مکتب، ایدئولوژی مجموعهای از افراد به شمار میرود که تفکر و اندیشههای مشترک خود را در زمینههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی، هنری و... با یکدیگر در میان میگذارند و سبک و شیوه تفکر خاصی را بنیان مینهند. دیر زمانی است که شیوه تفکر نظریهپردازان و سبک اندیشه آنان مکاتبی را در حوزههای مختلف پدید آورده است. این مکاتب را میتوان در حوزههای گوناگونی چون جامعهشناسی، فلسفه، ادبیات و... پی گرفت.
گذشته از مکاتب شناخته شده جهانی، میتوان مکتب را در گروههای کوچکتری نیز جستجو کرد. برای مثال در نگارگری ایران سبکهایی مانند سلجوقی، عباسی، شیراز، تبریز یا هرات عنوان مکتب را بر پیشانی خود دارند. همچنین در حوزه ادبیات داستانی مکاتب مختلفی در ایران شکل گرفتهاند که شاکله آنها براساس مرزها و محیطهای جغرافیایی است. ضمن اینکه متاثر از فضای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی و محیط اجتماعی هستند. درواقع یک نویسنده علاوه بر عوامل درونی و شخصی، تحت تاثیر محرکهای دیگری نیز هست؛ محرکهایی که با عوامل اجتماعی و جغرافیایی و به طور کلی محیط در تعاملاند.
از زمانی که داستاننویسی به معنای واقعی خود در ایران شکل گرفته، نویسندگان در خلق آثارشان به نوعی تحت تاثیر محیط زندگی خود قرار گرفتهاند. دکتر قهرمان شیری در کتاب مکتبهای داستاننویسی در ایران سبک و نگرش و صورتبندی هنری خاص هر نویسنده را تحت عنوان مکتب در نظر میگیرد و با توجه به محیط طبیعی هر اقلیم و نویسندگان متعلق به آن، سبک/مکتبهای مختلفی را در ایران برمیشمارد. آذربایجان، اصفهان، خراسان، جنوب، شمال و غرب مکاتب و سبکهایی هستند که در تقسیمبندی ایشان جای گرفتهاند. در واقع دکتر شیری مکتب را مفهومی میداند که «بتواند ویژگیهای زبانی، ساختار هنری و نوع نگرش نویسندگان را به عنوان یک نظام به هم پیوسته تبیین کند.» او معتقد است که مرزهای یکسان جغرافیایی به همان اندازه که بر ظاهر افراد تاثیر همسان دارد، آنان را از نظر منش و کنش و آرمان نیز به یکدیگر نزدیک میکند. این مسئله در نویسندگانی که در سنین کودکی و نوجوانی یا جوانی در منطقهای خاص میزیستهاند رنگ و بوی بیشتری دارد. این گونه میتوان گفت که که نویسنده ساکن پایتخت هر اندازه که دوران کودکی و جوانیاش را در خطه خویش گذرانده باشد بیشتر تحت تاثیر محیط جغرافیایی آنجاست، درمقابل شخصی که سالهای کمتری را در زادگاه خویش سپری کرده است.
محیط، مردم، فرهنگ و معیشت از جمله شاخصهاییاند که تاثیر بسیاری بر شکلگیری سبک و مکتب خاص داستاننویسی دارند. با توجه به گفتههای کتاب مذکور، میتوان محیط را به جغرافیای طبیعی و تحولات سیاسی و اجتماعی تقسیمبندی کرد و مردم را به خانواده و نیز عموم مردم، فرهنگ را هم در زبان، گویش، عرف و عادات، محافل فکری/ادبی/هنری و نیز پیشینه قومی و تاریخی پی گرفت و درنهایت معیشت و اقتصاد را با توجه به شغل و حرفه، طبقه اجتماعی و نیز وضعیت معیشتی مردم بررسی کرد.
استفاده از نام مناطق خاص در داستانها همراه با زبان و فرهنگ و نیز روحیات قومی از نمونههای بارز انعکاس جغرافیای طبیعی در داستانهاست که در آثار صادق چوبک، علیاشرف درویشیان، دولتآبادی، احمد محمود و... مشاهده میشود. به طور کلی قرار گرفتن در یک منطقه جغرافیایی احاطه شده با جنگل، کوه، دریا و بیابان در شکل دادن به روحیات مردم و خود نویسندگان تاثیر بسیاری دارد. برای مثال در قصههای احمد محمود خواننده داغی زمین سوخته جنوب را حس میکند، دولتآبادی او را به روستاهای خشک خراسان میبرد، در نوشتههای بیژن نجدی زیر باران سرزمین سبز شمال قدم میزند و در قصههای درویشیان آداب و رسوم غرب کشور را بعینه میبیند.
آنچه قهرمان شیری بر آن تاکید دارد اینکه نزدیکی یک منطقه به مراکز فرهنگی یا همسایگان هممرز تاثیر زیادی بر نوع نویسندگان دارد. برای مثال نزدیکی منطقه شمال غربی به مرز سرزمینهای اروپایی و نیز مجاورت شمال با روسیه و نیز جنوب با دریای آزاد که دیرزمانی با دو ابرقدرت روسیه و انگلستان آن روزگار حشر و نشر داشته است، آن منطق را تحتتاثیر فرهنگ همسایگان قرار میدهد و بی شک بر شکل گرفتن سبک نویسندگی نیز تاثیر میگذارد. در مقابل آن، احاطه شدن میان کوهستان یا بیابان طبیعت افراد را متفاوت به بار میآورد و محدودیتهایی نیز در دیدگاه افراد به وجود میآورد. این را میتوان در فضای داستانهای دولت آبادی، درویشیان یا مرادی کرمانی دید.
با توجه به گفتههای قهرمان شیری، در اینجا میتوان فضای رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده دولتآبادی را با سمفونی مردگان معروفی یا آثار ابراهیم گلستان سنجید و پی به این تفاوت و خاستگاههای این تفاوت برد. نویسنده علاوه بر تقسیمبندی مکاتب و سبکهای داستانی در ایران، به طور مبسوط به یکایک سبکها و همچنین نویسندگان متعلق به هر سبک میپردازد.
آذربایجان مکتبی است که کتاب با شرح آن وارد تقسیمبندی مکاتب میشود؛ اقلیمی که بین دو دریاچه بزرگ قرار گرفته، کوهستانی است و دشتهای حاصلخیز دارد. نویسنده از خصلت سلحشوری قوم آذری میگوید که در وقایع مشروطه و پهلوی اول نمونههای بارز آن را میتوان در قیام ستارخان و باقرخان و نیز شیخ محمد خیابانی دید؛ همچنین فرقه دموکرات. علاوه بر خصیصه آزادخواهی، آذربایجان از نظر فرهنگی نیز نقش پیشروانهای در گرایش به تمدن دارد.
نویسنده کتاب دلایلی چون پیدایش صنعت چاپ برای نخستین بار در تبریز، انتشار نشریات مترقی چون تجدد و آزادیستان و وجود شاعرانی مانند تقی رفعت و جعفر خامنهای را نشان از پیشرو بودن مردم آذربایجان در حوزه فرهنگ و ادب میداند. اغلب نویسندگان این حوزه تمایلات مارکسیستی دارند، حس ناسیونالسیتی نویسندگانی که در این مکتب جای میگیرند بسیار بالاست و نیز گرایش بالایی به پرداختن به افسانههای بومی دارند (نمود این افسانهها را میتوان در نوشتههای صمد بهرنگی دید). صراحت بیان و استفاده از تمثیل از مشخصههای بارز این مکتب است، با توجه به اینکه تمثیل ساختاری ساده و همه فهم دارد. درمقابل وقتی که بافت آثار واقعگرایانه اما استعاری است، ابهام زیادی در ساختار کلی آنها دیده نمیشود. یعنی دریافت لایههای درونی نوشتهها برای مخاطب آن چنان مشکل نیست. رئالیسم جادویی از خصایص این مکتب است. از نویسندههای برجسته این سبک میتوان به صمد بهرنگی (داستاننویسی مدرن)، غلامحسین ساعدی (داستاننویسی مدرن) و رضا براهنی (داستاننویسی پسامدرن) نام برد.
قهرمان شیری سپس به معرفی مکتب اصفهان میپردازد که با توجه به مرکزیت اصفهان در دوره صفوی و نیز گرد آمدن هنرمندان صاحبنام در این شهر، علاوه بر تاثیر روی شاعران و نویسندگان بر عموم مردم نیز تاثیر گذاشته است. نویسنده هنرپروری، خلاقیت، برخورداری از رفاه و ارتباط با ملل و اقوام مختلف را باعث رسوب و رسوخ خلقیات خاصی در ناخودآگاه روانی مردم اصفهان میداند. در سبک نویسندگی کسانی مانند بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری میتوان نوعی استقلال هنری مشاهده کرد. یعنی این دو صاحب سبک شخصی مستحکم و استخواندار هستند. نویسنده معتقد است در این سبک تعمد چندانی به تظاهر به اقلیمی بودن وجود ندارد. هرچند برخی نویسندگان آن با وجود ساکن بودن در پایتخت، رقابت بسیاری با مرکزنشینان دارند، جدیت زیادی در کار خود خرج میکنند و اشراف بالایی بر ادبیات جهان دارند. به طور کلی تلفیق روایت سنتی و مدرن، روایتشکنی، حساسیت به هویت باختگی، دگراندیشی هنری و اجتماعی و شک در باورداشتها از خصوصیات عمده این مکتب است.
دیگر مکتب معرفی شده در کتاب، خراسان است که در حوزه جغرافیایی خراسان (که فاصله بسیاری با مرکز دارد) شکل میگیرد. این مکتب تفاوت بسیاری با سایر مکاتب دارد. در این منطقه حس استقلال طلبی موجود نیست و نیز ادعای تفاوت و تمایز در قومیت و زبان. شرایط سخت زندگی هم مردم را به سخت جانی عادت داده است. در نوشتههای این مکتب میتوان رگههای خوی ناسیونالیستی را مشاهده کرد. گذشتهگرایی و تاریخینگری، بیاعتنایی به جریانسازیها، آشتی عقل و عرفان، عشق به طبیعت، رئالیسم اجتماعی، شاعرانگی در نثر، نقالی در روایت، مداخلهگری و ماجراگزینی و غریبآشنایی از جمله مولفههای مکتب خراسان از نظر نویسنده کتاب موردبحث هستند. دولتآبادی (سردمدار این مکتب)، ابراهیم یونسی، غزاله علیزاده و محمود کیانوش از چهرههای برجسته این مکتب هستند.
دکتر شیری گستره مکتب جنوب را از آبادان و بوشهر تا شیراز میداند. چوبک، روانیپور، محمود و مندنیپور از نویسندگان این مکتباند. اقلیمگرایی از شاخصههای برجسته این مکتب است و نویسندگان این مکتب سرسختانه از اندیشه بازگشت به فرهنگ و باورهای بومی و درکل احیای زندگی اقلیمی جانبداری میکنند. دلیل اصلی این مساله از نظر نویسنده قرار گرفتن در قلمروی گسترده استعمار و استثمار است. ادبیات اقلیمیکرمانشاه بخش پایانی کتاب است که در آن از مولفههای رئالیسم سوسیالیستی، ایدئولوژی زدگی و تقابل فقر و فنا یاد شده است، مولفههایی که مکتب غرب کشور را شکل دادهاند. علی اشرف درویشیان و علیمحمد افغانی از چهرههای این مکتباند. نویسنده از نقدی که بر تکنیک نویسندگان این مکتب میشده است میگوید؛ اینکه مهمترین مولفه آنها برای گرایش به نوشتن، انگیزه سیاسی است. یعنی ادبیات از منظر آنان ابزاری است برای مبارزه با سرکوبها و سرخوردگیها.
از نکاتی که میتوان به کتاب گرفت اینکه نویسنده در قسمت پیش درآمد اشاره بسیار کوتاهی به مکتب شمال و مرکز (تهران) میکند اما در بخش اصلی کتاب به هیچ روی به این دو مکتب نمیپردازد. در سه صفحه مربوط به مکتب شمال نامی از دو نویسنده مشهور این مکتب، اکبر رادی و ابراهیم یونسی میبرد اما در چهار صفحه مربوط به سبک تهران هیچ اشارهای به نویسندگان این مکتب نمیکند (جز اشارهای به آل احمد و علوی) نویسنده سبک مرکز را فاقد هماهنگی میداند و جز نویسندگان نسل اول، باقی را فاقد آثار کمال یافته میداند. حال آنکه پرداخت به مکتب تهران حتی اگر از نظر ایشان نویسنده مهمی هم نداشته باشد، به غنای کتاب میافزاید و مخاطب را در جریانشناسی داستان در تهران یاری میبخشد. بیانصافی است که از کنار نامی چون شهرنوش پارسی پور بگذریم بیآنکه اشارهای به طوبا و معنای شب او کنیم.
کتاب مکتبهای داستاننویسی در ایران به قلم دکتر قهرمان شیری پژوهشی است جامع و مبسوط که خواننده را در جریان سبکهای مختلف داستاننویسی در ایران قرار میدهد و در معرفی برخی نویسندگان قدیمی که شاید نسل جدید کمتر نامیاز آنان شنیده باشد میکوشد. ■