• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به مجموعه شعر «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد» سروده «فخرالدین سعیدی»؛ «رجب بذرافشان»

نگاهی به مجموعه شعر «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد» سروده «فخرالدین سعیدی»؛ «رجب بذرافشان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نگاهی به مجموعه شعر «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد» سروده «فخرالدین سعیدی»؛ «رجب بذرافشان»

مجموعه شعر «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد» نخستین تجربه‌ی «فخرالدین سعیدی» شامل 24 قطعه شعر سپید در 42 صفحه توسط نشر گمانه سال 1387، بر خلاف کتاب‌های دیگر که (با مقداری اصلاح) از طریق مبادی مربوطه مجوز انتشار می‌گیرند، کتاب مذکور به صورت غیر رسمی/ زیر زمینی چاپ گردید.

«فخرالدین سعیدی» در سال 1390 همراه با چاپ دوم این مجموعه، کتاب شعر دیگری به نام «اینجا آدم‌های کوچک سنگ قبرهای بزرگ دارند» که ویژگی‌های مشابه و همطرازی با مجموعه‌ی بالا دارد را هم همزمان چاپ کرده است. این دو مجموعه شعر سال 1392 به صورت PDF در سایت الکترونیکی نورهان منتشر گردید.

شعر نوعی خطر کردن یا به استقبال خطر رفتن است و شاعر، با وجود آگاهی از عواقب کار عاشق خطر آفرینی. نگاه و نگرش «فخرالدین سعیدی» در «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد» محصول یک رویکرد هستی‌شناسانه به جهان است. از یک سو، کانون آگاهی و روح عاطفی اجتماعی انسان نسبت به پدیده‌ها و رویکرد آن مبنای شکل‌بندی این کتاب است. و از سویی دیگر، روح آزادمنشی حاکم بر متن مبتنی بر احساسات و هیجانات انسانی شالوده‌ی اصلی تفکر و جهان بینی شاعر را تشکیل می‌دهد.

من راغب به قرائت بلندترین ترانه بودم

دست بر دهان گذاشتند

می‌خواستم بگویم

-بوی مردار گرفته‌ام

جمجمه ای فرسوده به کتف آرزوهایم سنجاق کردند

می‌خواستم بگویم

-با امپراطوری سکوت موافق نیستم

(ص 3)

شعرهای «فخرالدین سعیدی» واقعاً سفید است. خنثی و کم مایه نیست، بل که شعری یاغی، عصیانگر و معترض است. نسبت به همه چیز انتقاد دارد، تمام پدیده‌ها را به چالش می‌گیرد، نسبت به هنجارها و آسیب‌های اجتماعی بی تفاوت نیست، با انتقاد و موضع‌گیری‌ها متن را در میان‌راه یک وضعیت احساسی عقلایی قرار می‌دهد.

در سایه می‌نشینم

و تنهایی‌ام را زیر پای شما فرش می‌کنم

تا دهانتان بوی شعر بگیرد

گاهی اوقات دیوانگی هم خوب است (ص 5)

شعر بر اساس یک روایت شکل می‌گیرد، برش‌ها و گریزهای مقطعی را در پی دارد. دریافت شاعر از شعر به منزله‌ی ساخت کلی روایت در چهارچوبه‌ی فرم است. ساخت یک روایت فرم پذیر با المان‌های ویژه در دستگاهی زبانی شاعر. روایتی که علاوه بر نمودهای فردی- شخصی، عمومیت یافتگیء اشیا و انگاره‌های ذهنی- عینی را هم در اجزا و پاره‌های روایی نمایش می‌دهد.

اما آقایان!

این خانه دوزاده کلید دارد

حالا، کلاه شما قاضی

آیا من حق دارم از پنجره‌ای دیگر!!!

به خیابان نگاه کنم!؟ (همان)

روایت شعر دستخوش حوادث است. میل به حادثه شدن و باز آفرینی لحظات حساس و عاطفی جزء مشخصه‌های زبانی شاعر می‌باشد. بل که حادثه از کارکردهای عاطفی گرفته، در متن/ در کلیت جاری می‌شود. از اینرو، و بنابر سامان‌های منطقی و حسابگرانه اجزا در برابر یک نظام کلی قرار دارد. رابطه‌ی اجزا با یکدیگر و ارتباط اجزا با کل یک رابطه‌ی پیچیده و عمیق اما لذتبخش است. به گفته‌ی حسین پاینده؛ «لذت زیباشناختی ناشی از کشف ساختارها یا رابطه‌ی درونی اجزاء اثر است.» (نقد ادبی و دموکراسی، ص 114)

کلام افتاده از دهانت را

بر می‌دارم

لای روزنامهای می‌پیچم

تا نسل‌های بعد بفهمند

آزادی تنها کلمهای بود که حق نداشت وارد کتاب‌ها شود

(ص 11)

آنچه که حق انسان است و دریغ می‌شود، و حتی اجازه‌ی مکتوب شدن در کتاب را ندارد، آزادی است. تمایل به آزادی و کمال مطلوب یک خواست مشروع و انسانی است که به اقتضای زمانه (در ادوار مختلف) همیشه وقت مفقود بوده و همچون گوهر گرانبهایی نایاب و دست نایافتنی. البته که آرمانخواهی و آرزومندی تحت تاثیر عوامل متعدد، بل که سازه‌های محیطی- جغرافیایی در فراسوی نیازهای بشری دور از دسترس است.

شلختگی هم حدی دارد

مثلاً همین درخت

همین درخت حیاط مجاور

آنقدر

فاصله‌اش را با بهار رعایت نکرد

که ما هر چه پیرهن پاره می‌کنیم

باز هم دهان مان بوی شکوفه می‌دهد (ص 16)

آرایش واژگان در محور افقی و عمودی زمینه‌های عینی و دیگرگونه ای را در متن گسترش داده است. منتها نباید از وجه القایی و اثرات ضمنی عناصر مجرد و انتزاعی غافل بود. عناصر انتزاعی بعضاً جای خود را به واقعیت یا تصویر واقعیت داده‌اند.

با وجود نگاه واقع گرایانه، یک فضای جادویی و متکثر به چشم می‌آید که شعر را از حالت عادی خارج کرده و به سمت‌های دیگر سوق می‌دهد. «حالا یکی بلند شود/ لامپ ماه را بتکاند» (ص 10) تصاویر تخیلی و سوررئال پاره‌های روایی هستند که اغلب در بخش‌ها و بندهای روایت جا باز می‌کنند. با این که شعر متاثر از حس آمیزی و تصویر گرایی است، اما استعاره و این همانی‌ها ما به ازای بیرونی دارد.

متهم ردیف اول تبرئه می‌شود

نرسیده به میدان شاعر، شمشیر غلاف می‌شود

از چهار راه که می‌گذرم

مدادهای تراش نخورده ذهنم را آلوده می‌کنند

آه... که من همیشه پیامبر نیستم

(ص 13)

آه شدن و حسرت همیشگی در سینه داشتن... استعاره از شاعرانگی و دغدغه‌های روزمره است که خلوت و احولات خاص می‌طلبد. تناقض تصویری و نقض گفتار از جمله مواردی است که در آثار هر شاعری به چشم می‌آید. اگر در جایی رسالت، پیام دهی، پیام رسانی از منظر «فخرالدین سعیدی» دارای اهمیت است و اولویت پیدا می‌کند، در جای دیگر منبع انرژی دیگری بر شعر رجحان دارد.

به خدا شعر کشک است

آزادی کشک

تفکر کشک

تنها شراب انجیر است که مرا به یاد برادر ناتنی‌ام می‌اندازد

(ص 40)

این نشانه‌ی خرد و آزاداندیشی شاعر در یک حالت ممتاز است. از یک سو، شراب/ شراب انجیر که عامل تخدیر ذهن است بر شعر، آزادی، تفکر، ترجیح داده می‌شود. و از سویی دیگر، دامنه‌ی این سر خوشی و سلوک عارفانه در شعر، در آزادی، در تفکر جاری است و همچون یک جریان سیال امتداد دارد.

شراب یا مخمرات واسطه‌ی ارتباط درونی شاعر با جهان عاری از کلام و صدا و معنا است. زیرا انسان تا از مرزهای اکنون و عقلانیت عبور نکند به کشف و درک واقعیت‌های جهان هستی نائل نمی‌آید.

روی پس زمینه‌ی ذهنم بساط بیندازید

حال می‌دهد به جان شما

(ص 7)

«فخرالدین سعیدی» عموماً زوایای تاریک و پنهان زندگی را در حالت‌های مختلف نشان می‌دهد تا اوج لذت... مهر و خشم، یاس و امید، تجسم پرده‌های سفید و سیاهی‌اند که با کلمات رنگ آمیزی شده‌اند. شاعر در تصویر کردن روحیات و احولات خود نیز حتی حاضر است کلام را عریان کند، بی پرده بگوید.

ببین آنقدر عریانم که روی الفبای نام تو هم شناخته نمی‌شوم

گفته بودم که نقاشی مداد زرد می‌خواهد

مداد قرمز

مداد سیاه

اگر یکی دو دانه سیب زمینه‌ی نگاهت شد

قشنگ تر بودی، بزمچه!

(ص 17)

سیب، نشانه‌ی اتفاقی در ذهن و زبان شاعر است که حاصل یک جریان نوستالوژیک می‌باشد. و ابعاد اتفاق به اندازه‌ی استحاله‌ی چشمان سوژه اهمیت دارد. سیب از درخت افتاد/ آدم کشف شد.

جزنگری و عینیت گرایی از خصوصیات زبانی «فخرالدین سعیدی» است. پیوستگی اجزا و بیان نعل به نعل رخداد در سیالیت ذهن شاعر عناصر دور و نزدیک را به هم پیوند زده، در یک دور پیچیده و ناهمخوان همزیست می‌کند. منتها جز شدن و پرداختن به جزییات و روزمرگی (و به تبع آن انعکاس تصاویر عینی و ملموس) از میزان ایجاز و فشردگی اثر می‌کاهد، و شعر را در یک فرایند ممکن و تاویل مند قرار می‌دهد.

در پیاده رو دنبال قدم‌هایم می‌گردم

آقا ندیده‌اید این طرف‌ها کسی شبیه من آواز بخواند؟

-نه!

بهشت این مردم پاسبان نمی‌خواهد

زوزه می‌کشم

آنقدر زوزه می‌کشم

تا خدا بفهمد کماکان دنیا به کام شاعر نیست

(ص 18)

برخی از مفاهیم و تصاویر در متن‌های مختلف جابجا شده و تغییر می‌کند. اما تضاد و تعارض بیش تر در حوزه‌ی معنا اتفاق افتاده است، و از این متن تا متن دیگر فاصله دارد. هر متن استقلال خود را حفظ کرده، بل که رابطه‌ی اجزا با کل معطوف به مناسبات درون متنی- برون متنی است. اگر بنابر اقتضای متن در یک جا نگاه مثبت به شعر نشده، بر عکس، در متن و در جایی دیگر این نگاه متغییر و متناوب می‌شود. این نوع رفتار دیگرگونه در ارتباط با دیگر عناصر و تصاویر شعری هم صادق است. پیامد تصویری واحد در اشکال مختلف (البته بندرت) رخ داده که سوای تفاوت، ذهنیت بخش و یادآور لحظات تکرار شونده می‌باشد.

آیا می‌توان در دوره‌های بعدی با عصای مصدق عکس یادگاری بگیرد؟

(ص 21)

یعنی می‌شود با پیراهنی متفاوت با جهان عکس گرفت

(ص 30)

و کنار این همه اشکی که پا برهنه دویده است تا گونه

با شما عکس یادگاری بگیرم

(ص 37)

بل که حتی می‌توان تصویر زیر را در راستای تفهیم الگوی زبانی بالا تلقی کرد. با این تفاوت که واژه‌ی "زیراکس" را جایگزین یا معادل "عکس" بگیریم.

تا آفتاب بیاید و از زخم شاخه‌های شانه‌ام زیراکس بگیرد

(ص 5)

و یا در نمونه‌های زیر که تصاویر از یک فرمول واحد پیروی می‌کنند. هر چند به فرم و کیفیت اثر لطمه نمی‌زند، اما ذهنیت آفرین است.

روی رفتار من سنگ بچینید

(ص 21)

حالا شما وظیفه دارید روی رفتار من سنگ بچینید

(ص 23)

بعلاوه از عبارت «خدا حافظ» حداقل در پایان بندی دو شعر (البته در معنا و موقعیت متفاوت) استفاده شده که تداعی کننده‌ی تصاویر نزدیک و مشابه است.

تاریخ مزه‌ی نان کپک زده می‌دهد

فعلاً خدا حافظ

(ص 4)

کلاه از سر بر دارد

سلامی،

پیاله ای،

سیگاری

و لابد بعد هم خدا حافظ

(ص 36)

استفاده از یک فرمول واحد در دو موقعیت مختلف به دلیل حس و تماس با اشیا و کلام آشنا و تکراری، اغلب و از روی عادت در شعر شاعران اتفاق افتاده است، که به یک تعبیر می‌توان آن را خود سرقتی نامید.

تکرار برخی از واژه‌ها و تصاویر نظیر شعر/ شاعر، عشق/ تفکر، انسان / سگ، و اساساً جاندار پنداری اشیا و کلام با وجود وجه تشایه و کثرت استعمال، اما در متن جا افتاده است. من به یک نمونه (مثلاً سگ که اینروزها موضوعیت دارد.) که نگاه و پرداخت متفاوت و دیگرگونه در آن رعایت و لحاظ شده، اشاره می‌کنم. و قضاوت را به عهده‌ی خواننده می‌گذارم.

میان این چند سگ جوان گرسنه که عاشق یکدیگرند

(ص 6)

رد پای صدای سگ را توی احساس شاعر می‌بینید، مگر نه؟

(ص 9)

تعجب نکن آقا!

اگر آرزو می‌کنم برادرم سگ باشد

(ص 12)

عمو زادگانم از ترکه‌ی سگ‌هایند

(ص 21)

جناب آقای سگ گرگ!

در بی کران کرامت

شما کلاس چندم باشم خوب است!؟

(ص 27)

و در حاشیه‌ی ماه

با سگ‌ها دوستی کردم

(ص 29)

بگذریم از این که گاهی اوقات شاعر از سر درد و حسرت (در پرانتز با آه کشیدن‌های مداوم) فضایی رمانتیک و سانتی مانتال آفریده که در یک فرم نو آورانه شکفت است.

آه که با واژه‌های نم کشیده نمی‌شود شلیک کرد

(ص 7)

آه اگر این زنجیر پاهایم نبود

(ص 8)

آه! که من همیشه پیامبر نیستم

(ص 13)

آه بعضی وقت‌ها کنار هم گذاشتن بعضی اسم‌ها چقدر سخت است.

(ص 39)

نحو بیانی شاعر طوری است که در قالب فرم (و به سادگی) حق مطلب را ادا می‌کند. زبان، انسجام و انعطاف لازم در جذب و همخوان کردن واژگان متضاد و انتقال مفهوم را دارد. به دلیل چرخش مفهومی و گزاره‌های بصری شاید صداهای مختلف در متن احساس نشود. زیرا دیالوگ‌ها منوط به ارتباطی گسترش یافته از سوی راوی است. ابزارهای بیانی در اختیار شاعر است و از دیگر کارکترها به نوعی سلب می‌شود. این تک گویی ها و واگویه های درونی است که از ((فخرالدین سعیدی)) شاعری گستاخ و جسور ساخته که بسیار ساده و بی پیرایه سخن می‌گوید. جذابیت و گیرایی شعرهای این مجموعه به دلیل همین سادگی و صمیمی بودنش است که لاجرم بر دل می‌نشیند.

ببخشید نمی‌خواستم به دنیا توهینی شده باشد

اما کسی که از کوچه‌ی بغل می‌گذشت حرف توی دهانم گذاشت

حالا صادق هدایت بود یا بزرگ علوی

اگر می‌بینی دست به دامان ضریح توام

فقط به خاطر این است

تا کلاغ نشوم

(ص 19)

یک نگاه فلسفی کنشمند در متن وجود دارد که انسان و اجتماعیت را دستمایه قرار داده، و از سطح تا عمق در نوسان است. استفاده از اتفاق و رخدادها معمولاً در یک رابطه‌ی فرامتنی نشانه گذاری و تعریف می‌شود. توازن میان سطح آگاهی و فرم اثر در توالی سطرها بر قرار، و بنابر کارکردهای اجرایی مسیر روایی را به میزان قابل توجهی تغییر می‌دهد.

از یک سو، در بستر روایت، و در پس زمینه بنظر می‌رسد با یک نگاه قالب اندیشانه مواجه ایم. و از سویی دیگر، اصطلاحات جا افتاده و اجبارهای زبان در راستای مفهوم/ معنا آفرینی قرار دارد تا اندیشه و درونیات شاعر را برجسته و انتقال بدهد.

آیا می‌توان در دوره‌های بعدی با عصای مصدق عکس یادگاری بگیرد؟

او میزبان سوال سودا زده ای است

که از لای کتاب‌های ولد زن، جامعه و دفتر شطرنجی

برای دو زیستان قرن بیست و یکمی شکلک در می‌آورد

روی رفتار من سنگ بچینید

عموزادگانم از ترکه‌ی سگ‌هایند

و پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد

دختر مو بور فلاردی!

میایی به خواب‌های هم بر گردیم

من مجبورم لااقل توی این شعر

وانمود کنم که هنوز به فکر کلماتی هستم

که درون پیراهن تو قافیه می‌شوند!

(ص 21 و 22)

گرایش به سویه‌های مدرن و لایه مند زبان محصول نگاه و برداشت‌های عاطفی انسانی از واقعیت‌های جهان به سوی مفهوم شدن گزاره‌های تصویری - معنایی است.

شاعر پرسش‌های طرح شده را بدون جواب نمی‌گذارد، بل که خود را مسئول یا شایسته‌ی پاسخگویی می‌داند. وصف حال و توصیف جلوه‌های خشن و ناسازگار متنی شعر را در حالت تعلیق نگر داشته تا رونمایی واقعیت. انگار مخاطب اصلی شاعر خود شاعر است.

عکس یادگاری گرفتن با عصای مصدق، ذهنیت و مصداق‌های بیرونی را وارد متن کرده است، و خواننده را به یاد "مصدق" در تبعیدگاه (احمد آباد و آن عکس معروف) می‌اندازد. به بیان دیگر، این تصویر در متن مفهوم تازه گرفته و کارکرد متفاوتی را القا می‌کند.

با این که اشارت شاعر در ارتباط با "مصدق" محدود به یکی دو سطر است، اما در همان نگاه اول، تجسم این واقعیت تلخ تاریخی (28 مرداد و کودتای ایرانی- امریکایی) را به ذهن متبادر می‌کند. شاید ارجاع به کتاب‌های دیگر «که از لای کتاب‌های ولد زن، جامعه و دفتر شطرنجی» (همان) در بازنمایی این تصویر مبهم تاریخی سهیم باشد.

تقریباً شبیه همچین تصویر و تصوری را در این شعر «محمد حسن مرتجا» می‌توان دید.

برادرت که پارسال عید مرد، می‌آید:

ببین چقدر سیال ذهن شده‌ام

کنار هر که بخواهم عکسم

و باز می‌کند آلبومی از مردگان

عکسی با حلاج و امیر کبیر و یک کور ناشناس

عکسی با فروغ و مصدق... و پدر

(و بیدار می‌بینم، ص 70)

شعرهای «فخرالدین سعیدی» اغلب در تابعیت حس نوستالوژی قرار دارد، شکل می‌گیرد. نقش اسطوره و گرایش به فرامتن در «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد» بالا و نظر گیر است. شاعر به انحای مختلف از اسطوره و شخصیت‌های های ملی و محلی در اکثر شعرها بهره گرفته، و به صورت نوستالوژیک به آن پرداخته است. مثلاً، همین شعر «دختر مو بور فلاوری» وامدار یک حس درونی قوی و احساس مند بر محور نوستالوژی می‌باشد که بر فضای کلی متن سایه انداخته است. بر خلاف شخصیت‌های ملی - میهنی نظیر مصدق و کتاب شاعران معاصر که درباره‌ی آن‌ها اطلاعات و سابقه‌ی ذهنی داریم. شخصیت‌های بومی - محلی همچون عیسی، دختر فلاوری، عموزاده‌ها، در متن چرخش دارد که خواننده نسبت به آن‌ها هیچ شناخت و آشنایی ندارد. و تنها از طریق متن و واکنش شاعر در نظام نشانه شناسی خوانش و روایت پذیر می‌شوند.

جناب قاضی!

به حضور آقایی که شما باشید عارضم

من/ فخرالدین سعیدی/ فرزند اول خانواده

اعتراف می‌کنم:

پدرم،

همینطور پدر شما با گاوی معاصر است

و اینکه از ده و نیم سپتامبر به بعد

همیشه دلواپس گریه‌های رستمی بودم که به نام تهمینه

حالا شما وظیفه دارید روی رفتار من سنگ بچینید

(ص 23)

شاعر - راوی در ضدیت یا در موافقت با هر عنصر و سوژه ای که گزینش و وارد جهان متن می‌شود، تشبیه و استعاره رو می‌کند. «لب‌های تو / گنجشکگان پر گوی باغ‌اند» (شاملو) البته خود شاعر پیش تر با "نفی سکوت" به این مساله اذعان داشته و اعلام کرده است؛ «با امپراطوری سکوت موافق نیستم» (ص 3) این طرز رفتار با عناصر شعری را باید در ضمیمه‌ی متن منظور و لحاظ کرد.

و لابد به دلیل فردیت است که به انحای مختلف موجب حضور "من" شاعر به عنوان سوژه‌ی فردی، ایفای نقش و کنشی همطراز یا متفاوت با دیگر شخصیت‌ها تا مرز ابژگی در متن دارد. «من/ فخرالدین سعیدی/ فرزند اول خانواده» (همان)

کاربرد عناصر و موجودات غیر انسانی (حیوانات) و تلفیق آن با اشیا و ابزار مدرن در شعر معاصر یک نگرش عمیق و قابل ملاحظه است که سبب ساخت تصاویر نو و تجربه ای جدید می‌گردد.

از کجا معلوم که

نام گاو شما

رمز کامپیوتر کسی نیست؟!

«شیون نوری»

بعلاوه طنزی ظریف و زیر پوستی در متن مشاهده می‌شود که بازتاب جابجا شدن خطوط ذهنی شاعر و جنبه‌هایی از اثر به سمت معنایی شیرین و طناز می‌باشد. طنزی خنثی و درونی که نمودهای ظاهری آن برایند یکسری ارجاعات مقطعی و زمان مند است.

این شعر کمی وزن اضافی دارد

باید نیچه سبیلس را بتراشد

تا مصادف نشوی با مردار ماه

حالا بشنوید خبری تازه از لردگان

فخرالدین سعیدی در جنگ امریکا علیه امریکا کشته شد

البته قصد این شعر شایعه سازی است

دارم فکر می‌کنم به خرس کوچک قطبی

که در زوال شما دم می‌جنباند

بی ادبی است

اما تصمیم شاعر بر این قرار است

وقتی به سر خوردگی‌های شما رسید

کلاه از سر بر دارد

سلامی،

پیالهای،

سیگاری

و لابد بعد هم خداحافظ

(ص 35 و 36)

سطرها از معناهای اصیل فاصله گرفته‌اند، ضمن حفظ اصالت معنایی به صورت تازه و دیگرگونه ای اجرا و خوانش شده‌اند. نگاه «فخرالدین سعیدی» به اشیا و پدیده‌ها اصیل و انسانی است. شاعر تلاش می‌کند خصیصه‌ها و استنباط‌های نو و متنوعی را به کار بگیرد، و بیان نماید.

اکنون و تقویم لحظات ما حول محور تنوع و تازگی است که معنا می‌یابد. وگرنه عمیق شدن در مفهوم تنها به اخذ و استخراج معنا کمک خواهد کرد که در سطوح مختلف متن جریانی منطقی و هنجارمند دارد. شاعر با شکستن هنجارها منطقی می‌آفریند بیرون از قراردادها.

به شکل معجزه آسایی سرطانی هستم

و زخمهایم دامنه دارد

تا این کاسه زهر را می‌نوشم

کسی با دست‌های پوسیده زندگی را به حاشیه می‌برد

تا من دوباره از کنار خودم علیل بر خیزم

و کنار این همه اشکی که پا برهنه دویده است تا گونه

با شما عکس یادگاری بگیرم

خیلی تلفات دادم

در این بازی عروسکی

فکرهایم رسید به پاییز

اصولاً فکر کردن برای زندگی شخصی شاعر مضر است

در شعر ((و محمدها مختاری‌ها)) (ص 37) که این نامگذاری جالب و در نوع خود بی نظیر است. اشاره به قتل زنجیره ای و مرگ «محمد مختاری» این ادیب مرد بزرگ دارد. شاعر انصافاً در این شعر سنگ تمام گذشته و به شکل معجزه آسایی رفتار نامعقول و غیرانسانی عاملین این جنایت فجیع و هولناک را غیرمستقیم به چالش می‌گیرد. تلخیص و تحریر لحظات تلخ و تراژیک از مرگی که نابهنگام از راه رسید و... او کوچید.

این شعر دارد همینطور پیش پای شما افتاده تمام می‌شود

پنجره را با اردی بهشت کنار می‌آید

من با واژه

مرگ با قناری

و چاقو با محمد مختاری

(همان)

در یک جمله «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد» فاقد روح سازشی و ملاحظه گری است، بل که اغلب آشوبنده و ستیز گر می‌باشد.

به گفته‌ی کانت، اگر تابع ملاحظات و مقتضیات شوی، آزاد نیستی. در این مجموعه کم تر نشانی از ملاحظه گری و محافظه کاری می‌بینیم، بل که بیش تر نموداری از عشق و شوریدگی به شعر و جهانی یکسره آزاد و رها مشاهده می‌گردد.

«فخرالدین سعیدی» با استفاده از زبان شخص اول و با اتکا به منطق تک گویانه به بر شمارش برخی از کمبودها و نارسایی‌های اجتماعی انسانی پرداخته و به عنوان یک شاعر آرمانخواه و آزاداندیش در نخستین تجریه‌ی شعری خود موفق بوده، و بنحو مطلوبی از عهده بر آمده است. چیدمان واژگان، سطربندی ها و فرم دهی در «پسوند فامیلی‌ام بوی آدم فروشی می‌دهد« شاید از تکنیک و شگردهای زبانی رایج و معمول پیروی نکند. اما شاعر احساس و اندیشه‌ی خود را به ممکن‌ترین شکل بیان می‌کند، و جهان متن را می‌سازد.

ما همدیگر را نشنیدیم شاعر این قدر کلافه‌ام نکن

من هستم و برای تو می‌نویسم

اما چه کسی برای من خواهد نوشت

(ص 39)

بطور کلی لذتی که از خواندن شعر حاصل می‌گردد، اصیل و ناب تر است تا تاویل متن. شعر بر مدار احساس استوار است، و نقد بر پایه‌ی تعقل

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692