«اگر خواستی چیزی را پنهان کنی، لای یک کتاب بگذار این ملت کتاب نمیخوانند!» از زمانی که احمد شاملو این جمله معروف را به طعنه در مورد عدم مطالعه مردم ایران زد تا به امروز، سالهای سال میگذرد و گویی این جمله پر مغز تاثیری بر اقشار جامعه و مسئولین نکرد. واقعیت این است که این معضلِ بزرگ که عده ای مسئول و غیر مسئول از آن غافلاند را نمیتوان گردن یکی دو نهاد انداخت؛ هر کسی به سهم خود در این آشفتگی سهیم است زیرا یک سلسله عوامل متعدد و زنجیروار وجود دارد که این وضعیت را به وجود آورده است.
ظرفیت رفاهی و اوضاعِ مالی معیشتی خانوارها یکی از علتها از میان چندین علت است. رسیدن به یک ثبات رفاهیِ نسبی، کالای کتاب را به سبد خرید خانوارها اضافه میکند یا اگر از قبل وجود دارد بودجه آن را افزایش میدهد. متأسفانه مردم کشور ما از سطح رفاه نسبی برخوردار نیستند، جمعیت کشور به لحاظ مادی دارای یک تناقض و ناهمگونی است فاصله بین فقیر و غنی زیاد است کارگر ساده ای که روزی سه شیفت کار میکند تا نان زن و بچه را تأمین کند، فرصت نماز خواندن را از دست میدهد دیگر چه رسد به اینکه فرصتی به کتاب خواندن اختصاص دهد. از طرفی اگر درصد کمی از جمعیت کشور از رفاه نسبی برخوردار باشند باز این ویژگی شرط لازم است ولی کافی نیست. چرا که مطالعه و کتاب خواندن به دو دلیل صورت میگیرد: 1) آگاهی و با سواد شدن 2 ) سرگرمی و لذت بردن، ممکن است عده ای نخواهند آگاهی و معلومات خود را افزایش دهند یا به چنین سرگرمی ای علاقه مند نباشند به دلایل ذاتی و اکتسابی، ذاتی کاملاً میتواند شخصی باشد و اکتسابی میتواند به نوع تربیت، آموزش و قرار گرفتن در شرایط فرهنگی و محیطیِ مختلف مرتبط باشد.
به عنوان نمونه شهر ثروتمند و توسعه یافته ای مثل بندرعباس که مردم اش بیش و کم از بنیه مالی خوبی برخوردارند به کتاب خواندن تمایل چندانی نشان نمیدهند زیرا در این شهر حتی یک کتاب فروشی مستقل (غیر درسی و دانشگاهی) وجود ندارد.
ناهمگونی فرهنگی و عدم توسعه یافتگی هم میتوان به ضمیمهٔ علت بالا سنجاق کرد چرا که همه استانها و شهرهای کشور از امکانات آموزشی و رفاهی یکسانی برخوردار نبوده و نیستند بعضی از استانها و شهرها صرفاً به دلایلی که مجاز به ذکر آن نیست به شدت فقیراند، در این شهرها فرهنگ و سواد هم همراه با سایر شاخصهای پیشرفت رشد نخواهد کرد. طبیعی است که میزان مطالعه در این شهرها به علت محروم ماندن از امکانات رشد و تحصیلات کم باشد. اگر دکههای زاهدان بین شصت تا هفتاد درصد از روزنامههای خود را پس میفرستند ولی دکههای تهران یا اصفهان شصت یا هفتاد درصد از روزنامههای خود را به فروش میرسانند باید علت آن را در همین امر جستجو کرد.
توسعه کمیت گرایی و پایین بودن سطح سلیقه از دیگر موارد است. روز به روز تعداد افرادی که میخواهند به جرگهٔ هنرمندان بپیوندند زیادتر میشود این افراد نیامده میخواهند آثار چاپ کنند، اگر بتوانند هزینه میلیونی چاپ آثار خود را بپردازند برای انجام این کار دیگر مانعی ندارند. تعداد زیادی از کتابهای بی محتوا که ارزش تا زدن هم ندارد توسط اشخاص حقیقی از این طریق به چاپ میرسد؛ بخش دیگری در قالب انجمنها و بخش فرهنگی نهادهای دولتی با انگیزههای متفاوت و امتیازاتی که برای مجریان آن دارد به چاپ میرسد که عباس معروفی از آن به عنوان «توسعه ادبیات متوسط» یاد میکند. از اینها گذشته سازمانها و نهادهای دولتی و غیر دولتی که ماهیانه یا فصلی اقدام به نشر مطالبی با موضوعات مختلف در کنار موضوعات مرتبط با فعالیت سازمانی خود میکنند، توسعه کمیت گرایی را بسط میدهند بسیاری از این مجلات به علت نداشتن هیئت تحریریه قوی تانخورده یا زباله میشود و به طبیعت آسیب میرساند یا بازیافت میشود و دوباره به چرخه باطل بر میگردد. پایین بودن سطح کیفی کالا مشتری جذب نخواهد کرد. کتاب هم مثل سایر کالاها یک محصول است که در رقابت با سایر محصولاتِ پرتنوع و مدرن امروزی حداقل به لحاظ جنبه سرگرمی از رقبای خود به شدت عقب میماند. به واقع این رویه نه تنها جمعیت کتاب خوانِ کشور را افزایش ندارد بلکه باعث شد سواد و درک کتاب خوانی را در همان سطح نزول بین افراد رو به سن بلوغ باقی نگه دارد و بستری شد برای رشد رمانهای حاوی مطالب زرد و فاقد ارزش ادبی که متقاضیان خود را در میان اقشار دبیرستانیِ خیال پرداز پیدا کرد. نثر عقب افتاده از درک اصلی ادبیات غافل مانده و در نگارش به خود سختی نمیدهد، کتابهایی که آنها را رمانهای جهان سومی مینامم به این دلیل که جهان این رمانها سومی است و امکان رشد و نمو در کشورهای جهان سوم پیدا میکنند این حرف به معنای آن نیست که ادبیات کشورهای جهان سوم را پیش میبرند. این رمانها شناسنامه ادبیات کشورهای خود محسوب نمیشوند اما در این کشورها به واسطه پتانسیلهای موجود به خوبی فروش میروند. مثل کشورهای جهان سوم که از پایه و اساس مشکل دارند این رمانها هم از پی دارای اشکالات فنی فراوانیاند، اساسیترین عیب آنها استفاده از نثر شکسته از ابتدا تا انتهاست، دارای موضوعات شبیه به هم، تکراری و غیر باور. با داشتن چنین معایبی رمانهایم. مؤدب پور فروش بالایی دارند هفت تا از رمانهای فهیمه رحیمی در کنار رمانهایی همچون شازده احتجاب و ثریا در اغما جزء پر فروش ترین های ایران به شمار میآیند. این دو گروه از رمانها به لحاظ ارزش ادبی و صناعت داستانی در مقابل یکدیگر قرار دارند. در کشورهای مهد ادبیات مثل فرانسه، آمریکا و روسیه با چنین تناقضی مواجه نیستیم.
گرانی کتاب همراه با سانسور و ممیزی از دیگر عوامل عدم مطالعه به حساب میآیند که البته تأثیر چندانی ندارد چرا که تا پیش از سال نود که قیمت کتاب سر به فلک نزده بود آمار مطالعه همانی بود که همینک است یا آثار ایرانی و خارجی که با کیفیت مطلوب خودش را از تیغ سانسور عبور میدهد در تیراژ کم تولید میشود این تیراژ نشان میدهد استقبال خوبی از آثار با کیفیت صورت نمیگیرد. آمارها نشان میدهد هر چه از کشورهای جهان اول به سمت کشورهای کمتر توسعه یافته و با فضای بسته سیاسی نزدیک میشویم سرانه مطالعه هم به مراتب کم میشود. گاه سیاست خارجه، تحریمها و تنشهای داخلی ذهنیت مردمِ جامعه را برای یک مدت طولانی شیفت میدهد به سمت و سوی دیگری دخالت در سلیقه و اوقات فراغت مردم ایجاد میکند. یک بخش فراغت میشود نگرانی و مشغلهٔ ذهنی از آینده و امنیت! حتی قشر کتاب خوان ممکن است کتاب را کنار بگذارد، سیاسی شود و اخبار و اطلاعات سیاسی را دنبال کند. تجهیز نکردن اماکن عمومی به کتاب و عدم سیاستهای تشویقیِ درست را میتوان به فهرست علتها اضافه کرد. از کمیسیون فرهنگی مجلس و وزارت ارشاد انتظاری نیست، انتظار از بخش خصوصی و قشر فرهیخته میرود که متاسفانه از بالاترین سطح گرفته تا پایینترین اش به جای این که این معضل را یکی از دغدغههای جدی خود بداند و برای حل آن گریبان چاک کند در پی قلاب انداختن برای ماهیگیری در این آب گل آلود است. علاقه زیاد نسل جوان به ادبیات داستانی و استقبال گرم آنها از کلاسهای آموزشی تنور این بازار را حسابی گرم نگه داشته و دلالان و کاسبان را به تکاپو انداخته است. نویسندگانی که جایگاهی در ادبیات داستانی ایران ندارند این روزها شدهاند استادان فوت و فن. نسخه کپی شده آثار بزرگان را سر کلاسهای خود آموزش میدهند و اگر جزء داوران یک جایزه ادبی در سطح Z هم باشند داستان شاگردی برگزیده میشود که باج بیشتری پرداخت کند. از طرف دیگر عده ای دلال کاغذ و کتاب با پسوند ناشر برای چاپ یک رمان طلب مبلغ سی تا چهل میلیون از مؤلف آن میکنند.
بستر غبار آلود
زمینه ایست برای رشد این اشخاص
هر کس سازش دلفریب تر بود
خواهان خام بیشتری خواهد داشت.
کشوری که قشر فرهیختهاش درگیر و دارِ توهمِ به شهرت رسیدن در عالم هنر است و برای رسیدن به این هدف به باج و پارتی متوسل میشود تا رمان یا مجموعه داستان خود را به مقام برساند، تفکرش از اقشار تهتانی جامعه که در منجلاب فقر دست و پا می زند و سواد خواندن و نوشتن هم ندارد پایین تر است. بهترین مثال برای صحت این ادعا تعطیلی جایزه گلشیری در چند سال پیش بود با ناداوری رمانی را برگزیدند و چندی بعد معلوم شد که بی عدالتی صورت گرفته همان ایام تعدادی از نویسندگان برجسته که عضو دائم این جایزه بودند ولی در داوری نقشی نداشتند دسته جمعی استعفاء دادند. دو سال جایزه گلشیری بخاطر این موضوع تعطیل شد.
شکاف و گسستگی در فرهنگ و توسعه باعث شده قشر کتاب خوان این کشور در هر شهری زندگی میکند (از کلان شهراش گرفته تا عقب افتاده و دور افتادهترین شهراش) برای تهیه کتاب مطلوبِ خود عازم پایتخت شود.
با دلایلی که بر شمردیم مشخص شد همه جوره جنسمان جور است کشور ما متاسفانه درگیر همه این عاملهاست به تعبیر دیگر ما با معجونی از محدودیتها مواجه ایم، حال فرض بگیرید از این فیلتر چند درصد از جمعیت میتوانند عبور کنند تا فرصت خود را به مطالعه اختصاص دهند. ■