• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر فیلم «Martha Marcy May Marlene» کارگردان «شان دورکین»؛ «نیما رمضانی»/ اختصاصی چوک

یادداشتی بر فیلم «Martha Marcy May Marlene» کارگردان «شان دورکین»؛ «نیما رمضانی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

یادداشتی بر فیلم «Martha Marcy May Marlene»  کارگردان «شان دورکین»؛ «نیما رمضانی»/ اختصاصی چوک

مارتا در ظاهر فیلم چندان پیچیده‌ای نیست (البته به هیچ وجه خطی هم نیست). بعضی وقت‌ها گم می‌کنید که کجا هستید، بعضی وقت‌ها دچار شک می‌شوید، با این حال حتی اگر با دقت زیاد هم فیلم را مشاهده کنید بازهم فیلم به گونه‌ای نیست که بتوانید با قطعیت درباره‌ی بعضی از چیزهایی که دیده‌اید نظر بدهید. در فیلم خبری از توضیح اضافه نیست، به همین دلیل شروع فیلم بدون شک ما را یاد فیلم‌های خانوادگی و صمیمیت و گرمای یک خانواده می‌اندازد، کمی جلوتر سوالات زیادی به وجود می‌آید که کم کم به جواب می‌رسیم. فیلم مانند یک تصویر مات است که هرازگاهی بخشی از آن روشن گشته و ما بخش جدیدی از کلیت تصویر را می‌بینیم اما هنوز برای قضاوت زود است، این فیلم که از نقطه نظر کاراکتر اصلی یعنی "مارتا" روایت می‌شود،

در واقع روایتِ سرگذشت اون نیست بلکه توجیه پارانویای"مارتا" است. کاراکتری که حالا دیگر به همه چیز شک دارد و ما می‌خواهیم بدانیم چرا. او در واقع در تلاش است که از گذشته‌ی خود جدا شود و حتی این را در یکی از مکالمات‌اش با خواهرش به طور عینی ذکر می‌کند اما در گذشته گیر کرده و گاهی به معنای واقعی کلمه حتی فراموش می‌کند که کجاست یا در چه زمانی است. در یکی از سکانس‌های اوایل فیلم مارتا در حالی که بر روی صندلی نشسته و به دریاچه‌ی کنار ویلای خواهرش نگاه می‌کند، بعد از مدتی فکر کردن، سوال می‌پرسد: " کجا هستیم؟ چه قدر دوریم؟"خواهرش متعجب از این سوال، می‌گوید: " از چی؟" و مارتا پاسخ می‌دهد:" از دیروز". در این گفتگوی کلیدی اولین جرقه‌ها در راستای قضاوت در مورد شخصیت مارتا زده شده و در واقع اولین سرنخ بیننده همین جاست که می‌فهمد مارتا روزگار بدی گذارنده و می‌خواهد فرار کند اما در موقعیتی قرار گرفته است که حتی خودش هم دیگر نمی‌داند که آیا موفق شده یا می‌شود.

داستان در اکثر اوقات فقط به واسطه‌ی دیالوگ‌ها جلو می‌رود و در دو بخش گذشته و حال دنبال می‌شود اما سوال اینجاست که آیا گذشته‌ای که ما می‌بینیم واقعیت دارد؟ زیرا کاراکتر "مارتا" آنقدر از نظر فکری و شخصیتی دچار مشکل است که اگر فکر کنیم خودش روایتگر بخش‌های گذشته است؛ می‌تواند بسیاری از جاها را تحریف کرده باشد.

اما او راوی نیست (منظور این است که کارگردان به عنوان دانای کل خود آن بخش را در دست می‌گیرد تا واقعیت را به ما نشان دهد.) پس می‌توان گفت بله گذشته‌ای که می‌بینیم واقعیت است، زیرا شخصیت پارانویدی مارتا ریشه در مسائلی دارد که فقط به واسطه‌ی چیزهایی که به آن‌ها فکر می‌کند و ما در حال مشاهده‌ی آن هستیم، امکان پذیر است. این دو بخش یعنی گذشته و حال به صورت کامل با یکدیگر تلفیق شده‌اند و بخش بخش مکمل یک دیگر هستند. این هنر کارگردان و تدوینگر و حتی فیلمبردار است که گاهی ما را به شک می‌اندازند که آیا ما مشغول دیدن حال هستیم یا گذشته؟ تلفیق این دو حتی باعث به وجود آمدن صحنه‌هایی عجیب (در عین حال عادی) شده است که ضربان قلب شما را بالا برده و در این جاست که وجهه‌ی تریلر فیلم بیشتر جلوه می‌کند. فیلم در ایجاد فضای مورد نظر کارگردان به شکل عجیبی موفق است، آهنگ‌های فیلم حالتی مامورایی دارند، آهنگ‌ها جز یکی دو سکانس طوری هستند که کامل شنیده می‌شوند ولی جلب توجه نمی‌کنند اما حسی عجیب را منتقل می‌کنند، آهنگ‌هایی که گاهی همچون صدای یک یخچال فرسوده جلوه می‌نمایند! شروع فیلم درعین ساده بودن کمی گنگ است، البته با اینکه جلوتر کامل می‌فهمیم که چه شده اما دقیقاً نمی‌فهمیم چگونه. در واقع ما جواب را پیدا می‌کنیم اما راه حل را نمی‌بینیم که این بیشتر باعث خاص تر شدن فیلم شده زیرا اینگونه، قضاوت برای ما هم سخت تر می‌گردد. فیلم با صدای چکش آغاز می‌شود، فضایی مرموز و غم آلود که در ادامه عجیب­تر هم می‌شود، اول مردها بر سر میز می‌نشینند و شام می‌خورند و بعد از اینکه تمام شد، بلند می‌شوند. یکی از مردها بر پیشانی یکی از دخترها بوسه می‌زند و دخترها سره سفره می‌نشینند و شام می‌خورند بدون اینکه حرفی بزنند. در ابتدا همچون خانواده جلوه می‌کند اما در واقع کارها بر اساس قانون انجام می‌شوند. این یک "کالت" لعنتی است! این حس گنگ بودن فیلم البته زیاد طول نمی‌کشد و خیلی زود موضوع بازتر می‌شود اما بازهم سوالاتی را بر جای می‌گذارد. نکته‌ی دیگر صبر و متانت فیلم است که هیچ عجله‌ای در کار خود ندارد علاوه بر این فیلم به سختی از شخصیت اصلی خود یعنی مارتا جدا می‌شود، وقتی که دارد با دیگران صحبت می‌کند، هروقت که او هست، تمام تمرکز بر روی او قرار دارد، فیلم سعی می‌کند شخصیت‌هایش را عادی جلوه بدهد، یا بهتر است بگویم شخصیت‌های فیلم جز مارتی اهمیتی ندارند، در عین حال دارای شخصیت‌پردازی خاص خود هستند. در واقع شخصیت‌ها در کنار مارتی قرار گرفته و این مارتی است که با توجه به تغییراتی که کرده باید با آن‌ها کنار بیاید، این داستان مارتی است. چه خواهر مارتی یعنی "لوسی" و چه همسرش "تد" هر کدام انگیزه‌های خود برای زندگی کردن را دارند اما مارتی دیگر نمی‌داند که چه می‌خواهد. دو سال در یک خانه‌ی دورافتاده از اجتماع در کنار یک گروه به ظاهر دلسوز زندگی کرده، اکنون به سختی می‌تواند تفکر مستقل خود را داشته باشد.

این فیلم داستان زندگی انسان‌هایی است که توسط جامعه به عنوان ابزار به کار گرفته می‌شوند انسان‌هایی که از اعتمادآن‌ها سو استفاده شده و از آن‌ها در جهت سود و منفعت استفاده شده است. مثل اینکه زندگی‌ات را بگیرند و یک عروسک بهت بدهند و دلداری‌ات بدهند که همه چیز در جای خود است. مارتی به همچون سگ توسط فردی به نام "پاتریک" تربیت می‌شود. پاتریک که شخصیت کلیدی داستان نیز می‌باشد، یک آدم در ظاهر مهربان که شخصیتی دوم به آدمای زیردست اش می‌دهد و این گونه این آدم‌های جدید را کنترل می‌کند. پاتریک انسان‌هایی تابع تربیت می‌کند که فقط با کمی صحبت به راحتی جهت دهی می‌شوند. فیلم نقدی است بر کسانی که سعی دارند جامعه را به کنترل خویش در بیاورند و این چه قدر دردناک است. شخصیت پاتریک با بازی عالی "جاو هاوکس" واقعاً تاثیرگذار و قانع کننده از کار در آمده. مارتا در واقع مشکل اش از زمانی آغاز می‌شود که از بند پاتریک رها شده، مشکل اینجاست که او اکنون بین خودِ واقعی‌اش که مدت‌هاست فراموش شده و شخصیت دومش که فردی تک بعدی و بله بگو است گیر کرده و به خواهرش پناه می‌برد. در ادامه همه‌ی تلاش او این است که خود را بیابد اما به تنهایی نمی‌شود این کار را انجام داد و نتیجه همان فرد جدید است که با شخصیت اصلی‌اش ادغام شده. او بدون لباس به شنا می‌رود و زمانی که خواهرش و همسرش در اتاقشان خواب هستند به به اتاق آن‌ها می‌رود، بدون اینکه دقیق متوجه شده باشد که این کار خوب است یا بد، همچون کودک پنج ساله‌ای که برای اولین بار با چیزی برخورد کرده باشد و به خاطر نفهمیدن مسئله برایش اهمیتی (در جهت خوب یا بد بودن مسئله) ندارد. حتی او یک بار از خواهرش می‌پرسد که آیا بعد از ازدواج هم دو طرف با یکدیگر رابطه‌ی جنسی دارند یا خیر که دیگر ما مطمئن می‌شویم که او شستشوی مغزی شده است. پاتریک به خوبی توانسته چند آدم برای خود دست و پا کند که به راحتی می‌تواند به آن‌ها دسترسی داشته باشه، او به آرامی کنترل افراد را به دست می‌گیرد. سکانس تجاوز که از سکانس‌های تلخ فیلم است در آن مارتا برای اولین بار با موقعیتی جدید در خانواده‌ی جدید خود رو به رو می‌شود. او باید در واقع به خود بیاید اما متاسفانه بیش از حد وابسته شده است و دیگر اراده‌ای خود ندارد. این عمل که بعدتر عادی می‌شود، از اولین کارهای پاتریک در جهت در دست گرفتن اراده‌ی برده‌های خود است و این پایان کار نیست بلکه پاتریک کم کم افراد را به انجام کارهایی شنیع­تر نیز مجبور می‌کند که این برده‌ها نیز بدون توجه به ذات انسانی‌شان انجامش می‌دهند.

فیلم در واقع کنکاشی است در ماهیت اراده‌ی انسانی، اینکه چگونه امکان دارد که یک آدم را عوض کنیم، یک آدم را به چیزی که نیست تبدیل کنیم. مارتا بدون اراده می‌گوید که "من یک معلمم, من یک رهبرم" این چیزی نیست که بخواهد باشد اما این چیزی است که درون او گذاشته شده است. با اینکه در عمل سرانجام خلاف جهت حرکت می‌کند اما همچنان وابسته است. این وابستگی‌ها و کشمکش‌ها نتیجه‌ای جز یک سری اعمال غیرمتعارف ندارند که حتی خود او نیز از انجامشان ناراحت است اما این انسان‌های عادی همچون خواهرش لوسی و همسرش تد و ما بینندگان هستند که دقیق نمی‌فهمند که جریان از چه قرار است، زیرا آن‌ها تا پیش از این با این رفتارهای غیرعادی آشنایی نداشته‌اند. زیرا ما چنین تجربه‌ای نداشته‌ایم و درک تنها با تجربه می‌آید.

در فیلم سکانسی نسبتاً طولانی از مارتی که در حال شنا کردن است وجود دارد، این سکانس که سکانسی مستقل از اتفاقات فیلم است باعث شده تا فیلم چند لایه­تر بشود زیرا واقعاً جای بحث دارد و البته "پایانِ باز" فیلم بیشتر بحث را پیچیده­تر می‌کند. پایانِ باز فیلم با این که مخالفان و موافقان زیادی دارد اما شخصاً بر این باورم کار بسیار خوبی بوده است، علاوه بر اینکه پرونده‌ی فیلم را به طور کامل نمی‌بندد، به ما این امید را می‌دهد تا با دیدن دوباره‌ی فیلم نکات بیشتری کشف کرده و شاید به جوابی قطعی دست پیدا کنیم. البته این پایان فیلم با شروع آن نیز بیشتر هماهنگی دارد. در هر صورت این فیلمی نیست که شروع مشخص و پایان مشخصی داشته باشد.

بازی "الیزابت اولسن" در نقش مارتی بی­نظیر است، او بدون شک با این نقش به یادها خواهد ماند و این فیلم نشان داد که چه پتانسیلی در او نهفته است، او به شکلی عالی توانسته فراز و نشیب‌های کاراکتر مارتی را به تصویر بکشد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692