کشکول طنز
کشکولنویسی و کشکولخوانی در ایران سابقه دیرینهای دارد؛ در این نوع کتابها همه چیز وجود دارد از دعا تا شعر و حتی طب سنتی. کسی که کتاب کشکول را میخرد مطمئن است که همه جور مطلب برای خواندن وجود دارد از قصه گرفته تا دعا برای دفع جن و اشرار.
مرگ عشق پانزدهمین کتاب شیرین زبان نویسنده اردبیلی است. قبلاً از او مطالب زیادی خواندهایم از مقالات سیاسی گرفته تا نقدهای ادبی و نمایشنامهنویسی و شعر و جمعآوری حکایات قدیمی و این بار مجموعهای که بیشترین قسمتهای آن طنز است و طنزترین قسمت ماجرا این است که ایشان شغلشان پرستاری از بیماران است نه نقد و داستان. و این به معنی واقعی یک نوع کشکولسازی و کشکولنویسی است.
ما با این دیدگاه میرویم سراغ کتاب مرگ عشق که یک نوع کشکولی است از نوع جدید.
مرگ عشق طبق گفته نویسندهاش سفر بسیار طولانی را از سر گذرانده تا به دست خواننده برسد. اسم کتاب قبلاً عشقولانه پهلوان اکبر بود که توسط انتشارات ثنای سرخ چندین بار برای مجوز فرستاده میشود و هر بار با چندین صفحه پیوست برمیگردد انگار چکی است که محل پرداخت ندارد. این سطر برداشته شود آن پاراگراف حذف شود. تمام اصلاحات انجام میشود و دوباره و سه باره فرستاده میشود ولی بار آخر کتاب برنمیگردد و نویسنده برای آقای دری معاون وقت ارشاد در هنگام سفر به استان اردبیل نامه مینویسد و خواستار مشخص شدن تکلیف کتاب میشود. اقای دری لبخندی میزند و میگوید: بهتر است کتاب جدید بنویسی عشقولانه زهرماری زیادی دارد و قابل چاپ نیست.
پرونده کتاب عشقولانه برای همیشه بسته میشود ولی نویسنده از پا نمینشیند و در دولت جدید کتاب را با نام مرگ عشق و از طریق انتشارات یایلیق دوباره برای مجوز میفرستد کتاب این بار نزدیک دو سال در اداره ارشاد میماند و پیگیری دوباره شروع میشود و بعد از حدود دو سال دو داستان کتاب برداشته میشود و مجوز صادر میشود و کتاب در دویست و بیست صفحه روی پیشخوان کتاب فروشیها ظاهر میشود.
قسمت اعظم کتاب شامل دو قصه است که هر دو قصه در سه اپیزود تعریف میشود قصه پرغصه پهلوان رستم و پهلوان اکبر. در اپیزود اول رستم به دنبال چاپ کتاب است که در آخر کارش به گدایی کشیده میشود و در اپیزود سوم رستم که به قرن بیست آمده است به دنبال کاریابی است به هر کجا رو میاندازد سرش
کلاه میگذارند و در آخر هم نویسنده با زدو بند سیاسی رستم را نماینده مجلس میکند که زیر تمام لوایح انگشت میزند، نان و بوقلمونش را میخورد و سری که درد نمیکند دستمال نمیبندد.
پهلوان اکبر هم قصه بسیار تراژدی و کمدی دارد او ازدواج میکند ولی گرفتار زن بسیار حراف و ناسازگار میشود و در آخر هم سر از ناکجاآباد درمیآورد. اپیزود سوم قصه هم از زبان زن پهلوان اکبر نقل میشود و ما میفهمیم که زن پهلوان از خودش هم بدبختتر و بیچارهتر است تراژدی هم یعنی همین. زندگی یک نفر به کل از هم پاشیده میشود بدون اینکه مقصری باشد.
بیشترین بار کتاب روی طنزهای سیاسی کتاب است، دو قصه استحاله و مصاحبه منتشر نشده با استالین دو داستان سیاسی هستند کهای کاش اسم یکی از اینها برای اسم کتاب که بیشترین بار روی طنز آن است گذاشته میشد نه مرگ عشق که بار تراژیک دارد.
طنز مدیر کل در مورد سرگذشت مدیرکلی است که خودش زمانی از گروههای چپ بوده و اکنون مدیر کل شده است او وقتی با پسر جوانی که به گرفتاری مشابه دچار میشود روبرو میشود جواب سربالا میدهد و او را از در بیرون میکند و این آخرین جمله:
"در انعکاس آیینه به یاد آورد که این قیافه شاد و بشاش را کجا دیده است، چینهای لایه به لایه غبغش و قیافه شاد و سرحالش به مانند قیافه استاندار بیست سال پیش بود همانکه او جلوی ماشینش بمب دستساز منفجر کرده بود."
بله کوشنده چپی که خودش بمب منفجر میکرد اکنون که به مدد گردش روزگار خودش مدیر کل شده است تبدیل به همان استاندار شده است با یک درجه شقاوت بیشتر.
طنز توبه روباه هم با وجود ظاهر کودکانهاش خوب از کار در آمده است و خود قصه مرگ عشق بسیار تراژیک است. زنی که به دست پسرش سوزانده میشود و با مقاومت عجیبی اسم او را بر زبان نمیآورد.
قصه ازدواج و انواع آن یک هجو است کهای کاش نه نوشته میشد نه چاپ میشد. کشکول یعنی همین که انواع مطالب برای انواع ذائقهها را داشته باشد.
کتاب ایرادهای فنی هم دارد مثل نداشتن فهرست برای مطالب و طرح جلد که عکس خود نویسنده است انگار خود نویسنده همان رستمی است که به قرن حاضر آمده و با خوش خیالی فکر میکند که دوباره دوره همان پهلوانان سابق است.
برای نویسندهای که عاشق کشکولسازی و کشکولخوانی است آرزوی موفقیت داریم. ■