب دارد: یعنی دو روایت مجزا و غیر هم ذات که به موازات هم در سرشت رمان هم سرشت شدهاند. روایت اول زندگی شهید مهدی باکری را با خود دارد و روایت دوم زندگی شخصیت تخیلی رمان یعنی روزبه رستگار و به پیرو آن دیگر شخصیتهای تخیلی و یا حقیقی رمان نظیر شهید حمید باکری و... را شامل میشود.
رمان اندیشه است نه ابزار:
رمان پرچمدار اصلی دغدغههای ادبی دوران معاصر است. نه دغدغههای ادبی، که سایه آن بر کلیه روابط انسانی و تعاملات بشری سنگینی میکند. خصوصاً اینکه رمان یک پدیده شهری است و برآمده از اعماق این روابط و نشان دهنده جریان، سیر و ظرافتهای آن است.
رمانی چینشی خلاقانه از واقعیتی است که حقیقتی تکه تکه دارد. واقعیتی که در پیرامون ما، در تاریخ و گذشته ما سیالان میکند، حال ما را به چالش میکشد و آینده ما را با وسواسی سؤالگونه و شکبرانگیز به انتظار مینشیند.
رمان امروز نسبت به خود دست به خودکشی میزند. تمامی روابط داخلی ناظر بر فرم و شکل آن، محتوا و ساختار آن دچار از هم گسیختی میشوند. روایت پاره پاره، زمان یا زمانهای درهم ریخته، مکانهای در هم، ذات پریشان رمان و درگیر با دیگر عناصر هنری ادبی (ادبیات داستانی) و فکری و در نهایت تعلیق عمیق همه عناصر خوانده شده، تعریف شده و شرح شده ادبی فنی و شکسته شدن آنها. گویی رستاخیزی ادبی بهوقوع میپیوندد و سپس آرامشی دیگر حاکم میشود و دیگر بار این عناصر تعریف میشوند، خوانده میشوند و شرح میشوند.
چرا چنین رستاخیزی بهوقوع میپیوندد؟ چون ذات روابط انسانی دچار بحران و پریشانی است. معنای حاضر در بطن این روابط معنایی، واقعی نیست. و اصلاً معنای رد و بدل نمیشود. وقوف به این امر خود حاوی معنا است. یعنی معنا در عدم معنا. انعکاس این وضعیت در زبان و روایت ادبی که صددرصد بهدنبال چالش با معنا و رسیدن به معنا و فضای جدید است رویکردی جز رستاخیز معنا در پی نخواهد داشت.
دنیای درونی درهای آسمان بهروی زمین باز میشوند:
یک شبهه: اما آیا درهای آسمان روی زمین باز میشوند یک رمان پستمدرن است؟ اولین شبهه در این مورد زمانی پیش میآید که بیمقدمه قالب رمان را در خصوص متن آن پذیرفته باشیم. شبهه نه در اینکه آیا ما با رمان مواجهایم و یا نه؟ بلکه اصولاً رمان پست و در اینجا رمان درهای آسمان روی زمین باز میشوند تلقی کلاسیک و ذهنیت سادهانگارانه سنتی را از قالب رمان و در کل مقوله ادبیات برهم میزند و از درون متلاشی میکند. با توجه به ویژگیهای یاد شده در مورد رمان پستمدرن به دنیای درونی این رمان سفر میکنیم و از چشم درون این رمان به دنیای بیرونی که خود ما هم جزءی از آن هستیم مینگریم.
آنچه که در این خصوص در مورد رمان «درهای آسمان بهروی زمین باز میشوند» متقاعد کننده است این است که این رمان از ابتدا با زبانی شاعرانه و متکی بر ذات زبان و ادبیات فارسی که ستون فقرات آن شعر است روایت میشود و از سویی روایتی بحرانزده و تکهتکه دارد که از گذشته در حال وقوع (دهه 50) به آینده وقوع یافته (دهه 60) و بعضاً از همین گذشته در حال وقوع (دهه 50) به گذشته وقوع یافته (کودکی و نوجوانی) سیر میکند. زمانی، روزگار روزبه رستگار از کودکی و جغرافیای خانوادگی و فرهنگی او در کرمانشاه پیش روی ماست و زمانی هم گذشته وقوع یافته یا آینده رمان یعنی دهه 60 شمسی و دوران جنگ و شهادت و در آن اثنا گروهکها و حوادث ناظر بر آنها.
کالبد اثر با انواع تکنیکهای داستانی در شکل و فرم و نیز دیگر قالبهای ادبی صحنه آرایی شده است. نقل قول در رمان (ص 94 تا 95)، قصه کوتاه در رمان (ص 105 تا 109)، نمایشنامه در رمان (ص 157)، شعر در رمان (صفحات 155،224،22،260 و...) نامه در رمان (ص 110 و 170 و...)، خاطره در رمان، نویسنده در رمان و حتی روایت در روایت رمان و روایت شدن روای به جای روایت او از رمان (فصل شصت ص 713)، بینامتنیت (ص 129- حرفهای همسایه نیمایوشیج)
تکنیک: قبل از واکاوی اثر در قالب تکنیکشناسی آن، چند نکته اساسی باید یادآوری شود. نکته اول پیرامون ساختمان یک اثر ادبی و داستانی است. روایت، شخصیت و کنش واکنش سه جزء اصلی ساختمان یک قصه و یا داستان هستند. اگر به تمامی به همه متون ادبی و داستانی دنیا به هر زبان که باشد مراجعه شود این سه عنصر و اصل بلااستثنا در آنها قابلرویت است. اما تکنیک از پیش، داخل در ساختمان یک اثر نیست بلکه به بنا به خلاقیت شخص مؤلف در اثر بهکار گرفته میشود. استفاده از هر تکنیکی در بدنه اصلی یک داستان و یا قصه ارتباط مستقیمی با جان مایه آن داستان و یا قصه دارد. یک ارتباط ارگانیک و ساختاری! در کل هدف مؤلف و یا نویسنده از استفاده کردن یک تکنیک برهنه کردن آن است. یعنی نویسنده با ابزاری که انتخاب میکند، محتوایی را بیان نمیکند بلکه با تکنیک چیزی را که میخواهد بگویدعقب میاندازد و با این عقب انداختن محتوایی را به خواننده میرساند که فرم بهوجود آورده باشد. با این توصیف تمامی تکنیکهای بهکار برده شده درمتن رمان درهای آسمان روی زمین باز میشوند، در جهت همین کارکرد باید باشد. برای روشنتر شدن موضوع به بررسی چند نمونه از این تکنیکها و نحوه استفاده از آنها در کالبد این رمان میپردازیم.
قصه کوتاه در رمان: در صفحه 105 رمان، داستان و یا قصه کوتاهی از محمود دوست صمیمی روزبه که ذهنیت مارکسیستی هم دارد آورده میشود. محمود متن داستانی خود را بعد از کش و قوس و اطمینان از تعقیب نشدن بهوسیله ساواک و در محل یک قهوهخانه که ظاهراً پاتوق هم هست برای روزبه میخواند. این قصه کوتاه با نام کولی و با مضمون عشق است. عشق یک پسر روستایی به یک زن کولی و فالگیر! استفاده از چنین تکنیکی با توجه به رویکرد تأخیری گفته شده در سطور گذشته بیشتر در جهت شناسایی دادن در مورد موضوع عشق و نحوه برخورد آن در متن رمان است نه رد و بدل کردن معنا و یا پیامی در راستای کل رمان. این تکنیک میخواهد جای گیری موضوع عشق را در دنیای متعلق به گفتمان چپ از یک سو و چگونگی حضور آن را در دنیای قبل از انقلاب و در متن حیات انسانی آن دوران نشان بدهد! همین شیوه باعث چندلایه شدن متن رمان میشود که این خود بخشی از محتوای ساخته شده توسط نویسنده را به نفع محتوای ساخته شده بوسیله فرم رمان عقب میاندازد و در لابه لای لایههای مختلف آن گم میکند.
نمایشنامه در رمان: ژانر در ژانر کردن به مثابه یک تکنیک در متن این رمان بعد دیگری را از حیات هنری آن را به نمایش میگذارد. میتوان این فرایند را گفتمان نامید. میان دو ژانر نتیجهمندی این گفتمان باید در هر حال از هر دو طرف گفتمان به سوی روایت رمان حرکت کند. وقتی یک طرف گفتمان خود رمان است توضیح موضوع کمی دشوار میشود. وقتی قرار است قطعهای از رمان با نمایشنامه روایت شود، نمایش چون قطعهای از یک پازل نیست بلکه در مثل یک ماهی است که در آب شناور است. ماهی در آب بودن آب نقش اساسی ندارد اما وقتی آب ماهیت و هویت دریا و یا رودخانه را دارد، دیگر ماهی قطعهای از آن است و در ماهیت و هویت آن نقش دارد. ژانر در ژانر نمایشنامه در رمان، در متن این رمان به مثال آب باز میگردد نه دریا و یا رودخانه! یعنی نمایشنامه در روایت رمان جای خالی هیچچیز را پر نمیکند بلکه در متن آن حضور ملموس دارد. زبان نمایشنامه دیوار با زبان رمان درهای آسمان روی زمین باز میشوند از یک جنس است و این همان ویژگی محض روایت آن است. دنیای درونی نمایشنامه هم از نظر جایگاه اجرایی آن در زمان وقوع حوادث رمان در گذشته آن و در پیش از انقلاب و هم از نظر گفتمان درونی آن بیشتر به فضاسازی رمان در نشان دادن جو وقوع حوداث رمان موفق عمل میکند اما خیلی زود از روایت رمان کنده میشود و فقط بهعنوان یک اثر از محمود برای شناساندن او باقی میماند. یعنی یک تکنیک صرف برای پیشبرد اهداف از پیش تعیین شده رمان! و این با اصل گفته شده در مورد چگونگی استفاده از تکنیک و به چه منظور مغایرت دارد.
شعر در رمان: شاید شعر نزدیکترین فصل به تبارشناسی رمان باشد. آن هم رمان پسامدرن! زبان شاعرانه و به شکلی جدیتر شعریت محض در زبان روایت آن! اما وقتی دو ژانر مستقل از هم را در زبانی واحد و با روایتی واحد در یک مقطع مشترک بکار میگیریم، استقلال هر دو و در ارتباط با هم باید حفظ شود. شعر به نفع زبان آکنده از شعریت رمان مصادره نمیشود و یا رمان در رمان بودن خود شعریت خود را از شعر نمیگیرد (چون در هرحال رمان است) زبان شعر (اشعار بهکار رفته در متن رمان!) تبدیل به فرازی از روایت رمان میشود اما در روایت آن حل نمیشود! شعر در متن این رمان حامل روایتهای موازی است که روزبه از یکسو و سولماز از دیگر سو فاعلیت این روایتها را برعهده دارند. قرار نیست من مخاطب فقط از صورت ظاهر اشعار به شاعر بودن روزبه و یا آنالیز شخصیت او برسم که امری ساده و روشن است و نیاز به واکاوی ندارد و یا علاقه سولماز به ادبیات و شعر! اشعار روزبه و یا احمد شاملو و یا حافظ و... حکم مسیر گذار روایت رمان از درون این شخصیتها را دارد. یعنی برقراری گفتمانی از جنس زبان روایت رمان با دنیای درونی شخصیتهای آن (سولماز و روزبه)! شعر گفتن به چکار روزبه میآید آیا فقط ابراز علاقه و یا بروز احساسات شخصی اوست؟ یا نه علاقه صرف و بی تأثیر او به شعر و ادبیات و... و در مقابل سولماز و علاقه او به ادبیات و شعر و...؟! شاید همین رویه در دیگر تکنیکهای مورد استفاده در متن این رمان و در ارتباط با این رمان نیز دخیل باشد اما در اینجا و در مقوله شعر از جنس دیگری نیز هست؛ یعنی جدا از زبان شاعرانه آن و این جنس دیگر، خود مقوله شعر در چهارچوب زبان معیاری که رمان به آن زبان نوشته شده است یعنی زبان فارسی! شعر فارسی شاید ستون فقرات ادبیات این زبان و خود این زبان باشد اما قرار است روایت رمان این ستون فقرات را به نفع روایت محکم داستانی و قصویت خود کنترل و حتی بیاثر کند. شعریت و زبان شاعرانه در روایت داستانی رمان بروز و ظهور دارد یعنی در داخل رمان، نه در روایت محض شعری خود! شعر در رمان جزء روایت رمان است گرچه در خارج از آن شعری است با روایت و زبان کاملاً شاعرانه و شعریت تام! حتی عاشقانه بودن اشعار چیزی از بار آنها کم نمیکند گرچه بهشدت ما را بهسوی درونیات و منویات شخصیتها میکشاند و این شاید اصل تفکیک ماجرای زبان رمان و زبان اشعار به کار گرفته شده در متن این رمان باشد.
بینامتنیت: بینامتنیت را مناسباتی میدانند بین دو یا چند سخن! سخنان غیر با سخن من! ساز و کار آن را همانند آنچه که در یک گفتمان رد و بدل میشود، میدانند؛ اما بهشکلی کلانتر. بهعبارتی دو اثر زبانی، دو گفتار مجاور، در نوعی مناسبت معناشناختی با یکدیگر قرار میگیرند که آن را مناسبت گفتگویی مینامند. مناسبت گفتگویی مناسبتی (معناشناختی) بین تمامی گفتارهای ارتباط کلامی است. (همه متون گذشته با متن حاضر) از طرفی بینامتنیت به حوزه سخن مربوط است نه زبان! به شکل واضح زبان دو اثر زبانی باهم وارد گفتگو نمیشوند بلکه سخن این دو اثر که همانا زبان دو اثر و زبان مؤلف آنها است وارد این گفتگو میشوند. در رمان درهای آسمان روی زمین بازمی شوند چنین فرایندی در صفحات 128 تا 131 به شکلی ظاهری دیده میشود. بخشی از دومین نامه نیما یوشیج از کتاب حرفهای همسایه او نقل میشود. البته قسمت زیادی از این نامه در متن رمان آمده است. وضعت بهکاریگیری این قسمت از نامه نیما یوشیج در متن رمان به فضای کتاب فروشی رابط و محل آن و شخص کتاب فروش با روزبه رستگار و مهدی باکری بازمی گردد آن هم در مقطع سالهای دهه 50 و قبل از انقلاب!
از مشخصات اصلی رمان یکی بومی بودن عناصر حیاتی آن است. جغرافیایی ارومیه و تبریز، کرمانشاه و خوزستان. کرد و ترک توامان با هم، در هم و هم عرض. دوشقه بودن و دوشقه دیدن عناصر بومی. لهجههای بومی کرمانشاه و آذربایجان.
دومین مشخصه اصلی این رمان فرم دوشقه آن است. دوتا دوتا دیدن مقولهها. از اسامی شخصیتها تا جهانبینی دوگانه آنها، از روایت خلقت دوتایی آدم و حوا تا فضایی دینی و غیر دینی تاریخ و... تا روحیه دو گانه خیر و شر در وجود آدمی. روزبه رستگار؛ یک اسم دوشقه است. روزبه اسمی ایرانی با بارمعنای غیر مذهبی و رستگار اسمی ایرانی با بار معنای مذهبی. هم از اینرو است که مهدی باکری در رمان شهرت او را یعنی رستگار را صدا میزند. روزبه رستگار جهانبینی چپ دارد و شخصیتی غیر مذهبی است که در طول رمان از شخصیت مهدی باکری تأثیر میپذیرد و جنبه مذهبی شخصیت او نیز نمودار میشود. دوستان و همشهریان روزبه رستگار که اغلب با او جهان بینی یکسانی دارند و چپ هستند، اسم کوچک او را یعنی روزبه را صدا میزنند.
سولماز نجاتی که معشوقه روزبه رستگار است. اسم او نیز دو شقه است. سولماز اسمی ترکی بهمعنای «پژمرده نمیشود» و با نماد همیشه پایدار و یا وفا که تا آخر به پای روزبه مینشیند و این وفاداری او تا لحظه شهادت هر دو البته بعد از وصالشان ادامه دارد. نجاتی؛ نجاتدهنده، عشق او بهشکل ناخودآگاه روزبه را راهنمایی میکند و به او گوشزد میکند که درست انتخاب کند و روزبه رستگار در مواقع اضطراب و اضطرار با یاد کردن و فکر کردن به سولماز سعی در درست انتخاب کردن دارد. در این اثنا، مهدی باکری نقش تلنگر و زلزلهای را دارد که به جان و حیات روزبه رستگار میافتد تا او را بیدار کند. این بیداری به خاطره سولماز ختم میشود و سپس ادامه راه. و در جا به جای رمان این جریان وجود دارد.
سومین مشخصه آن، بحران روابط انسانی و معناست! دهه 50، سالهای اوج جولان کمونیسم و مارکسیسم در ایران بوده است. روزبه شخصیتی که متأثر از این فضاست درگیر عوالم روحی عمیق و ناشی از دوستی با مهدی باکری و داخل شدن در امورات زندگی سیاسی و اجتماعی او است. از سویی عشق به سولماز هم از بعدی دیگر او را به کنش و واکنش میکشاند. همه این شرایط روزبه را در دنیای فکری حاصل از گفتمان چپ یقه گیر کرده است. خود سولماز نیز متأثر از این عشق مسیر عوض میکند. در آینده رمان عمق این تاثیرات را در موضعگیری روزبه و جدایی او از گروهکهای سیاسی میتوان دید. و در اینجا نیز صدای مهدی باکری که در نقطه مقابل او قرار دارد، رهاییبخش میشود.
در ادامه میتوان به خود مقوله عشق و ردپای آن در شعر کلاسیک و نو و یا طرح شدن آن در عمق قصه کوتاهی بهنام کولی (فصل هفتم) که در میانه رمان آورده میشود، اشاره کرد. به نوسان کردن در طول تاریخ از حافظ و سعدی و به اخوان و شاملو رسیدن و....
میتوان به نمایشنامه محکمه و دیوار (فصل دهم) که نمود عینی بحران روابط و معنا در اثنای آن پیداست اشاره کرد. شکایت «دیوار» از «در» و محکوم شدن در و بسته شدن همه درها و...
چهارمین مشخصه فنی و ادبی آن تقسیم شدن رمان به 60 قسمت مجزا و کوتاه چنان قصه کوتاه که ارتباط ارگانیک با جان رمان دارند. فرم فرم تکهتکه این رمان حکایت یک متن باز را دارد. هر فصل برای خود قصه کوتاهی است بی کم و کسر. خاصیت متن باز این است که از هرکجایی متن که مخاطب بخواهد میتواند آن را گشوده و بخواند انگار که نه آغازی بود و شروعی بی هیچ سکته و مکثی! مجموعاً این 60 فصل و یا 60 قصه کوتاه ساختار رمان را توأمان با هم معرفی میکنند.
رمان «درهای آسمان روی زمین باز میشوند» از نظر ژانرشناسی (قالب) پیشینه ادبی و داستانی دارد و در نوع خود از موارد رمانهای مشابه تأثیر پذیرفته است. در ایران رمان سنگ صبور از زندهیاد صادق چوبک و رمان آزاده خانم (یا آسوییتس خصوصی دکتر شریفی) از رضا براهنی. در میان آثار خارجی نیز میتوان به رمان سلاخخانه شماره 5 از کورت ونگات و رمان تریسترام شندی از لارنس استرن اشاره کرد.
غرض از حکایت، معامله حکایت است نه ظاهر حکایت که دفع ملالت کنی به صورت حکایت، بلکه دفع جهل کنی.
شمس تبریزی
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
داستان های حرفه ای ادبیات ایران و جهان را از اینجا دانلود کنید.
http://www.chouk.ir/downlod-dastan.html
دانلود ماهنامههاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبتنام آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html