گفتگوی اختصاصی چوک با «یوسفعلی میرشکاک» «آیدا مجید آبادی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

گفتگوی اختصاصی چوک با «یوسفعلی میرشکاک» «آیدا مجید آبادی»

رابطه‌ی انسان با هستی در اشعار شاملو به چه شکل به تصویر کشیده می‌شود؟

شاملو از انسانی‌ترین چشم انداز به هستی می‌نگرد. هنگامی که می‌گوید:

«در غیاب انسان

جهان را هویتی نیست»

کلی گویی نمی‌کند. بلکه ژرفای حقیقتی را آشکار می‌سازد که هر کس به آن راه ببرد دگرگون خواهد شد. اما هر کس که بر دو پا راه می‌رود انسان نیست. شاملو می‌گوید:

«زیستن و معجزه کردن

ورنه

میلاد تو جز خاطره‌ی دردی بیهوده چیست؟

هم از آن دست که مرگت»

و اما معجزه در منظر شاملو دادگری است. می‌گوید:

«معجزه کن معجزه کن
که معجزه تنها دست کار توست
اگر دادگر باشی
که در این گسترده گرگان‌اند
مشتاق بر دریدن بی دادگرانه‌ی آن
که دریدن نمی‌تواند
و دادگری معجزه‌ی نهایی است»

آیا می‌توان شاملو را فردی با باورهای اگزیستانسیالیستی قلمداد کرد؟

اگزیستانسیالیسم مستقیم و غیرمستقیم بر تمام شاعران و نویسندگان و هنرمندان معاصر تأثیر گذاشته است. شاملو با ادبیات معاصر غرب به خوبی آشنا بود و آثاری که ترجمه کرده گواه این انس و الفت است. اما فراموش نکنیم که شاعر، آن هم شاعری در طراز شاملو در حدود آراء فیلسوفانی چون هایدگر و گادامر و سارتر محدود نمی‌ماند و خواه ناخواه از ساحت فلسفه فراتر می‌رود، زیرا منادی آزادی و آزادگی و عشق و دادگری و دادخواهی است.

و اما تقدیر گرایی، خیر. شاملو از تقدیر سخن گفتن را بهانه‌ی تسلیم بی‌همتان می‌دانست.

تأثیر مفاهیم کتب مقدس در اشعار شاملو به چه شکل پدیدار می‌شود؟ چرا شاعران آن دوره از مفاهیم کتب مقدس به خصوص کتب مسیحی و یهودی زیاد بهره گرفته‌اند؟

شاملو از کتب آسمانی هم از حیث زبان و ساختار و لحن خطابی و پیامبرانه متأثر است و هم مفاهیمی را درک و دریافت کرده که با جرأت می‌گویم هیچ‌کس دیگری درنیافته است. از این حیث شاملو یک استثنای تکرار ناپذیر است.

شاعران پیشتاز ما ناچار بودند به سراغ عهد عتیق و عهد جدید بروند، چرا که با ادبیات غرب سر و کار داشتند و ادبیات غرب سرشار از اشاره به مضامین و تمثیل‌ها و شخصیت‌های عهدین است. بدون آشنایی با عهدین یا فهم دقیق اساطیر یونان و روم نمی‌شود به ظرایف ادبیات اروپا و آمریکا راه برد. سبب رویکرد همگنان شاملو به عهدین همین بود.

آیا شاملو توانسته است در اشعار سیاسی و اجتماعی خود به دور از شعار زدگی عمل کند؟

شاملو جز در برخی از آثار روزگار جوانی خود، هیچ‌گاه شعار زده نیست و مفاهیم سیاسی و اجتماعی را چنان عاشقانه و انسانی بیان می‌کند که هیچ خدشه‌ای به شعر وارد نمی‌شود. البته کسانی که شعر را فرم محض می‌انگارند و گمان می‌برند طرح هر گونه معنا و مفهوم در شعر خلاف فرم است ممکن است معنا گرا بودن شاملو را حمل بر شعارزدگی کنند. همان‌طور که عرض کردم شاملو جز در آثار روزگار جوانی هیچ اندیشه‌ای را ایدئولوژیک بیان نکرده است که شعار زده باشد.

آیا برخی از اشعار شاملو چون: «من بامدادم» اشعاری ناسیونالیستی هستند یا انسان در اشعار او وجهی فرا من و فرا مکان را بازتاب می‌دهد؟

شاملو وطن خود را دوست می‌داشت اما خردمندتر از آن بود که در حصار تنگ ناسیونالیسم محبوس باشد. اگر مراد شما شعر «در جدال با خاموشی» است که چنین آغاز می‌شود:

«من بامدادم سرانجام

خسته

بی‌آنکه جز با خویشتن به جنگ برخاسته باشم»

باید عرض کنم شاملو خواه ناخواه در محدوده‌ی زبان فارسی و تاریخ سرزمین خود قرار دارد. لاجرم هر آنچه را بخواهد ایجاب یا انکار کند با سرشت زبان فارسی و سرنوشت قوم ایرانی مرتبط است. شاملو در این شعر حساسیت استثنایی خود را نه تنها نسبت به وقایع و کلان روایت‌ها بلکه به مصادیق جزئی این وقایع و مفاهیم نشان می‌دهد و به بهانه‌ی مرور سرگذشت فردی خود سرگذشت قوم ایرانی را مرور می‌کند. از آن‌جا که شرح یکایک اشارات و ظرایف این شعر در این مجال مختصر ممکن نیست فقط به یکی دو مورد اشاره می‌کنم.

شاملو می‌گوید:

«نام کوچکم عربی است

نام قبیله‌ایم ترکی

کنیتم پارسی»

و بی‌گمان می‌خواهد به این پیشگویی دردمندانه‌ی فردوسی اشاره کند که می‌فرماید:

«نژادی پدید آید اندر میان

ز دهقان و از ترک و از تازیان

نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود

سخن‌ها به کردار بازی بود»

تا آنجا که:

«زیان کسان از پی سود خویش

بجویند و دین اندر آرند کیش»

یا آنجا که شاملو می‌گوید:

«خسته از با خویش جنگیدن
خسته‌ی سقاخانه و خانقاه و سراب
خسته‌ی کویر و تازیانه و تحمیل
خسته‌ی خجلت ازخود بردن هابیل.»

با تلمیحی گویاتر از تصریح می‌گوید: منش اجتماعی و سیاسی ما را خرافه و کیش شخصیت و جغرافیای کویری یا بهتر است بگوییم، خست و لعامت ناشی از جغرافیای کویری و کم آب و زور گویی و استبداد به رأی شکل داده است.

می‌گوید: من در همه‌ی عمر در وجود خود با این منش جنگیده‌ام و اکنون که واپسین سال‌های عمر خود را سپری می‌کنم حاضر نیستم به این منش تسلیم شوم. چون تسلیم شدن به این منش را تسلیم شدن به شیطان می‌دانست.

به هر حال نه در این شعر بلکه در هیچ شعر دیگری از شاملو نشانی از ناسیونالیسم نیست. به این دو مصراع توجه بفرمایید:

«آنک نشمه‌یِ نایب که پیش‌می‌آید عریان
با خالِ پُرکرشمه‌یِ انگِ وطن بر شرم‌گاه‌اش»

در همین شعر «خال پر کرشمه‌ی انگ وطن» شاعبه‌ی ناسیونالیست بودن شاعر را نفی می‌کند. همان‌طور که گفته شد: شاملو سرزمین خود را دوست می‌داشت و آزادگان و پاکان این سرزمین را می‌ستود.

(فی المثل به شعر هجرانی. مجموعه آثار: ص 809 رجوع شود)

اما پس از روزگار جوانی اسیر هیچ یک از ایدئولوژی‌ها نبود و چشم‌اندازی جز عشق و آزادی و آزادگی و دادخواهی نداشت.

سخن آخر از زبان یوسف علی میرشکاک:

سخن آخر اینکه: من در روزگار جوانی گمان می‌بردم که شاملو در دورترین فاصله‌ی ممکن از من و باورهای من قرار دارد و اکنون هیچ شاعری را نزدیک‌تر از آن بزرگوار به خود نمی‌بینم و حیرتم از ژرف اندیشی و فرانگری وی روز به روز بیشتر می‌شود.

منتشر شده در فصلنامه شعر چوک شماره 5 تابستان 94  یادنامه احمد شاملو

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692