پروانهای در راه
آیا ادبیات قائل به تفکیک جنسیتی میباشد؟
چرا با توجه به حضور پررنگ خانمها در ادبیات روز، هنر غالب باز مذکر نویسی ست حتی از جانب زنان. صرف نظر از مسائل روانشناختی هر جنسی چه مرد و چه زن درساختار روانی خود درگیر جنس مخالف خود میباشد مردان با قسمت زنانه یا آنیما و زنان با قسمت مردانه یا آنیموس. حتی از نظر فیزیولوژی وجود هورمونهای جنس مخالف با ایجاد مظاهر فوق در ارتباطند. بعنوان نمونه افزایش هورمون آندروژن در زنان باعث حالات زمخت مردانگی حتی در ظاهر میشود. شاید ادبیات یک پدیدهٔ زنانه است یعنی حتی مردان با نیمه زنانه خود به جهان آفرینش میپردازند.
فکر میکنم زن همیشه صرف نظر از نظامهای اجتماعی و برخوردهای ابزاری، درادبیات حضوری پررنگ داشته ولی غالب موارد تن به نقش مخالف داده است.
اگر به تفکیک جنسیتی در ادبیات قائل باشیم شعرهای آیدا مجیدآبادی نمونه ای خوب از ادبیات زنانه است. شاعری که با نمایش زیبا از زخمهای روحی و روانی با قابلیت بالایی از شاعرانگی از المانهای خاص که مختص اندام وارهٔ زنانگی است به نفع شعر استفاده کرده است.
من دختر خوبی نبودم / صدای «النگو»هایم / همیشه از صدای پدرم / بلندتر بود / و نگاه تیز تو / تا عمق «بکارتم» / فرو میرفت.
او با دستمایه قرار دادن نمایههای تن و بدن وارگی با جسارت و نوعی خاص از گستاخی فضای دگم اجتماعی را به نمایش در میآورد و عشق را بهانه ای برای اعتراضهای مدنی و حتی سیاسی قرار میدهد
تنم / تمام جهان را / درد میکند / سر به سرم که بگذاری / خودت میفهمی / آفتابی که مرا لخت کرده بود / آفتابگردان زمین بود....
او دنبال القای ترسی دردآلود است و در چرخش آگاهی و هم ذات پنداریهای زیرکانه اضطرابی فراگیر را به ذهن مخاطب جاری میکند. به طوری که این التهاب، شکلی از ادامهی دردی ملموس میباشد.
گیسوانم را / از گوشهای دخترانتان / بیاویزید / و جمجمهی له شدهام را / خوب / موشکافی کنید / که اینطور / سر به راه / نشوند.
مرگاندیشی شکلی از اعتراض به جریان راکد زندگی است آنجا که از منظر هستیشناسانه از صورت حقیقی عشق خارج شده و باز صورتی بیتفاوت پیدا میکند و مرگ از اهمیت ترس و اندیشیدن ساقط میشود.
مرگ / روی انگشت کنارهام میچرخد /و تو / تازه از خاکستر سیگارت / متولد میشوی / شب / همیشه برای اثبات خودش / سراغ سرنخهایی را میگیرد / که از زیر دامنم / بیرون ماندهاند.
آیدا در تمام شعرها، اصرار به کار بردن نشانههایی دارد که با تابوشکنی به ظاهر اقدام به خودزنی در شعر میکند اما او با رندی نمادی از زنانگی به تاراج رفته را به تصویر میکشد. قوت کارش عدم تن دادن به جابجایی نقشهای مصنوعی و در غلتیدن به گزینههای گزارهای از نوع مردانه میباشد. در مرز بین هنجارشکنی و هنجارستیزی با مهارت هویت شعر را از آسیب حفظ میکند. او برای ایجاد برجستگی در معصومیت لخت خود در همه شعرها، چهرهی مرد را به اشکال منفی به تصویر میکشد. یعنی در عین حال که تنفر خود را پنهان نمیکند بدون حضور آن نقش منفی شعر او معنا پیدا نمیکند.
شب / همیشه برای اثبات خودش / سراغ سرنخهایی را میگیرد / که از زیر دامنم / بیرون ماندهاند / و من یک زنم / با تمام برجستگیهام / که در پاکت خالی سیگار تو / ثبت خواهم شد.
رابطهها در شعرش به صورت علت - معلولی میباشد. بعنوان مثال وقتی انگشت، سیگار، سرنخ، پاکت و...که در بستر شعر پخش میشود اکثراً فضای خطی و تک صدایی ایجاد کرده و آن تصاویر پرتابی که شکلی از فضای انتزاعی را رقم بزند کمتر یافت میشود. مولفهٔ دیگری که شعر آیدا شدیداً بر محور آن شکل میگیرد نقل همیشگی «حدیث نفس» میباشد. این نه تنها مشکل او بلکه آسیب همیشگی خیل شعر هاییست که از محدودیت یک نوع «جهان بینی» منحصر به فرد و گسترده رنج میبرند و باعث توسل شاعران به مایه گذاشتن از درون دادههای محدودی است که بیشتر به برون دادهای سیاه عشقی و ضعیف اجتماعی منجر میشود.
به شخصه در این شاعر نبوغ خاصی از نوشتن میبینم و از شعرهایش لذت میبرم...
امیدوارم آیدا با این استعداد شگرف سر از پیله درآورده و چون پروانهای با تولدی دیگر در فصل سرد شعر به فروغی جاودانه برسد.