معنايي كه فرهنگهاي واژگاني براي فورگراندينگForegrounding)) پيشنهاد كردهاند، "برجسته سازي" و "پيشنماسازي" است.[1] فورگراندينگ از اصطلاحات مربوط به "مكتب فرماليسم" يا "شكلگرايي" است. بنابراين، پيش از ورود به اين مبحث لازم است توضيح مختصري درباره مكتب فرماليسم ارائه گردد
فرماليسم يا شكلگرايي يكي از مكاتب حوزه نقد ادبي است؛ كه در خلال جنگ جهاني اول و در فاصلهی سالهاي 1915 تا 1917 ميلادي در روسيه شكل گرفت. بنيان گذاران اين مكتب كه غالبا از "زبان شناسان برجسته روسي" بودند. "به ادبيات به عنوان يك مسألهی زباني مينگريستند."[2] آنها معتقد بودند كه برداشتهاي سياسي، اخلاقي، اجتماعي و روانشناسانه نبايد در نقد يك اثر ادبي لحاظ گردد و آثار مورد نظر بايد در وهلهی نخست از نظر زباني مورد توجه قرار گيرند. به عبارت ديگر، آنها براي شكل و قالب بيشتر از محتوا ارزش قائل بودند.
"ويكتور شكلوفسكي"، "رومان ياكوبسون" و "رنه ولك" از مشهورترين و تأثيرگذارترين كساني بودند كه با آثار خود مكتب شكلگرايي را رونق بخشيدند.
شكلگرايان بر اين باور بودند كه ارزش آثار ادبي در آن است كه بتوانند در زبان عادي تغبيراتي ايجاد كنند. به ديگر بيان، تفاوت زبان ادبي و زبان عادي را در اين ميدانستند كه در زبان عادي، واژهها معاني اوليهی و اصلي خود را حفظ ميكنند، اما در زبان ادبي، در معاني ديگري به كار ميروند.
يكي از اصطلاحات مشهور شكل گرايان، فورگراندينگ يا برجسته سازي است. اين اصطلاح مكمل اصطلاح ديگري با عنوان "آشنايي زدايي" است؛ كه بدون توضيح آن نميتوان به مفهوم فورگراندينگ پيبرد. گاهي اين دو اصطلاح به جاي يكديگر به كار برده ميشوند.
اصطلاح آشنايي زدايي را نخستين بار شكلوفسكي در كتاب خود به كار برد. او عقيده داشت بسياري از ادراكات ما به سبب تكرار دچار عادت شده است.[3] اين ادراكات آن قدر براي ما عادي شدهاند كه گاهي متوجه حضور آنها نميشويم. شكلوفسكي براي روشن ساختن نظريهی خود مثالي را ذكر ميكند. او ميگويد:
"كساني كه در كنار دريا زندگي ميكنند، صداي دريا را نميشنوند؛ حال آنكه براي تازه واردان اين صدا قابل تشخيص است."[4]
در مورد زبان نيز وضع به همين صورت است، يعني بسياري از واژگان زبان به سبب اسفادهی فراوان تأثير اوليهی خود را از دست ميدهند و براي ما عادي ميشوند، به طوري كه ديگر توجه ما را به خود جلب نميكنند. وظيفهی ادبيات اين است كه با كمك روشهاي مناسب بار ديگر اين واژگان را ارزشمند و قابل توجه گرداند.
شكلوفسكي همچنين معتقد بود كه ادبيات با پيچيده كردن كلام و ايجاد تغييراتي در زبان روزمره، موانعي را بر سر راه ادراك ايجاد ميكند و مخاطب را به تأمل بيشتر وا ميدارد.[5] كند شدن ادراك سبب ميگردد كه مخاطب به سادگي از متن عبور نكند و مدت زماني به تفكر دربارهی آن بپردازد. در شعر زير، تركيب تازهاي كه شاملو به كار ميگيرد، ما را بر آن ميسازد كه پس از يك بار خواندن، اندكي مكث كنيم:
"چمن است اين، چمن است.
با لكههاي آتش خون گل" (شاملو / ابراهيم در آتش)
مثال ديگر مصرعي از مهدي اخوان ثالث است كه او با استفاده از آرايههاي تشخيص و استعارهی تبعيه، زبان عادي را به زبان ادبي تبديل نموده است:
"موجها خوابيده از آرام و رام" (مهدي اخوان ثالث/ كاوه یا اسكندر)
شاعر يا نويسنده ميتواند براي آشناييزدايي از روشهاي مختلفي بهره بگيرد. مثلاً ميتواند ساختار دستوري جمله را درهم بريزد:
"دينگ دانگ... شد به در/ اين بانك دلنواز/ از خانه سحر/ خاموش تا كند/قنديلها/ به خلوت غم خانههاي مرگ"
يا تركيب تازهاي بسازد و با اين كار مخاطب خود را شگفتي وا دارد:
"نفسها ابر/ دلها خسته و غمگين/ درختان اسكلتهاي بلور آجين."
(مهدي اخوان ثالث/ زمستان)
"در اين اتاق تهي پيكر/ انسان مه آلود/ نگاهت به حلقه كدام در آويخته؟"
(سهراب سپهري/ زندگي خوابها)
هنرمندان از روشهاي ديگري نيز براي آشنايي زدايي و برجسته كردن زبان خود بهره ميگيرند. كاربرد مناسب و بديع قافيه، ضرباهنگ و موسيقي دروني كلمات و تكرار برخي از اين شگردها هستند.[6]
"دريغا، اي كاش، ايكاش/ قضاوتي، قضاوتي، قضاوتي/ دركار، دركار، دركار/ ميبود."
(احمد شاملو / در آستانه)
اما به راستي هدف از آشنايي زدايي چيست؟ شكلوفسكي هدف از آن را "درك لذت هنري" ميداند. وقتي غبار عادت از واژگان زبان زدوده شود، مخاطب ميتواند به درك عميقتري دست يابد.
اكنون با بيان اين مطالب، ميتوان تعريف كاملتري از فورگراندينگ يا برجستهسازي ارائه نمود.
"فورگراندينگ يعني برجسته كردن مفهوم و مطلبي به منظور درك و دريافت بهتر از طريق برهمزدن روشهاي معمول زبان ميباشد."[7]
[1] . باطني، محمدرضا؛ فرهنگ معاصر (انگليسي – فارسي)، تهران، فرهنگ معاصر، 1376، ويراست دوم، ذيل واژه، Foreground
[2] . شمسيا، سيروس؛ نقد ادبي، تهران، فردوس، 1380، چاپ دوم، ص 147.
[3] . نك: انوشه، حسن (به سرپرستي)؛ فرهنگنامه ادبي فارسي (دانشنامه ادب فارسي 2)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1376، چاپ اول، ص 7.
[4] . نقد ادبي، ص 158.
[5] . نك: دانشنامه ادب فارسي2، ص 7، و ميرصادقي، جمال؛ ميرصادقي (ذوالقدر)، ميمنت؛ واژۀ نامه هنر داستان نويسي، تهران، مهناز، 1377، چاپ اول، ص2.
[6] . نك: مير صدقي (ذوالقدر)، ميمنت؛ واژه نامه هنر شاعري، تهران، مهناز، 1376، چاپ دوم، ص 2.
[7] . همان، ص 1.