آیا میتوان تصاویر شعری شاملو را چون تابلویی «رئال» در نظر گرفت که دردها و آمال بشری را بازتاب میدهد؟
در نقاشی «رئال» مفهوم و تعریف بسیار متفاوتی از شعر دارد. در این شکی نیست شعر شاملو بیانگر شکوهمندی و عظمت انسان و دردهای اوست. چرا که نگاه او به انسان است. شعر او نوبت به نوبت حس درد و عظمت او را، به مخاطب منتقل میکند.
«گرنیکا» شاهکار نقاش بزرگ قرن بیستم، اثر پیکاسو است که دردهای بشری را در فاجعهی جنگ داخلی اسپانیا، که در دهکدهی گرنیکا اتفاق افتاده بود، تصویر میکند. او برای تشدید تاثیرگذاری، فرمها را دگرگون میکند تا در این دگرگونی به تاثیر کوبندهی این اثر، در بیننده دست یازد. در تعریف دیگر، نقاش از واقعیت عینی فرمها دور شده، حتی فراتر میرود تا جایی که میتوان گفت به گونه ای به انتزاع میرسد.
اما شاملو از واقعیت حیات و مفهوم ارزش أنسان در عرصه حیات و مبارزه انسان برای به دست آوردن آزادی، الهام میگیرد تا واقعیت دیگری را خلق کند که چیزی نیست مگر شعر ناب او.
منظورم این است که کیفیت رئال بودن یک اثر نقاشی الزامأ امتیازان اثر به شمار نمیآید. شاید منظور شما تأثیر گذاری شعر در مقایسه با نقاشی باشد! در این مورد باید بگویم این تأثیرگذاری بستگی به درک و شناخت، مخاطب از شعر یا نقاشی دارد. برای درک شعر شاملو میباید فارسی دانست اما برای درک نقاشی احتیاجی به دانستن زبان خاصی نیست مگر حس تربیت شدهای که زبان رنگها و فرمها را بشناسد.
درباره جلوههای رنگ در اشعار شاملو برایمان بفرمایید؟ آیا ارتباط مضامین و رنگها، ارتباطی پویا و زنده است؟
در باور من رنگ از عناصر اصلی شعر این شاعر بزرگ است. اما به کارگیری عناصر فضا، رنگ، ریتم و آهنگ است که شعر او را متفاوت ساخته است. در کتاب «در فاصلهی دو نقطه ...!» او را کیمیاگر واژهها خواندهام چراکه هیچ یک از این عناصر، غالب بر دیگری نیستند. آنچه این عناصر را به هم پیوند میزند، واژههای شگفت و نابی هستند که شاعر معجزهآسا هر یک را در جایی مناسب به کار میبرد. شعر شاملو آن چنان از عشق به زندگی و پویایی لبریز است که آنچه را او میگوید، انگار لمس میکنید.
آشنایی شاملو با نقاشی چه تاثیری بر اشعار او نهاده است؟
هیچ هنرمند بزرگی را نمیشناسم که از سایر هنرها، تاثیر نپذیرفته باشد. ولی در باور من سهم تاثیرپذیری موسیقی در اشعار شاملو آشکارتر از تاثیر نقاشی بود. به صدا و موسیقی واژههایش که در شعر او، کنار هم قرار میگیرند، توجه کنید. (او موسیقی غربی و ریتم را به خوبی میشناخت.) توجه کنید آه، آهک و آهن یا «بر شیشههای پنجره آشوب شبنم است»، واج آرایی صدای «آ» و «ش» در این دو بیت دقیقاً حساب شده و در راستای موسیقی واژههاست.
آشنایی شما با شاملو، به چه شکل بوده است؟ در مورد تابلوهایتان که نظر شاملو را جلب کرده بود برایمان بگویید!
ما در دهه 30 در روزنامه کیهان در صفحه «اندیشه و هنر» همکار بودیم. او مسئول ستون شعر این صفحه بود و من مسئول نقد نقاشی. در آن زمان، هنرهای تجسمی نسبتاً ناشناخته بود و نقدنویسی درباره این هنر بیشتر جنبه سلیقهای داشت و براساس ضوابط و معیارها و شناخت ارزشهای این هنر نبود. به هر حال چند سال بعد، در تلویزیون ملی همکار شدیم. دوستی ما حدوداً سابقه 50 ساله دارد. سال 1346 بود که شاملو به همراه آیدا به منزلمان آمدند. آن روز من تابلوی بزرگ «رستاخیز» در ابعاد 2×3 متر را که اینک در گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران است، تمام کرده بودم. در این دیدار شاملوبرای نخستین بار کارهای مرا از نزدیک میدید. چندی بعد تابلوی «نفت» که در آن زمان در اکثر مطبوعات مهم جهان منجمله «لایف، تایمز، نیوزویک، ونیوز فرانت وبسیاری دیگر .....» در دو صفحه رنگی به چاپ رسیده بود، نظرش را جلب کرد. (او اصل تابلوی نفت را هرگز ندید) و بعدها آن را «رگهای زمین، رگهای ما» نامید. اثر «از این گونه رستن» و «سلطه بودن» و بسیاری دیگری از آثارم را شاملو نامگذاری کرده است. پس از آن بود که شاملو یکی از شکوهمندترین اثرش را با عنوان «به ایران درودی و تلاش رنگینش» برای چاپ در کتاب آثار نقاشیهایم که چهار سال بعد منتشر شد، به من هدیه کرد.
احساس من این بود و هنوز هم هست که شاملو نظر خاصی به تابلوی نفت - گسستن - طلای سرخ - از این گونه رستن - عروسی خون - داشت. وگرنه چنین شعری را، مخصوص من نمیسرود و به من اهدا نمیکرد. قدر مسلم این است که با این شعر، او به من اعتبار بخشید و من بسیارحق شناسش هستم. اغراق نکردهام اگر بگویم شعر شاملو، مرا به کسانی که او را دوست میداشتند معرفی کرد. حتی در آخرین سفرش به آمریکا در سخنرانی بسیار مهمی شعری را که به من هدیه کرده بود با صدای زنگدار خاص خودش خواند. خوشبختانه فیلم این سخنرانی، در فیلم مستندی که از من ساخته شده، نشان داده میشود. توجه او بیشتر به مضمون و محتوای این آثار من معطوف بود. از این روی تابلوهایی که نام بردم همه به گونهای مضمون سیاسی و اشاراتی به فضای و شرایط اجتماعی دارند.
به نظر شما جز تصویرسازی چه روابط ظریفی بین شعر و نقاشی وجود دارد؟
بسیار و در عین حال هیچ. هیچ به این خاطر که هر هنری قلمرو و تعریف و ابزار خاص خودش را دارد، اما به این خاطر که هنرها همه از ذهن خلاق هنرمند نشات میگیرند و هنرمند فردی جدا از تاثیرات جامعهاش نیست. به طور کلی میتوانیم بگوییم تفاوت در ابزار و تکنیک هر هنری است که هنرها را از یکدیگر جدا میکند. هنری با واژهها و کلام خلق میشود هنر نقاشی با رنگ و موسیقی با اصواتی که ما قادر به شنیدنش نیستیم ولی موسیقیدان میشنود و با آنها آهنگ میسازد. بنابراین هنرمند آنچه را که به عنوان اثر به ما ارایه میدهد، تاثیر کلی این جهان هستی، در ذهن خلاق اوست. تفکیک این تاثیرات به محیط زیست و عوامل دیگری از این دست بستگی دارد.
خلاصه کنم مهمترین تاثیر را بر ذهن هنرمند، جهان هستی و کهکشان و چگونگی حضور انسان میگذارد. مهمترین این عوامل نوع نگاه هنرمند به خالق این جهان هستی است. باید دید نحوهی نگاه و تعبیران از نظر ما، چگونه است؟ پس بهتر است به دنبال یافتن پاسخ سوالی که هرگز به تمامیان دست نخواهیم یافت، نرویم.
اگر ناگفتهای درباره شاملو دارید سخن آخر با شماست؟
آخرین گفته من درباره شاملو این است: او با وجود ضعفهای انسانی که هیچ انسانی از آن مبرا نیست، از برگزیدگان خداوند بود. چرا که او مزه لحظاتی را که شعر بر او الهام میشد، چشیده بود. کسی که میگوید:
«احساس میکنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
میروید از زمین»
هر یک از این دست اشعار شاملو، نشان دهنده این است که شاعر ملکوت را بارها و بارها تجربه کرده است. در تجربههایی که ما هرگز آن را نخواهیم شناخت.
ما فقط میدانیم که او شاعر آزاده و بزرگی بود که در حافظهی تاریخیمان به عنوان یکی از بزرگترین شعرای ایران زمین، برای همیشه ثبت خواهد شد.
منتشر شده در فصلنامه شماره 5 چوک یادنامه احمد شاملو