گابریل گارسیامارکز در جایی گفته است: «یک خط از آثار من نیست که ریشه در واقعیت نداشته باشد.» و این بدون تردید سرلوحه آثار گارسیامارکز است. نویسندهای که باوجود حوادث خیالی بسیار در آثارش، خود را همواره رئالیست میدانسته است. او در طول زندگیاش شاهد فجایع بسیاری در سرزمین مادریاش و کشورهای اطراف آن بوده؛ فجایعی همچون قتلعام، آدمربایی و نیز نظارهگر سردمدارانی بوده که تنها با آدمکشی و غارتِ سرزمینشان، بقای خود و حکومتشان را تضمین میکردهاند؛ فجایعی که بهحدی مهیب بودهاند که شاید جز با عنصر خیال نمیتوانسته به سراغشان برود.
او با دیدن حکومت فاسد فرانکو در اسپانیا، به فکر نوشتن خزان پدرسالار میافتد و زندگی دیکتاتورِ تنهایی را به تصویر میکشد که حتی از قتل نزدیکان خود دریغ نمیکند. تحتتاثیر حکومت خودکامه آگوستو پینوشه، رمان ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی را منتشر میکند؛ داستان کارگردانی تبعیدی که مخفیانه به کشورش بازمیگردد، که البته پس از انتشار آن، سردمداران حکومت شیلی دستور میدهند 15هزار نسخه از آن رمان را به آتش بکشند. گارسیامارکز با وجود آنکه در جایی میگوید روشنفکر با دیدن افراد ناپدید شده و همینطور فقر و جهل در سرزمینش، ناچارا به سیاست روی میآورد، اما او تنها به سیاست اکتفا نمیکند. به گمان من صدسال تنهایی و بسیاری از صحنههای رمانهایش و بهویژه داستانهای کوتاهش مملو از اتفاقاتی است که در زمان حیات او اتفاق افتاده و نیز در آنها آدمهایی به تصویر کشیده شدهاند که او در واقعیت با آنها مواجه بوده است. رمان «گزارش یک قتل از پیش اعلامشده» داستان مرد ثروتمندی به نام بایارد را به تصویر میکشد که در روستای کوچکی با دختر زیبایی ازدواج میکند و شب عروسی پی میبرد که دختر قبلا با کس دیگری بوده. همان شب دختر را بر اساس رسمی که بوده، به خانه پدر و مادرش برمیگرداند و سپس برادران دختر، سانتیاگو ناصر، پسری را که با دختر بوده، به قتل میرسانند و همهچیز پایان میپذیرد، حتی عشقی که یکشبه شکل گرفته بود و شاید میتوانست تا آخر عمر به درازا بکشد.
گارسیامارکز درباره عنصر خیال در آثارش میگوید: «وقتی بگویید فیلها در آسمان پرواز میکنند، هیچکس آن را باور نخواهد کرد. اما وقتی بگویید چهارصدوپنجاهوسه فیل در حال پرواز در آسمانند، مردم باور خواهند کرد.» و این درواقع اساس کار او در خلق موقعیتهایی است که سراسر خیالانگیز هستند. شاید هم همین موضوع باعث شده تا او در قتلعام کارگران کشتزار موز که در زمان کودکیاش رخ داده، اغراق کند، تا جایی که تعداد آنها را در رمان بزرگ صدسال تنهایی به سههزارنفر میرساند و به این ترتیب با قاطعیت میگوید: «مردم دیر یا زود بهجای گفته حکومت، سخن نویسنده را باور خواهند کرد.» او با این کار بهطور قطع در پی دروغگفتن نیست، بلکه قصد دارد این موضوع را روشن کند که قتلعام چه 30نفر باشد و چه 300نفر و چه سههزارنفر، بدون شک چیزی جز عملی وحشیانه نیست. شنیدم که جسد گابو را در مراسمی خصوصی سوزاندهاند. اما این دروغ است. گابو همینجاست. جایی در کتابخانه من جا خوش کرده. در کتابخانه همه ما، برای ابد.
گارسیامارکز درباره عنصر خیال در آثارش میگوید: «وقتی بگویید فیلها در آسمان پرواز میکنند، هیچکس آن را باور نخواهد کرد. اما وقتی بگویید چهارصدوپنجاهوسه فیل در حال پرواز در آسمانند، مردم باور خواهند کرد.» و این درواقع اساس کار او در خلق موقعیتهایی است که سراسر خیالانگیز هستند. شاید هم همین موضوع باعث شده تا او در قتلعام کارگران کشتزار موز که در زمان کودکیاش رخ داده، اغراق کند، تا جایی که تعداد آنها را در رمان بزرگ صدسال تنهایی به سههزارنفر میرساند و به این ترتیب با قاطعیت میگوید: «مردم دیر یا زود بهجای گفته حکومت، سخن نویسنده را باور خواهند کرد.» او با این کار بهطور قطع در پی دروغگفتن نیست، بلکه قصد دارد این موضوع را روشن کند که قتلعام چه 30نفر باشد و چه 300نفر و چه سههزارنفر، بدون شک چیزی جز عملی وحشیانه نیست. شنیدم که جسد گابو را در مراسمی خصوصی سوزاندهاند. اما این دروغ است. گابو همینجاست. جایی در کتابخانه من جا خوش کرده. در کتابخانه همه ما، برای ابد.