تبیین مرگ هدایت «علیرضا رزم آرای ایرانق»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

تبیین مرگ هدایت «علیرضا رزم آرای ایرانق»

بسم الله الرحمان الرحیم

سلام من قول رب رحیم (آیه 57 یس)

بر آنان از خدای مهربان سلام و تحیت رسانند.

هر گفتمانی سویه خاص خود را دارد! در اینجا سویه اصلی در تقابل معروف و ناخواسته‌ای خلاصه می‌شود که امروزه ما آن را به نام عجیب سنت و مدرنیته البته در ایران می‌شناسیم، اگر به شکل سطحی خیام را نماینده سنت و هدایت را نماینده مدرنیته ایرانی بدانیم! ناگفته پیداست که تقسیم‌بندی این چنینی بدون بحث در زمینه‌های تاریخی سنت آن هم در معنای حوزه عظیم سنت (جهان کلاسیک با ابعاد پیدا و پنهانش) و از دیگر سو زمینه‌های اجتماعی سیاسی مدرنیته نیم‌بند ایرانی که تماماً وارداتی است، چقدر عوام‌فریبانه، دسته‌چندم و بی مایه است! جامعه ایران هنوز در هوای تاریخی سنت تنفس می‌کند و مدرنیته وارداتی آن نیز بدون اتکا به فرایند مدرنیزاسیون حقیقی و برخاسته از اعماق جامعه و درگیر در فرهنگ‌های بومی آن مانند سرابی است که از انقلاب مشروطه تا به امروز ما را سرگردان بیابان‌های بلا کرده است.

 

خیام یکی از دو سوژه مهم گفتمان حاکم بر نوشتار است. اما آیا تا چه مقدار در حد کالبدشکافی موضوع اصلی مقاله یعنی مرگ‌اندیشی، جهان‌بینی این شخصیت کثیرالابعاد اعجوبه و فرزانه مورد بازخوانی واقع شده است؟ آوردن مصادیق و شاهد از میان ترانه‌ها و یا رباعیات او بسیار ضروری است چرا که در وهله اول با آثار او بیشتر سر و کار داریم.

برای مثال جهت تبین مرگ‌اندیشی در آثار خیام آیا لازم وضروری نیست که کالبد اصلی حوزه عظیم سنت در ایران واکاوی شود؟ منظور نظرم در حد سرفصل‌های کلی اما روشن گر! می‌دانیم که مرگ‌اندیشی در هر چهارچوبی یکی از ارکان مهم معرفتی و عرفانی سنت ایرانی است! حافظ، مولوی، شمس و... تمامِ قامت عرفان و تصوف ایرانی، شاکله اصلی ادبیات فارسی و ... بر پایه مرگ‌اندیشی یا عاقبت‌اندیشی یا وصل و اتحاد با یار استوار است و .... از این جهت نوع و جنس عقیده مرگ‌اندیشی خیام روشن می‌شود.

هدایت خواه و ناخواه متعلق به دورانی از تاریخ معاصر ایران است که بارقه‌های ابتدایی مدرنیته وارداتی آرام آرام در ایران خودنمایی می‌کرد! هدایت جزء اولین گروه از دانشجویانی بود که در دوران پهلوی اول جهت تحصیل و فربه‌شدن از مدرنیته به اروپا اعزام می‌شود. در بین این دانشجویان بودند کسانی چون محسن هشترودی، علی‌اصغر سروش، مظفر بقایی کرمانی و ... در واقع هدایت جزیی از عامل انسانی واردات مدرنیته به ایران به شمار می‌آید. تجربه روبنا و زیربنای مدرنیته در اروپا آنهم در فرانسه یکی از مراکز اصلی فوران آن در دوره‌های متأخر و متأخرتر ... با این دیدگاه مرگ‌اندیشی صادق هدایت کاملاًً مبتنی بر سویه‌های اصلی مدرنیته غربی بوده و هست! تنهایی انسانی، فردیت و تجربه‌های جدید و ناشناخته که زمین تا آسمان با پیشینه و گذشته انسانی (به معنای اخص همان سنت) منافات دارد!

پس مرگ‌اندیشی این هر دو اعجوبه، به ذات و به کل متفاوت از هم است جز اینکه هدایت در هر حال انسانی شرقی و ایرانی و یدک کش سنت خود در همه حال بوده و خیام نیز به طبع جزء این سنت و هم اینکه ادبیات پل اصلی این حضور او در ذهنیت شخصی هدایت بوده است یعنی خیام شاعر و هدایت قصه‌نویس!

هدایت را نمی‌شود به صرف مطالعه آثاری از هر نوع، که درباره او و زندگی‌اش نوشته‌اند، تحلیل کرد. او نزدیک به روزگار ماست! آثار او در حوزه ادبیات داستانی جایگاه ویژه و مشخصی در ادبیات ایران و جهان دارد. آثاری که شما مورد استفاده قرار داده‌اید از کاتوزیان و اسماعیلی و بهارلویان و جمشیدی و اسحاق پور تا آثاری همچون خاطرات بزرگ علوی، خاطرات مصطفی فرزانه، نامه‌های دکتر حسن شهید نورایی، تا داستان یک روح دکتر سیروس شمیسا، سایه یک روح صادق همایونی، کتاب صادق هدایت محمود کتیرائی و ... همه و همه فقط یک رویه سکه است. هدایت در زمان حیات به دلایلی که حداقل برای شخص من روشن است بسیار درون گرا و پنهان کار بوده است حالا کتاب‌های مورد اشاره اگر از سوی دوستان او و حتی صمیمی‌ترین دوستان او به رشته تحریر در آمده چگونه می‌تواند زوایای تاریک زندگی ادبی و فکری او را بدون قضاوت شرح کنند!

اما دلایل: صادق هدایت از نوعی بیماری مادرزادی رنج می‌برد. نوعی اختلال ژنتیکی! او ِافمنه بود. یعنی دارای روحیات زنانه! خیلی از دوستان و اطرافیان او این خصیصه مادرزادی او را انحراف جنسی تلقی کرده‌اند و در اصطلاح هدایت را همجنسگرا معرفی کرده‌اند!!! مستقیم یا غیرمستقیم! او به همین دلیل با زنان مشکل داشت. ضد زن نبود بلکه در ارتباط با زنان دچار مشکل بود. یکی از دلایل خودکشی اول وناموفق او در جوانی در پاریس نیز به همین دلیل بود و خلاصه اینکه بخاطر معشوقه‌اش ترزا خودکشی کرده بود!

او مادرش را مقصر تولدش و حضورش در این دنیا و در خانواده‌ای که از لحاظ موقعیت اجتماعی سیاسی وضعیت آشکاری داشت، می‌دانست! خاندان هدایت از معدود خاندان‌های سیاسی جامعه ایران در دوران قاجار و پهلوی بود که در سیاست روی پرده و پشت پرده کشور دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشتند. پدرانش همه وزیر و وکیل بودند در دوران قاجار تا اوایل پهلوی! سهم این خانواده از نظر هدایت در بدبختی مردم ایران کمتر از دیگر خانواده‌های بانفوذ نبود! این رویه تا ملی شدن صنعت نفت در سال 1329 و اسفند ماه آن سال ادامه داشت. سپهبد رزم آرا (نخست‌وزیر وقت) شوهرخواهر هدایت بود که در 16 اسفند 1329 ترور می‌شود و چندی بعد یعنی 29 اسفند همان سال صنعت نفت با تصویب مجلس وقت، ملی می‌شود و 20 روز بعد در 19 فروردین سال 1330 هدایت در پاریس خودکشی می‌کند! عجیب است نه!

هدایت پیش از جنگ جهانی دوم فرانسه و اروپا را دیده و خود را وامدار فرهنگ این کشور و آن قاره می‌داند و از سویی سهم دول اروپایی در بدبختی مردم ایران را هم بخوبی می‌داند. علی الخصوص فرانسه و ...

فرانسه و اروپای جنگ زده و بعد از جنگ، اشغال ایران بوسلیه قوای متفقین و ... نمی‌دانم متوجه هستید که همه این موارد چه یاس عظیمی بر پیکره وجودی هدایت وارد می‌آورده و اگر اضافه کنید همان مبحث مدرنیته و مرگ‌اندیشی مدرن را و ....

نکته دیگر پیرامون سفرهدایت به هندوستان و تأثیر و تأثرات احتمالی هدایت از بودیسم وهندوئیسم! علت سفر هدایت به هند به گواه آثار تألیفی او بعد از این سفر، جنبه تحقیقی داشته است. تکمیل و انتشار بوف کور، تحقیقات در زمینه‌های مختلف آئینی و اسطوروی داخل بر این اثر، آموختن زبان پهلوی از بهرام گور انگلساریا از زرتشتیان پارسی مقیم هند که موبد نیز بوده! ترجمه و انتشار آثاری چون گزارش گمان شکن، کارنامه اردشیر پاپکان، زند وهومن یسن حاصل این دوره آموزشی است. علاقه مفرط هدایت به پان آریایسم و ایران باستان با توجه به زمان سفر او به هند، شروع تألیف بوف کور از سال 1306 تا 1314 یعنی 9 سال مقارن است با تشکیل باشگاه‌ها، احزاب و تشکیلات ایران باستان‌گرا، آریا گرا و ..... هدایت عضو باشگاه ایران جوان (باشگاه جوان آریایی) در کوران آن سال‌ها بوده است. او بیشتر عقاید زرتشتی داشته تا بودایی وعلت تنفر او از اسلام و مسلمانی نیز ریشه در اعراب و حمله آنان به ایران و از بین رفتن امپراطوری بزرگ ایرانی داشته! که حاصل ترواش ذهن و خیال آقایان مورخ تاریخ ساز آن عصر و کمی پیش از آن بوده!

همه این تعلقات با ریشه و تبار او، قجر و قجرزاده و ریشه در اقوام آلتایی و ترک داشته منافات داشته اما فراموش نکنیم که هدایت حتی با نام خود هم مشکل داشته نامی عربی و اسلامی! سفر نامه اصفهان نصف جهان او در این موارد رهگشا است.

خیام هر چه باشد متعلق به حوزه عظیم سنت است یا همان جهان کلاسیک! گفتمان حاکم بر حوزه سنت لااقل از قرن سوم و چهارم به بعد اشراقی و شهودی است. این تصادف نیست که نهضت ترجمه (ترجمه آثار یونانی به عربی که خود اصل مصری داشته‌اند) نیز در این دو قرن به اوج خود رسیده و منجر به ایجاد فضای تقابلی شده! ابن سینا به وسلیه غزالی تکفیر می‌شود و بعدها خود غزالی نیز در امان نمی‌ماند و کار او هم به حاشیه می‌کشد! در قرن بعدی شیخ شهید، شهاب الدین سهرودی را نیز به نام تکفیر به شهادت می‌رسانند! در میانه این دو قرن خیام سر بر آورده! خیامی که همه او را به دو نشانه می‌شاسند: جبر و مقابله و رباعیات!

جبر و مقابله ریشه درهندسه دارد و در کل متعلق به علم حساب است! ریاضیات! خیام منجم هم بوده! موسیقی هم می‌دانسته! اگر کمی دقت کنیم می‌توانیم نشانه‌های آئین بزرگ هرمسی را در خیام ببنیم! هرمس خدای نجوم و ریاضیات، موسیقی و حکمت، فلسفه و علوم سری!

گفتیم در قرون سوم و چهارم شاهد اوج نهضت ترجمه هستیم. نهضت ترجمه آثار یونانی به زبان عربی! نه! هرمس یونانی نیست! موطن علوم هرمسی مصر است. هرمس سازنده اهرام است. هرم- هرم س! یونان به واسطه شخص افلاطون که ذات گفتگویی و هم متن آثار هرمسی را با خود به یونان برده با این علوم آشنا شد! (سرنخ تأثیر خیام در حساب و ریاضی، هندسه و جبر و مقابله از هرمس را از اینجا بگیرد)

اما آئین هرمس یک رکن رکین دارد: زمان!

رابطه زمان با مرگ در کارنامه ادبی فکری خیام به صورت تسلسل و آن‌گونه که او را جبری و دهری خوانده‌اند نیست. تصدیق می‌کنید که نه فقط هدایت که بلکه کسانی همچون علی میرفطرس و .... در کارهمراه ساختن خیام و کسانی چون او با نظریات شخصی خود استادند! همین است که ما خیام را با نظر و دیدگاه دیگران شناخته و پذیرفته‌ایم، این در مورد خود صادق هدایت نیز صادق است که بدان اشاره رفت.

اما اصل ماجرا: روایت مستقیم مرگ از سوی حکیم عمرخیام درهمه چیز! اینکه همه چیز لاجرم پایانی دارد مسلم و بدیهی است! اما اینکه در زمان حال و در فعلِ همه چیز، مرگ را در آن‌ها مستقیماً، دیدن مسئله دیگری است. از نظر خیام مرگ ما را احاطه کرده! مثال بارز در رباعیات یا ترانه‌های او همان عنصر خاک و تمامی متعلقات آن اعم از گلِ، کوزه، و .... و هر آن چیز که به خاک باز می‌گردد! دقت کنید! در اتاقتان و در خانه نشسته‌اید. جنس آجرهای خانه، گچ، سرامیک، کاشی و... جنس همه لوازم خانگی و اجزای داخلی خانه با واسطه یا بی‌واسطه با خاک و زیر خاک در ارتباط است. مبل با چوب و درخت، پارچه با نخ و الیاف نخی و پلاستیکی با حیوانات حلال گوشت و نفت و فراورده‌های نفتی (پلاستیک، نایلون، پلیمر و ...) فلزات اعم از قاشق و چنگال و قابله و گاز و شیر حمام و آشپزخانه و .... از جنس کانی‌های معدنی مدفون! در خاک و قس‌علی هذا..!

می‌بینید تغییر و تبدل در اطراف و اکناف ما همه دید خیامی را دارد! حیات با مرگ احاطه شده و هرگونه تغییر و تبدل، هست و نیست شدن و ... در گذر از آن به این اتفاق می‌افتد.

آیات پایانی سوره یس در قرآن کریم نیز به همین امر تأکید دارد: بشو، می‌شود! لازمه شدن چیزی در دنیا انسانی، این است که آن چیز نباشد و وجودِ ممکن نداشته باشد تا با امر الهی یعنی شو، شدن اتفاق بیفتد یعنی عمل شدن همان شدن است! دوتا در یکی! یعنی عمل به وجود آمدن چیزی با خود آن چیز یکی است البته در معنای الهی!

عمل انسانی با واسطه و فرایندپذیر است پس زمان می‌برد! یعنی زمان حضور محسوس و واجب پیدا می‌کند. اما عمل الهی موکول به زمان نیست چرا که زمان نیز در نسبت انسانی مخلوق است نه خالق!

از دیدگاه دیگر و با توجه به عنصر زمان، در حالی که مرگ ما را احاطه کرده ما نیز با توجه به فرایندپذیر بودن اعمال انسانی در گذر زمان به سوی مرگ در حرکتیم! یعنی در چنبره مرگ و با مرگ به سوی مرگ در حرکتیم! پس در این معنا خیام مرگ‌اندیش، همچون هدایت مرگ‌اندیش در طلب مرگ نبوده بلکه به دنبال تبین مرگ بوده!

در پایان بازهم شما را به مطالعه عمیق پیرامون آئین هرمس (هرمتیکا) دعوت می‌کنم. تناسخ یکی دیگر از ارکان ثانویه این آئین است که بعدها در یونان، ایران، شبه قاره هند، جنوب شرق آسیا، بودیسم و ... مطرح شده است. البته در این میان تفاوت‌هایی نیز هست که خود شما باید در خصوص آن تحقیق کنید.

هرمس می‌گوید:

زمان برای آدمیان یک عنصر مخرب است (حرکت به سوی مرگ)

و دوباره می‌گوید:

تولد شروع زندگی نیست!

فقط شروع یک هشیاری فردی است!

رفتن به جایگاهی دیگر، مرگ نیست!

تنها پایانی بر آن هشیاری است!

دست آخر اینکه در تحلیل شخصیت ادبی هدایت راوی‌های او را در روایات داستانی بخصوص در بوف کور، خودِ هدایت فرض نکنیم. در ادبیات، راوی خود مؤلف نیست! خصوصاً در ادبیات داستانی مدرن که قائل به نظریه مرگ مؤلف نیز هست. تحلیل و تحقیق در جنبه کار حرفه‌ای صادق هدایت مطالعه دقیق در نقد ادبی و تئوری‌های ادبی مختلف را می‌طلبد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692