• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر داستان «از میان شیشه از میان مه» نویسنده «علی خدایی»؛ «مهدی میرابی» اختصاصی چوک

یادداشتی بر داستان «از میان شیشه از میان مه» نویسنده «علی خدایی»؛ «مهدی میرابی» اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

یادداشتی بر داستان «از میان شیشه از میان مه» نویسنده «علی خدایی»؛ «مهدی میرابی»

"از میان شیشه از میان مه" نام اثری است از علی خدایی که در ذیل مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. این داستان در زمستان 64 به نگارش درآمد و در سال 1370 در مجموعه‌ای تحت همین عنوان توسط نشر آگاه به چاپ رسید و از همان سال به بعد به کرار در مجموعه‌های مختلفی منتخب و مورد نقد و بررسی قرار گرفت. از همین جهت می‌توان گفت داستان پیش رو داستان شاخصِ این نویسنده‌ی معاصر است. علی خدایی تاکنون داور چند جایزه ادبی بوده و برای کتاب دوم خود "تمام زمستان مرا گرم کن" جایزه‌ی منتقدین و مطبوعات را به ارمغان آورده است. کتاب آذر آخرین اثر اوست. این نویسنده زاده‌ی تهران است و این روزها در اصفهان زندگی می‌کند.

 

  • ·خلق و باز آفرینی یاد ایام گذشته

«از میان شیشه از میان مه» خاطراتی است سطحی که ازمنظر ماندگاری عمیق جلوه می‌کند. اگر چه برای مخاطب صحنه‌هایی عادی و معمولی از یک دوران «جوانی» تلقی می‌شود ولی برای شخصیت‌های داستان (فنیا و آژاکس) که این تجربه را از سر گذرانده‌اند گویا دوران طلایی از یک عشق را رقم زده است. استمرار و پا فشاری راوی (فنیا) در بازگشایی این «خاطرات» و واکاوی جزء به جزء آن از لحظاتی به ظاهر «عادی» که با گذشت بعد از حدود بیست سال، حرکات و معمول‌ترین اتفاق‌ها در خاطرش نقش بسته نشانی است از مهم بودن آن.

داستان با نمایی باز (کلوز آپ) زیر نظر گرفتن راوی سوم شخص به یکی از شخصیت‌های داستانی که خود در امتداد "راوی مداخله گر" است آغاز می‌شود. در ادامه‌ی مقدمه‌ی داستان فنیا با خود حرف می‌زند و جمله‌ای می‌گوید: «باز هم انزلی، باز هم باران و باز هم این آژاکس کوفتی» که با آنچه در بعد برای مخاطب معلوم می‌شود (دیدار کردن با یک دوست صمیمی) غیر متعارف به نظر می‌رسد به واقع این دیالوگ گواه آن را دارد که فنیا در وضعیت اجبار و نه از روی علاقه پا به شهر انزلی می‌گذارد. از لحن و اصطلاح (کوفتی) که فنیا در صحبت خود به کار می‌برد کاملاً می‌توان این گونه حدس زد. در ادامه این ذهنیت و گمراهیِ مخاطب با توصیف حالات و حرکات راوی از فنیا تشدید می‌شود (دکمه‌های پالتوی خاکستری‌اش را بست، شال گردن قرمزش را روی شانه و گردن مرتب کرد، [دوروبرش را نگاه کرد و بلند شد.] چیزی از یادش نرفته بود. [نفس عمیقی کشید،] گره روسری‌اش را محکم کرد. [از پله‌های اتوبوس که پایین می‌آمد، سرش را به طرف صندلی که در آن نشسته بود برگرداند]) جملاتی که داخل پرانتز قرار داده شده مشخص می‌کند این حرکات از هر انسانی در چنین شرایطی ممکن است سر بزند اما جملات داخل کروشه حالات یک انسان معولی را بیان نمی‌کند. توصیفی که راوی از حرکات فنیا خلق کرده یا به عبارتی حرکات فنیا نشان می‌دهد که آشفته است یا استرس دارد. روی هم رفته راوی فنیا را مثل یک تعقیب‌کننده‌ی مجرم توصیف می‌کند.

همان‌طور که پیش‌تر ذکر شد تا پیش از آن که هنوز بن‌مایه اصلی داستان (ملاقات کردن فنیا با دوست خود؛ سفری نه به قصد فرار بلکه به قصد دیدار) بر ملا نشده. راوی را جای پلیسی قرار می‌دهد که به فنیا مضنون است. اوج این روایت ناهمخوان در جایی است که «جای دستکش‌هایش هنوز روی پنجره‌های شیشه‌ای کنار صندلی بود» ذهن مخاطب را به چنین برداشتی سوق می‌دهد.

بازآفرینی خاطرات با تکیه بر جزئیات به شیوه‌ی مرسوم بسیاری از داستان‌های رئالیستی که از ساختمان اصلی (آغاز/ میانه/ فرجام) بهره‌مند هستند صورت نمی‌پذیرد به دلیل بهره‌گیری از تکنیک در روایت دو سویه و در هم تنیده به عبارتی با بهره‌گیری از دو راوی به موازات هم. بخشی از داستان مانند شروع از دید سوم‌شخص روایت می‌شود و بخش دیگر فنیا (اول‌شخص) رشته‌ی داستان یا بار تحریر را به دوش می‌کشد. این کارکردِ بیان یا فلاش‌بک‌های متعدد به شکل تقسیم‌شده تا پایان داستان تداوم دارد. نظم یا شگردی خاص که در پیرنگ ایجادی (به دست گرفتن داستان با روایتی جز به جز و بهره‌بری از اشیاء بسیار زیاد در مکان‌های مختلف) به طرز مشهودی خودنمایی می‌کند. این دو کارکرد، خصیصه نماترین بخش داستان است. می‌توان گفت محتوا به گونه‌ای در فرم تعبیه شده که از روند ساده‌ی کلیشه‌وار بر حضر مانده. اما در پاره‌ای از داستان، روایت موازی از زبان دو راوی تا جایی به هم نزدیک می‌شود که امکان تشخیص آن برای مخاطب و تلقی او از زمان گذشته یا حال را دشوار می‌کند مخصوصاً در جاهایی که روایت با دیالوگ همراه است. به همین منظور در زیر قسمتی از داستان که نویسنده زمان گذشته و حال را پیوسته در امتداد هم بیان کرده، آورده شده که برای فهم بهتر می‌توان به آن استناد کرد.

[زمان گذشته از زبان اول شخص]- توی صندلی راحتی آژاکس ناخن‌هام را لاک می‌زد. ناخن‌هام بلند بود. انگشت‌هایم را باز می‌کردم و بالا می‌بردم تا زودتر لاک‌ها خشک بشود.

[زمان حال از زبان سوم شخص] وقتی فنیا به آینه نگاه کرد گفت: «حالا شدم یک خانم حسابی». آژاکس گفت: «برو بالا لباس بپوش. این جا را که مرتب کردم، من هم می‌آیم».

فنیا به اتاق بالای مغازه رفت. چمدانش را باز کرد. لباس مخمل قرمزش را که دامنی چین دار داشت بیرون آورد. آن را جلوی آینه به تنش چسباند».

[زمان گذشته از زبان اول شخص] - سوار قایق شدیم. سه نفر بودیم من و ایوان و آژاکس. قایق تکان می‌خورد. ایوان دست ما را گرفته بود می‌گفت: «نیفتید دخترها». آژاکس می‌گفت: الان می افتم ایوان، دستم را محکم‌تر بگیر». و می‌خندید. سرش را روی سینه ایوان می‌گذاشت.

[زمان گذشته از زبان اول شخص] - دستم را از دست ایوان بیرون کشیدم. نشستم روی پوزه قایق. آن‌ها آن طرف‌تر. ایوان پاروها را گرفت. پارو زد. قایق روی آب آرام جلو می‌رفت. باران می‌بارید و من از حرصم چتر را روی سرم گرفتم. گفتم: «شما دو تا خیس شوید». از ساحل دور شدیم.

[زمان حال از زبان سوم شخص] «هنوز این لباس تنگ نشده».

[زمان حال از زبان سوم شخص] لباس را پوشید و گل سینه‌ای که گل‌های مروارید سفید پارچه‌ای داشت به سینه زد و دوباره به آینه نگاه کرد «از ساحل دور شدیم».

از پله‌ها پایین آمد. آژاکس گفت: «به! چی شدی فنیا!».

فنیا گفت: «تنگ نشده».

نویسنده برای مهم جلوه دادن این خاطرات در اذهان دو زن سعی در انتقال بازنمایی صحنه به بازآفرینی آن دارد. به کارگیری این شیوه صبغه‌ای عینی به داستان می‌بخشد و تأثیر آن هم بر مخاطب تشدید می‌کند اما مهم‌تر از همه‌ی این‌ها نویسنده می‌خواهد نشان دهد برای دو شخصیت داستان "زمان" نمی‌تواند مانع انجام بسیاری از کارها شود که مربوط به یک دوره‌ی خاصی از زندگی است. اساساً به کارگیری از چنین فرمی (عقب جلو کردن روایت) دلالتمند همین موضوع است.

«... بلند شو فنیا برویم لب‌هایمان را قرمز کنیم. موهایمان را رنگ کنیم...»

«... بیا لباس‌های قدیمی‌مان را بپوشیم. لاک می‌زنیم. موها را رنگ می‌کنیم...»

آژاکس گفت: «برو بالا لباس بپوش. این‌جا را که مرتب کردم، من هم می‌آیم» فنیا به اتاق بالای مغازه رفت. چمدانش را باز کرد. لباس مخمل قرمزش را که دامنی چین‌دار داشت بیرون آورد. آن را جلو آینه به تنش چسباند.»

انجام این حرکات و گفتن این که (هنوز این لباس تنگ نشده) و تاًکید دوباره بر آن (تنگ نشده) ایهامی است دلالتمند از موضوع مهمی که در بالا آن را شرح دادیم.

خاطراتی که ممکن است برای هر انسانی در آن دوران «جوانی» طلایی تلقی شود تا زمینه‌ی آن را یک عشق و یا یک دوست قدیمی (در یک کشور غریب) فراهم آورد هر چند بسیار معمولی و پیش پا افتاده که خیلی از آدم‌ها ممکن است به این شیوه آن را تجربه کنند. نویسنده لزومی نمی‌بیند به لایه‌های عمیق و چالش برانگیز و پر حادثه‌ی این خاطرات و زندگی آن‌ها در آن ایام اشاره‌ای بکند. نویسنده حتی از قِبَل مرگ مشکوکِ معشوقه‌ی آژاکس (که برای خواننده مشخص نیست) به راحتی می‌گذرد و توجیه غم‌بار این اتفاق مهم که گویی چالشِ تنهایی زن را از میان بردارد برای مخاطب غریب و ناآشنا باقی می‌گذارد. او برای مهم جلوه دادن «زمان» به همین اتفاق‌های معمولی بسنده می‌کند. خاطراتی که با گذشت زمان چقدر در کانون توجه است؛ بین زمانی که انسان‌ها جوان هستند تا زمانی که پیر و فرتوت می‌شوند. در مصداق وسیع‌تر نشان دادن به اهمیت زندگی با گذر زمان و زندگی با خاطرات را می‌توان به رمانِ «در جست و جوی زمان از دست رفته» اشاره کرد. مارسل پروست در بخشی از این رمانِ قطور بیان می‌دارد که «ادامه‌ی زندگی با خاطرات گذشته میسر است.»

دیدگاه‌ها   

#1 فاطمه جعفری 1400-08-24 16:27
عرض سلام و احترام خدمت جنابعالی
بابت یادداشتی بر داستان از میان شیشه و مه کمال تشکر و قدردانی دارم تحلیل و برداشتتون از داستان بسیار عالی بود استادمون معرفی کردن کتاب از میان شیشه و ازمیان مه رو و بنده با نوشته های آقای علی خدایی آشنا شدم ی مقدار برام داستان فنیا و آژاکس گنگ بود که دنبال مطلب اضافه تر بودم که با نوشته ی شما مواجه شدم و بسیاد آسون کردید درک این داستان رو و خیلی ممنونتونم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692